eitaa logo
غرغریات.
172 دنبال‌کننده
273 عکس
13 ویدیو
0 فایل
همون که تنها موند، همون که تنها رفت همون که عمرتو برد، از اون، از اون چه خبر؟ https://daigo.ir/secret/41575725613. No Copy!
مشاهده در ایتا
دانلود
از دست دادن یه عزیز ، هر بار که تجربه‌اش کنی سخته. اما وقتی کسی رو داری بلاخره یه روزم از دستش میدی، و باید یه روشی پیداکنی که هردفعه دووم بیاری!
_Mahmoud Karimi - Gole Chadore Goldaret.mp3
زمان: حجم: 3.4M
شبا ساکتُ بیداری ، ولی معلومه درد داری بین هر نفس :)
پارسال این‌موقع زندگی چطور بود ؟ رفتیم روستا ، نذری داشتیم توعم اومدی. حالت خوب بود ، هروقت اونجا میرفتیم تو خوشحال و پر انرژی بودی. کارا رو تندتند میکردی و یه دیقه‌ام آروم و قرار نداشتی. میرفتی زیر کرسی و میگفتی اوه‌اوه چقد هوا سرده ، عزیز برات چایی میورد چاییو میخوردی و بعد چند دیقه میرفتی باز به کارا برسی. نذری داشتیم قرار بود برای شهادت حضرت زهرا نهار بدیم. کمک کردی غذاها رو کشیدیم پخش کردیم سفره انداختیم. بعد نهار همه رفتن ، فقط من و مامانم و تو و زنعمو موندیم تو آشپزخونه. ما داشتیم ظرفا رو جمع و جور میکردیم تو رفتی که ظرفا رو بشوری مامانم گفت نمیخواد بشورید آب سرده خودمون میشوریم. تو گفتی نه ، میشورم خودم. یکم که گذشت با خنده گفتی اوه اوه زنداداش چقد آب سرده. باید یه آب‌گرم‌کن واسه مسجد بخریم. مامانم گفت من که گفتم بهتون. اون موقع هنوز خوب بودی ، هنوز اون مریضیِ لعنتی نیومده بود سراغت ، سرحال بودی. اون آخرین بار بود که اومدی روستا ، آخرین بار بود که انقد شاداب و پر انرژی بودی. یکم بعدش رفتی دکتر ، آزمایش دادی. اون روز و یادته ؟ سر کوچه ی خونه ی عمه اینا ؟ شاید تو یادت رفته باشه اما من خوب یادمه. ما داشتیم میرفتیم ، تو و زنعمو اومدین تو کوچه کنار ماشینمون مامانم گفت عید میایید روستا ؟ دست کشیدی به صورتت و گفتی نمیدونم ما کارمون معلوم نیست شما برید ، من یکم سردرد دارم رفتم دکتر آزمایش دادم فکر کنم باید عمل کنم. من ؟ منِ احمق ندیدم داری گریه میکنی ؟ ندیدم حالت بده ؟ برگشتم میگم : مامان بیا بریم دیگه دیر شد. حالا چه قبرستونی میخواستم برم ؟ ندیدم داری حرف میزنی ؟ کور بودم ؟ حرفت نصفه موند ، مامانم گفت ایشالا که هیچی نیست خیره. خیر بود مامان ؟ مریضی ِ عمو خیر بود ؟ چند ماه زجر کشیدنش خیر بود ؟ رفتنش خیر بود ؟ چی میگی مامان چی واسه خودت سرهم میکنی آخه. هربار که دردِ رفتنت میخواد آروم بگیره یاد گریه کردنت میفتم و یاد صدای خودم. (مامان بیا بریم دیگه دیر شد) چی دیر شد؟ چی میگی چی میگی آخه بزار عمو حرفشو بزنه لعنت بهت. تو پنجم تیرِ لعنتی و ندیده بودی ؟ تو اون لحظه‌ای که واسه همیشه چشاشو بست و ندیده بودی ؟ پس چرا نزاشتی حرفشو بزنه چرا نرفتی بغلش کنی ؟ می‌مردی اگه خفه خون میگرفتی و فقط میرفتی بغلش میکردی ؟ نفسم بالا نمیاد ، برای بار هزارم عکساتُ میبینم و انقد گریه میکنم تا چشام همه چیو تار میبینه. یادم نمیره یه روزی بودی! یادم نمیره...
