غرغریات.
خوشحالم که فردا دیداری با دوست عزیزم دارم و میتونم همه ی کاراشو تلافی کنم *
حیف که دلم نیومد بزنمش :<
غرغریات.
هر وقت کسی گفت شرمنده وقت نداشتم ؛ انقد بزنش تا کف و خون قاطی کنه . مخصوصا اگه طرف رفیقت بود ؛ دیگه
دیگه بهم پیام نمیدی ؟
رفتی یه شهر دیگه و یه رفیق جدید پیدا کردی و یادت رفت مَنی هم وجود داره ؟
همش باهم بیرون میرید و عکسای دوتاییتون و استوری میکنی ؟
میخوای عکساتونو بکنی تو چشام ؟
سه سال قم بودین،
تو بدترین شرایطت من پیشت بودم.
اینهمه باهم رفتیم بیرون،
یه بار به خودت زحمت دادی استوری درست کنی ؟
هی میگی همراه ِ خوب رفیق خوب؟
خاک بر سر من که هنوزم عکسای دوتاییمونو نگه داشتم
خاک بر سرم که هنوز شمارتو دارم.
دیگه تموم شد.
همه چی تموم شد.
حالم از کلمه ی رفیق بهم میخوره .
برای همیشه برام تموم شدی!
تو دیگه برای من وجود خارجی نداری!
زدم به سیم آخر!
برام مهم نیست که یه روز ایتاتو نصب کنی و بیایی پیامای چنلمو بخونی.
شایدم الان با یه اکانت دیگه هستی و داری پیاممو میخونی
قبلا واسم مهم بودی که ناراحت میشی .
ناراحتیت واسم مهم بود.
ولی الان ذره ای برام اهمیت نداره!
تو واسم مُردی!
رفیق ؟ دوست ؟ همراه ؟ همهشون واسه من تموم شدن.
نو اومد به بازارت ؟
من ِ کهنه دلتو زدم ؟
رفیق ِ سه سالهات رو به یه رفیقی که فقط دوسه ماهه داریش ؛ فروختی؟
باشه .
حالام بیا برو گمشو .
از قلبم انداختمت بیرون .
دیگه من شخصی به نام فاطمه نمیشناسم.
شهر ِ جدید ؛ با دوست ِ جدیدت ؛ خوش بگذره.
فاطمه!
تو واسم مردی.
من تورو دفن کردم با همین دستام!
تو الان زیر یه خروار خاکی.
روحت شاد !