eitaa logo
خاطراتی از دفاع مقدس
45 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
238 ویدیو
28 فایل
برای حفظ و نشر آثار دفاع مقدس و معارف دینی و اسلامی باز نشر با ذکر صلوات آزاد است. سپاسگزارم از همراهی شما
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‌ ‌🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸سحر بیست وپنج اَمَن یُجیب بخوان مهربانا 🌸مهربانا 🌸چند روزی ست که حیران و گِریانم ، واقعا بد جوری گیج شده ام، شبهای ابتدایی رمضان المبارک به همراه یتیمان ِ کوفه چشم انتظار بودیم ؛! 🍃انگار نه تنها شهر کوفه بلکه جهان اسلام متوجه آن شده که بدجوری بی پدر شده است ، و درنهایت چنین یتیمی و بی پدری ؛! جهان، راه خود را تا ظهور فرزند صالح اش ادامه خواهد داد. 🍃بار پروردگارا؛ در این روزهای باقی مانده از رمضان ، حال و احوال گرفتاری بنده ای چون ما ، تماشایی خواهد بود!؟ همچنین، گریه ی عبـد گُنهکار برای محبوب هم حال و هوای خودش را دارد. 🍃بار خدایا، در پی اشک و آه وگریه ای بودم تا گوش و چشمی بداری ، اما با چشمان خود دیدم ، ستاره ی درخشان شب عجب طعنه ای به شب تار میزد... 🍃الها ؛ باز هم در این روزها و لحظات ملکوتی ، هرچه بین من و شما شد ، از همه پوشاندی ؛ چه کنم اعترافی ست دیر به هنگام‌ که آبـروداریِ سـتّار هم تماشـاییست. 🍃پروردگارا ،بارها و بارها، زیر همه ی قول و قرارهایم زده ام اما، اما دست گیریِ تو هر بار تماشایی تر بوده.! راضی می شوی تا بگویم: اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء ؛ الهی العفو... 🍃بار خدایا می دانم به این ذکر بنده ی ناچیز و گنهکار خود، حساسی و اجابت خواهی نمود. پس: 🍃اَمّن یجیبُ المُضطّر اِذا دعاهُ و یَکشِفُ السوء را بخوانم تا : ✍در این لحظات ، معنوی، آغازین هفته ی پیش رو برای تمام گرفتاران و مریض داران وحاجت داران که محتاج دعا هستند، استجابتش نمایی !!؟ 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این وجیزه ادامه خواهدداشت اگر خداوند متعال صلاح بداند. 🌸دعابفرمایید ✍ نبی زاده✋🌸          
🌸از سر پیچ.عبور کردیم ، ۵۰ متر پیچ را رد کرده بودیم که دوباره از روبه‌رو به طرف ما تیراندازی شد؛ چون منطقه جنگلی بود، کوه دیده نمی‌شد و معلوم نبود که از کجا تیراندازی می‌شود؛ از دو طرف در محاصره دشمن بودیم؛ خط ارتباطی ما هم با خارج دره قطع بود. 🍀دستورات شروع شد؛ من هم درگیری‌ها را با بی‌سیم‌ به شهید اعلام می‌کردم؛ درگیری اوج گرفت؛ دوشکاچی و یکی دیگر از نیروها با این حمله ضدانقلاب شهید شدند؛  🍀شهید هم از جلوی من حرکت می‌کرد؛ من سرگرم کارم بودم که ناگهان صدای آه ضعیفی شنیدم؛ بعد دیدم آرام به طرفم خم شد؛ سعی کردم او را بگیرم و سریع چند نفری نیز به کمکم آمدند؛ سر شهید روی زانوی من قرار گرفت؛ او چهره‌ای سفید و موهای بوری داشت که در آن شرایط آب و هوایی چهره‌اش به قرمزی می‌زد؛ اما رفته رفته این قرمزی تبدیل به زردی شد و فهمیدیم که خونریزی دارد. 🌸شهید -قمی ۲۰متر جلوتر از ما بود؛ وقتی متوجه مجروحیت شهید شد، به طرف ما دوید و گفت: «-جان! -جان! چی شده؟» اما شهید حرفی نمی‌زد؛  لحظه به لحظه بر وخامت حالش افزوده شد؛ طوری که چهره‌اش کاملاً به سفیدی زد و از آنجایی که سرش روی زانوهایم قرار داشت احساس کردم که بدن و دستش سرد می‌شود. 