گریه میکنم و از این میترسم بی تو ، زیاد زنده بمانم:)
İdo TatlısesBulsun Beni[GOODMUSICS.IR].mp3
زمان: حجم: 2.2M
-Dönüp son bi kez sarıl bana yar. -عزیزم، برگرد‌ و برای آخرین بار بغلم کن.
_sina_parsian_enteha.mp3
زمان: حجم: 13.1M
نوکِ نردبونِ بغضم ، به گلوم رسیده بی تو . .
دوستم داشته باش، شکلِ پیراهني گلدار بر تنِ معشوقه‌ي تابستاني‌ات، منتظرم بمان، در ساعت مچي غریبه‌اي، که براي من تیك تاك نمیکند دیگر، دست بر تنم بکش، به رسم باراني که دو نفره بر سرِ ما نمي‌بارد، میخواهم باشم، در تمامِ ترانه هایي که زمزمه میکني، آهنگ هایي که سوت میزني، در بوسه‌هایت، در شکر، در نمك، در آشپزخانه مرا سوت بزن! وقتي براي محبوبت چاي میریزي، سر استکان را گرم کن با من به تئاتر برو، وقتي که نیستم . . در این شب‌هاي زمستاني با من گرم بگیر، مثلِ شالي که بر گردن معشوقه فصلي‌ات مي‌بندي. نه! دیگر به کلمه ها اعتماد نکن، به شعرهایم اعتماد نکن، به حرف‌هایِ زده و نزده‌ام اعتماد نکن، شاپرکي لاي این کلمه ها، لاي این دکمه ها، نفس نمي‌کشد. در من دختراني مي‌رویند که با نگاهِ تو رام نمي‌شوند دیگر، و در خواب هایشان نیلوفر آبي که از تو آب نمي‌خورند. اقیانوسِ آرامِ من! چرا گوشِ ماهي ها در گوشم زمزمه نکردند باید احتیاط مي‌کردم، آن روز که از دهانت پسته‌ي دریایي مي‌چیدم، عروسِ دریایي میشدم، چرا ناله‌ي پري ها را نشنیدم در آغوشِ تو چرا صدايِ بگومگوي فرشته ها نمي‌آمد ؟ نباید اعتماد میکردم، نه به دست هاي تو، نه فرشته‌ها که مرا بر شانه‌ي تو تراشیده‌اند. و انتظار ؛ که از موهايِ من بلند تر ، و انتظار ؛ که از موهاي چهل معشوق بلند تر بود، لبخند میزد. و انتظار ؛ که از دریا طوفاني تر ، خودش را بر در و دیوار مي‌کوفت موج برمیداشت. انگشتانم ، نه بافه‌ي گندم‌اند ، نه عطرِ سیب میدهند دیگر. دستم را بگیر انگشتانم خشکیده‌اند، ببین چگونه فرو میریزد در دستهایت. از دستم داده‌اي! دیگر در صدایت چکاوکي نیست دیگر گرمم نمي‌کند دستت نگاهت بويِ سنگکِ داغ نمي‌دهند ، بويِ توتِ شیرین نمي‌دهد، آغوشت را برایِ دي ماهي هزار روزه ذخیره نکرده بودم. گندم بریانكِ من! خوابم مي‌آید، راستي تا یادم نرفته..! در این سطر آخر لبخند بزن، و مرا شکلِ شعري بلند بر پاپیروسِ مصري ظاهر کن. چهل معشوق در چهل گوشه‌ي این شهر، موهایشان را مي‌بافند و آواز مي‌خوانند . .
هدایت شده از حیاط‌خلوت ~
*.*
هدایت شده از حیاط‌خلوت ~
My heart is always free to love any one, But it always chooses you!