🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸این قسمت : ذهنت اگر تغییر کرد موفقی
✍به نظر می رسه این روزها هرچی فکر بگذاری به نتایج بسیار مهمی میرسی که در دوران هشت سال دفاع مقدس بسیار ساده از کنارش گذشتیم ، اما عده ای بودند که مشق عشق کردند و جانها و سرها دادند تا با خونشان درخت تناور امروزی انقلاب اسلامی بارور تر شود.
🍃راستی این افراد اگر چنین روزهایی که امام جامعه نیاز به عما رها. ابوذرها . سلمانها و... دارد چه میکردند. شاید هرکدام گوشه ای از این نهضت را برای جهانی شدن در سایر بلاد اسلامی بلند نموده و عمق استراتژیک ایران اسلامی را افزایش می دادند.
🍃صحبت از افراد و یاران پاک است . شهید ناصر کاظمی. شهید محمد بروجردی، شهید ملکیان ، شهید گنجی زاده . شهید قمی . شهید کاوه .و...
🍃شاید بتونیم ، ظاهر خودمون رو تغییر بدیم ،؛!! یا محل اقامت و سکونت خودمون رو تغییر بدیم . ویا.....
🍃اما بعید میدونم؛! بتونیم ،ذهن و افکارمون رو تغییر بدیم.حتما می پرسید چطوری میشه تغییری مثبت و موثر داشت ؟
🍃هیچ چیز به اندازهی یک ذهن تغییر یافته نمیتونه قدرتمند باشه و نیرویی عظیم ایجاد و موج بلندی را ثبت و سپس هدایت نموده و به منزل مقصود برسونه.
🍃تجربه نشان داده اگه چیزی ظاهری تغییر کنه ، هیچ اتفاق خاصی نخواهد افتاد . چون فقط شکلش و ظاهرش تغییر کرده . و برای اینکه کاری بشه کارستون باید از بنیان تغییر کنه ، یعنی ذهنیت خودمون رو در مورد خاص تغییر بدیم .
🍃مثلا بخشی از وصف شهید بروجردی رو در مورد #ناصر-کاظمی فرمانده لشگر ویژه شهدا را در همین جا بخونید:
🍃براي مذاكره به نوسود هم كه رفته بود، سعی كرده بود انقلاب را معرفی كند. يعنی گفته بود جمهوری اسلامي اين است و هيچ آزاری نمی خواهد به شما برساند و اگر مشكلاتی داريد بگوييد.
🍃 اينهایی هم كه به او اشكال مي گرفتند، مدرك نداشتند، فقط ميگفتند چرا رفته و مذاكره كرده می گفتند: چرا فكر میكند ضد انقلابيون را میتوانند برگردند يا احتمالا میتوانند آدم هاي خوبی باشند.
🍃 ايشان هم با همان اعتقاد میگفت: بايد سعی كنيم ضد انقلاب را هدايت كنيم. در مواقعی موفق هم بود، كما اينكه يكی از كسانی كه توبه كرد و برگشت، اولين شهيد «نودشه» بود.
🍃 این مطلب یعنی ذهنیت تغییر در دوران دفاع مقدس در کردستان مظلوم و کلمه ما میتوانیم . یعنی آتش به اختیار امروزی . یعنی عمار انقلاب بودن در وی و افرادی همانند ایشان موج میزد.
هوالمحبوب🌸
💗خانواده شهید کاظمی درباره علایق این شهید بزرگوار میگویند:
🌸ناصر علاقه بسیاری به #فوتبال داشت و جزو فوتبالیستهای خوب تهران بود و در تیم #ایرانا به مربیگری مرحوم پرویز دهداری عضویت داشت.
🌸پس از اینکه #ناصر در رشته تربیت بدنی وارد دانشگاه شد، در سال ۱۳۵۶ورزشکاران آمریکایی به ایران آمده بودند تا در مسابقات کشتی شرکت کنند.
🌸 وی به همراه شمار دیگری از دانشجویان تصمیم گرفت در سالن مسابقات به دلیل اعتراض به حمایتهای آمریکا از رژیم منحوس شاهنشاهی، پرچم آن کشور را به #آتش بکشند و پس از چندی فراری بودن توسط رژیم #دستگیر و در زندان #قصر زندانی شد.
