eitaa logo
|•ناڕوَݩ🌿'
289 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
138 ویدیو
4 فایل
🎗•|آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه‌ی نارونی تا ابَدیَت جاری‌ست به سراغِ من اگر می‌آیید...نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینیِ نازکِ تنهاییِ من... 🌱۱۴۰۰/۶/۱۷ 📬 http://payamenashenas.ir/NARVAN @NaRvAn_20 ⌝یامھد؎ﷻ⌞
مشاهده در ایتا
دانلود
. •••
|•ناڕوَݩ🌿'
•۱۴۰۱/۶/۳•📸 . یک بلوارِ هم‌ اسمِ کانال..🪴 . •••
شاید باورتون نشه اما همون حسی که هوشنگ ابتهاج به اغوانش داشت رو من به نارونم دارم همین کانال.. جایی که یکی از مامن‌های آرامشمه🌱
•• . 🍃می‌خواهم باشم در روزگارے که فقط از این کلمه نماے آن مانده.. بیا انسان باشیم تا نشان دهیم هنوز بین ما نمرده است . •••
29.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•📸۱۴۰۱/۱۰/۲۱• . 🤍❄️ببـاره بـرف.. . •••
•• . ســاربـانـم! در ســفر هـمــــراه بـاش و یـار ما زندگی، جز همــدمی و مهـــرِ بر دلدار نیست هرچه در کنجی روی در جست‌وجوی گنج‌ها راه آن در دوری از حـــــق حقیقـت‌دار نیست . •••
•• . شب چه سنگین‌است از بغض و سکوتِ آسمان مــمـلـو از آرامـشــی کـز بی‌قـراری مــی‌رســـد پا به پایـش رفـتم و ایـنک دلم هـمـرنگ اوست تا خودِ صــبح خواب از چشـمان گرمم می‌جهد . •••
•• . شب دلیلِ خوابِ همچون من نبوده هیچ‌گاه می‌رسد تنها به این خاطـر که بیدارم کند...! . •••
178.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماهِ‌من غصه چرا؟؟ تو مرا داری و من هر شب و روز، 🌙آرزویم همه خوشبختی توست . •••
•• . در این کویر غنی از عدم چه بود سراب توهمی که برای عطش نگشت جواب...! چو جاده‌ای که به مقصد نمیرسید هرگز میان مقصد و مقصود گشه است حجاب . •••
•• . لحظات پایانیِ سال ۱۴۰۲ رسید! داریم وارد سال نو میشیم 🍎 سال ۱۴۰۳... سالی که در اون فراز و نشیب‌ها و اتفاقات و لحظات تازه‌ای انتظارتو میکشن یکسال بیشتر تجربه کردیم یکسال بزرگتر شدیم با سالی که گذشت رشد کردیم و رسیدیم اینجا! درست نقطه‌ای که پلی هست برای عبور عبور از گذشته برای گذرانِ حال و رسیدن به آینده... آرزو دارم امسال برای شما سالی پر از لحظات دلنشین و حالِ دلِ خوب باشه و تصاویرِ قشنگی از زندگیتون تبدیل به خاطره‌های ماندگار و ابدی بشن عیدتون مبارک🤍🌿 . •••
•• . هر شباهنگام با چشـم تر و یادت... بدان درد و دل من با خودم تنهای تنها میکنم اشک را بر گونه‌هایم میکشـم با دستم و سر به بالین با غمت تا صبح فردا میکنم این‌دلِ‌رنجور را یادت چنان‌درخون‌کشید که دوایـی نیستش، دارم تمــاشــا میکنم در خیالم غیـرِ وصل‌ و‌ دلخـوشی‌ را هـر چه‌ هست از ورق های سـرم همــواره امحــا میکنم من ولی آموختم عمر خوشی مانا نبود درد و دورے را برایت شعـــرِ فردا میکنم بازهم دلخوش به‌تقدیرم که‌روزی‌میرسد مرحـــمِ دنیــای دل را باز، پیدا میکنم🤍 . •••
•• . با اینکـه به زندان غــم آرام گرفتم از دلخوشیِ شــاعری‌ام وام گرفتم می‌خواستم از جاذبه‌ی نور بگویم هر بیتِ غزل از رُخت الهـام گرفتم . •••