🔘 دلت پاک باشه...!
عن امیرالمؤمنین علیه السلام : وَ اعْلَمْ أَنَّ لِكُلِّ ظَاهِرٍ بَاطِناً عَلَى مِثَالِهِ، فَمَا طَابَ ظَاهِرُهُ طَابَ بَاطِنُهُ، وَ مَا خَبُثَ ظَاهِرُهُ خَبُثَ بَاطِنُهُ.
بدان، كه هر ظاهرى را باطنى است همانند آن. آنچه ظاهرش پاكيزه باشد، باطنش نيز پاكيزه است و آنچه ظاهرش ناپاک باشد باطنش نيز ناپاک است
📚خطبه ۱۵۴ نهج البلاغه
🔶 @Nahj_Et
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃
🍃
💠حضرت علی علیه السلام در یک جمله کوتاه می فرماید:
"الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُیُوبِ
📙 "(نهج البلاغة ، حکمت6)
یعنی تحمل، بردباری قبر عیب هاست، چه طور جسد در قبر پنهان میشود، همه عیب ها با بردباری پنهان میشود.
🔶 @Nahj_Et
🌸🍃🌸🍃
🍃
💠داستانی از نهج البلاغه
💠داستان به خلافت رسیدن عثمان در کلام مولا
🔹🔹در کلام امام علی (علیه السلام) داستان به خلافت رسیدن عثمان چگونه بیان شده است؟
جواب: امام علی(علیه السلام) در قسمتی از خطبه شقشقیّه، به پایان یافتن دوران خلیفه دوّم و تحولاتى که براى رسیدن عثمان به مقام خلافت صورت گرفت اشاره مى کند و از نکات دقیق و باریک تاریخى و اسرار پنهان یا نیمه پنهان این داستان پرده برمى دارد و موضع خود را در برابر این امر روشن مى سازد (و در ادامه آن به مشکلات عظیمى که امّت اسلامى در دوران خلیفه سوّم گرفتار شدند و شورشهایى که منتهى به قتل او شد، با عبارت کوتاه و بسیار فشرده و پرمعنا و آمیخته با کنایات و استعارات و تشبیهات اشاره مى فرماید).
نخست مى گوید: «این وضع (دوران طولانی و پر رنج و محنت خلیفه دوم) همچنان ادامه داشت تا او (خلیفه دوّم) نیز به راه خود رفت و در این هنگام (در آستانه وفات) خلافت را در گروهى به شورا گذاشت که به پندارش من نیز یکى از آنها بودم» (حَتّى اِذا مَضى لِسَبیلِهِ جَعَلَها فى جَماعَة زَعَمَ اَنّی اَحَدُهُمْ).
تعبیر به «زَعَمَ اَنّی اَحَدُهُم; پنداشت من یکى از آنها بودم» ممکن است اشاره به یکى از دو معنا باشد: نخست این که مرا در ظاهر جزء نامزدهاى خلافت قرار داد در حالى که مى دانست در باطن، نتیجه چیست و چه کسى از این شورا بیرون مى آید. دیگر این که او در ظاهر چنین وانمود کرد که من همردیف آن پنج نفرم، در حالى که در باطن، مى دانست قابل مقایسه با هیچ کدام نیستم.(1)
این جمله اشاره به زمانى است که عمر به وسیله مردى به نام «فیروز» که کُنیه اش «اَبُو لُۆلُۆ» بود به سختى مجروح شد و خود را در آستانه مرگ دید.