❤️والعاقبه للمتقین
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🍀خاطرات بیادماندنی ✨این قسمت
🌷#شهادت-ناصر-کاظمی
✨ وقتی به #روستای «بادین آباد منگوره رسیدیم، همان شب اول موفق به پاكسازی روستانشدیم و بخشی از آن، از طرف عراق، در تصرف #ضدانقلاب باقی ماند. به همین دلیل خطی دفاعی جلوی روستا، پشت به جاده درست کردیم و همان جا سنگر زدیم.
✨آن روز توپخانه پشتیبانی خوبی نداشت و آن طور که باید از ما حمایت نکرد. «#ناصر-کاظمی» فرمانده تیپ، ابتدا از «#کاوه» خواست برای رسیدگی به این موضوع به «پیرانشهر» برود و می خواست با این کار او را عقب بفرستد.
✨ «#کاوه» قبول نکرد. «#کاظمی» گفت: «پس تو یه سری بزن به خطهایی که تثبیت شدن، ببین بچه ها مستقر هستن یا نه. من برم پیرانشهر، زود برمی گردم.» او خداحافظی کرد و به همراه «#عباس-ولی-نژاد» و «#سبقت-الله- مقدم» با يك جیپ که بی سیم نداشت و شیشه اش هم خوابیده بود، به طرف «پیرانشهر» رفت.
✨من صبح با يك «استیشن» آمده بودم اما آن را به «بادین آباد منگور» نیاورده و در پادگان روستای «#قلموت-آباد» پارکش کردم. «#کاوه» صدایم زد .
و سراغ استیشن را گرفت. بهش گفتم کجاست.گفت: «دیشب اون جارو با آرپی جی زدن ، برو ماشینوبردار ببر پادگان پیرانشهر، صبح با #کاظمی برگرد بیا.»
✨با ماشین های گذری به «پادگان قلموت آباد» ارتش رفتم. استیشن را برداشتم و آمدم پادگان «پیرانشهر». ماشین را جلوی ساختمان فرماندهی گذاشتم و رفتم داخل.
✨لحظاتی بعد «#ولی-نژاد» وارد شد. حال #دگرگونی داشت. بدون مقدمه گفت: «#دیدی-کاظمی-هم #شهید-شد!»
✨گفتم: «چی؟» گفت: «#کاظمی-شهید شد. مغزم قفل کرده و چیزی جز این نتوانستم بپرسم: «شما که جلوتر از من راه افتادین. کجا #شهید شد؟» جواب داد: «یه کم که از شما دور شدیم، سر#سه-راهی-نمینچه، نرسیده به جاده اصلی پیرانشهر - سردشت از لابه لای درخت های سپیدار، یه #خشاب رومون خالی شد، یه تیر #مستقیم خورد توسر#کاظمی، یه تیر هم خورد به #مقدم.» گفتم: «الان کجان؟» گفت: «بیمارستان پیرانشهر.»
✨سریع به اتفاق او به طرف بیمارستان حرکت کردیم. رفتم بالای سر #کاظمی، هنوز #زنده بود و #نفس داشت. داد زدم: «این که هنوز زنده ست. پس چرا کاری نمیکنین؟» یکی از عوامل بیمارستان گفت: «این جا کاری نمیشه کرد.» تماس گرفتیم هلیکوپتر بیاد. آن شب #هلیکوپتر-نیامد و#ناصر-کاظمی» #فرمانده-تیپ-ویژه-شهدا» به همراه «#سبقت-الله-مقدم » مسئول واحد #مخابرات #تیپ به #شهادت رسیدند.
✨شبانه آمدیم پادگان، ولی به «#کاوه» حرفی نزدیم. فردا صبح، من و #مهدی- اصغرزاده» مأمور شدیم تا خبر #شهادت «#کاظمی» را به #کاوه بدهیم. کار بسیار سختی بود. «#کاوه» و «#کاظمی، مانند دو روح در يك بدن بودند. علاقه ی به #خصوصی به هم داشتند و همین، کار ما را سخت تر می کرد.
