هدایت شده از آرشیو فایل
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تاسوعا
یا اباالفضل که میگم دلمو زر میگیرم
یا اباالفضل که میگم عشقو از سر میکیرم
#حاج_عبدالرضا_هلالی
@NafasseAmigh
هدایت شده از آرشیو فایل
20.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تاسوعا
#محرم
چهارپايه خوانی "شريعه"
#سید_حمیدرضا_برقعی
آهنگسازی و تنظيم: رضا ثقفی
كارگردان: آرش آقاجانی
تصویربردار: یاسر نصر الهی
چهره پرداز: محمد نعمت
مدیر تولید: حسین حقی
تهيه كننده: سيد عبدالحسين ميرداماد
مجری طرح: موسسه فرهنگی قاب سفيد
تهیه شده در دفتر موسیقی و سرود سازمان صدا و سیما
@NafasseAmigh
🖤💫🖤💫🖤
#حضرت_عباس
#نهم_محرم
#تاسوعا
مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگیاش آب کـند دریا را
آب روشن شد و عکـس قمر افتاد در آب
ماه میخواست که مهتاب کند دریا را
تشنه میخواست ببیند لـب او را دریا
پس ننوشید که سیراب کند دریا را
کوفه شد علقمه، شقّ القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را
تـا خجالت بکشد، سرخ شود چهره آب
زخم میخورد که خوناب کند دریا را
ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا در آغوش خودش خواب کند دریا را
آب مهریّه ی گل بود والّا خـورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را
روی دست تو ندیده است کسی دریا را
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را
✔️ #سیدحمیدرضا_برقعی
@NafasseAmigh
💫🔘💫🔘💫
#تاسوعا
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
عطش آتش زده بر جان طفلان
عموی مهربانم را ندیدی؟
📝 #عبدالرحیم_سعیدی_راد
#محرم
@NafasseAmigh
💫🏴💫🏴💫
#تاسوعا
#حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
باز دور و بر ما معرکه برپا شده است
یا سر قامت رعنای تو دعوا شده است
تو مگر وعده ندادی به حرم آب بری
پس چرا جایگهت سینه صحرا شده است
تیرهایی که همه از پس نخلستان ریخت
با چه نظمی به میان بدنت جا شده است
جگرم پاره نکن پای نکش روی زمین
به خدا پشت و پناهم کمرم تا شده است
چون که در بین حرم خوش قد و بالا بودی
باورم نیست که اینگونه سرت وا شده است
چقدر فاصله افتاد به ابروهایت
از چه رو خورده به هم حالت گیسوهایت
خواستم بعد ظفرهای تو تکبیر کشم
مرهمی بر جگر مادر بی شیر کشم
حال باید بنشینم به کنار بدنت
با دلی سوخته از چشم ترت تیر کشم
مانده ام فرق تو با تکه عبایی بندم
یا که از پیکر تو نیزه و شمشیر کشم
باید اینبار به زینب عوض پاسخ خود
جسم صد چاک در آیینه به تصویر کشم
کودکان تا خبر از حال عمو پرسیدند
عکس شیر حرمم بسته به زنجیر کشم
تیر ها یک به یک از پای درت آوردند
ای برادر چه بلایی به سرت آوردند
باز برخیز که در معرکه گرداب کنی
لب خشکیده بر علقمه سیراب کنی
تو قرار است که با آب حرم برگردی؟
یا دل از زینب ماتم زده بی تاب کنی
یا بچسبان به رکاب علمت را بردار
تا که مشک حرم و قلب مرا آب کنی
چشم بر راه تو بر خیمه رباب است هنوز
تا به آغوش خودت اصغر او خواب کنی
شک ندارم که قرار است تو در خلستان
داغ خود را وسط سینه من قاب کنی
درصدد بود که دشمن بزند هست تو را
قرعه افتاد که اول بزند دست تو را
التماست بکنم تا نروی از بر من
ای امید حرم و قوت بال و پر من
تا که با قامت خم سوی تو را افتادم
هو کشیدند مرا ساقی آب آور من
باید اینبار تو را جمع کنم بین عبا
ارباً اربا شده ای مثل علی اکبر من
بوی یاس بدن و خنده بر لب از چیست؟
مادرت آمده دیدار تو یا مادر من؟
ای برادر غضب گوشه چشمت کافی است
تا که دشمن نرود دور و بر خواهر من
باید اول بدنت دور ز مرکب بکنم
فرصتی نیست تنت را که مرتب بکنم
شمر اینجاست که با خنده تماشات کند
قد رعنای تو در علقمه خیرات کند
سر ماهت ترکی دارد و ماندم که چه سان
زینبم با تو سر نیزه ملاقات کند
غیرت الله رجز سر بده شاید دشمن
نتواند به حرم چشم خودش مات کند
این جماعت به سرش نیت بد دارد تا
خواهرم راهی دروازه ساعات کند
شمر در دور و برت پرسه زنان میخندد
مادرم آمده ای کاش مراعات کند
زخم های بدنت با چه مداوا بکنم
کاش میشد کفنی بر تو مها بکنم
✔️ #مجید_قاسمی ✔️
@NafasseAmigh
💫🏴💫🏴💫
🌿🖤🌿🖤🌿
#محرم
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
واژه در واژه نوشتند و قیامت کردند
صاحبان نفس اینگونه روایت کردند
گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت
ناتوانم که مجسم کنم این همهمه را
پسر ام بنین و پسر فاطمه را
پرده افتاده و پیدا شده یک راز دگر
سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر
گفتم اعجاز! از اعجاز فراتر دیدند
زورِ بازوی علی را دو برابر دیدند
شانه در شانه دوتا کوهِ سراسر محشر
حمزه و جعفر طیار، نه، طوفانی تر
شانه در شانه دوتا کوه، خودت میدانی
در دلِ لشکرِ انبوه، خودت میدانی
که در آن لحظه جهان، از حرکت افتادهست
اتفاقی است که یکبار فقط افتادهست
ماه را من چه بگویم که چنین هست و چنان
"شاه شمشماد قَدان، خسرو شیرین دهنان"
رود، از بس که شعف داشت تلاطم میکرد
رود، با خاک کفِ پاش تیمم میکرد
رود را تا به ابد، تشنۀ مهتاب گذاشت
داغ لبهای خودش را به دل آب گذاشت
ماه اگر چه همه ی علقمه را پیموده
غرقه گشته ست و نگشته ست به آب آلوده
میتوانست به آنی همه را سنگ کند
نشد آنگونه که میخواست دلش، جنگ کند
دستش افتاده ولی، راه دگر پیدا کرد
کوه غیرت، گره کار به دندان وا کرد
چه بگویم که چه شد؟ یا که چه بر سر آمد؟
ناگهان رایحۀ چادر مادر آمد
بنویسید که در علقمه سقا افتاد
قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتاد
آسمانها همه یکپارچه بارانیِ توست
من بمیرم، عرق شرم به پیشانی توست
داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد
رفتنت حرمله را حرملهتر خواهد کرد
عمق این مرثیه را مشک و علم میدانند
داستان را همۀ اهل حرم میدانند
بعد عباس دگر آب سراب است، سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباب
#سید_حمیدرضا_برقعی
#تاسوعا
@NafasseAmigh
🖤🌿🖤🌿🖤