💠🔹امام عليه السلام در اين كلام نورانى خود، كه بر گرفته از كلام رسول اكرم صلى الله عليه و آله است حقيقت ايمان كامل را در عبارتى كوتاه و پرمعنا بيان كرده است، هنگامى كه از امام عليه السلام دربارۀ تفسير ايمان سؤال كردند فرمود: «ايمان معرفت با قلب (عقل) و اقرار به زبان و عمل به اركان (دين) است»؛ (وَ سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ عليه السلام: الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ) . در واقع ايمان درختى است كه ريشۀ آن شناخت خدا و پيامبر اكرم و پيشوايان دين و معاد است و به دنبال آن بر زبان ظهور پيدا مىكند و ثمرۀ اين شجرۀ طيبه انجام وظايف الهى است، بنابراين كسانى كه در انجام وظايف كوتاهى مىكنند ايمانشان ناقص است و از دو حال خارج نيست يا گرفتار ضعف ايمانند و يا هوا و هوس چنان بر آنها غالب شده كه از تجلى ايمان در عمل پيشگيرى مىكند. ابن ابىالحديد در اينجا به نفع مذهب معتزله استفاده كرده مىگويد: آنچه امام عليه السلام در اينجا فرموده عين چيزى است كه معتزلۀ اهل سنت به آن معتقدند كه عمل به اركان و انجام واجبات (و ترك محرمات) را در مفهوم ايمان داخل مىدانند و آن كس كه عمل نكند نمىتوان نام مؤمن بر او نهاد، هرچند با قلب پذيرفته و با زبان اقرار كرده باشد و اين بر خلاف اعتقاد اشعرىها از اهل سنت و اماميه است.
#حکمت_227
🔶 @Nahj_Et
💠🔹امّا همّام، او همّام بن شريح بن يزيد بن مرّة بن عمرو بن جابر بن عوف اصهب است، كه از پيروان و دوستان على (ع) به شمار است و مردى عابد و پارسا بود، درنگ امام (ع) در دادن پاسخ به او براى اين بود كه استعداد و آمادگى او را براى پذيرش موعظه، و تأثير عميق آن را در وجود او مىدانست و بيم داشت كه با شنيدن پاسخ، از خوف خدا هوش از سرش برود و جان از قالب تهى كند، از اين رو او را به رعايت تقوا دستور داد، و منظور از اين ترس از خدا در باره حفظ جانش بود كه مبادا بر اثر اين پرسش، حادثه ناگوارى براى او رخ دهد، معناى و أحسن كه در دنباله جمله اتّق اللّه آمده اين است كه بر جان خويش نكويى كند، و آن را به كارى كه بيش از توان اوست وادار نسازد، از اين رو هنگامى كه همّام بىهوش به زمين افتاد و مرد، امير مؤمنان (ع) فرمود: بدانيد به خدا سوگند من در باره او از اين حيث بيمناك بودم، و امام (ع) هنگامى پاسخ او را داد كه به گفتار آن حضرت بسنده نكرد و جز جواب پرسش خود را نمىخواست و عزم عليه يعنى در خواهش خود اصرار ورزيد و آن بزرگوار را سوگند داد. اگر گفته شود: چگونه امام (ع) با اين كه ظنّ غالب به هلاكت او دارد به وى پاسخ مىدهد؟ در صورتى كه او مانند پزشك است كه به هر يك از بيماران بر حسب استعداد و توان طبيعت او دارو تجويز مىكند. پاسخ اين است: چيزى را كه آن حضرت در باره همّام گمان داشت اين بود كه بر اثر شوق بسيار هوش از سر بدهد امّا اين كه اين امر به مرگ او منجرّ گردد در گمان آن حضرت نبود
#خطبه_193
🔶 @Nahj_Et
📜#خطبه۱۷۶
ضرورت خودسازی
💫🍃ای مردم! خوشا به حال کسی که عيب شناسی نفس، او را از #عيب_جويی ديگران باز دارد و خوشا به حال کسی که به خانه و خانواده خود پردازد و غذای #حلال خود را بخورد و به اطاعت پروردگار مشغول باشد و بر خطاهای خويش بگريد، همواره به خويشتنِ خويش مشغول باشد و مردم از او در امان باشند.🍃💫
📣#خطبه۱۷۶بندهشتم_نهج_البلاغه
🔶 @Nahj_Et
💠🔹در خطبۀ حضرت، پارهاى از زمانها بر بعضى برترى داده شده است، نيكى را به بعضى از زمانها و بدى را به بعضى ديگر نسبت دادن؛ و اين برترى دادن بعضى از زمانها بر بعضى نسبت درستى است، زيرا زمان از اسبابى است كه در اين جهان نقش آماده كننده دارد. آنچه در زمان تحقّق مىيابد، نيك يا بد شمرده مىشود. گاهى روزگاران به نسبت آمادگى پذيرش نيك و بد فرق دارند. در پارهاى از زمانها بر حسب آمار، شر و بدى فراوانى وجود دارد، به اين لحاظ گفته مىشود: روزگار دشوار، زمان ستمگر؛ بويژه در زمانى كه دين رو به ضعف داشته باشد و قوانين شريعت كه نظام بخش جهان و بقاى آن است و موجب زندگى جاويد آخرت مىشود بىاعتبار شود.