🍀شهید با دیدن وضعیت شهید در ابتدا به بچه‌ها دستور داد که پراکنده شوند و سنگر بگیرند. همین طور که «-قمی» بالای سر شهید بود، نگاهش در نگاه من گره خورد و گفت: «رضا! می‌توانی بری و آمبولانس بیاری؟» شاید این اولین درخواست «» از من بود؛ بی‌سیم را به یکی از بچه‌ها سپردم؛ کلاشینکفی را که از شهید به من رسیده بود را روی دوشم گذاشتم و به سمت آمبولانسی که پشت پیچ مانده بود، حرکت کردم. 🍀جاده تیرباران می‌شد؛ به نفس نفس افتاده بودم؛ از پشت کوه هم به طرف تویوتای ما شلیک می‌کردند،! ۴ ،۵ نفر با لباس کُردی، همین طور محل را زیر آتش گرفته بودند؛ به نظرم رسید که خط آتشی درست کنیم؛ در همین حین دو گلوله نیز به من اصابت کرد اما قبل از اینکه از حال بروم، باجیغ وداد کردن توانستم به بچه‌ها بگویم که آمبولانس را بفرستند جلو، 🌷گفتم مجروح شده است. مأموریتم را انجام دادم و بی‌هوش شدم؛ بعدها شنیدم که شهید در حال انتقال به بیمارستان به 🌷شهادت رسیده است. 🌸 دیدار با پدر پیر شهید 🍀بعد از عملیات پاکسازی جاده پیرانشهر به سردشت ، فرماندهان دیدار خصوصی با امام خمینی(ره) داشتند؛ بعد از این دیدار «-قمی» آمد و به من گفت: «می‌آیی برویم ؟» گفتم: :«برای چی؟» او گفت: «برویم منزل شهید !» بغضم ترکید و گفتم: «حتماً می‌آیم». راهی منزل شهید شدیم؛ خانه شهید کاه‌گلی و با ستون‌های بلند بود؛ پدر شهید لباس محلی به تن داشت؛ او کم حرف می‌زد و با این حال در 30 سال پیش گفت: «کسی احوال ما را نمی‌پرسد!». 🍀خداوند رحمت کند حاج خلیل گنجی زاده را دراواسط دهه ۸۰ به رحمت ایزدی رفتند.وهمسر گرامیشان اسفند ۱۳۹۴ پدر در کنارپسر درگلزار شهدای زواره به خاک سپرده شد ومادر درامام زاده عبدالله شهر ری جوار حضرت عبدالظیم حسنی ارام گرفتند. 🌸والعاقبه للمتقین🌸
🌸بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌸 🍀خاطرات بیادماندنی🍀 این قسمت : روایت همرزم برادر صلاحی 🌷برادر -قمی-کردی-هم-پر-کشید- 🍀 رفت برگشت عصبانی و ناراحت سویچ ماشین رو برداشت. 🍀 با ژ۳ تاشو دوید سمت ماشین منم یک کلاش برداشتم دویدم سمت ایشان، 🍀کاوه نشست پشت فرمان منم نشستم بغل دستش -رانندگی می کرد که همین فاصله ۱۰ کیلو متری تا محل در گیری چندین بار سرم خورد به سقف ماشین ؛!! 🍀 بر اون لحظه که رسیدیم به یار احمدی ؛!! 🌷دیدیم -آرام-رو-زمین-خوابیده -مستقیم-به-سینه-و -قمی- -کرده بود و -جا-شهید- شده بود . 🍀 از یار احمدی چگونگی رو پرسید؛؟ 🍀 بلافاصله دوید سمت کسیکه تیربار دستش داشت صورتشو بوسید و گفت: 👈درختها رو بزن ، من که حدس زدم طرح کاوه اینکه که چون اونها لباس سبز داشتن لایه درختها مخفی شده باشند؛!! 🍀 خودمو به تویوتایی که داشت رساندم و از خدمه خواستم درختان رو بزنه و.... 🍀به این شکل انتقام خون قمی همون شب گرفته شد.🌷🌷🌷 🌺والعاقبه للمتقین🌺
خاطراتی از دفاع مقدس