✨به «اصغرزاده» گفتم: «هرچی فکر میکنم، توی خودم نمی بینم بتونم از پس این کار بر بیام ،کار، کار خودتان، من نمی تونم،!! اصغر زاده هم قبول کرد به روستای بادین آباد منگوره که رسیدیم، «#کاوه» تا چشمش به ما افتاد، پرسید: کو #کاظمی؟» #اصغرزاده» دست گذاشت روی شانه «#کاوه» و
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🌸خاطرات بیادماندنی ✨این قسمت
🌷🌷روحانی شهید
📒دفتر اول :✨شرایط عمومی منطقه
🍀شهریور ماه ۱۳۶۱ است، آن روزهای شکوهمند خود را مرور نمایید.
🍀فرماندهان تیپ ویژه شهدا در صدد بر آمده اند تا با یاری رزمندگان نوجوان و جوانان انقلابی ، مؤمن ، متعهد و جهادی از جای جای میهن اسلامی با یورشی برق آسا و جانانه و بی امان جاده استراتژیک پیرانشهر به سردشت و حاشیه آن تا نقطه صفر مرزی را از لوث وجود عناصر درد منش ، ضد انقلاب داخلی و خود فروخته ی بیگانه پاکسازی و امنیت را مجددا به این خطه از میهن اسلامی باز گردانند.
🍀از تاریخ ۱۳۶۱/۶/۶ علی رغم هشدارهای مشاوران نظامی ارتشی در منطقه و استان ،فرماندهان تیپ ویژه شهدا با اعتماد به نفس در خور تحسین و با تجربیات ،جنگ در سقز، بوکان، شاهین دژ، مریوان، پاوه و... همچنین روحیه جهادی وصف ناشدنی فرماندهانی هم چون محمد#بروجردی، ناصر #کاظمی، محمود#کاوه، محمد علی #گنجی-زاده زواره ،علی #قمی کردی ،#ملکیان، صفت الله #مقدم و...
🍀روستاهای چیانه ، هنگ آباد ، با دین آبادمنگور را پاکسازی نمایند در همین مرحله از عملیات #ناصر-کاظمی ،#صفت الله-مقدم، #ملکیان در حین درگیری عملیاتی و کمین ضد انقلاب به درجه رفیق #شهادت نائل آمدند.
🍀علی رغم ضربات شدیدی که تیپ ویژه شهدا بر پیکره ی ضدانقلاب مستقر در روستاهای منطقه وارد نموده ،اما ضد انقلاب با حضور اندکی که دارند، اقدام به کمین و مین گذاری جاده های مواصلاتی می نمایند، پایگاههای ارتش علاوه بر استقرار در روستاهای هنگ آباد، بادین آباد ،ترکش و... روزانه مسیر را مین روبی نموده، حتی برابر گزارش نوبه ای قرارگاه مقدم ارتش در تاریخ ۱۷ شهریور سه عدد مین درمسیر جاده اصلی پایگاه ترکش کشف و خنثی می گردد.
🍀به نظر می رسید برادران ارتشی نیز کمر همت بسته اند تا با استقرار کامل در منطقه ضمن وارد آوردن ضربات نظامی کمک و یاور تیپ ویژه شهدا باشند.
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🌸خاطرات بیادماندنی✨ این قسمت
🌸🌷روضه ی شهادت محمد علی گنجی زاده زواره 🍃🌷
🍀یکی از زیباترین خاطرات روایت شهادت از همرزم عزیز و جانباز سر افراز «محمدرضا فاضلیدوست» بیسیمچی و شاهد آخرین لحظات ، شهادت دومین فرمانده ی تیپ ویژه شهدا و فرمانده ای از خطه ی سرخ کردستان مظلوم است. و شرح آن بدین شرح است .
🌸در نیمه تیرماه ۱۳۶۱ در سن ۱۴ سالگی همراه شهید «علی قمی کردی» که همسر خواهرم بود، به جبهههای غرب رفتم .
🌸شهید #گنجیزاده هم بعد بازگشت از سفر حج، به جبهه غرب آمده بود؛ شهید قمی شاید نسبت به هیچ کس ابراز علاقه نمیکرد اما نسبت به #گنجیزاده عشق و علاقه خاصی داشت. در تیر ماه بنده را به عنوان بیسیمچی تیپ ویژه شهدا معرفی کردند.
