یادِ آن روزی که تختی و حیاطی داشتیم
قُل قُلِ قوری و قلیان و بساطی داشتیم...
عطرِ آویشن، ردیــفِ استــکان های بلور
زندگیِ، شیرین تر از چای نباتی داشتیم...
مــادری فیروزه تـر از آسمــانِ مخمــلی
سایــه ی مهرِ پدر، ظهرِ صلاتی داشتیم...
خانهای گرچه کلنگی، خالی از اندوه و غم
بـاخبر از حالِ هم شور و نشاطی داشتیم...
نــم نــمِ چنـگ و ربـاب و گلـنراقـی و قمر
هر شبِ جمعه که میشد سور و ساتی داشتیم...
نـردههـای غـرقِ پیچک، پله پله اطلسی
گامِ پــاورچین و غـرقِ احتیـاطی داشتیم...
شرشرِ فواره روی رقصِ ماهیهای حوض
شور و شوق و خاطرِ پُر انبساطی داشتیم...
ســاده مثــلِ آفتــابِ آمــده از پشـتِ کـوه
بــی خجـالت لهجـهی اهلِ دهاتی داشتیم...
حافظ از شاخهنباتش، سعدیاز سیمینتنش
فــاعلاتـن، فــاعلاتـن، فــاعلاتـی داشتیــم
کارگردان! آنهمه عشق و صفا یادش بخیر
آخــرِ آن روزهــا ای کاش کاتی داشتیــم...
عکسِ ما را قاب کن هرچند با گرد و غبار
تا که خوشبختی بداند خاطراتی داشتیم...
#شهراد_میدری
ایتا:
https://eitaa.com/NafaseTazeArdakan
تلگرام:
https://t.me/NafaseTazeardakan
ارتباط با ادمین:
🆔 @NafaseTazehA
من که هستم؟ هیچکس، اهلِ کجا؟ جایی کهنیست
باز دلتنگِ تو میآیم به دنیایی کهنیست...
خیسِ نمنمهای باران میرسم در میزنم
میگشایی در به روی مردِ تنهایی کهنیست...
با سلامم گونههایت گُل میاندازد به ناز
خانه عطرآگینِ گلبرگِ شکوفایی کهنیست...
مات و مبهوتِ نگاهت میتکانم چتر را
محوِ دیدارِ تو و شوقِ بفرمایی کهنیست...
از تو میپرسم تو هم دلتنگْ چون من بودهای؟
مینشیند بر لبت لبخندِ حاشایی کهنیست...
آشنا هست این سکانس و این دیالوگها چقدر
قبلاً اینجا بودهام مهمانِ رویایی کهنیست...
شرشرِ فواره و حوض و حیاطِ اطلسی
نردهنرده پیچکِ رفته به بالایی کهنیست...
قوری از ما با سماور باز گرمِ گفتگو
باز هم لبخند و قند و سینی چایی کهنیست...
ذوق و شوقِ قلقلِ قلیانِ خوشنقشِ بلور
باز میپیچد شمیمِ "سیب نعنا"یی کهنیست...
باز ساعت میپراند مستیِ خواب از سرم
میگشایم پلک را محوِ تماشایی کهنیست...
زندگی مجموعه ای از "هست"ها و "نیست"هاست
یادِ دیروزی کههست و وهمِ فردایی کهنیست...
این غزل، یادآورِ عشق است و من این عشق را
میدهم هدیه به تو با نام و امضایی کهنیست...
#شهراد_میدری
ایتا:
https://eitaa.com/NafaseTazeArdakan
تلگرام:
https://t.me/NafaseTazeardakan
ارتباط با ادمین:
🆔 @NafaseTazehA
برخیــــز، تمام شد شبِ سختیِمان
گل بافته خورشیـد به روتختیِمان...
لبخنـــــد بزن، پنجـــرهها را بگشـــا
از راه رسیده صبحِ خوشبختیِمان...
#شهراد_میدری
ایتا:
https://eitaa.com/NafaseTazeArdakan
تلگرام:
https://t.me/NafaseTazeardakan
ارتباط با ادمین:
🆔 @NafaseTazehA
آخرین باری که با هم قهوه خوردیم"او" نبود
میز بود و صندلی بود و کسی آنسو نبود...
محوِ نمنمهای پشتِ پنجره، غرقِ خیال
گویی اصلن با منِ دلتنگ رو در رو نبود...
وصفِ موی او و روی او فراتر از بهار
سنبل اینگونه خرامان، گل چنین خوشبو نبود...
"سعدیِ" شیراز در زیباییاش بیتی نداشت
وصفِ او در شعرهای "خواجه" و "خواجو" نبود...
مثلِ چشمش کهربا نه، یشم نه، فیروزه نه
اینچنین گنجینه ای در معبدِ هندو نبود...
بسکه آنزن!بور بود آن شهد و آن شیرینلبی
شک ندارم جرعه ای در طاقتِ کندو نبود...
از پری مهتابتر، جذابتر، نایابتر
گرچه افسون بود و افسانه ولی جادو نبود...
ماه بود و چشمهایش چون دو دریاچه شراب
مست چون مژگان نازش رقصِ بالِ قو نبود...
"ماه" بود و "دلبر" و "آهو"یِ کرمانشاهِ عشق
گرچه نامش اختصاری"میم دال آهو"نبود...
سایه روشن بود و با من بود و از من دورِ دور
آنقدرها دووووور که نزدیکتر از او نبود...
کافهچی منرا صدا زد، گفت وقتِ رفتناست
چشم وا کردم کسی جز "هیچکس" آنسو نبود...
این غزل جا مانده بود از عهدِ عشقی گمشده
قصر بود و شاهِ شاهان بود و شهبانو نبود...
#شهراد_میدری
https://eitaa.com/NafaseTazeArdakan
🆔 @NafaseTazehA