خاطراتی از دفاع مقدس
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸سیتروئن یا ژی
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸سیتروئن یا ژیان بخش سوم و پایانی
🌸إنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ ... بیشک انسان در مورد پروردگار خود #کنود است کنود کیست؟
کنود کسی است که مصیبتها را به شمار میآورد و نعمتهای الله را فراموش میکند.
✍بی شک برای تک تک حوادث روزگار ما انسانها؛خداوند رحمان برایمان آیه و دستوری فرستاده و ما آدمها با توجه به خِرد خودمان از آن بهره می بریم که البته، عجب انسانهای ناسپاسی هستیم...
🍃گفته بودم هیچکدام از بچه ها از ماشین ژیان سردرنمی آورديم، گفتم کاپوت روبزن بالا ببنیم شاید اتفاق خاصی افتاده ،خدای من دوست عزیزم روز قبل رفته بوده تعویض روغن و درب محل روغن رو خوب نبسته تمام روغن ماشین زده بود داخل موتور...
🍃از این طرف من خدا رو شکر می کردم که دیشب تو جاده و در باران و جاده کوهستانی و بین راه نمونده بودیم و دوستم داد میزد و میزدتوسرش،آخه چرا این اتفاق برای او افتاده؟
🍃ماشین رو بردیم تعمیرگاه و پس از بازدید تعمیرکاربه اندازه موتور خود ماشین فهرست کردکه نیاز به قطعه داره و پول تعمیر آنهم سربه فلک میزد .مجبور شدیم ببریم پیش یکی از بچه های فنی ، اون گفت: بعد ازظهرها تعمیر میکنه با یک سوم قیمت اما یک هفته طول میکشه...البته هرکجا میبردیم همین قدر طول می کشید. اما دوستمان برد پیش تعمیر کار و با پول فراوانی که داشت تعمیرش کرد البته ده روزه...
🍃چند وقت بعد تصادف کرد و باز هم ناسزا و بد و بیراه که چرا همه ی بلاها سرش میاد و اتفاقاازروزی که رفت مسافرکشی کلی داستان و روایت یاد گرفته بود... اما هیچکدام را برای خودش و به خاطر خودش قبول نداشت و وقتی بهش تذکر میدادیم که خودت اینو تعریف کردی، میگفت چرا باید برای من این اتفاق بیافته و از عبرت گرفتن روایت خودش هم محروم شده بود.
🍃خلاصه این کارخرید ماشین و مسافر کشی برای دوست عزیزم طوری شد که غرق مادیات شد. و خودش هم مدام میگفت نمی دونم چرا این روزها یطور دیگه عمل میکنم و بقیه مدام بهم تذکر میدن و کانون گرم خانواده ی من هم دچار سر در گمی شده و...
🍃پس ازمدتی کمی رو به راه شداما نه روبراه روبراه ؛ دور بر جبهه رو بطور کلی خط کشید و زیر آبی میرفت حتی وقتی موقع رفتنش بود! اما با پا درمیانی مااعزام شد😁
🍃باز هم چند روز قبل از اعزام به جبهه وقتی شب پیش ما بود سرصبحی اومد و گفت نبی پاشو ، بچه ها پاشین بازم ماشین روشن نمیشه! یکی از زیر پتو گفت؛ برو کاپوت رو بزن بالا بازم در روغن رو نبستی و ... این بار با پارچ آب اومد😄
🍃وهمه مجبور شدیم بریم پای ماشین ، هر کاری کردیم ماشین استارت ژیانی میخورد اما روشن نمیشد.رفتم راننده سرویس شهرمون رو آوردم و نگاهی کرد و گفت ، بازم دست گل به آب دادی و ماشین رو خراب کردی بابا ...
🍃بچه هاحالا بایدچکار کنه؟ تعمیرکارخوب ،تعمیر کار خوب و یواشکی گفت نیاز نداره... و ما همه متعجب نگاهش می کردیم... گفت: بابا ماشین روبفروش برو سرکار عادی و اما...
🍃دوستم گفت: خب این چه مرگش هست که روشن نمیشه ؛ گفت : فقط بنزین نداره 😁✋ یکم بنزین بریز توش حتما روشن میشه ، آمپرش درسته دیگه ، گفت بله بله ... گفت: وقتی اینوری میاد پایین یعنی بنزین نداره ...
🍃میخوای منو امتحان کنی یا اینکه ... خلاصه با کلی معذرت خواهی از راننده سرویس ما هم رفتیم پی کار خودمون 😃
🍃رفیق عزیمون سر صبحی تو سرما، بدون شیلنگ ودبه و بدون بنزین و بدون کوپن بنزین موند تو پارکینگ و باز هم حرفهای صد تا یمن و یه غاز، آخه چرا ... !؟ آخه چرا ... !؟
🍃اما خودش به این نتیجه نمی رسید که یکم به اعمال و رفتارش توجه کنه همه چیزحل میشه ونیاز به تحقیق راجع به سایر عوامل دیگه ای نیست. و چند روز بعد با پیگیری وتلاش سایر همکاران، اعزام شد جبهه های حق علیه باطل برای جهاد فی سبیلالله😁 و ماجرای سیتروئن یا ژیان به همینجا ختم ✋😊💖
🌸والعاقبه للمتقین
🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال بخواهد 😊✋
🌸 #خوبان_عالم_دعا_بفرمایید✍ نبی زاده
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