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸جمعه های مهدوی 🌸آقاجان سلام علیکم ✌️💖✋ ✍ از همان روزی که در کوچه ها ی مدینه فاطمه سلام الله علیها سیلی خورد، به ما فهماند: پای علی ایستادن آسان نیست... 🌸 چنانکه ولایت پُر است از راهزنانی که در طمعِ ایمان و جان و مال و ناموس مردمان نشسته اند، یک روز قیمت امامشان چند سکه طلاست، یک روز گندمِ ری و یک روز چند وعده ی پوچِ... 🌸 سرور و ملایم ؛ نمی دانم در این دوران پر آشوب شما را به چه و چند فروخته اند که حرف هایتان را نشنیده میگیرند،هشدارهایتان را که از سر خیرخواهی است نمی فهمند و آنگاه که باید عمل نمایند راه تسامح و تساهل در پیش می‌گیرند. قدرتمندانه عمل نکرده و به بی راه و ناکجا آباد رهسپارند... 🌸 آقا جان؛ چقدر شبیهِ مولایتان شده اید !! همان آقای رئوفی که از سر دلسوزی خطبه ها خواند و به یادگار نهاد و گوش هایی که توانِ شنیدن نداشت و اگر هم می شنید. یا سست عمل میکرد، یا دیر به فکر می افتاد و عمل میکرد، و آنگاه توبه و انابه حتی جهاد دیر نیز شده بود. اما دشمنانت کور خوانده اند، دیگر چنین اجازه ای حتی به خودی های ناز پرورده و دنیا طلب نیز نخواهیم داد. 🌸آقا جان ؛ این روزها همه می بینند، و به حقانیت نظام مقدس و مقتدر اسلامی پی برده اند. خواص و عوام خودی و غیر خودی ، دوست و دشمن و... هم ندارد. 🌸دوست و دشمن قسم خورده پی برده اند که کینه توزان ایران اسلامی یک روز دخترکی را بهانه کرده اند، روزی و روزی و روز دیگر را و این بهانه ها ادامه دارد زیرا اصل دشمنی آنان با است. و شاید هم را بخواهند از نبرد با دشمن منصرف کنند و مردم رااز پشتیبانی از ولایت مطلقه ی فقیه... 🌸 آهای ایها الناس: پای علی ایستادن آسان نیست، باید بود تا که فهمید... 🌸آهای ایها الناس: پای حسین ایستادن آسان نیست، باید بود تا که فهمید... 🌸آقاجانم ، سرور و مولایم ، امام زمانم💖 تا پای جان پایِ اهداف و آرمانهایت که ترسیم می نمایی ایستاده ایم.حتی اگر همهٔ آنها که روزی در کنارتان بودند: 🍁 کنار بکشند. 🍁 عافیت طلبی پیشه کنند. 🍁حتی طلحه و زبیر شوند. 🍁حتی بی خاصیتِ بی خاصیت ترین شوند. میدانیم که تاریخ، پُر است از داستانِ جاماندنِ این قبیل از افراد ... 🌸 آقای خوبم ؛ پایت ایستاده ایم، حتی اگر نیاز باشد قرمزیِ خونمان، خط های قرمزت را بیش از پیش یک به یک پر رنگ تر و رنگین تر کند... 🌸پایت ایستاده ایم همچون شهيدانمان، همت و متوسلیان، بروجردی، خرازی ،کاظمی، کاوه و شوشتری و همدانی ، قاسم و... 🌸 آقا جان ؛ ما همه عمار شماییم: 💥دشمنان داخلی و خارجی این را آویزه گوششان کنند که صبر خواهیم کرد و به فرمان شما سراپا گوشیم ، بساطشان را جمع میکنیم آن روز که فرمانتان بر چیز دیگری رقم بخورد. 🌸 💖😊✋ 🌸 ✍ نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌺 تقویم شیعه پنجم شعبان 🌺 امام زین العابدین علیه السّلام ✍در این روز در سال۳۸ هجری در زمان أمیر المؤمنین علیه السّلام آقا و مولایمان حضرت سیّد السّاجدین زین العابدین علی بن الحسین علیه السّلام به دنیا آمد. 📚 کشف الغمه: ج ۲، ص ۷۴. 🌺 آن حضرت در روز شنبه در منزل حضرت زهرا سلام اللَّه علیها به دنیا آمدند. 📚 احقاق الحق: ج ۱۹، ص ۴۳۹ 🌺نام آن حضرت است، و مشهورترین لقب مبارکش است. 📚 اصول کافی: ج ۱، ص ۴۶۷ 🌺 پدرشان سرور شهیدان حضرت اباعبداللَّه الحسین علیه السّلام، و مادرشان حضرت شهربانو از ایران است. 