شهید محمود اماموردیلو متولد1337ایواوغلی
👦بخش اول ؛ بیوگرافی
نام پدر : الهویردی
نام مادر : حمیده
درسال1337بعد از سالها انتظار پسری در یک خانواده ی متدین و کشاورز در روستای ایواوغلی چشم به جهان گشود نامش را محمود گذاشتند محمود که با آمدن خود دل همه خانواده را خصوصا پدر و مادرش را شاد کرده بود روز به روز بزرگتر می شد و با حجب و حیای کودکانه خود در دل همه جا کرده بود .وی اولین فرزند خانواده بود و ازبچگی به نماز و روزه اعتقاد داشت درکارهای کشاورزی به پدرش کمک می کرد احترامش به بزرگ ترها زبانزد خاص و عام بود . در مدرسه هم جزو دانش آموزان برترازنظر درسی و اخلاقی به شمار می آمد در درسها به همکلاسی های خود کمک می کرد بعد از اتمام دوره متوسطه اول در روستا برای ادامه تحصیل به شهرستان خوی رفت و چون به مطالعه کتاب خیلی علاقه داشت تمام پول جیبی های خود را برای خریدکتاب اختصاص می داد بعد از مطالعه این کتاب ها را در اختیار دوستان و آشنایان قرار می داد . محمود پس ازاتمام تحصیلات متوسطه وارد دانشگاه تبریز در رشته ای ریاضی می شود و درآنجا با انقلاب اسلامی آشنا می شود .........
شهید محموداماموردیلومتولد1337ایواوغلی
👨🎓بخش دوم ؛ تحصیلات وفعالیت های انقلابی
محمود به همراه دوستانشان بطور مخفیانه نوارهای امام خمینی ره وکتابهای مذهبی رادر خانه و دانشگاه گوش کرده ومطالعه می کردند با تعطیلی دانشگاهها در جریان انقلاب به روستا برگشت ودر روستا باروحانی و جوانان انقلابی به فعالیت خودادامه می داد و با پسر عمه و دوستانش اعلامیه پخش می کردند تاجایی که عدهای از مردم روستا بخاطر انقلابی بودنش اورا تهدید به مرگ کرده بودند. ایشان در جواب فامیل که نگران جانش بودند و او را به فرار و خارج شدن از روستا سفارش می کردند می گفت مگر این مردم مرا آفریده اند که الان جانم را بگیرند. ایشان ضمن اینکه دربیرون فعالیت انقلابی می کرد و در خانه نیز برای خواهرانش جلسات قرآن و احکام را برگزار می کردند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به خاطر اوضاع کشور به جای دانشگاه وتحصیل ، داوطلبانه خدمت مقدس سربازی را انتخاب نمودند وپس ازچندماه خدمت به خاطرتک فرزند پسربودن از خدمت سربازی معاف شده وبه بالین خانواده بر می گردد ......
شهید محموداماموردیلو متولد1337ایواوغلی
👮♀بخش سوم ؛ رفتن به جبهه
آقا محمود ما بعداز معاف شدن از خدمت سربازی در روستا در کار کشاورزی به خانواده کمک می کرد همه ی اهالی روستا از او به خاطر ادب و معرفتش ونیز صداقتی که داشت اظهار رضایت می کردند و او را بعنوان الگویی برای فرزندان خود مثال می زدند . درکنارکار همچنین برای ادامه تحصیل در دانشگاه تلاش می نمود تا اینکه جنگ شروع شد وبا حمله ی عراق به ایران و فعالیت های گروه های ضدانقلاب دوباره احساس تکلیف کرد و وظیفه ی خود دانست که به اسلام وکشورش خدمت کند بااینکه خانواده اش مخالف رفتنش به جبهه بودند و می گفتند که توازسربازی معاف شده ای که پیش ما باشی .
ولی او اصرار می کرد الان انقلاب و اسلام به من و امثال من نیاز دارد ومن وظیفه دارم از اسلام و انقلاب دفاع کنم تا اینکه با دلایل منطقی خانواده را قانع وراضی کرد و در تاریخ اول آبان 1359 بطور داوطلبانه برای سر کوبی ضد انقلاب داخلی عازم سنگرهای نبرد حق علیه باطل شد ........
