من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را
چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
گر این وضع است میترسم که با چندین وفاداری
شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را
چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه میداری
نمیبایست کرد اول به این حرف آشنا خود را
ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل
کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را
#وحشی_بافقی
شماره : ۵۷۴
صائب هزار مرتبه کردیم امتحان
دردِ سخن به هیچ دوا کم نمی شود
#صائب_تبریزی
#پندانه
#خلوتکده_مستان
http://eitaa.com/joinchat/2857959535Cb745d2da40
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک
لم تقل شی سوا قم یا اخا ادرک اخاک
مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر
مانده در صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک
عندما کل یرون الموت احلی من عسل
خاک گلگون را نمی شویند جز با خون پاک
کل من فی الموکب قال خذینی یا سیوف
تشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک
یلمع النور الذی سماه مصباح الهدی
تا قیامت میدرخشد این چراغ تابناک
داوری علدل تر از تاریخ نیست
نور هرگز در شب ظلمت نمیگردد هلاک
#فاضل 👌🏻
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 أمیٖــر بےگَزَن٘د...
🗣 #محسن_چاوشی
عجب #حلوای_قندی تو...
شماره : ۵۷۸
دشتِ ما، گرگ اگر می داشت نمینالیدیم
نیمی از گلهیِ ما را، سگِ چوپان خورده
#ناشناس
#پندانه
#خلوتکده_مستان
http://eitaa.com/joinchat/2857959535Cb745d2da40
در بُن یک بیشه ماکیانی هر روز
بیضه نهادی و بردی آن را یک کُرد
بس که ز راه آمد و ندید به جا تخم
خاطرش از دست برد کُرد بیازرد
بود در آن بیشه پادشاه یکی شیر
داوری از کُرد پیش شیر همی بُرد
داد بدو پاسخی چنین که بباید
پاسخ شاهانه اش به حافظه بسپرد
گفت چرا ماکیان شدی نشدی شیر
تا نتواند خَلق تخم تو را خورد؟ 😐😑😐
#ایرج_میرزا
من آن تک درختم که دژخیم پاییز
چنان کوفته بر تنم تازیانه
که خفته است در من فروغ جوانی
که مرده است در من امید جوانه
#حسین_منزوی
شماره : ۵۸۲
گه سینه می خَراشَم و گه جامه میدَرَم
یک لحظه در فراقِ تو بیکار نیستم
#قاسمی_نائینی
#دلبرانه
#خلوتکده_مستان
http://eitaa.com/joinchat/2857959535Cb745d2da40
بشکست اگر دل من بهفدای چشم مستت
سر خم مِیْ سلامت شکند اگر سبویی...
#فصیح_الزمان_رضوانی
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
بشکست اگر دل من بهفدای چشم مستت سر خم مِیْ سلامت شکند اگر سبویی... #فصیح_الزمان_رضوانی
همه هست آرزویم که ببینم از تو روئی
چه زیان ترا که من هم برسم به آرزوئی
به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم
همه جا به هر زبانی بُوَد از تو گفتگوئی
به ره تو بسکه نالم، زغم تو بسکه مویم
شده ام زناله نائی، شده ام ز مویه موئی
همه خوشدل اینکه مطرب بزند به تار چنگی
من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار موئی
چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی؟
چه شود که کام جوید، زلب تو کام جوئی؟
شود اینکه از ترحم، دمی ای سحاب رحمت
من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلوئی؟
*«بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خمّ می سلامت، شکند اگر سبویی»
همه جا تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جوئی
ز چه شیخ پاکدامن سوی مسجدم بخواند
رخ شیخ و سجده گاهی، سر ما و خاک کوئی
#فصیح_الزمان_رضوانی
دلخوش به اینکه فاتح قلبم شدی مباش
اینجا کسی نیامده تا ما نخواستیم... 😏
(خلاصهمحبوبم! بدانگنگمانهمیبالاست😎)
#مجید_ترکابادی