eitaa logo
خاطراتی از دفاع مقدس
45 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
238 ویدیو
28 فایل
برای حفظ و نشر آثار دفاع مقدس و معارف دینی و اسلامی باز نشر با ذکر صلوات آزاد است. سپاسگزارم از همراهی شما
مشاهده در ایتا
دانلود
همین طور که راه می رفتند، با او حرف زد. من هم پشت سرشان بودم. وقتی -و-پایین -شانه-های » را دیدم، فهمیدم شهادت را گفته است. 🌷کم کم صدای گریه اش شد. «»ای که حداقل من یکی تا آن روز -اش را ندیده بودم، حالا داشت مثل -ها با -گریه- می کرد. اصغرزاده» او را به کنجی برد. ✨، مدتی آنجا و -گریه کرد. اصلا نمی توانست خودش را کند. ما سعی می کردیم به او تسلی بدهیم. کمی که آرام شد، خودش را جمع و جور کرد و برای اینکه در عملیات و روحیه نیروها ایجاد نشود، بدون فوت وقت، نیروها را به طرف روستا حرکت داد. ✨ از قضا ضدانقلاب شب قبل کاملا از روستا عقب نشینی کرده بود و ما به راحتی آنجا را کردیم . 🌷والعاقبه للمتقین🌷 🍀راوی همرزم شهیدان ناصر کاظمی، محمود کاوه ، سبقت الله مقدم ،عباس ولی نژاد و... برادر -نظام-پور
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 💫خاطرات بیادماندنی ✨این قسمت 🌷انتخابی امام حسین (علیه السلام) 💖ماه از راه رسیده بود. به -آقا گفتم: «اگه میشه، چند روزی بریم تهران و این ایام جشن و شادی رو توی تهران باشیم.» ✨ قبول کرد و ما را به تهران فرستاد. | چند شب از آمدن مان به تهران نگذشته بود که در عالم خواب، آقا ( علیه السلام) را دیدم که به خانه ی ما آمده بودند و دنبال می گشتند. ✨از ایشان پرسیدم. «آقا! اینجا دنبال چی می گردین؟» ✨ایشان فرمودند: «من اومدم چیزی رو از شما بگیرم!» گفتم: «آقا، اختیار دارین! این چه فرمایشیه که می کنین؟ زندگی ما به .» ✨ در همین گیر و دار از خواب پریدم. معنی تعبیر خواب را نیافتم. تا چند روز با خودم فکر می کردم که ما چه چیز با داریم که امام حسین صلوات الله عليه) آن را از ما -طلبد. ✨ بعد از چند روز -آقا پیغام فرستاد که «بیاین ، میخوام شما رو ببینم.» رفتیم ارومیه و او را دیدیم. ✨ حال و هوای داشت. بعد از رفتن او به -خطور کرد که نکند -حسین (صلوات الله عليه) او را از ما کرده است. ✨ ی عجیبی گرفته بودم. 🌷✨ روز بعد -آقا را برایم آوردند. 🌷راوی همسر سرلشگر پاسدار شهید محمد بروجردی فرمانده تیپ ویژه شهدا🌷