🌺امام سجاد علیه السّلام دو سال از عمر با برکتش را با جدش أمیر المؤمنین علیه السّلام بود، و بقیه‌ی عمر شریفش همراه عموی مکرم و مظلومش امام مجتبی علیه السّلام و پدر والامقامش امام حسین علیه السّلام سپری شد. 🌷در واقعه جانسوز کربلا شاهد شهادت پدر برادر، عمو و بستگان و اصحاب علیهم السّلام بود. همراه با عمه‌اش زینب کبری سلام اللَّه علیها و دیگر اسرا به کوفه و شام رفتند. در کوفه و شام جسارتها به آن حضرت و اهل بیت علیهم السّلام نمودند، ولی با خطبه‌هائی نورانی از امامت و عصمت اهل بیت علیهم السّلام دفاع فرمود. 💥در کاخ یزید در حالی‌که با چند تن دیگر از خاندان امامت به یک ریسمان بسته شده بودند، رو به یزید کرده فرمودند : 💥 «ما ظنّک برسول اللَّه لو رآنا موثقین فی الجبال. ..»: 💥 «ای یزید، چه گمان به پیامبر (ص) می‌بری اگر آن حضرت ما را این چنین در بند ببیند » ؟ 📚 تذکره الخواص: ص ۱۴۹ 🌺الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِب وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 🌸
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌺 سه‌شنبه های مهدوی 💚☺️✋ 🍀منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد 🍀صبح همراه سحـرخـیز جـوانش برسد 💚السَّلاَمُ عَلَى مُفَرِّجِ اَلْكُرُبَاتِ... ✍سلام بر شما ای مولایی که آخرین امید درماندگان، به دستان گره گشای شماست. 💚سلام بر شما و بر روزی که گره از کار عالم باز خواهد شد. 💚اگر دلهایمان تاریک و ظلمانی نمیگردید 💚امام ما عیان می‌گشت و پنهانی نمیگردید 💚به قدر تشنگی گر طالب امر فرج بودیم 💚خدا داند امر فرج اینگونه طولانی نمیگردید. 💚 یابن الحسن ؛ عمری است که مدیون مادرتان هستیم... 💚اگر از هر ماذنه ، نام به گوش میرسد... 💚اگر در هر برخاستن و نشستنی ، نام بر لب می بریم... 💚اگر در هر آب خوردنی ، با ذکر حیات‌بخش کربلایی میشویم... 💚اگر نماز می خوانیم،! 💚اگر روزه می گیریم...! 💚اگر در صحن پاک گوهرشاد ، زیر سایه ی پرواز آبی کبوترهای حرم ، زندگی را در درخشش بی نظیر گنبد زیر تشعشع طلایی آفتاب به نظاره می نشینیم... 💚اگر هر محرم ، رخصت می یابیم که همرنگتان شویم ، سینه بزنیم و اشک بریزیم... 💚💚ایهاالعزیز میخواهیم‌ بگوییم. بی شما ای صاحب زمان ؛ از عزیز فاطمه امروز و هر روز بی قراریم از هر زمان دیگر... ما را دریاب ... 🌺الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِب وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 🌸 💚 💚
‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 💚 ✍دو حادثه بزرگ در صدر اسلام اتفاق افتاد که نظام اسلامی پیامبر اکرم(ص) را با دو مدرسه در‌ طول تاریخ مواجه کرد. 🍀این دو حادثه عبارت اند از: 💚۱_واقعه ، هیجدهم ذیحجه سال دهم هجرت 🍂۲. بنى ساعده، اوایل سال یازدهم هجرت. 💚معلمان و هادیان حادثه ی اول همان خط سیر و مدرسه وحی بود که پشتوانه ی آن به پیامبران الهی بر می گشت که پیامبر اسلام (ص)، خاتم أنبیاء، این امانت را به سپردند... 🍂اما مدرسه دیگر متشکل از سه بودند: 💥۱؛حزبى که با خلیفه اول و دوم و سعدبن ابى وقاص تشکیل مى شد.