eitaa logo
|•ناڕوَݩ🌿'
300 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
133 ویدیو
4 فایل
🎗•|آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه‌ی نارونی تا ابَدیَت جاری‌ست به سراغِ من اگر می‌آیید...نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینیِ نازکِ تنهاییِ من... 🌱۱۴۰۰/۶/۱۷ 📬 https://daigo.ir/secret/73005885 🆔 @Nar_vaN @NaRvAn_20 ⌝یامھد؎ﷻ⌞
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• . در تاریکی نگاه کن . . . به روشنایی فکر کن✨ . •••
•• . اے دیده پیِ بلاے دل می‌پویی در آب بلای دل، بلا می‌جـویی خواهی که به اشک دیده دل پاک کنی سودت ندهد که خون به خون می‌شویی! . •••
•• . 🌿•| می‌پرسی: خونه پدری کجاست؟! میگم همون جایی که پای آرزوهات بزرگ و بزرگتر میشی و یاد میگیری روی پاهای خودت بایستی. یاد میگیری زندگی رو از دریچه های مختلفش ببینی و باورت بشه، مأمن مطمئن زندگیت درست همون جاییه که برای اولین بار، طعم واقعی این واژه رو بهت چشونده تا عمر داری این طعم دلچسب یادت نمیره. همونقدر که طعم غذاهاش، عطر گلهای تر و تازش، تک تک اتاق‌هاش، وجب به وجب حیاطش، همیشه برات پر از حس ناب تازگیه. همونقدر که هیچوقت یادت نمیره! . •••
•• . 🔥🌊 میان آتش و آبم ازین معنی مرا بینی لبانِ‌خشک و چشمِ‌تر شبت‌خوش‌باد، من‌رفتم . •••
. •••
•• . دست به جان نمی‌رسد تا به تو بَرفِشانَمَش بر که تــوان نهــاد دل تا ز تــو واسِــتانَمَش هر که بپرسد ای‌فلان حال دلت چگونه‌شد خون‌شدودم‌به‌دم همی ازمژه می‌چکانَمَش . •••
|•ناڕوَݩ🌿'
•• . 🍂 این مپندار که شعرم به جهان ختم شود در قیامت هم، زِ هجرت شعرها خواهم نوشت . •••
•• . گریه هم کنیم اشک‌های ما را می دزدند آبش را می فروشند نمَکش را بر زخم‌های ما می‌پاشند! . •••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• . نیست از جیب تو بیرون‌، گوهرِ مقصودِ تو بی‌خبر سرمی‌زنی چون موج بر ساحل چرا؟ . •••
•• . نوشته بود: دیگر سرد شدم . . . سراغم نیا! حواست باشد همان‌قدر که مهم بودی حالا برایم بی‌اهمیت شدی! . •••
|•ناڕوَݩ🌿'
•• . 🍂اگر چه نزد شما تشنه‌ی سخن بودم کسی که حرف دلش را نگفت #من بودم... #محمد_علی_بهمنی . •••
•• اگر چه نزد شـما تشــنه ی سـخن بودم  کسی که حرف دلش را نگفت من بودم دلــم برای خــودم تنــگ می شــود آری همیشه بی خبر از حالِ خویشتن بودم نشد جـــواب بگیـــرم ســـــلام هایم را  هر آنچه شیــــفته تر از پِیِ شدن بودم چگونه شرح دهم عمقِ خستگی ها را؟ اشـــــاره‌ای کنـــــم انگار کوهـکن بودم من آن زلال پرســـــتم، درآبِ گند زمان  که فکـــــر صافی آبی چنین لجن بودم غــریب بودم و گشـــتم غــریب تر، اما دلم خوش‌است که در غربت‌ِوطن بودم . •••
•• . دامن فاطمه شد سبز به میلاد حسن صـلواتِ همـه بر حُسنِ خدادادِ حَسن . •••
•• . ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻝ ﺟﺎﯼ ﻫـــﺮ ﺑﯿــﮕﺎﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻮﯼ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺟﺎﯼﻫﺮ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ . ‌•••
‌•• . همیشه غایب من، همیشه حاضری! مثل بغض بر سینه‌ام نشسته‌ای مثل ابر در آسمانم، مثل وهم در جانم، زمان را شکسته‌ای همیشه غایبِ من ،همیشه حاضری! تا پلک می‌زنم سرازیر می‌شوی ...🍂 ‌. •••
•• . به‌ کفـــر گفت‌ که‌ دست‌ِ حسن‌ دوایی‌ نیست درست‌ گفت‌ برادر‌ . . .خود‌ِ دوا‌ حسن‌ است . •••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• . دختران شهر به روستا فکر میکنند دختران روستا در آرزوی شهر می‌میرند مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می‌کنند مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان کوچک می‌میرند کدام پل  در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد؟! . •••
‌•• . تو گمــی درمن و من درتو گمــم، باور کن جز دراین شعر، نشان و اثری از ما نیست . •••
|•ناڕوَݩ🌿'
#Poem . •••
•• ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم اما تو بکـش خـط به خـطای همه‌ی ما . •••
•• . تنها بود با دلــی بازی نکرد زنده بود ولی زندگی نکرد . •••
|•ناڕوَݩ🌿'
•• . تنها بود با دلــی بازی نکرد زنده بود ولی زندگی نکرد #لاادرے . •••
•• . آورده بود خــاطــره‌ها را به یــاد و مُرد سر را به روی دفترِ شعـرش نهاد و مُرد قبل از شروعِ شعر جدیدش نوشته بود نـــذر ســـلامــتیّ سرت، إن یَکـاد و مُرد در زیر صفـــــر مطلقِ ســــرمای رفتنت یخ زد نهـال شاعری از انجــماد و مُرد تصمیـــم بر ســـــرودن شعــری برای تو آخر به دست عاشـــقتان کار داد و مُرد! تنها نوشت "محشر" و در پانوشتِ متن آن را به چشم‌های تو کرد استناد و مُرد در قحطِ شـانه‌های تو باید به هیچـکس تکیه نکرد و روی دو پا ایسـتاد و مُرد... . •••
•• . کاش آن‌جا که تو رفـتی غمِ عالم می‌رفت! کاش این غربتِ جمعی همه باهم می‌رفت . •••
•• . نیست بیمِ سوختن . . . دودِ ز آتش جسته را🍂 . •••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• . با چنین مهر، چنان قهـــر چه جایی دارد؟ بشْــــکن! امــا دل مـا نیز خــــدایی دارد تا کــه گهــــگاه، کـمی آه بـــرآرم زِ رقــیب بی‌وفا بودی و گفتم: «چه وفایی دارد!» عیبِ من نیست که عمری نگشودیم پروبال مـی‌زند بـال‌ و پری، آن‌ که هــوایــی دارد گفت با طعنه، رفیقی که:«اسیری!»گفتم: «رحمـتِ اوست که گیـسوی رهــایی دارد» ردنکن در خور اگر نیست، که همچون دلِ‌من شعـــرِ من ســاده اگر هـست صــفایی دارد . •••
•• . هروقت توانستی رد پایی که دلی را زخم زده پاک کنی... آنطور که مثل اولش شود؛ آنگاه آن آدم هم شبیه به قبلش خواهد شد🌱 . •••