#انگیزشی
💠 اﮔﺮ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ "ﻏﯿﺒﺖ" ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﺑﺎﻧﮑﻬﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺑﻤﺎﻥ ﺑرداشته ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﻭﺍﺭﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪ. ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﺎﻥ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.
💠ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻓﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵﺗﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ؟
جواب با شما. نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده. "صادقانه زندگی کنید"
💠ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم. ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم.
#کتاب
#هفته_کتابخوانی
@NafasseAmigh
#انگیزشی
رویای خودرا بسازیددر غیر این صورت
فرد دیگری...
شما را برای ساختن رویایش بہ کار خواهد گرفت...
#کتاب
@NafasseAmigh
#انگیزشی
📍اگر حق با شماست، خشمگین شدن نیازی نیست
و اگر حق با شما نیست، هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید...!
#کتاب
@NafasseAmigh
#انگیزشی
اگر چهار مرتبه بگویی بیچارهام و عادت کنی، اوضاع خیلی بیریخت میشود؛
همیشه بگویید الحمدلله، شکر خدا؛
بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی؛
اگر پکر هستی دو مرتبه بگو الحمدلله، آن وقت غمت را از بین میبرد.
#میرزا_اسماعیل_دولابی
#کتاب
@NafasseAmigh
#عاشقانه
دلتنگی یعنی
جاذبه برعکس شود
وزنِ زمین
روی دلت سنگینی کند!
#فرشيد_ذوالفقاری
#کتاب
#کرونا
@NafasseAmigh
یک عاشقانه آرام.pdf
حجم:
810.9K
#عاشقانه
عنوان کتاب : یک عاشقانه آرام
نویسنده : نادر ابراهیمی
موضوع : رمان
تعداد صفحات : ۱۸۳ صفحه
بصورت pdf
#کتاب_رايگان
#کتاب_رمان
#کتاب_ادبیات
#کتاب
#مطالعه
@NafasseAmigh
#شهدا
راوی، همسرشهید :
اوایل ازدواجمان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدار شدم . نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم : این نور از کجاست ؟ بعد از مدتی متوجه شدم از چراغ قوه ای است که علی روشن کرده بود تا نماز شب بخواند، چراغ بزرگتری را روشن نکرده بود که مبادا من از خواب بیدار شوم . علی خیلی به من احترام می گذاشت.
#شهید_علی_شفیعی🌷
#کتاب
@NafasseAmigh
#شهدا
کمد لباس محسن کتابخانه پادگان ما بود. به قدری به سربازان #کتاب میداد که پادگان به او اعتراض کرد.
🌷محسن در نمایشگاه کتاب دفاع مقدس با همسرش آشنا شد و اولین هدیهای که به او داد کتاب "طوفان دیگری در راه است" بود و همسر محسن هم #کتاب "سرباز سالهای ابری" را به او هدیه داد.
#حمید خلیلی دوست مدافع حرم #شهید_محسن_حججی و یکی از همخدمتیهای اهل سنت دوران سربازی شهید حججی
#کتاب
@NafasseAmigh
🇮🇷 نفس عمیق 🇵🇸
#شهدا محافظان #سرداردلها در یک قاب #ایران @NafasseAmigh
👆🏻🌹👆🏻🌹👆🏻
#شهدا
انتشار برای نخستین بار؛ روایت محافظت از شخصی که همیشه جلوتر از محافظانش حرکت میکرد
🔹محمد طه امیری، فعال رسانهای و عکاس جبهه مقاومت، با انتشار عکسی از محافظان حاج قاسم سلیمانی برای اولین بار در صفحه شخصی اینستاگرام خود نوشت: در بوکمال کار گره خورده بود، همه چیز به هم دیگر قفل شده بود. مشکلاتی در پشتیبانی، کمی کلافگی نیروهایی که نمیتوانستند راه ورود به شهر را پیدا کنند و ترس اینکه نکند با کار حساب نشدهای همه چیز بهم بریزد.
🔹 چند متر عقبتر از خط اما هلیکوپتری بر خلاف اصرار که «پرواز در این منطقه اصلا به صلاحش نیست» از زمین کنده میشود و به پرواز در میآید.
🔹 کمی جلوتر از خط و نزدیکی شهر در میان دود و خاک به هوا بلند شده، آرام به زمین مینشیند. کمک خلبان بیرون میپرد، در هلیکوپتر را باز میکند و بعد از آن حاجی پیاده میشود و روی خاک ناامن بوکمال که هنوز نیروهای اصلی به آن نرسیدهاند قدم میگذارد.
🔹 چند لحظه بعد سه نفر دیگر هم از پرواز پیاده میشوند. لباس رزم به تن دارند با اسلحهای در دست. تیم حفاظت حاجی هستند.
🔹 حاجی بیسیم میزند که ما نزدیکی ورودی بوکمال هستیم، بگویید نیروها بیایند.
🔹 این گوشهای از روایت سخت محافظت از شخصی است که همیشه جلوتر از محافظانش حرکت میکند.