(حزب،«تَیم» و «عَدى»،که شاخه نظامى این حزب با خالدبن ولید بود)، 🔥۲؛حزب ابوسفیان(طُلقاء)، ☄۳؛حزب انصار خزرجى به رهبرى سعد بن عباده (رئیس خزرج). 📗 اما ؛ بررسی این سه حزب: 💥حزب اول : 💥این حزب امکاناتش بیشتربود ودرخانه، پیامبر (ص) نفوذ داشت و از مسائل آگاه می شد. 🔥حزب دوم: 🔥حزب ابوسفیان(امویان)به تنهایى نمى توانست مدعى قدرت شود مگر در پناه کسانى که وجهه داشتند. 🔥 ابتدا سراغ علیه السلام و سپس عباس رفت ، اما آنان حمایت او را نپذیرفتند، لذا تغییر عقیده داد و با ابوبکر بیعت کرد و به تدریج ، خلافت اموى را پایه گذارى کرد. ☄حزب سوم : ☄حزب انصار به ریاست سعدبن عباده؛قدرتش بیشتر بر مردم و در جامعه نفوذ داشتند، گفتند باید از ما رهبرى جامعه را دست داشته باشد . به شکل تاکتیکى به امام على علیه السلام) متمایل شد و به عنوان طرفدارى از او کنار رفت. ☄ اما بعد در حوارین ترور شد و مرگ او را به جن نسبت دادند![ترور توسط خالد بن ولید] 🍁از سوى دیگر، هاشم نیز مطرح بودند و کسانى چون عبدالله بن عباس ، سهل بن حنیف، ، ، عثمان بن حنیف ، و ، از صحابى هاى شکنجه دیده و مبارز در آن میان بودند. 🍁این گروه، نیروى کمترى داشتند، اما از نظر مکانت اجتماعى و سابقه اسلامیت بالاتر بودند. 🍁این گروه ها از دین و حکومت اسلامى، تفسیرى قومى و قبیله اى داشتند و درصدد به دست گیرى حکومت بودند. آنها در پى تقسیم قدرت بودند. نه اعتلاى کلمة الله و دوام دین. 🍁آنان بر معیارهاى شیخوخیت، مدار بودن(اهل مماشات و )، و پذیرش نزد قبایل، تکیه کردند تا بتوانند با حذف منصوب پیامبرصلى الله علیه وآله قدرت و را در اختیار گیرند. ☘بر طبق روایات ؛ افراد این گروه نیز پس از مدتی از یکدیگر جدا شده و برخی از معروف ترین این چهره ها و صحابه پیامبر اسلام بر حقانیت امام علی علیه السلام و ولایت امر مسلمین بودنشان اعتراف و در رکاب حضرتش به شهادت رسیدند. 🌺الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِب وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 🌸 💚
💚هوالحکیم ✍ حلقه واسطه ای است که تسلسل ابراهیم تا محمد را به حسین تا منجی انتقام جوی نجات بخش انتهای تاریخ می پیوندد. واسطه العقد نبوت وامامت! 🖤 در میان همۀ جلوه‌های خیره کنندۀ روح بزرگ ، آنچه بیش از همه شگفت انگیز است؛ اینست که ، همسفر و همگام و هم پرواز روح بلند است. 🖤 او در کنار علی تنها یک همسر نبود... علی در او به دیدۀ یک دوست ، یک آشنای دردها و آرمان‌های بزرگش می‌نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرارآمیز و همدم تنهایی‌هایش... 🖤 این است که علی ، هم او را به گونۀ دیگری می‌نگرد و هم فرزندان او را ، پس از ، علی ؛ فرزندان خویش را که از بودند ؛ میخواند و فرزندان دیگرش را «بنی علی». 🖤 شگفتا! در برابر پدر ـ آن هم پدری چون علی ـ فرزند را به مادر نسبت می‌دهند! 🖤 پس از مرگش ، زندگی دیگری را در تاریخ ، آغاز کرد.در چهره همه ستمدیدگان ، هاله ای از پیدا بود. غضب شدگان ، پایمال شدگان و همه قربانیان زور و فریب ، نام را شعار خویش داشتند . 🖤 نام ، با عشقها، عاطفه ها و ایمانهای شگفت انگیز زنان و مردانی که در طول تاریخ تاریخ اسلام برای عدالت و آزادی می جنگیدند، 🖤 در توالی قرون پرورش می یافت و در زیر تازیانه های بیرحم و خونین خلافتهای جور و حکومتهای بیداد و غضب ، رشد می یافت و همه دلهای مجروح را لبریز می ساخت. 