شرح#خطبه_32
🔶 @Nahj_Et
نهج البلاغه
💠🔹در خطبۀ حضرت، پارهاى از زمانها بر بعضى برترى داده شده است، نيكى را به بعضى از زمانها و بدى را ب
ادامه خطبه 32
💠🔹در بعضى از زمانها نيكى و خير فراوان است، بدين سبب روزگار نيك و زمان دادگرى گفته مىشود و آن هنگامى است كه وضع مردم درست و منظم باشد. بخصوص روزگار نيرومندى و جلوه و پايدارى دين كه گوهر و ناموس شريعت محفوظ باشد. توضيح فوق برداشتى از نيك و بد، در صورت مجزّا نگرى به اجزاى زمان بود، ولى اگر اجزاى نيك و بد زمان را به نسبت آنچه در كلّ جهان اتّفاق مىافتد در نظر بگيريم تفاوت زيادى در آنچه خير و شر ناميده مىشود نيست. براى همين است كه افلاطون، حكيم مشهور يونان، گفته است: مردم هر زمانى مىپندارند كه روزگار آنها آخر الزمان باشد، زمان خود را از روزگاران پيشين زشتتر و كم اهميتتر مىدانند. در صورتى كه نمىانديشند تا حق زمان گذشته و حال را بخوبى ادا كنند. اين كم دقّتى و بىتوجّهى شايد به اين دليل است كه انسانها ميان فرزندان زمان حاضر و كسانى كه مراحلى از عمر خود را سپرى كردهاند مقايسه مىكنند، و مىبينند كه گذشت و جوانمردى در زمان حاضر نسبت به گذشته بسيار كمتر شده است بى آن كه توجهى به علل و اسباب و هدف هر يك در دو زمان داشته باشند
شرح#خطبه_132
🔶 @Nahj_Et
شرح حکمت ۱۰۹ ارزش والای اهل بیت پیامبر.mp3
3.77M
🌹سلسله جلسات#درسهای نهج البلاغه
📒 #حکمت_109
⭕️ ارزش والاى اهل بيت پيامبر
🎙حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
🔶 @Nahj_Et
💠🔹امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه كه بسيار فشرده و پرمعناست مىفرمايد: «آنهايى كه به حكومت مىرسند (غالباً) مستبد مىشوند»؛ (مَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ) . «اسْتَأْثَرَ» از ريشۀ «اسْتئْثار» به معناى استبداد و خودكامگى و انحصارطلبى است. تاريخ نيز گواه روشنى بر اين معناست؛ بسيار بودند كسانى كه چون دستشان به حكومت نرسيده بود دم از حق و عدالت و مشورت و واگذارى كار مردم به مردم مىزدند؛ اما هنگامى كه بر مركب مراد سوار شدند و حكومت را در اختيار گرفتند بناى استبداد گذاشتند؛ نه به نصيحت كسى گوش دادند و نه به دوست و دشمن رحم كردند و خودكامگى را در حد اعلا در برابر رعايا انجام دادند. اين مطلب به قدرى شايع بوده و هست كه به صورت ضربالمثلى درآمده است: «مَنْ غَلَبَ سَلَبَ وَ مَنْ عَزَّ بَزَّ ؛ كسى كه غالب شود مىدزدد و كسى كه پيروز گردد سرمايههاى ديگران را مىربايد». ابن ابىالحديد در شرح اين سخن، شعرى از ابوالطيب (متنبّىء) نقل مىكند: وَ الظُّلْمُ مِن شِيَعِ النُّفوسِ فَإنْ تَجِدْ ذا عِفَّةٍ فلِعلّةٍ لا يَظْلِمُ «ظلم و ستم عادت انسانهاست و اگر شخص عفيف و عادلى يافتى حتماً به دليلى است كه ظلم نمىكند»
شرح #حکمت_160
🔶 @Nahj_Et