کاش نبودن تو فقط یه شوخیِ مسخره برای من بود ؛
نه واقعیتی که زندگیمو نابود کرد . .
اگه روزا 48 ساعت باشن میتونم ده ساعت بخوابم،
ده ساعت فیلم ببینم، ده ساعت درس بخونم،
ده ساعت کتاب بخونم و 8 ساعتم غذا بخورم و هر غلطی دلم خواس بکنم.
غرغریات.
چهار سال پیش ؛ دقیقا تو همچین روزی ؛ دقیقا دوازده شهریور ِ سال ِ 97 ؛ که تولد بابام بود ؛ مامانم همه
نباید هر وقت از جلوی اون شیرینی فروشی رد میشم گریهم بگیره
زمانی که گفتم همه چیز شبیه توست ،
دروغِ بزرگی گفتم ،
چون تو استثنائی هیچ چیز شبیهِ تو نیست :)
هدایت شده از قِید
اکثر اوقات نیمه شب ها ، او را در بالکن خانه اش میدیدم که پتویی را بر پشتش گرفته و به اسمان نگاه میکند
موهای پر کلاغی اش همیشه کوتاه و اشفته بود
چشمانش درشت و تیله ای بودند و زیرشان گودی های عمیق افتاده بود
ساعتها در ان هوای سرد می ایستاد و به اسمان نگاه میکرد
نمیدانم چه از جان ریه هایش میخواست که لحظه انها را از دود سیگار راحت نمیگذاشت
انگار که با طولانی نگه داشتن دود انها را مجازات میکرد
یک روز کوکی های مادرم را برایش بردم ، او ظرف چند ثانیه در را نصفه نیمه باز کرد ظرف را گرفت و در را بست و من مانند تکه چوبی انجا خشک شده بودم ، ان چشم های تو خالی چه غمی داشت
برگشتم که ازپله ها پایین بروم اما صدای تند باز و بسته شدن در مرا نگه داشت
وقتی برگشتم ظرفم را در حالی دیدم که از شکلات های صورتی رنگ پر شده بود ، تک خنده ای صورتم را پوشاند
انگار انطور که نشان میداد قلبش یخی نبود
از ان روز به بعد کوکی ها راه ارتباطی برای ما شده بود و کم کم ، به جای دود سیگار عطر یاس ها خانه اش را در بر میگرفت
موهایش ابشار شده بود و گودی های زیر چشمش محو شده بودند
بیشتر لبخند میزد و خانه اش را گرمای زندگی گرفته بود
بالکن سریز از گیاهان شده بود و به جای نیمه شب ، عصر ها در بهشت کوچکی که درست کرده بود چای میخورد
گاهی اوقات ادم ها فقط ترسیده اند و نیازمند عشق و محبتی اند که صادقانه باشد
چیزی که بدانند هرگز از بین نمی رود ، زخم به جا نمیگذارد و قلب را پاره پاره نمیکند
" ادم ها نیازمند مرهم اند "
-@Nagging
غرغریات.
اکثر اوقات نیمه شب ها ، او را در بالکن خانه اش میدیدم که پتویی را بر پشتش گرفته و به اسمان نگاه میک
خیلی :))) زیبا :))) بود :))) راحیل :)))