🌸با توجه به اهمیت پاکسازی محور پیرانشهر ـ سردشت ازلوث ضدانقلاب،
جلسه مشترکی با حضور محسن رضایی، شهید صیادشیرازی، شهید آبشناسان و...؛ در ابتدای جلسه، شهیدناصر کاظمی سخنرانی کرد و بعد از آن فرماندهان رفتند سوار هلیکوپتر شدند؛ آنها بعد از بازدید منطقه، جلسهای گذاشتند؛
🌸در آنجا بیشترین بحث در رابطه با این قضیه بود که پایتان را در محور پیرانشهر ـ سردشت نگذارید، قتل عام میشوید؛ چون عده کم است.
🌸از طرفی شهیدان #بروجردی، ناصر #کاظمی، #کاوه، #قمی و #گنجیزاده اصرار داشتند که آمادگی پاکسازی منطقه را دارند؛ مغز متفکر عملیات هم شهید #کاوه بود؛ در نهایت، این پنج فرمانده را مختار کردند که خودتان میدانید، توصیه ما این است که وارد عملیات نشوید.
🌸جلسه تمام شد؛ نخستین عملیات در چند کیلومتری پیرانشهر ـ سردشت در جاده تدارکاتی ضدانقلاب انجام شد و بچهها به سرعت برق و باد منطقه را گرفتند؛ بعدازظهر که همه از پاکسازی جاده و قطع شدن محور تدارکاتی
ضدانقلاب با عراق خوشحال بودند، «#ناصر-کاظمی» در مسیر بازگشت از عملیات از پشت سر گلوله خورد و شهید شد.
🍀🌸فرماندهی شهید #گنجیزاده در تیپ ویژه شهدا
🌸بعد از شهادت «ناصر کاظمی»، طی حکمی از سوی «قرارگاه حمزه» شهید #گنجیزاده فرماندهی تیپ ویژه شهدا را بر عهده گرفت.
🌸🍀 دوره فرماندهی 23 روزه وی از ششم شهریور تا بیست و نهم شهریور آغاز شد.🌸🍀
🌸در دوره فرماندهی شهید #گنجیزاده عملیات پاکسازی محور پیرانشهر ـ سردشت با قوت و قدرت بیشتری آغاز شد؛ در مرحله نخست روستاهای هنگآباد و تیرکش بالا و تیرکش پایین پاکسازی شد؛ بنده در این بخش از عملیات بیسیمچی شهید #بروجردی بودم تا اینکه عملیات روی غلطک افتاد.
🌸برادر #گنجی! عقبتر حرکت کنید
🌸صبح روز بیست و نهم شهریور قرار بود در ابتدای جنگلهای آلواتان و منطقه تک درخت، عملیاتی انجام شود؛ آن روز ستون مکانیزه تیپ ویژه به فرماندهی شهید #گنجیزاده از محور میانی، بچههای شهید #کاوه از کف دره و عدهای نیز در ارتفاعات به سوی اهداف پیشروی میکردیم؛
🌸 ستون مکانیزه هم که میگویم ما یک توپ 106، دو قبضه دوشکا و یک مینی کاتیوشا داشتیم که این را بعداً به ما دادند.
🌸من بیسیمچی شهید #قمی و #گنجیزاده بودم؛ شهید #قمی 20 متر جلوتر از ما حرکت میکرد؛ شهید #گنجیزاده قد بلندی داشت و شاید من کمر او بودم و او سر ستون حرکت میکرد.
🌸در همان عالم نوجوانی به ذهنم رسید که مبادا با چنین قد و بالای بلندی خطری متوجهاش شود.
گفتم :برادر #گنجیزاده! شما عقبتر بیایید ما هستیم.
گفت :مگر چه میشود؟ گفتم :شاید تیر بخورید!
گفت : خب می شوم ، مثل ناصر#کاظمی، #مقدم یا #ملکیان.
گفتم :شما متعلق به خودتان نیستید؛ بلکه متعلق به همه بچهها هستید؛ حالا حالاها کار داریم باید در کنارمان باشید.
🌸#شهید گنجیزاده لبخند معنا داری زد که طوری نمیشود و بعد هم رفت در حال و هوای ذکر گفتن و....