🔹 برای توصیف عکس باید بگویم از سمت راست، شهید «هادیطارمی» ایستاده وسط شهید «رضاخرمی» و در گوشه سمت چپ هم شهید شهروزمظفرینیا».
🔹 اما ای کاش اینجا این امکان را داشتم که عکس را از سی متر عقبتر برایتان توصیف کنم.
🔹 حاجی و چند نفر دیگر در حال بازدید از میدان جنگی در عراق هستند.
🔹 قانون سی متر را خود حاجی وضع کرده بود، اینکه هر جایی که من هستم شما باید حداقل سی متر عقبتر باشید. در تعریف عرفی محافظ آمده، که او باید نفس به نفس با شخصیت برود. اما هادی و شهروز و رضا موتوری هیچ چیزشان مثل محافظهای عرفی نبود. همیشه باید همه چیز را از سی متر عقبتر هدایت میکردند.
🔹 یک بار حاجی گفته بود، من اصلا دیگر تیم حفاظت نمیخواهم! هادی و رضا و شهروز مثل دیوانهها آتش کردند، رفتند دم خانه حاجی. داخل خانه حاجی سینی چای را که گذاشت، شیرینی کلمپه کرمان را که تعارف کرد، هادی با بغض گفته بود: حاجی دیگه ما رو دوست نداری؟ خودت گفتی هرکی رو از تیم حفاظت بذارم کنار یعنی دوستش ندارم! حاجی هم گفته بود که نه همه شما را دوست دارم منتها بار بودن شما کنار من سنگین است، نمیخواهم برای وظیفه سازمانی ور دل من بمانید.
🔹 آن شب بچهها بار دیگر مجوز حضورشان را این بار با اشک از حاجی گرفته بودند. رابطهشان با حاجی یک جور دیگری شده بود. انگار که حاجی محافظ آنها بود. انگار قرار بود حاجی خیلی چیزها را برایشان تضمین کند.
🔹 شهر بوکمال سال ۹۶ آزاد شد اما شهید رضا خرمی سال ۹۵ به شهادت رسید.
🔹 آدمیزاد وقتی راه درست را پیدا میکند، رهایش نمیکند. آدمیزاد عاشق پایان درست است و انگار هر سه آنها خوب فهمیده بودند که به یمن حاجی قرار است تمام این راه صحیح و سالم بروند.
🔹 وقتی خبر رضا را که در حلب شهید شده بود به حاجی دادند، حاجی خدا را شکر کرده بود که «الحمدلله در میدان شهید شد، پیش من از دنیا میرفت نمیتوانستم جواب خونش را بدهم».
🔹 تمام تعاریف عرفی محافظ را بار دیگر مرور میکنم. یادم میآید یک بار یکی از مسئولین سابق بعد از اتمام کارش گفته بود همه پول محافظان را خودم میدهم فقط بگذارید بمانند، من بدون اینها نمیتوانم زندگی کنم!
🔹 هادی و شهروز هیچگاه قرار فاصلهی سی متر را نشکستند البته به جز یک بار فرودگاه بغداد و آن شب کذایی وقتی که دیگر حاجی اجازه داد بود در نزدیکترین حالت پیش او بمانند. حالتی که حتی دیگر نتوان گوشت و پوست و استخوانشان را هم از یکدیگر جدا کرد. حاجی انگار تیم محافظت از عاقبت بچهها بود. حفاظتی که تا شهادت شخصیت ادامه پیدا کرد. هادی، رضا و شهروز خوب میدانستند که در این قصه این حاجی است که محافظ است نه آنها...
#ایران
#کتاب
@NafasseAmigh
2.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهدا
شهید ابومهدی المهندس: آمریکا به دست خود ترامپ نابود میشه انشاءالله.
#ایران
#کتاب
@NafasseAmigh
#انگیزشی
جرأت کنید راست و حقیقی باشید.
جرأت کنید زشت باشید!
اگر موسیقی بد را دوست دارید،
رک و راست بگویید.
خود را همان که هستید نشان بدهید.
این بزک تهوع انگیز دوروئی
و دو پهلویی را از چهره روح خود
بزدایید،
با آب فراوان بشوئید!
از #کتاب ژان کریستف
نویسنده #رومن_رولان
#هفته_بسیج
@NafasseAmigh
#شهدا
ده دقیقه وقت پیدا میکرد، میرفت سروقت کتابهایش
🔻 وقتی از عملیات خبری نبود، میخواستی پیداش کنی، باید جاهای دنج را میگشتی. پیداش که میکردی، میدیدی #کتاب به دست نشسته، انگار توی این دنیا نیست. ده دقیقه وقت پیدا میکرد، میرفت سروقت کتابهایش. گاهی که کاری فوری پیش میآمد، کتاب همانطور باز میماند تا برگردد.
📚 از کتاب #یادگاران ۱۰
📖 صفحه ۵۲
👤 خاطراتی از #شهید_مهدی_زینالدین
@NafasseAmigh