شهید محموداماموردیلو متولد1337ایواوغلی
🌹بخش پایانی؛ شهادت
بعدازاینکه شهید اماموردیلو بطور داوطلبانه برای سرکوبی ضد انقلاب داخلی به کردستان رفت ، درآنجا درمحلی بنام محمدیار ما بین مهاباد و نقده محل ماموریتش دریک درگیری با ضد انقلاب دراثر برخورد گلوله از پشت بعد از یک مبارزه ی خستگی ناپذیر در حالیکه اسلحه اش گیر کرده بود در تاریخ 1359/08/14 شربت شهادت را نوشید .
شهادت او در روستا تاثیر زیادی گذاشت یکی از مخالفان سرسخت او که می خواست او را بکشد بعد از شهادت او گفته بود محمود درروحیه ی من خیلی اثر گذاشت وبا توبه به آغوش اسلام وانقلاب اسلامی برگشته بود. وی
درنامه ای به پدرش قبل از شهادتش می نویسد ؛ هرکس باید بنحوی وظیفه خود را در مقابل دین و میهنش ایفا کند من این راه را انتخاب کرده ام.
آری انتخاب مرگ سرخ چه زیباست مرگ سرخ همچون بهار همچون شکوفه های بهار زیبا ست باشد که ما نیز انتخابگر این راه باشیم ومرگ سرخ را بر زندگی ننگین ترجیح دهیم.
ان شاءالله که ادامه دهنده راه شهدا باشیم وشرمنده خون آنها نباشیم.
🌹ای شهیدروحت شاد و نامت جاویدان🌹
هدایت شده از 🌷نغمه های فاطمیون🌷
🌺زیارت نامه شهدا 🌺
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَصْفِيآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ،
بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ[ اَنْتُم] الَّتى فيها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظيماً،
فَيا لَيْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعکم
🌹التماس دعا🙏
┏━━━ 🌷🌷🌷━━━┓
@Nagmahyefatamion
┗━━━🌷🌷━━
🌷نغمه های فاطمیون
🌷نغمه های فاطمیون🌷
☘️ امام صادق (علیه السلام) : 💐 هرکس عصر پنجشنبه ۴۰بار سوره #نصر را بخواند ،خدای مهربان چنان رزق ور
اعمال عصر پنجشنبه
به ترتیب
ختم سوره نصر
استغفار غروب
نماز پدر و مادر در روز پنجشنبه
دعا های قرآنی
اعمال شب جمعه
🌷نغمه های فاطمیون🌷
#ختم_دعا #دعای_کمیل به نیت حاجت روایی و هدیه به امام زمان عج قبول باشه التماس دعای فرج 🙏 ┏━━━ 🌷🌷
دسترسی به دعای کمیل
التماس دعا
🌷نغمه های فاطمیون🌷
#کتاب_صوتی 📗#سه_دقیقه_در_قیامت "تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم" صوتی ۳ رمان ۴و۵و۶ با ما همرا
#کتاب_صوتی
📗#سه_دقیقه_در_قیامت
"تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم"
صوتی ۴
رمان ۷و۸و۹
با ما همراه باشید .
┏━━━ 🌷🌷🌷━━━┓
@Nagmahyefatamion
┗━━━🌷🌷━━
🌷نغمه های فاطمیون
Part04_کتاب سه دقیقه در قیامت.mp3
20.09M
کتاب صوتی
📗#سه_دقیقه_در_قیامت
"تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم"
قسمت4⃣
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت(قسمت ۷)
💥بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم.👌
دریکی از این سفرها پیرمرد کرولالی با ما بود که مسئول کاروان به من گفت:
میتوانی مراقب این پیرمرد باشی؟😰
🔰خیلی دوست داشتم تنها باشم و با مولای خود خلوت کنم اما با اکراه قبول کردم.😐
♦️پیرمرد هوش و حواس درست حسابی هم نداشت و دائم باید مواظبش میشدم تا گم نشود.تمام سفر من تحت شعاع حضور پیرمرد سپری شد.😰
🍃حضور قلب من کم رنگ شده بود، هر روز پیرمرد با من به حرم می آمد و برمیگشت چون باید مراقب این پیرمرد میبودم.🙈
✔️روز آخر قصد خرید یک لباس داشت فروشنده وقتی فهمید متوجه نمی شود قیمت راچند برابر گفت. جلو رفتم و گفتم:چه میگویی آقا؟ این آقا زائر مولاست،این لباس قیمتش خیلی کمتر است...😡
🍀 خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم و او خوشحال و من عصبانی بودم.😐
♦️ با خودم گفتم:عجب دردسری برای خودم درست کردم! این دفعه کربلا اصلاً حال نداد...