«سعد بن ابى وقّاص» بود که مادرش از بنى امیه بود و دایی ها و نزدیکان مادرش در جنگهاى اسلام در برابر کفر و شرک به دست على(ع)کشته شده بودند، به همین دلیل او در زمان خلافت على(ع)نیز با حضرتش بیعت نکرد و «عمر بن سعد» جنایتکار بزرگ حادثه کربلا و عاشورا فرزند همین سعد بود. بنابراین کینه توزى او نسبت به على(ع) مسلّم بود و به همین دلیل در آن شورا به على(ع) رأى نداد و به وسیله «عبدالرحمان بن عوف» به عثمان رأى داد
جمعى از صحابه نزد او آمدند و به او گفتند: «سزاوار است کسى را به جانشینى خود منصوب کنى که مورد قبول تو باشد» و او طىّ سخنان مشروحى، شش نفر را به عنوان شورا تعیین کرد: «على(علیه السلام) ، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، طلحه، زبیر و سعد بن ابى و قاص که در عرض سه روز بنشینند و یکى را از میان خود انتخاب کنند و دستور داد «اَبُو طَلحه انصارى» با پنجاه نفر از انصار، این شش نفر را در خانه اى جمع کنند تا با یکدیگر براى تعیین خلافت مشورت نمایند و سرانجام، به خاطر ارتباطاتى که میان چند نفر از آن شش تن بود عثمان انتخاب شد.
امام(علیه السلام) در اشاره به این ماجرا، نخست مى فرماید: «پناه بر خدا از این شورا» (فَیا لَلّهِ وَ لِلشُّورى).(2)
سپس به نخستین نقطه ضعف این شورا پرداخته، مى فرماید: «کدام زمان بود که در مقایسه من با نخستین آنها ـ یعنى ابوبکر ـ (و برترى من بر او) شک و تردید وجود داشته باشد تا چه رسد به این که مرا همسنگ امثال اینها (اعضاى شورا) قرار دهند؟»مَتَى اعْتَرَضَ الرَّیْبُ فِىَّ مَعَ الاَوَّلِ مِنْهُمْ، حَتّى صِرْتُ اُقْرَنُ اِلى هذِهِ النَّظائِرِ).
این نهایت تأسف مولا را از حق کشى هایى که در مورد آن حضرت صورت گرفت آشکار مى سازد و اشاره به این حقیقت مى کند که اگر مى خواستند شایستگى براى خلافت را ملحوظ دارند، جاى تردید نبود که مرا مى بایست تعیین مى کردند، ولى افسوس که هدفهاى دیگرى در این مسأله دنبال مى شد و به راستى جاى تأسف است کسى که به «منزله جان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و باب مدینة علم النّبى و عالم به کتاب و سنّت و آگاه بر تمام مسائل اسلام بوده و از آغاز عمر در مکتب توحید و در کنار پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) پرورش یافته، کارش به جایى برسد که او را در ردیف «عبدالرحمن بن عوف»ها و «سعد وقّاص»ها و مانند آنها قرار دهند.
سپس مى افزاید: «ولى (من به خاطر مصالح اسلام با آنها هماهنگى کردم) هنگامى که پایین آمدند پایین آمدم و هنگامى که پرواز کردند پرواز کردم» (لکِنّى اَسْفَفْتُ اِذْ اَسَفُّوا، وَ طِرْتُ اِذْ طَارُو).(3)
این در حقیقت کنایه اى است از وضع پرندگانى که به صورت دسته جمعى پرواز مى کنند گاه اوج مى گیرند و به فراز مى روند و گاه پایین مى آیند و به زمین نزدیک مى شوند و در هر دو حال همراه یکدیگرند.
روشن است که احوال شکننده زمان خلفا ـ مخصوصاً به هنگامى که یک خلیفه از دور، خارج مى شد ـ ایجاب مى کرد که از هر گونه تفرقه پرهیز شود مبادا دشمنانى که در کمین نشسته بودند سر برآورند و اساس اسلام را به خطر بیندازند.
این احتمال نیز در تفسیر این جمله وجود دارد که منظور امام(علیه السلام) این بوده است که من همواره به دنبال حق بوده ام و براى بدست آوردنش همراه آن حرکت کردم، با آنهایى که در ردیف بالا بود همراه شدم و با اینها که در ردیف پایین بودند نیز همراهى کردم.