🖤 خواستم بگویم ، دختر خدیجهٔ بزرگ است، دیدم نیست. 🖤 خواستم بگویم، که دختر محمد ص است. دیدم که نیست. 🖤 خواستم بگویم، که همسر است. دیدم که نیست. 🖤 خواستم بگویم ، که مادر است. دیدم که نیست. 🖤 خواستم بگویم، که مادر است. باز دیدم که نیست. 🖤 نه، این‌ها همه هست و این همه نیست. 💚الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِب وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ 🖤اللّهُمَّ صَلِّ عَلي فاطِمَة وَ اَبيها وَ بَعْلِها وَ بَنيها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فيها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 🖤 🖤 َ 📗فاطمه، فاطمه است اثردکتر علی شریعتی
🕊🕊🕊 🌷 اسطوره‌ی‌‌ صبر ، کوه‌‌ درد است‌ ، ... 🌷 در نیمه ی‌ شب‌ کوچه نورد است‌ ، ... 🖤 💚 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِب وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🕊🕊🕊 🌺 ✍ «رابطه‌ی امامت با زندگیِ انسان ، همچون رابطه‌ی روح است با بدن ، اگر روح نباشد انسان با مُردار فرقی نخواهد کرد. 🌸اگر غدیر فراموش شود ، روح کشته میشود و انسانی که روح نداشته باشد بوی گندیدگی و تعفن مردارش ، رایحه‌ی خوشِ کلام ولی خدا را استشمام نخواهد کرد و در عصر ها و زمان های مختلف رو به روی امام خود خواهد ایستاد. 🌸 غدیر راه سعادت است و هر که از آن سر باز زند در مسیر شقاوت قرار دارد که اگر اینگونه نبود خداوند متعال نمی‌فرمود : 🌺 ای رسول اگر ابلاغ ولایتِ علی علیه السلام را انجام ندهی ، رسالتت را انجام نداده‌ای. 🌸 مبرهن است که حضرت محمد خاتم انبیاء است و رسالت او رسالت همه‌ی انبیاء. 🌸 عید غدیر عید امامت است ، عید ولایت. و آن که میراث دار تمام انبیاء و اوصیاست و پیشرو آن‌ها ، به غیر از علیه السلام نخواهد بود.» . 💖 «تبلیغ غدیر صرفا برگزاری مراسمات شادی بخش نیست. 🌸 از حقِ گرفته شده ی علی بگیم ، ازولایت ، حقانیت و حقیقت علی. 🌺 حداقل همین موضوعات را هر سال برای خودمون به روزرسانی کنیم. 🌸 در موردش به گونه ای مطالعه کنیم که انگار قرار است با معاندین مناظره کنیم.» 🍀 فاعتبروا یا اولی الابصار 💚الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِب وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 💚 💚
🕊🌷🕊🌷🕊 🍀 شهید هم از جلوی من حرکت می‌کرد؛ من سرگرم کارم بودم که ناگهان صدای آه ضعیفی شنیدم؛ بعد دیدم آرام به طرفم خم شد؛ سعی کردم او را بگیرم و سریع چند نفری نیز به کمکم آمدند؛ سر شهید روی زانوی من قرار گرفت؛ او چهره‌ای سفید و موهای بوری داشت که در آن شرایط آب و هوایی چهره‌اش به قرمزی میزد؛ اما رفته رفته این قرمزی تبدیل به زردی شد و فهمیدیم که خونریزی دارد. 🌸شهید ۲۰متر جلوتر از ما بود وقتی متوجه مجروحیت شهید شد، به طرف ما دوید و گفت: «-جان! -جان! چی شده؟» اما شهیدگنجی‌زاده حرفی نمی‌زد؛ لحظه به لحظه بر وخامت حالش افزوده شد؛ طوری که چهره‌اش کاملاً به سفیدی زد و از آنجایی که سرش روی زانوهایم قرار داشت احساس کردم که بدن و دستش سرد می‌شود. 