🔆یکدفعه دیدم پیرمرد ایستاد روبه حرم کرد و با انگشت دستش من را به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد.👌
🌷جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان ۵ ساله را بخشیدند.😉
باید در آن شرایط قرار میگرفتید تا بفهمید که بعد از این اتفاق چقدر خوشحال شده بودم.😉
🍃 صدها برگ در کتاب اعمال من جلو می رفت،اعمال خوب این سال ها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.👌
💥در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم شب های جمعه همه دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن فعالیت نظامی و.. داشتیم.👌
❎ در پشت محل پایگاه، قبرستان شهرستان ما قرار داشت.
ما هم بعضی وقت ها دوستان خودمان را اذیت می کردیم. البته تاوان تمام این اذیت ها را در آن جا دادم.😰
♻️یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی میتواند الان به ته قبرستان و برگردد؟😩
💠 گفتم: اینکه کاری ندارد. من الان می روم. او به من گفت باید یک لباس سفید بپوشی. من از سر تا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم.😰👌
🔷 صدای خس خسِ پای من بر روی برف از دور شنیده میشد. اواخر قبرستان که رسیدم صوت قران شخصی را شنیدم...👌
🔸 یک پیرمرد روحانی از سادات بود شب های جمعه تا سحر داخل یک قبر مشغول قرائت قرآن می شد.👌
🔮فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند!🙈
می خواستم برگردم اما با خودم گفتم اگر الان برگردم رفقا من را به ترسیدن متهم می کنند.
🛡 برای همین تا انتهای قبرستان رفتم هرچی صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر می شد. از لحنش فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم.👌
📘 تا این که بالای قبر رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود.
تا مرا دید فریاد زد و حسابی ترسید.
من هم که ترسیده بودم پا به فرار گذاشتم.
پیرمرد رد پایم را در داخل برف گرفت و دنبال من آمد.👌😢
🌾وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود .ابتدا کتمان کردم اما بعد معذرت خواهی کردم و با ناراحتی بیرون رفت .😢
🍀حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عمل حکایت آن شب را دیدم!😔
🌒نمی دانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عمل می دیدم مخصوصاً وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب می کشیدم.😔😢
⚡️از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن میگرفت.طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ می شد.
وقتی چنین عملی را مشاهده کردم و گونه آتش در نزدیکی خودم دیدم دیگر چشمانم تحمل نداشت.😱😱
💫 همان موقع دیدم که این پیرمرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت. 😢
💥سپس به آن جوان گفت:
من از این مرد نمیگذرم او مرا اذیت کرد و ترساند.😡
من هم گفتم به خدا من نمی دانستم که سید در داخل قبر دارد عبادت می کند.😔😢
💮جوان به من گفت: اما وقتی نزدیک شد فهمیدی که دارد قرآن میخواند چرا برنگشتی؟😢
دیگر حرفی برای گفتن نداشتم...😔
♻️ خلاصه پس از التماسهای من، ثواب دو سال از عبادت هایم را برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود. دوسال نمازی که بیشتر به جماعت بود...دو سال عبادت را دادم فقط به خاطر اذیت و آزار یک مومن...!😒
ادامه دارد..
📌کپی مطالب با ذکر صلوات به نیت تعجل در فرج و سلامتی ناشر و عوامل کتاب ازاد وحلال میباشد