سپس به نتیجه این شورا و کارهاى مرموزى که در آن انجام گرفت اشاره کرده مى فرماید: «یکى از آنها (اعضاى شورا) به خاطر کینه اش از من روى بر تافت و دیگرى خویشاوندى را بر حقیقت مقدم داشت و به خاطر دامادیش تمایل به دیگرى (عثمان) پیدا کرد، علاوه بر جهات دیگرى که ذکر آن خوشایند نیست» (فَصَغ(4) رَجُل مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ(5)، وَ مالَ الآخَرُ لِصِهْرِهِ، مَعَ هَن(6) وَ هَن).
جمعى از صحابه نزد او آمدند و به او گفتند: سزاوار است کسى را به جانشینى خود منصوب کنى که مورد قبول تو باشد» و او طىّ سخنان مشروحى، شش نفر را به عنوان شورا تعیین کرد: «على(ع) ، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، طلحه، زبیر و سعد بن ابى و قاص که در عرض سه روز بنشینند و یکى را از میان خود انتخاب کنند و دستور داد «اَبُو طَلحه انصارى» با پنجاه نفر از انصار، این شش نفر را در خانه اى جمع کنند تا با یکدیگر براى تعیین خلافت مشورت نمایند و سرانجام، به خاطر ارتباطاتى که میان چند نفر از آن شش تن بود عثمان انتخاب شد
منظور مولا از جمله اوّل «سعد بن ابى وقّاص» بود که مادرش از بنى امیه بود و دایی ها و نزدیکان مادرش در جنگهاى اسلام در برابر کفر و شرک به دست على(علیه السلام)کشته شده بودند، به همین دلیل او در زمان خلافت على(علیه السلام)نیز با حضرتش بیعت نکرد و «عمر بن سعد» جنایتکار بزرگ حادثه کربلا و عاشورا فرزند همین سعد بود. بنابراین کینه توزى او نسبت به على(علیه السلام) مسلّم بود و به همین دلیل در آن شورا به على(علیه السلام) رأى نداد و به وسیله «عبدالرحمان بن عوف» به عثمان رأى داد.
بعضى نیز گفته اند منظور از این شخص «طلحه» است که مراتب کینه توزى او نسبت به مولا محرز بود و هم او بود که با همراهى «زبیر» آتش «جنگ جمل» را که به گفته مورّخان، 17 هزار نفر در آن کشته شدند، روشن ساخت.
این احتمال را «ابن ابى الحدید» تقویت کرد، در حالى که بعضى از شارحان «نهج البلاغه» معتقدند: «طلحه» گرچه از سوى «عمر» براى شورا انتخاب شد ولى در «مدینه» نبود و موفّق به شرکت در جلسه شورا نشد».(7)
امّا کسى که به خاطر دامادیش متمایل شد «عبدالرحمان بن عوف» بود زیرا «عبدالرحمان» شوهر «امّ کلثوم» خواهر «عثمان» بود.امّا جمله «مَعَ هَن وَ هَن»(8) ـ با توجّه به این که واژه «هن» کنایه از کارهاى زشتى است که گفتن آن ناخوشایند است ـ مى تواند اشاره به امور ناخوشایند دیگرى بوده باشد که «عبدالرحمان بن عوف» در رأى دادن به «عثمان» انتظار آن را داشت مانند سوء استفاده هاى مالى از بیت المال مسلمین و یا سلطه بر توده هاى مردم و یا به دست آوردن مقام خلافت بعد از «عثمان» و یا همه اینها. از مجموع این سخن، روشن مى شود که شورا در محیطى کاملا ناسالم برگزار شد و چیزى که در آن مطح نبود مصالح مسلمین بود و طبیعى است که محصول آن به نفع مسلمین تمام نشود و حوادث دورانِ «عثمان» نشان داد که چه خسارت عظیمى از این ناحیه دامنگیر مسلمین شد.
پی نوشت ها :
(1) . در مقاییس اللغة آمده است که یکى از دو معناى اصلى «زعم» عبارت است از سخنى که واقعیت ندارد و گوینده اش نیز به آن مطمئن مى باشد.
(2) . لام در «لَلّه» مفتوح است و براى استغاثه مى باشد و لام در «للشورى» مکسور است و مستغاث منه مى باشد.
