صبحتون‌بدونِ‌غم🌱'

من آدمِ رفتن نبودم، الانم نیستم من میمونم، انقدر میمونم که عوض‌شدنِ همه‌ی آدمای دورمو ببینم، میشینم یه‌گوشه از دور نگاه میکنم تا روزی‌که چشممون به چشم هم بیوفته؛ اونجاس که آرزو میکنین کاش رفته بودم، من آدمِ موندن و دیدنِ پشیمونیتونم وقتی که دیگه خیلی دیره.. @Miraclee 🌿

نیازدارم یه کپی ازخودم داشته باشم بشینه باهام حرف بزنه . @Miraclee 🌿

یه‌جایی تو کتابِ "قهوهٔ سردِ آقای نویسنده" یکی از بیمارایی که تو تیمارستان بودن به آرمان میگه: حالا چرا بمب گذاری؟ چرا مین گذاری نکردی؟ گفتم: متوجه منظورت نمیشم! گفت: وقتی کسی‌که عاشقشی رهات میکنه، بهش لبخندبزن و بزار بره، به این میگن مین‌گذاری؛ دنبالش رفتن هیچ فایده‌ای نداره، یه‌شب دلش هوسِ عشق واقعیو میکنه اونوقت تو شاید داری با دوستات شام میخوری یا شایدم داری فیلم نگاه‌میکنی؛ هیچ‌چیز نمیتونه گذشته‌رو برگردونه، هیچکس نمیتونه گذشته‌رو جبران کنه فقط مثل این میمونه جفت‌پا بپره روی اون مین.. @Miraclee 🌿

من بی‌معرفت نیستم، فقط بی‌حوصلم؛ یعنی ممکنه شما صمیمی‌ترین و عزیزترین رفیقم باشین ولی تا چندماه حالِ جواب‌دادن یا سراغ گرفتن ازتون رو نداشته باشم بدون اینکه ذره‌ای از دوست داشتنم کم بشه! @Miraclee 🌿

وضعیت جوری شده که یه اتفاق شیرین تو زندگیت میوفته تو حالتِ عادی باید از خوشحالی بال دربیاری اما تا خوشحال میشی یادِ اوضاعت میوفتی خندت محو میشه، باز یکم بعد یادِ اتفاق شیرینت میوفتی باز خوشحال میشی چند دقیقه بعد بازم خندت از لبات میره و میمونی دقیقا این وسط چه حسی باید داشته باشی.. ⸀@Dlnvzmbhm˼

صبحتون‌بدونِ‌غم🌱'

یه سالهایی از عمرمون صرف به دست آوردنِ دل اینو اون شد؛ اینکه راضی باشن ازمون، اگه حرفمون شد فحش ندن، کلی مراعات کردیم، کلی ناراحت شدیم ولی به روی خودمون نیاوردیم؛ یه‌ جاهایی واقعا تقصیرِ ما نبود و ما کوتاه اومدیم، همه‌ی اونایی که برامون مهم بودن دونه‌دونه یهو رفتن و ما موندیم و یه عالمه خودسانسوری و سکوت و حرف.. @Miraclee 🌿

نیازدارم این زندگی‌رو مچاله کنم بندازم تو سطل آشغال و یه زندگیِ جدید بردارم . @Miraclee 🌿

بچه که بودم از عصرها بدم میومد، ناهارو که میخوردیم همه عادت داشتن میخوابیدن و من تنها میموندم؛ بدونِ هم‌بازی، بدونِ تفریح، بدونِ دلخوشی، بدونِ هم‌صحبت؛ میدونی، الان عصره، خیلی عصره ... @Miraclee 🌿

من نفهم نیستم، اما زندگی بهم یاد داد که چطوری خودم رو به نفهمی بزنم، من خواب نیستم هوشیارم، اونایی که خوابن یه‌روز از خواب بلند میشن ولی من فقط خودم رو به خواب زدم، چشمامو بستم و دارم تو خیالاتم زندگی میکنم، بر خلافِ واقعیت، مثل شنا کردن خلاف جهت ساحل، من از ساحل میترسم، از آدماش میترسم، از دوست داشتناش هم میترسم؛ میترسم.. @Miraclee 🌿