🌸مجروحیت شهید گنجیزاده در حمله ضدانقلاب
🌸یک ربع بعد از این حرفها، تیراندازی به طرف ما شروع شد؛ ضدانقلاب به ما کمین زده بودند و از روبهرو به طرف ما تیراندازی میکرد؛ در ابتدا تیراندازیها سبک بود که لحظه به لحظه سنگینتر میشد.
🕊🌷🕊🌷🕊
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸🌷روضه ی شهادت محمد علی گنجی زاده زواره🌷
🍀یکی از زیباترین خاطرات روایت شهادت از همرزم عزیز و جانباز سر افراز «محمدرضا فاضلیدوست» بیسیمچی و شاهد آخرین لحظات ، شهادت دومین فرمانده ی تیپ ویژه شهدا و فرمانده ای از خطه ی سرخ کردستان مظلوم است. و شرح آن بدین شرح است .
🍀در نیمه تیرماه ۱۳۶۱ در سن ۱۴ سالگی همراه شهید «علی قمی کردی» که همسرخواهرم بود، به جبهههای غرب رفتم .
🍀شهید #گنجیزاده هم بعد بازگشت از سفر حج، به جبهه غرب آمده بود؛ شهید قمی شاید نسبت به هیچ کس ابراز علاقه نمیکرد اما نسبت به #گنجیزاده عشق و علاقه خاصی داشت. در تیر ماه بنده را به عنوان بیسیمچی تیپ ویژه شهدا معرفی کردند.
🍀با توجه به اهمیت پاکسازی محور پیرانشهر سردشت ازلوث ضدانقلاب، جلسه مشترکی با حضور محسن رضایی، شهید صیادشیرازی، شهید آبشناسان و...؛ در ابتدای جلسه، شهید ناصر کاظمی سخنرانی کرد و بعد از آن فرماندهان رفتند سوار هلیکوپتر شدند؛ آنها بعد از بازدید منطقه، جلسهای گذاشتند؛
🍀 در آنجا بیشترین بحث در رابطه با این قضیه بود که پایتان را در محور پیرانشهر ـ سردشت نگذارید، قتل عام میشوید؛ چون عده کم است.
🍀از طرفی شهیدان #بروجردی، ناصر #کاظمی، #کاوه، #قمی و #گنجیزاده اصرار داشتند که آمادگی پاکسازی منطقه را دارند؛ مغز متفکر عملیات هم شهید #کاوه بود؛ در نهایت، این پنج فرمانده را مختار کردند که خودتان میدانید، توصیه ما این است که وارد عملیات نشوید.
🍀جلسه تمام شد؛ نخستین عملیات در چند کیلومتری پیرانشهر ـ سردشت در جاده تدارکاتی ضدانقلاب انجام شد و بچهها به سرعت برق و باد منطقه را گرفتند؛ بعدازظهر که همه از پاکسازی جاده و قطع شدن محور تدارکاتی ضدانقلاب با عراق خوشحال بودند، «#ناصر-کاظمی» در مسیر بازگشت از عملیات از پشت سر گلوله خورد و شهید شد.
🍀فرماندهی شهید #گنجیزاده در تیپ ویژه شهدا
🍀بعد از شهادت «ناصر کاظمی»، طی حکمی از سوی «قرارگاه حمزه» شهید #گنجیزاده فرماندهی تیپ ویژه شهدا را بر عهده گرفت.
🍀 دوره فرماندهی ۲۳ روزه وی از ششم شهریور تا بیست و نهم شهریور آغاز شد.
🍀در دوره فرماندهی شهید #گنجیزاده عملیات پاکسازی محور پیرانشهر ـ سردشت با قوت و قدرت بیشتری آغاز شد؛ در مرحله نخست روستاهای هنگآباد و تیرکش بالا و تیرکش پایین پاکسازی شد؛ بنده در این بخش از عملیات بیسیمچی شهید #بروجردی بودم تا اینکه عملیات روی غلطک افتاد.