(3) . «اَسْفَفْتُ» از ماده «اِسْفاف» به معناى نزدیک شدن چیزى با شىء دیگر است و هنگامى که پرنده، خود را به زمین نزدیک کند این تعبیر در مورد او بکار مى رود. این تعبیر در مورد بافتن حصیر و مانند آن نیز به کار مىورد زیرا رشته هاى آن به هنگام بافتن به هم نزدیک مى شود و به معناى شدّت نگاه کردن نیز آمده است. (مراجعه کنید به مقاییس اللغة و لسان العرب).
(4) . «صغا» در اصل از ماده «صغو» (بر وزن فعل) به معناى تمایل به چیزى است.
(5) . «ضغِن» (بر وزن ضمن) به معناى کینه و عداوت است و در اصل به معناى پوشانیدن توأم با انحراف مى باشد.
(6) . «هن» تفسیر آن در متن مى آید.
(7) . در شرح نهج البلاغه خویى عدم حضور «طلحه» در شورا بلکه در مدینه، از «طبرى» نقل شده است (شرح خویى، ج 3، ص 73).
(8) . علماى لغت تصریح کرده اند که «هن» به معناى فلان است و در جایى گفته مى شود که انسان مى خواهد به چیزى، سربسته اشاره کند، به خاطر زشتى آن، یا به دلایل دیگرى که در نظر داشته. و معمولا این واژه در امور بد و صفات زشت و ناخوشایند به کار مى رود و در نیکیها به کار نمى رود.
🔶 @Nahj_Et
✅ قرآن بهترین کتاب تربیت
«وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِـتَابِ اللَّـهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِيلِهِ وَشَـرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْكَامِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ»
«پس در آغاز تربيت،تـصميم گرفتم تا كتاب خداى توانا و بزرگ را همراه با تفسير آيات، به تو بياموزم،و شريعت اسلام و احكام آن از حلال و حرام، به تو تعليم دهم »
نهجالبلاغه نامه ۳۱
🔶 @Nahj_Et
☘خوشا به حال آن ها که مشغول اصلاح خويش اند
#نهج_البلاغه
🔮يَا أَيُّهَا النَّاسُ طُوبى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاسِ وَ طُوبى لِمَنْ لَزِمَ بَيْتَهُ وَ أَکَلَ قُوتَهُ وَاشْتَغَلَ بِطَاعَةِ رَبِّهِ وَ بَکَى عَلَى خَطِيئَتِهِ فَکَانَ مِنْ نَفْسِهِ فِي شُغُل وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَة!
🟤«اى مردم! خوشا به حال آن کس که پرداختن به حال خويش او را از توجّه به عيوب مردم باز داشته و خوشا به حال آن کس که در خانه نشسته روزى خود را مى خورد و به طاعت پروردگارش مشغول است و بر گناه خويش مى گريد ، چنين کسى به اصلاح خويش مشغول و مردم از دست او در آسايش اند
✍اشاره به اين که هر انسانى جز اولياء الله و معصومين عليهم السلام عيب يا عيوبى دارد
هر گاه به عيب جويى ديگران پردازد از خود و اصلاح خويشتن غافل مى شود و هرگز از نظر تهذيب اخلاق و سير الى الله به جايى نمى رسد ، اما اگر گاهى در گوشه خانه بنشيند و در خويشتن فرو رود و عيوب خود را يک به يک بررسى کند و با آب زلال اطاعت پروردگار و قطره هاى اشکى که بر اثر ندامت نسبت به خطاهايش جارى مى کند قلبش را شستشو دهد هم در اصلاح خويشتن توفيق مى يابد و هم مردم از دست او در امان مى مانند.
📙خطبه 176
🔶 @Nahj_Et
#نهج_البلاغه
🟢وَاعْلَمُوا أَنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ قَائِلٌ مُصَدَّقٌ وَ أَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شُفِّعَ فِيهِ وَ مَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ صُدِّقَ عَلَيْهِ
🔮بدانيد قرآن شفاعت کننده اى است که شفاعتش مورد قبول و گوينده اى است که سخنش مقبول است.
