••
.
من بودم و تنهایی
شب، دنیا را سنگین کرده بود
مهرههای بند کرده چراغها از ته تاریکی نزدیک میشدند و از بالای سرم میگذشتند و پشت سر من نمیدانم کجا میرفتند.
باد، آهسته، روی دنیای متروک من سینهکشان میگذشت...🍂
#ابراهیم_گلستان
.
•••
••
.
در ما
نه چشمداشتی بود
نه ترسی
نه امیدی
فقط آرزوی دوردستی بود...
#ابراهیم_گلستان
.
•••
••
.
📜 از نامههایِ #فروغ_فرخزاد به #ابراهیم_گلستان
خوشحالم که موهایم سفید شده و پیشانیام خط افتاده و میان ابروهایم دوتا چینِ بزرگ در پوستم نشستهاست
خوشحالم که دیگر خیالباف و رؤیایی نیستم، دیگر نزدیک است که سی و دو سالم بشود! هرچند که سی و دو ساله شدن یعنی سی و دو سال از سهمِ زندگی را پشت سرگذاشتن و به پایان رساندن، اما در عوض خودم را پیدا کردهام
.
•••
••
.
من همیشه در هجرت بودهام؛
هجرت نه یعنی از این مکانِ جغرافیایی به مکانِ دیگر جغرافیایی رفتن!
هجرت یعنی از حالی به حال دیگر
#ابراهیم_گلستان
.
•••