eitaa logo
خاطراتی از دفاع مقدس
45 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
238 ویدیو
28 فایل
برای حفظ و نشر آثار دفاع مقدس و معارف دینی و اسلامی باز نشر با ذکر صلوات آزاد است. سپاسگزارم از همراهی شما
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌷🕊🌷🕊 ‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸 کیسه انفرادیم (۱) ✍آب و هوای معتدل شمال رو هرگز به آب و هوا های دیگه ترجیح ندادم . اما مدتی هست که دیگه حال و هوای دیگری به سرم زده و این هوا توی اعزام نیروی رامسر از هوای شمال خیلی بهتره . مثل اینه که هوای جبهه مجددا به سرم خورده. 🍀 یه حالی بود برای خودش . هرکسی چیزی می گفت.! جبهه جنوب خوبه . یکی می گفت: اهواز خیلی گرمه معلوم نیست تا پایان ماموریت ما هم عملیات بشه و از این دست حرفهای قشنگ و... 🍀 اصلا" معلوم هم نبود. به کجا اعزام می شیم .! 🍀 غروب بود همه اومدن بیرون تومحوطه که یهویی دستور دادن جمع شیم . پس از ؛ از جلو نظام و خبر دار و الله اکبر و آزاد باش . 🍀 یکی از بچه های پشتیبانی جنگ ؛ یه فرغون آوردن جلو دسته ما و داخلش پر بود از یه سری کمربند و کیسه.!! 🍀 وقتی تحویل گرفتیم. یکی گفت: این چیه بابا!؟ عین لوله بخاریه ؛! اون یکی گفت: این لوله بخاری رو بهش میگن ! ! 🍀 یکی دیگه ادامه داد تا جبهه هستی باهاته و اموال بیت الماله و وقتی تسویه حساب می کنی باید تحویلش بدی .همه وسایلی که میدن رو بذارید داخلش ؛ به نوعی ساک مسافرت رزمنده هاست. 🍀 یکی دیگه گفت : پس چمدان مسافرتی نمیدن ؛ از همین الان معلومه که دارن به صرفه کار میکنن ! یکی دیگه گفت: مگه میخای بری مسافرت !؟ 🌷 یکی از بچه ها از ته چادر گفت: اگه خدا بخواد چرا که ؛ نه!؟ من که عشق مسافرتم با کلید شهادت با همه خدا حافظی هم کردم و همه روسپردم به قیامت. 🌷 راستی اون یکی از بچه های لاهیجان بود اسمش یادم نیست اما تو قله بازرگان تو سنگر خودمون بود که تیر خورد کنار چشمش و شهید شد. خاطره اش رو بعدا" تعریف میکنم‌؛! 🌷 ما اونجابهش یه طوری نگاه میکردیم ، انگار حرف نا مربوطی زده اما اون حتی وقتی تو اعزام نیروی ارومیه هم وقتی پشت یه دسته گل محمدی عکس گرفت ،! گفت: این عکس فقط برای شهادت و کنار مزارم خیلی زیباست... 🌷نمی دونم چه حالی داشت ؛ که فقط از شهادت حرف میزد!؟ اما واقعا مثل اینکه در جهتی گام بر می داشت که به شهادت ختم می شد. برعکس ما که برای جهاد و جنگیدن میرفتیم و اصلا به جهت دیگه ای فکری نکرده بودیم که هیچ ؛! اصلا در فکرش هم نبودیم! 🍀دور نشیم کیسه انفرادی خاکی رنگ یک متری شاید هم بلندتر . برزنتی و با دو تا سگک فلزی مشکی با یه بند سبز کم رنگ ! تحویل شده بود. 🍀 یکی گفت: برادرها اصلا" یه همچین چیزی بدرد چی می خوره !؟ ما خودمون ساک دستی داریم ! حالا اینو کجا جا بدیم تو ساکمون جا نمی گیره!؟ اما باز یکی از ته چادر که کمی هم تاریکتر بود گفت: جوجه رو آخر پاییز می شمرن .! همه زدن زیر خنده ... 🍀 تا موقعی که با ما و در کنار ما بود همیشه و برای خیلی از کارها همین مطلب رو مدام می گفت. 🍀 کیسه انفرادی من و نُقل مجلس امروز ما که برای خودش دورانی ؛ برو و بیایی داشت. خیلی کارایی داشت . باز هم براتون ازش می گم واصلا"چطور شد و چی داشتیم توش... 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