🍀برادر #گنجی! عقبتر حرکت کنید
🍀صبح روز بیست و نهم شهریور قرار بود در ابتدای جنگلهای آلواتان و منطقه تک درخت عملیاتی انجام شود؛ آن روز ستون مکانیزه تیپ ویژه به فرماندهی شهید #گنجیزاده از محور میانی ، بچههای شهید #کاوه از کف دره و عدهای نیز در ارتفاعات به سوی اهداف پیشروی میکردیم.
🍀 ستون مکانیزه هم که میگویم ما یک توپ ۱۰۶ ، دو قبضه دوشکا و یک مینی کاتیوشا داشتیم که این را بعداً به ما دادند.
🍀من بیسیمچی شهید #قمی و #گنجیزاده بودم؛ شهید #قمی ۲۰ متر جلوتر از ما حرکت میکرد؛ شهید #گنجیزاده قد بلندی داشت و شاید من کمر او بودم و او سر ستون حرکت میکرد.
🍀در همان عالم نوجوانی به ذهنم رسید که مبادا با چنین قد و بالای بلندی خطری متوجه اش شودگفتم :برادر #گنجیزاده! شما عقبتر بیایید ما هستیم.
🍀 گفت :مگر چه میشود؟ گفتم :شاید تیر بخورید! گفت :خب میشوم ، مثل ناصرکاظمی، مقدم یا ملکیان.
🍀 گفتم :شما متعلق به خودتان نیستید؛ بلکه متعلق به همه بچهها هستید؛ حالا حالاها کار داریم باید در کنارمان باشید.
🍀 #شهید گنجیزاده لبخند معنا داری زد که طوری نمیشود و بعد هم رفت در حال و هوای ذکر گفتن و...
🍀مجروحیت شهید گنجیزاده در حمله ضدانقلاب
🍀یک ربع بعد از این حرفها، تیراندازی به طرف ما شروع شد؛ ضدانقلاب به ما کمین زده بودند و از روبهرو به طرف ما تیراندازی میکرد در ابتدا تیراندازیها سبک بود که لحظه به لحظه سنگینتر میشد.
🍀از سر پیچ.عبور کردیم ، ۵۰ متر پیچ را رد کرده بودیم که دوباره از روبهرو به طرف ما تیراندازی شد؛ چون منطقه جنگلی بود، کوه دیده نمیشد و معلوم نبود که از کجا تیراندازی میشود؛ از دو طرف در محاصره دشمن بودیم خط ارتباطی ما هم با خارج دره قطع بود.
🍀دستورات شروع شد؛ من هم درگیریها را با بیسیم به شهید #کاوه اعلام میکردم؛ درگیری اوج گرفت؛ دوشکاچی و یکی دیگر از نیروها با این حمله ضدانقلاب شهید شدند؛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌷 #شهادت_ناصر_کاظمی
✍ وقتی به روستای «بادین آباد منگوره رسیدیم، همان شب اول موفق به پاكسازی روستانشدیم و بخشی از آن، از طرف عراق، در تصرف ضدانقلاب باقی ماند. به همین دلیل خطی دفاعی جلوی روستا، پشت به جاده درست کردیم و همان جا سنگر زدیم.
🍀آن روز توپخانه پشتیبانی خوبی نداشت و آن طور که باید از ما حمایت نکرد. «#ناصر-کاظمی» فرمانده تیپ، ابتدا از «#کاوه» خواست برای رسیدگی به این موضوع به «پیرانشهر» برود و می خواست با این کار او را عقب بفرستد.
🍀«#کاوه» قبول نکرد. «#کاظمی» گفت: «پس تو یه سری بزن به خطهایی که تثبیت شدن، ببین بچه ها مستقر هستن یا نه. من برم پیرانشهر، زود برمی گردم.» او خداحافظی کرد و به همراه «#عباس-ولی-نژاد» و «#سبقت_الله_مقدم» با يك جیپ که بی سیم نداشت و شیشه اش هم خوابیده بود، به طرف «پیرانشهر» رفت.
🍀من صبح با يك «استیشن» آمده بودم اما آن را به «بادین آباد منگور» نیاورده و در پادگان روستای «#قلموت-آباد» پارکش کردم. «#کاوه» صدایم زد .
