✨🦋
نگاهم محو چشمانت برایت شعر میخوانم
خودم اینجا! دلم اینجا! حواسم را نمیدانم...
☆•°
این روزا همش پر شده از فکرایی که تو سرم میگذره...
چیزایی که هیچ وقت نمیدونستم حتی قراره بهشون فکر کنم. اینا واقعا معنی زندگیه؟ یعنی زندگی کردن واسه همه اینجوریه؟ واقعا الان خوشحالم ؟ یا فقط طبق معمول ادای آدمای خوشحالو در میارم! چجوریه که وقتی ثانیه ای درون خودم غرق میشم بغض خفم میکنه و یهو میترکم!؟
چجوریه که حتی هیچ اشتیاقی برای کارهای ذوقی که قبلا حالمو خوب می کردنم ندارم...
نمیدونم چمه یا چجور آدمی شدم اما، هرچی هست میدونم حالم خوب نیست(:
میدونم الان حداقل اون آدم بزرگی که تو بچگی آرزوشو داشتم نیستم ...
هیچ وقت معنای واقعی زندگی رو نفهمیدم!(:
اینکه زندگی کردن چه معنی برام میتونه داشته باشه ...
پس تکلیف آرزوهامون، روزای خوبی که هیچ وقت تجربه شون نکردیم، عشقو عاشقی که نصیب همه نمیشه ، چی؟
چه بلایی سر آدما و صحنه ی تاتر میاد که ...
بازیگراشون نقش واقعیشونو بازی نمیکنن؟
فکر کنم دقیقا منم الان وسط همون صحنه،
لابه لای دیالوگهایی که می خوام بگم گیر کردم...
استرس، ترس ، و... داره جلوی چشم اون همه جمعیت بهم وارد میشه!
چرا من؟ چرا الان؟ اخه چرا باید الان بین پایین اومدن از صحنه و ماندن و نگفتن دیالوگی که حالم ازش بهم میخوره انتخابی داشته باشم؟!
کاش هیچ وقت بازیگر این زندگی نمیشدم.((:
#حرفهای_هی_دو
#تلنگرانه_
✨
شبها در پی چشمانت...
روزها درپی گمشده ها...
زیر باران چگونه بگذرد بی تو؟
#ناگفته_ها
#هی_دو