eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
107 دنبال‌کننده
498 عکس
615 ویدیو
5 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
خیال خام پلنگ من، به سوی ماه جهیدن بود و ماه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من -دل مغرورم- پرید و پنجه به خالی زد که عشق -ماه بلند من- ورای دست رسیدن بود گل شکفته! خداحافظ، اگرچه لحظه دیدارت شروع وسوسه‌ای در من، به نام دیدن و چیدن بود من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری که هردو باورمان ز آغاز، به یکدیگر نرسیدن بود اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا بهار در گل شیپوری، مدام گرم دمیدن بود شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من فریبکار دغل پیشه، بهانه اش نشنیدن بود چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس می بافت، ولی به فکر پریدن بود...
با هیچ زن جز تو دل دریا شدن نیست یاراییِ درگیر توفان ها شدن نیست در خورد تو، ای هم تو موج و هم تو ساحل! جز ناخدای کشتی مولا شدن نیست تو نور چشم مصطفی و کس به جز تو در شأن شمع محفل طاها شدن نیست تو مادر سبطینی و غیر از تو کس را اهلیّت صدّیقه ی کُبرا شدن نیست جز تو زنی را شوکت در باغ هستی سرو چمان عالم بالا شدن نیست جز با تو شأن گم شدن از چشم مردم وانگاه در چشم خدا پیدا شدن نیست نخلی که تو در سایه اش آسودی او را در سایه ی تو، حسرت طوبا شدن نیست ای عالم امکان خبر، تو مبتدایش آن جمله ای که در خور معنا شدن نیست سنگ صبور مردی از آن گونه بودن با هیچ زن ظرفیّت زهرا شدن نیست
ali-mola-ali-azam-nosrat-fath-ali-khan.mp3
12.11M
🔰 علـٖے‌مولا عـلٖے‌أعـظم٘... 🗣 پ.ن: به سبک «قوّالي» 👌🏻
وضع ما، در گردش دنیا چه فرقی می کند زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب وقت مُردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟ یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست خانه ی من با خیابان ها چه فرقی می کند مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟ فرصت امروز هم با وعده ی فردا گذشت بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند 👌🏻
نبض مرا بگیر و ببر «نام خویش» را تا خون بدل به «باده» شود در رگان من
غريبستان در آن شهري كه مردانش عصا از كـور مي‌دزدند همان شهري كه اشـك از چشم، كفن از گور مي‌دزدند در آن شهري كه خنجـر دستة خـود نيز مي برد همان جايي كه پشت از دشنـة خون ريز مي‌دزدند در آن شهري كه مردانش همه لال و زنان كورند همان شهـري كه از بلبـل، دَم آواز مي‌دزدند در آن شهري كه نفرت را به جاي عشق ميخواهند همان‌جايي كه نور از چشـم و عقل از مغز مي‌دزدند در آن شهري كه پروانه به جاي شمع مي‌سوزد همان شهـري كه آتـش را ز اشك شمـع مي‌دزدند در آن شهري كه زنده مرده و مرده بُـوَد زنده همان جايي كه روح از تن و تن از روح مي‌دزدند در آن شهري كه كافر مؤمن و مؤمن شود كافر همان جايي كه مُهـر از جانماز باز مي‌دزدند در آن شهري كه سگ‌ها معرفت از گربه آمـوزند همان شهري كه سگ‌ها بـره ‌را از گـرگ مي‌دزدند در آن شهري كه چشم خفتـه از بيـدار بيناتر همان جايي كه غـم از سينـه غـم ساز مي‌دزدند من از خوش ‌باوري آنجـا محبت جستجـو كـردم در آن شهري كه فرياد از دهان باز مي‌دزدند
از لَعل لب توست که در حاشیه قم هِیْ شعبه زده حاج حسین و پسرانش! 😂
این انتظار یار در این قلب بی قرار بهتر بود ز آتش عشقی که شد حرام
شمع.mp3
13.98M
🔰 شَـمْــع٘...🕯️ 🗣 استاد 📖 شعر از: مرحوم دکتر
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
🔰 شَـمْــع٘...🕯️ 🗣 استاد #علیرضا_افتخاری 📖 شعر از: مرحوم دکتر #علی_شریعتی
تا‌ سحر ای‌ شمع‌ بر با‌لین‌ من‌ امشب‌ از بهرخدا بیدار با‌ش‌ سا‌یه‌ غم‌ نا‌گها‌ن‌ بردل‌ نشست‌ رحم‌ کن‌ امشب‌ مرا غمخوار با‌ش‌ کا‌م‌ امیدم‌ بخون‌ آغشته‌ شد تیرها‌ی‌ غم‌ چنا‌ن‌ بر دل‌ نشست‌ کا‌ندر این‌ دریا‌ی‌ مست‌ زندگی‌ کشتی‌ امید من‌ بر گل‌ نشست‌ آه‌! ای‌ یا‌ران‌ به فریا‌دم‌ رسید ورنه‌ امشب‌ مرگ‌ بفریا‌دم‌ رسد ترسم آن شیرین‌تر از جانم ز راه چون به دام مرگ افتادم رسد گریه و فریاد بس کن شمع من بر دل ریشم، نمک دیگر مپاش قصّه ی بی تابی دل پیش من بیش ازین دیگر مگو خاموش باش جز توام‌ ای‌ مونس‌ شب‌ها‌ی‌ تا‌ر در جها‌ن‌ دیگر مرا یا‌ری‌ نما‌ند زآن همه‌ یا‌ران‌ بجز دیدار مرگ‌ با‌ کسی‌، امید دیداری‌ نما‌ند همدم‌ من‌ ، مونس‌ من‌، شمع‌ من‌ جز تواَم‌ دراین‌ جها‌ن‌ غمخوار کو؟ واندرین‌ صحرای‌ وحشت‌ زای مرگ‌ وای‌ بر من،‌ وای‌ بر من،‌ یا‌ر کو؟ اندر این‌ زندان‌، من‌ امشب‌، شمع‌ من‌ دست‌ خواهم‌ شستن‌ ازاین‌ زندگی‌ تا‌ که‌ فردا همچو شیران‌ بشکنند ملــتـــــم‌ زنجیــرها‌ی‌ بنـــدگی‌
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت ! که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم 👌🏻