🍀و سراغ استیشن را گرفت. بهش گفتم کجاست گفت: «دیشب اون جارو با آرپی جی زدن ، برو ماشینو بردار ببر پادگان پیرانشهر، صبح با #کاظمی برگرد بیا.»
🍀با ماشین های گذری به «پادگان قلموت آباد» ارتش رفتم. استیشن را برداشتم و آمدم پادگان «پیرانشهر». ماشین را جلوی ساختمان فرماندهی گذاشتم و رفتم داخل.
🍀لحظاتی بعد #ولی-نژاد وارد شدحال دگر گونی داشت بدون مقدمه گفت: #دیدی_کاظمی_هم_شهید_شد!
🍀گفتم: «چی؟» گفت: «#کاظمی_شهیدشد. مغزم قفل کرده و چیزی جز این نتوانستم بپرسم: «شما که جلوتر از من راه افتادین!
🍀کجا #شهید_شد؟» جواب داد: «یه کم که از شما دور شدیم، سر #سه_راهی_نمینچه، نرسیده به جاده اصلی پیرانشهر به سردشت از لابه لای درخت های سپیدار، یه خشاب رومون خالی شد، یه تیر مستقیم خورد تو سر #کاظمی، یه تیر هم خورد به #مقدم.» گفتم: «الان کجان؟» گفت: «بیمارستان پیرانشهر.»
🍀سریع به اتفاق او به طرف بیمارستان حرکت کردیم. رفتم بالای سر #کاظمی، هنوز زنده بود و نفس داشت. داد زدم: «این که هنوز زنده ست. پس چرا کاری نمیکنین؟» یکی از عوامل بیمارستان گفت: «این جا کاری نمیشه کرد.» تماس گرفتیم هلیکوپتر بیاد. آن شب هلیکوپتر نیامد و#ناصر_کاظمی» #فرمانده_تیپ_ویژه_شهدا» به همراه «#صفت_الله_مقدم » مسئول واحد #مخابرات_تیپ به #شهادت رسیدند.
🍀شبانه آمدیم پادگان، ولی به «#کاوه» حرفی نزدیم.فردا صبح،من و مهدی اصغرزاده مأمور شدیم تا خبر #شهادت «#کاظمی» را به #کاوه بدهیم. کار بسیار سختی بود. «#کاوه» و «#کاظمی، مانند دو روح در يك بدن بودند. علاقه ی به خصوصی به هم داشتند و همین، کار ما را سخت تر می کرد.
🍀به «اصغرزاده» گفتم: «هرچی فکر میکنم، توی خودم نمی بینم بتونم از پس این کار بر بیام ،کار، کار خودتان، من نمی تونم،! اصغر زاده هم قبول کرد.
🍀 به روستای بادین آباد منگوره که رسیدیم، «#کاوه» تا چشمش به ما افتاد، پرسید: کو #کاظمی؟» اصغرزاده دست گذاشت روی شانه «#کاوه» و همین طور که راه می رفتند، با او حرف زد. من هم پشت سرشان بودم. وقتی بالا و پایین شدن شانه های #کاوه» را دیدم، فهمیدم خبر شهادت کاظمی را گفته است.
🌷کم کم صدای گریه اش بلند شد. #کاوه ای که حداقل من یکی تا آن روز گریه اش راندیده بودم، حالا داشت مثل بچه ها با صدای بلند گریه می کرد. اصغرزاده او را به کنجی برد.
🍀#کاوه، مدتی آنجا نشست و حسابی گریه کرد. اصلا نمی توانست خودش را کنترل کند. ما سعی می کردیم به او تسلی بدهیم. کمی که آرام شد، خودش را جمع و جور کرد و برای اینکه خللی در عملیات و روحیه نیروها ایجاد نشود، بدون فوت وقت، نیروها را به طرف روستا حرکت داد.
🍀 از قضا ضدانقلاب شب قبل کاملا از روستا عقب نشینی کرده بود و ما به راحتی آنجا را تصرف کردیم .
🌷شهدا را میزبان باشیم حتی با ذکرصلواتی
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
✍راوی همرزم شهیدان ناصر کاظمی، محمود کاوه ، صفت الله مقدم ،عباس ولی نژاد و...
برادر #جواد-نظام-پور فرمانده ادوات تیپ ویژه شهدا