🍀شهید با دیدن وضعیت شهید در ابتدا به بچه‌ها دستور داد که پراکنده شوند و سنگر بگیرند. همین طور که «-قمی» بالای سر شهید بود ، نگاهش در نگاه من گره خورد و گفت: «رضا! می‌توانی بری و آمبولانس بیاری؟» شاید این اولین درخواست «» از من بود بیسیم را به یکی از بچه‌ها سپردم؛ کلاشینکفی را که از شهید به من رسیده بود را روی دوشم گذاشتم و به سمت آمبولانسی که پشت پیچ مانده بود ، حرکت کردم. 🍀جاده تیرباران میشد؛ به نفس نفس افتاده بودم ؛ از پشت کوه هم به طرف تویوتای ما شلیک میکردند،! ۴ ،۵ نفر با لباس کُردی، همین طور محل را زیر آتش گرفته بودند؛ به نظرم رسید که خط آتشی درست کنیم؛ در همین حین دو گلوله نیز به من اصابت کرد اما قبل از اینکه از حال بروم، باجیغ وداد کردن توانستم به بچه‌هابگویم که آمبولانس را بفرستند جلو، 🌷گفتم مجروح شده است. مأموریتم را انجام دادم و بی‌هوش شدم؛ بعدها شنیدم که شهید در حال انتقال به بیمارستان به شهادت رسیده است. 🍀 دیدار با پدر پیر شهید 🍀بعد از عملیات پاکسازی جاده پیرانشهر به سردشت ، فرماندهان دیدار خصوصی با امام خمینی(ره) داشتند؛ بعد از این دیدار «-قمی» آمد و به من گفت: «می‌آیی برویم ؟» گفتم: :«برای چی؟» او گفت: «برویم منزل شهید !» بغضم ترکید و گفتم: «حتماً می‌آیم». 🍀راهی منزل شهید شدیم؛ خانه شهید کاه‌گلی و با ستون‌های بلند بود؛ پدر شهید لباس محلی به تن داشت؛ او کم حرف میزد و با این حال در ۳۰سال پیش گفت: «کسی احوال ما را نمی‌پرسد!». 🍀خداوند رحمت کند حاج خلیل گنجی زاده را ، دراواسط دهه ۸۰ به رحمت ایزدی رفتند. وهمسر گرامیشان اسفند ۱۳۹۴پدر در کنارپسر درگلزار شهدای زواره به خاک سپرده شد ومادر درامام زاده عبدالله شهر ری جوار حضرت عبدالظیم حسنی آرام گرفتند. 🌸والعاقبه للمتقین🌸
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸 امان از آقای حمومی ✍ تا حالا هوس کردید کاری رو انجام بدید. اما نشده و خیلی هم به این در و اون در زده باشید تا بشه ؛! البته ، گاهی اتفاق افتاده و شده ،! اما بعضی اوقات هم نشده... 🍀رفته بویم عملیات پاکسازی ضد انقلاب تو جاده پیرانشهر به سردشت که چند روزی طول کشید. خوب وقتی هوا سرد و بارونی هست و ما تو جایی هستیم که تا زیر گردن چاله کندیم منظورم سنگره... 🍀خوب فکر میکنید چی اتفاق می افته سرتا پا خیس ، آب تا زیر پیراهن ها نفوذ کرده! 🍀کلاه سبز کاموایی آپولویی قشنگی که داشتی خیس و گلی هستش...! 🍀پوتین خیس و کُلی گل بهش چسبیده و از اون طرف هم سه روزه پاتو از پوتین نتونستی بیرون نیاوردی... 🍀جفت پاها از رطوبت کمی نرم و پیر شده ؛ چند تا دونه تاول خوشگل بهش زده و بعضی اوقات تو همون پوتین ترکیده و پاهاخونی هم شده... 🍀 واقعا"چه باید کرد و اصلا" چه میشد کرد!؟ تو این دوران نظامی ها بهش میگن جنگ در شرایط سخت؛! یا شرایط سخت در رزم! البته ما اصلا" از کلمات کلاسیک و حتی پیشرفته چیزی یاد نگرفته بودیم... فقط تو آموزشی میگفتن تو شرایطی قرار میگیرین که نه راه پیش دارین و نه راه پس... 🍀یعنی تا نابودی کامل چند لحظه ای بیشتر فاصله نبود. حالا خداشانس بده یه چریک ضد انقلاب کرد هم هوس رزم و درگیری کنه تو این شرایطی که داشتیم ؛ که دیگه اون وقت از زمین و زمان برا ما می بارید ؛ و نور علی نور میشد. 