در راه عشق، تکیه به تدبیر عقل خویش
با چتر زیر سایه بهمن نشستن است
#فاضل 👌🏻
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آئی که نیستم در آستان مرگ که زندان زندگیست تهمت به
از سخنچینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم؟!
#فاضل 👌🏻
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانیت کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مردهای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطهای بترس که شیطانی ات کنند
«آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای ست که قربانی ات کنند...»
#فاضل 👌🏻
وضع ما، در گردش دنیا چه فرقی می کند
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند
ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مُردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند
هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانه ی من با خیابان ها چه فرقی می کند
مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام
ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟
فرصت امروز هم با وعده ی فردا گذشت
بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند
#فاضل 👌🏻
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت !
که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
#فاضل 👌🏻
من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است
مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است
ز من اقرار با اجبار می گیرند، باور کن
شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است
میان خضر و موسی چون فراق افتاد، فهمیدم
که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است
اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شک
به جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است
#فاضل 👌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک
لم تقل شی سوا قم یا اخا ادرک اخاک
مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر
مانده در صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک
عندما کل یرون الموت احلی من عسل
خاک گلگون را نمی شویند جز با خون پاک
کل من فی الموکب قال خذینی یا سیوف
تشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک
یلمع النور الذی سماه مصباح الهدی
تا قیامت میدرخشد این چراغ تابناک
داوری علدل تر از تاریخ نیست
نور هرگز در شب ظلمت نمیگردد هلاک
#فاضل 👌🏻
همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه میسازد
زمانی از حقیقت های ما افسانه میسازد
سر مغرور من! با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه میسازد
مرنج از بیش و کم، چشم از شراب این و آن بردار
که این ساقی به قدر تشنگی پیمانه میسازد
مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم
که عشق از پیلههای مرده هم پروانه میسازد
به من گفت ای بیابانگرد غربت! کیستی؟ گفتم:
پرستویی که هرجا مینشیند لانه میسازد
مگو شرط دوام دوستی دوریست، باور کن
همین یک اشتباه از آشنا بیگانه میسازد
#فاضل
رسیده ام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که درآن حکم ها قیاسی نیست
#فاضل
خدا کسی است که باید به دیدنش بروی
خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست
#فاضل
به عیب پوشی و بخشایش خدا سوگند
خطا نکردن ما غیر ناسپاسی نیست
#فاضل
به فکر هیچ کسی جز خودت مباش ای دل
که خود شناسی تو جز خداشناسی نیست
#فاضل
دل از سیاست اهل ریا بکن، خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست
#فاضل
بهار پشت زمستان بهار پشت بهار
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار
نفس کشیدن وقتی که استخوان به گلو
نگاه کردن وقتی که در نگاهت خار
اگر به شهر روی طعنه های رهگذران
اگر به خانه بمانی غم در و دیوار
نمانده است تورا در کنار همراهی
که دوستان تو را می خرند بادینار
نه دوستان صفحاتی زهم پراکنده
که جمع کردنشان درکنار هم دشوار
به صبرشان که بخوانی به جنگ مشتاق اند
به جنگشان که بخوانی نشسته اند کنار
تو از رعیت خود بیمناکی و همه جا
رعیت است که تشویش دارد از دربار
کتاب کهنه تاریخ را نخوانده ببند
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار
#فاضل👌🏻
#خطبه
#أمیرالمؤمنین
زندگی -این تاجر طمّاع ناخنخشک پیر-
مرگ را همچون شراب ناب، کمکم میفروخت...
#فاضل 👌🏻
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
زندگی -این تاجر طمّاع ناخنخشک پیر- مرگ را همچون شراب ناب، کمکم میفروخت... #فاضل 👌🏻
نرگس آتش پرستی داشت شبنم میفروخت
با همان چشمی که میزد زخم مرهم میفروخت
زندگی چون برده داری پیر، در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم میفروخت
زندگی -این تاجر طماع ناخن خشک پیر-
مرگ را همچون شراب کهنه کمکم میفروخت
در تمام سالهای رفته بر ما روزگار
شادمانی میخرید از ما و ماتم میفروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچهها
گلفروش ای کاش با آنها مرا هم میفروخت
#فاضل
زندگی -این تاجر ناخن خشک طماع پیر-
مرگ را همچون شراب ناب کمکم میفروخت
#فاضل
اینکه ابلیس در آن روز به ما سجده نکرد/
کفر ورزید ولی جز به خدا سجده نکرد/
پدرم رانده شد از عرش و ملائک دیدند/
که در این فاصله انسان به چه ها سجده نکرد/
ای خدایی که وجود همه از توست، چرا/
آدمی پیش تو بی چون و چرا سجده نکرد؟/
پیش چشم همه آنقدر بهایش دادی /
که پرستید خودش را و تو را سجده نکرد/
عقل آسودهٔ ما گر چه دم از کفر نزد/
تا نبارید بر این خاک، بلا سجده نکرد...
#فاضل
سجده-فاضل نظری.mp3
1.88M
اینکه ابلیس در آن روز به ما سجده نکرد/
کفر ورزید ولی جز به خدا سجده نکرد/
پدرم رانده شد از عرش و ملائک دیدند/
که در این فاصله انسان به چه ها سجده نکرد/
ای خدایی که وجود همه از توست، چرا/
آدمی پیش تو بی چون و چرا سجده نکرد؟/
پیش چشم همه آنقدر بهایش دادی/
که پرستید خودش را و تو را سجده نکرد/
عقل آسودهٔ ما گر چه دم از کفر نزد/
تا نبارید بر این خاک، بلا سجده نکرد...
#فاضل
*با صدایی گیرا و لحنی دقیق 👌🏻
#مهدی_کرامتی
هدایت شده از «نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
زندگی -این تاجر طمّاع ناخنخشک پیر-
مرگ را همچون شراب ناب، کمکم میفروخت...
#فاضل 👌🏻