••
.
یکشـب اگر از مــاهِ رویت پـرده برداری
شاید بیفتد وسوسه در چشمِ هر کوری
نورِ تـو را در آسِمــان میبیـنم و هـربار
میخـواهمت! اما تو یک سیّارهی دوری
#نجما_رضوی
.
•••
••
.
خیالت رفته بود از من پیِ کاشانهای دیگر
نماندی پیشِ من اندازهی صبحانهای دیگر
هزاران سینهیعاشق شکست از بیوفاییها
تبر بردار...! من هـم بینـشان ویرانـهای دیگر
بنوشـم از لبات جامی و یا از سـاغرِ ساقی؟
چه فرقی میکند میخانه با میخانهای دیگر؟
اطـاعت میکنم از آتـشات میســوزم و امــا
پساز من رحمکن ای شمع! بر پروانهای دیگر
چه بر جانم گذشت؟ اصلا نمیدانی، نمیفهمی!
که میبینم نشسـته روی مـویات شـانهای دیگر
بزرگی کــردهای در حــقِ من با رفتنات، آری!
که منهم بینِ این مردم شدم افسانهای دیگر
سحــر، وقتی میانِ کوچه میآیم نمیفهمی
صدای پای مجنون است یا دیوانهای دیگر؟
#نجما_رضوی
.
•••
••
.
ازتوممنون که در عشق، صداقت کردی
بیـشتـر با دلِ دلبسـته، رفـاقت کردی
آفتـابی کـــه پـس از بارشِ باران آمـــد
چشمِ بارانزده را خوب اجابت کردی
عشقِتو سینهبهسینه همهراخواهدکشت
حرفِ درماننشده بسکه سرایت کردی
تا شنیـدی که به لبخـندِ تو مـا محتاجیم
اخــم کردی که بمـیریم، نجـــابت کردی
عُمـرِ مـا کم شده اما غــمِ ما بیشتر است
حرفِ«دلسنگشدن»نیست،توعادتکردی
بـیخـیالِ هـمــهی غــمزدگـانی، رفـتی
و خودت را ز غمِ قافــله راحت کردی!
#نجما_رضوی
.
•••
••
.
از مـوی تو دادم بـه سـرِ دار خـودم را
من ریختهام پای تو بسیار خودم را!
مـن ساختمت بُت! که بسـوزند خلایق
افسوس که بدکرده گرفتار خـودم را
گفـتند به بازارِ مجــانین زدهای سر...!
مـن نیـز کشــاندم سرِ بازار خودم را
گفتم کهکمیعشقبورزم، کهچنینشد!
انـداخـتم از آن وَرِ دیـوار...خـودم را
مظلـــومترین حـالتِ مـن بــود کنـارت
من باختهبودم به تو انگار خـودم را
هـــر روز بـدونِ منـی و غصـه نداری!
من با غــــمِ تو دادهام آزار خودم را
مـن یکصد و یکـبار به آئیـنه نشستـم
صدبار #تو را دیدم و یکبار خودمرا
#نجما_رضوی
.
•••