هرکس که قرآن در روز قيامت براى او شفاعت کند مشمول شفاعت مى شود و آن کس که قرآن در قيامت از وى شکايت کند گواهى اش بر ضد او پذيرفته خواهد شد
🖊به يقين شفاعت قرآن با زبان حال يا با زبان قال درباره کسانى است که عامل به آن باشند و شکايت قرآن درباره کسانى است که آن را پشت سر افکنند و نسبت به آن بى اطلاع باشند.
📙خطبه 176
🔶 @Nahj_Et
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ امیرالمومنین در نهج البلاغه فرمود که اگر خوبی دیدی و به زبان نیاوردی معلوم می شود که حسودی!
🎙حجت الاسلام و المسلمین استاد قرائتی
🔶 @Nahj_Et
2_144145974891343792.mp3
22.46M
📚 کتاب صوتی:نهج البلاغه
(نامه های امیر مؤمنان علی ع)
✍️ گرد آورنده:سید رضی
📝 مترجم:
آیت الله ناصر مکارم شیرازی
🎙 راوی:
بهروز رضوی و فاطمه نیرومند
🔻 کاری از:ایران صدا
📼 تعداد تراک:۶ فصل فایل صوتی
📼 فصل ششم:نامه ۵۴ تا ۷۹
🔶 @Nahj_Et
💢 پرهیز از دوستی با احمق
💠 امام علی علیه السلام فرمودند:
🍃 لا تَصْحَبِ الْمَائِقَ، فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ فِعْلَهُ وَ يَوَدُّ أَنْ تَكُونَ مِثْلَهُ.
🔹با احمق معاشرت مكن كه كارهاى احمقانه خود را براى تو زيبا جلوه مى دهد و دوست دارد تو هم مثل او باشى.
📚 حکمت 293 نهج البلاغه
🔶 @Nahj_Et
📜 حکمت ۵۹ نهج البلاغه :
✳️ وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ .
❇️و درود خدا بر او فرمود : آن كه تو را هشدار داد ، چون كسى است كه مژده داد.
❇️ امام علی(ع) مى فرمايد: «كسى كه تو را (از امورى كه خطرناك است) بترساند همچون كسى است كه به تو بشارت دهد (به امورى كه مايه سرور و خوشحالى است)».
❇️ از اين هشدارها همان گونه خوشحال شوى كه از خبرهاى مسرت بخش خوشحال مى شوى
❇️ بايد از چنين كسى همان گونه تشكر كنى كه از بشارت دهنده تشكر مى كنى، زيرا او اگر خير تو را نمى خواست به تو هشدار نمى داد و از افتادن در شر برحذر نمى داشت.
❇️ تحذير به معناى ترساندن و هشدار دادن در برابر خطرات قطعى يا احتمالى است
❇️ تبشير به معناى بشارت دادن در برابر پيروزى هاست.
❇️ امام مى فرمايد: كسى كه تو را از خطر و ضرر قطعى يا احتمالى برحذر مى دارد مانند كسى است كه تو را بشارت دهد به امورى كه مايه خوشحالى توست.
❇️دوستان خوب هم انسان را نسبت به پيروزى ها دلگرم سازند هم نسبت به خطرات آگاه نمايند اين كه يكى از حقوق مؤمنان بر يكديگر نصيحت شمرده شده اشاره به همين گونه هشدارهاست
❇️ گاه مى شود برحذر داشتن و هشدار دادن به خطرها اثرات مهم ترى از بشارت ها دارد، زيرا بشارت دهنده به كارهاى نيك انجام شده و پيروزى ها بشارت مى دهد،كه تغييرى در سرنوشت نخواهد داشت
❇️ تحذيركننده هميشه پيش از خطر هشدار مى دهد و چه بسا سبب برطرف شدن خطرات مهمى مى گردد.
❇️ پيام حكيمانه مولا هنگام ترساندن و برحذر داشتن نسبت به خطرات نه تنها ناراحت نشويد بلكه آن را به منزله يك بشارت براى خود تلقى كنيد.
🔶 @Nahj_Et