🍀این رو گفتم بدونید. با چه شرایطی می جنگیدیم ودست و پنجه نرم میکردیم داشتیم بر میگشتیم پادگان ارتش پیرانشهر که تو بخشی از اون مستقر بودیم. 🍀حالا فرمانده مون آقای خاص محمود آقا کاوه رو میگم ؛ نوک قله اومد بود بازدید از دسته ی ما که همیشه تو مرامش بود. وقت عملیات به همه یه سری میزد. اگه خودش هم نمی اومد. -قمی به جاش می اومد. خدا رحمتش کنه و به درجاتشون بیافزاید یکی پس از دیگری به درجه رفیع شهادت نایل آمدند. 🍀میخوام اینوبگم وقتی فرمانده دلبندمون؛ هیبت برو بچه ها رو دید. و خسته نباشید و آمار و... شنید و خبر داد که این بخش عملیات تمومه ودیگه وقتشه برگردیم پادگان.! 🍀تو همین صحبت ها بود که یدفعه ای گفت: چند باردرگیرشدین وچی شد.بعداینکه شرحی داده شد.گفت: به کردها خدا رحم کرده اگه شماها رو از نزدیک میدیدن. درجا مرده بودن اصلا" نیاز نبود تیرشلیک کنید.!😄 🍀حالا این همون تعریفی هست که من خدمتتون اون بالا ترعرض کردم. 🍀برگشتیم پادگان ؛ زرنگی کرده بودی اول می پریدی حموم که با یه فاصله ی مناسب با مقر ما ومشترک بابرو بچه های ارتشی، همیشه شلوغ و همیشه صفی و با کلی بگو و بخند و شلوع بازی که رو شاخش بود! بهترین چیز و دم و دستی ترین شلوغ کاری اونجا هم آب بود که تقدیم هرکسی می تونست بشه! 🍀این آقای حمومی که خیلی هم تو کارش جدی بود.وقتی سر و وضع ما رو دید با کمی مهربونی نزدیک بود ما رو با لگ بندازه بیرون حموم!😄 🍀از همون اولش سرناسازگاری گذاشت و گفت نیاد تو حموم من.😳 همجا رو کثیف می کنین. ما هم با تعجب به هم نگاه میکردیم. -من😳 میگفتیم ،که ای بابا خوب میان حموم که کثیفی ها بره و تمیز بشیم. اما گوش شنوا وجود نداشته! 🍀 بالاخره رفتیم تو چمن ها ؛پوتیهامون رو کشیدیم رو زمین و با یه تیکه شاخه خُشک درخت گِل ها رو کندیم بعدش فهمیدیم آب دم دست بوده و می تونستیم راحت تر این کار رو انجام بدیم.😂زرنگی بعضی اوقات اینجوری میزنه تو...😉 🍀با التماس و بیرون موندن ،بالاخره رفتیم داخل حموم و خودمون رو نیمه کاره شستیم. حالا نوبت بخش دوم عملیات بود ؛ انتقام از آقای حمومی🙄 🍀آقای حمومی که سرش شلوغ هم بود. رو صدا کردیم ، نمیشد دس خالی و بدون هیچ دستاوردی از حموم بریم بیرون! اصلا" تو مرام بچه بسیجی ها نبود. 🍀 آب رو ریختیم رو آقای حمومی و لباس خیس فرستادیم که دیگه هوس راه ندادن نکنه! 🍀لباسامون رو تمیز و مرتب پوشیدیم و تا در رو باز کردیم وخواستیم بیایم بیرون آقای حمومی مهربون با یه ظرف خوشکل پر از آب و کف صابون منتظرمون بود. و شد آنچه نمی خواست بشه و مجددا برگشتیم تو حمام برا شسته شوی مجدد...😊🙃 🍀نخندین که تازه فهمیده بودیم بقیه هم از این کارها میکردن و ما کم تجربگی کرده بودیم... 😂 🍀چون این آقا حمومی خودش یه پای شلوغ کاری بود و دست همه ی رزمنده هارو از پشت بسته بود و خودش ، ایول داشت. 🍀این بود خاطره ی من در حمام؛! آبان ماه سال۱۳۶۱ 🍀نخندین که دیگه هواسمون رو جمع می کردیم و با کلی احترام و ادب و... مسائل بهداشتی و مثل یه بچه ی سر به زیر میرفتیم حموم. آخه ما بچه بسیجی های خوبی به نظر میرسیدیم 😂😂 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸 ✍نبی زاده