.
📚نهج البلاعه/خطبه ۲۰۹ /در خانه علاء حارثي
✅روش استفاده از دنيا
با اين خانه وسيع در دنيا چه مي كني؟ در حالي كه در آخرت به آن نيازمندتري آري اگر بخواهي مي تواني با همين خانه به آخرت برسي! در اين خانه وسيع مهمانان را پذيرايي كني، به خويشاوندان با نيكوكاري بپيوندي، و حقوقي كه بر گردن تو است به صاحبان حق برساني، پس آنگاه تو با همين خانه وسيع به آخرت نيز مي تواني پرداخت.
🍁 برخورد با تفكر ترك دنيا
اي دشمنك جان خويش، شيطان سرگردانت كرده، آيا تو به زن و فرزندانت رحم نمي كني؟ تو مي پنداري كه خداوند نعمتهاي پاكيزه اي را حلال كرده اما دوست ندارد تو از آنها استفاده كني؟ تو در برابر خدا كوچكتر از آني كه اينگونه با تو رفتار كند. واي بر تو، من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و نداري، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.
⚘
@Nahjolbalaghe1
.
📕نهج البلاعه/حکمت۳۱۰
💥ضرورت اطمینان به وعده های الهی(اعتقادی)
🔹وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لَا يَصْدُقُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّي يَكُونَ بِمَا فِي يَدِ اللَّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِي يَدِهِ
🔸و درود خدا بر او فرمود: ايمان بنده اي راست نباشد جز آنكه اعتماد او به آنچه در دست خداست بيشتر از آن باشد كه در دست اوست.
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
. 📕نهج البلاعه/حکمت۳۱۰ 💥ضرورت اطمینان به وعده های الهی(اعتقادی) 🔹وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لَا
🌿شرح و تفسیر حکمت ۳۱۰
امام علیه السلام در اين گفتار شريف خود به يكى از نشانه هاى مهم ايمان اشاره كرده، مى فرمايد: «هيچكس در ادعاى ايمان، صادق نيست مگر اينكه به آنچه نزد خداست (ازپاداش هاى مادى ومعنوى)مطمئن تر باشد نسبت به آنچه نزد خودش است. (تا جايى كه آنچه را دارد سخاوتمندانه مى دهد تا عوضش را از خدا بگيرد)»؛ (لا يَصْدُقُ إِيمَانُ عَبْدٍ، حَتَّى يَكُونَ بِمَا فِي يَدِ آللّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِي يَدِهِ). اشاره به اينكه خدا از يكسو رزق بندگان خود را تضمين كرده و از سوى ديگر وعده داده است كه با انفاق، انسان چيزى را از دست نمى دهد، بلكه خدا پاداشى بيشتر در جنبه هاى مادى و معنوى به او مى بخشد.
در آيه 268 سوره «بقره» مى خوانيم: «(الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللهُ يَعِدُكُمْ مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلا وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ)؛ شيطان، شما را (به هنگام انفاق،) وعده فقر وتهيدستى مىدهد؛ و به فحشا (و زشتى ها) امر مى كند؛ ولى خدا وعده «آمرزش» و «فزونى» به شما مى دهد؛ و خدا قدرتش وسيع، و (به هرچيز) داناست. (به همين دليل، به وعده هاى خود، وفا مى كند)».
همانگونه كه در بيان اسناد اين حديث شريف اشاره شد، «مسعودى» در مروج الذهب آن را در لابه لاى حديث عبرت آموزى نقل مى كند و آن اينكه شخص سائلى نزد امام اميرمؤمنان علیه السلام آمد و تقاضايى كرد. حضرت به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود: به مادرت بگو يك درهم به او بدهد. امام حسن علیه السلام عرض كرد: ما شش درهم داريم كه براى خريد آرد گذاشته ايم. اميرمؤمنان فرمود : لا يَكُونُ الْمُؤمِنُ مُؤمِنآ حَتّى يَكُونَ بِما فِي يَدِ اللهِ أوْثَقُ مِنْهُ بِما في يَدِهِ. سپس دستور داد هر شش درهم را به آن سائل بدهند. اندكى بعد اميرمؤمنان علیه السلام از كنار مردى مى گذشت كه شترى را در معرض فروش گذاشته بود. امام علیه السلام آن را به صد وچهل درهم خريد و فرمود: بعد از هشت روز وجه آن را مى پردازم (وفروشنده قبول كرد). هنوز حضرت طناب آن حيوان را باز نكرده بود كه مردى از آنجا گذشت در حالى كه شتر، عقال شده بود و نشسته بود.
به امام علیه السلام عرض كرد: اين شتر را چند مى فروشى؟ امام 7 فرمود: دويست درهم. عرض كرد: خريدم. وقيمت آن را نقدآ پرداخت. امام علیه السلام صد و چهل درهم را به فروشنده اولى داد وشصت درهم باقى مانده را به فاطمه سلام الله علیها سپرد. فاطمه سلام الله علیها عرض كرد: از كجا اين شصت درهم فراهم شد؟ حضرت فرمود: اين تصديق چيزى است كه پدرت از سوى خدا آورده است. «(مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا)؛ كسى كه حسنه اى انجام دهد خداوند ده برابر به او مى دهد». بعضى از شارحان نهج البلاغه مانند «شيخ محمد عبده» و سپس «مغنيه» در فى ظلال، اين كلام شريف را به پاداش هاى معنوى تفسير كرده و گفته اند: ⬇️
↕️
منظور از «بِما فِي يَدِ اللهِ» ثوابهايى است كه خدا براى كار خير تعيين كرده و جمله «لا يَصْدُقُ إيمانُ عَبْدٍ» اشاره به اين است كه تا انسان، ايمان به روز جزا وپاداش هاى الهى در آن روز نداشته باشد مؤمن واقعى نيست.
البته ممكن است كلام امام علیه السلام شامل هر دو باشد؛ هم پاداش هاى مادّى و هم پاداش هاى معنوى؛ ولى منحصر ساختن آن به پاداش هاى معنوى، افزون بر اينكه با اطلاق كلام امام علیه السلام ناسازگار است، با حديثى كه در شأن ورود اين سخن شريف در بالا آمد نيز سازگار نيست، بنابراين چه بهتر كه ما معناى كلام امام علیه السلام را محدود به يك جنبه نكنيم و معتقد باشيم كه هم جنبه هاى مادى را شامل مى شود و هم جنبه هاى معنوى را. از جمله قرائنى كه شهادت مى دهد مفهوم كلام امام علیه السلام اختصاص به جنبه هاى معنوى ندارد حديثى است كه از پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل شده و نويسنده كتاب مصادر، كلام اميرمؤمنان علیه السلام را مأخوذ از آن مى داند. پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله طبق اين حديث مى فرمايد: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ أَتْقَى النَّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ أَغْنَى النَّاسِ فَلْيَكُنْ بِمَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِي يَدِهِ؛ كسى كه دوست دارد پرهيزكارترين مردم باشد توكل بر خدا كند و كسى كه دوست دارد غنى ترين مردم باشد، به آنچه نزد خداى متعال است مطمئن تر باشد نسبت به آنچه در دست خودش است». آيه شريفه اى كه آورديم ـ كه هم وعده آمرزش مىدهد و هم وعده فضل ـ نيز تأييد مىكند كه كلام امام علیه السلام ازنظر جهات مادى و معنوى مفهوم عامى دارد.
گفتنى است كه «ما»ى موصوله در جمله «بما فى يده» مفهوم وسيعى دارد فقط شامل اموال نيست، بلكه هرگونه امكانات ازنظر مقام و موقعيت اجتماعى وقوت و قدرت را دربر مى گيرد و اعلام مى دارد كه آنچه در دست داريم از اموال وثروتها و مقامها و قدرتها، نبايد بيش از آنچه نزد خداست مورد علاقه واعتماد باشد. اگر از آنها در راه خدا بگذريد، خداوند بهتر و خوبتر از آن را فراهم خواهد ساخت.
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
⚘ #بسم_الله_الرحمن_الرحیم 💫سوره مُؤْمِنُونَ 🔹قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُ
⚘
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
💫سوره مُؤْمِنُونَ
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذاً لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (91)
خداوند هيچ گونه فرزندى براى خود نگرفته است، و هيچ معبودى با او نيست، (و اگر جز اين بود،) قطعاً هر خدايى به سوى آفريده ى خود مى رفت، و بى ترديد بعضى از خدايان بر بعضى ديگر برترى مى جست (و با اين كار، هستى تباه مى شد) خداوند از آنچه (مشركان) توصيف مى كنند منزّه است.
📜پیام:
- عقيده به هرگونه فرزند براى خداوند ممنوع است. (خواه عيسى را فرزند او بدانيم يا فرشتگان و ديگران را) «من ولد»
- هر مخلوقى در سيطره ى خالق است. «لذهب كلّ اله بما خلق»
- تعدّد مديريّت، مانع موفّقيّت است. «لذهب كلّ اله بما خلق»
- نظام هماهنگ و سامان يافته، نشانه يكتايى خداوند است. «اذاً لذهب كلّ اله»
- داشتن فرزند وشريك، نشانه ى نياز ومحدوديّت است، و لازمه محدوديّت، برترى جويى است. «لذهب - لعلا»
- تضاد ميان قدرت ها، عامل فساد وناپايدارى است. «لعلا بعضهم على بعض»
- هر گاه تصورات غلط و انحرافى ديگران را بازگو كرديم، براى پاكسازى روح خود و ديگران خداوند را تسبيح كنيم. «سبحان الله عمّا يصفون»
- خدا را از همه ى انحراف ها و خرافه ها دور و منزّه بدانيم. «عمّا يَصفون»
منبع:تفسیر نور
⚘
@Nahjolbalaghe1
📚نهج البلاغه/خطبه ۲۱۰ /در باب حديثهاي مجعول
💥اقسام احاديث رواج يافته
احاديثي كه در دسترس مردم قرار دارد، هم حق است هم باطل، هم راست هم دروغ، هم ناسخ هم منسوخ، هم عام هم خاص، هم محكم هم متشابه، هم احاديثي كه به درستي ضبط گرديد و هم احاديثي كه با ظن و گمان روايت شد. در روزگار پيامبر (ص) آنقدر دروغ به آن حضرت نسبت داده شد كه ايستاد و خطابه ايراد كرد و فرمود: (هر كس از روي عمد به من دروغ نسبت دهد جايگاه او پر از آتش است.)
🌺اقسام راويان حديث
افرادي كه حديث نقل مي كنند چهار دسته اند، كه پنجمي ندارد.
🔹اول- منافقان نفوذي
نخست منافقي كه تظاهر به ايمان مي كند، و نقاب اسلام بر چهره دارد، نه از گناه مي ترسد و نه از آن دوري مي جويد و از روي عمد دروغ به پيامبر (ص) نسبت مي دهد. اگر مردم مي دانستند كه او منافق دروغگو است، از او نمي پذيرفتند و گفتار دروغين او را تصديق نمي كردند، اما با ناآگاهي مي گويند و از اصحاب پيامبر است، رسول خدا را ديده و از او حديث شنيده، و از او گرفته است، پس حديث دروغين او را قبول مي كنند، در صورتيكه خدا تو را از منافقين آنگونه كه لازم بود آگاهاند، و وصف آنان را براي تو بيان داشت، آنان پس از پيامبر (ص) باقي ماندند و به پيشوايان گمراهي و دعوت كنندگان به آتش با دروغ و تهمت نزديك شده پس به آنان ولايت و حكومت بخشيدند، و بر گردن مردم سوار گرديدند، و به وسيله آنان به دنيا رسيدند، همانا مردم هم با سلاطين و دنيا هستند، مگر آن كس كه خدا او را حفظ كند، اين يكي از آن چهار گروه.
🔹 دوم- اشتباه كار
دوم كسي كه از پيامبر (ص) چيزي را به اشتباه شنيده، و سخن آنحضرت را درست حفظ نكرده است، و با توهم چيزي را گرفته، اما از روي عمد دروغ نمي گويد، آنچه در اختيار دارد روايت كرده و به آن عمل مي كند و مي گويد، من از پيامبر (ص) آن را شنيده ام، اگر مسلمانان بدانند كه او اشتباه كرده، و غير واقعي پنداشته، از او نمي پذيرفتند، خودش هم اگر آگاهي مي يافت كه اشتباه كرده، آن را رها مي كرد.
🔹سوم- ناآگاهاني كه حديث شناس نيستند.
و سومي شخصي كه شنيده پيامبر (ص) به چيزي امر فرمود، سپس از آن نهي كرد و او نمي داند، يا شنيد كه چيزي را نهي كرد، سپس به آن امر فرمود و او آگاهي ندارد، پس نسخ شده را حفظ كرد ولي ناسخ را نمي داند، اگر بداند كه حديث او منسوخ است تركش مي كند، و اگر مسلمانان نيز مي دانستند روايت او نسخ شده آن را ترك مي كردند.
🔹 چهارم- حافظان راست گفتار
دسته چهارم، آنكه نه به خدا دروغ مي بندد و نه به پيامبرش دروغ نسبت مي دهد، دروغ را از ترس خدا، و حرمت نگهداشتن از رسول خدا (ص) دشمن دارد، در آن چه از پيامبر (ص) شنيده اشتباه نكرده، بلكه آن را با تمام جوانبش حفظ كرده است. و آن چنانكه شنيده بدون كم و كاست نقل مي كند، پس او ناسخ را حفظ و به آن عمل كرد، و منسوخ را حفظ و از آن دوري جست، خاص و عام، محكم و متشابه، را شناخته، هر كدام را در جاي خويش قرار داده است.
🌿 اقسام اصحاب رسول خدا (ص)
گاهي سخني از رسول خدا (ص) داراي دو معنا بود، سخني عام، و سخني خاص، كسي آن را مي شنيد كه مقصود خدا و پيامبرش را از كلام نمي فهميد، پس به معناي دلخواه خود تفسير مي كرد، و بدون آنكه معناي واقعي آن را بداند، كه براي چه هدفي صادر شد، و چرا چنين گفته شد، حفظ و نقل مي كرد. همه ياران پيامبر (ص) چنان نبودند كه از او چيزي بپرسند و معناي واقعي آن را درخواست كنند تا آنجا كه عده اي دوست داشتند، عربي بياباني يا سوال كننده اي از آن حضرت چيزي بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند، اما من هر چه از خاطرم مي گذشت مي پرسيدم، و حفظ مي كردم، پس اين است علل اختلاف رواياتي كه در ميان مردم وجود دارد، و علل اختلاف روايات در نقل حدیث.
⚘
@Nahjolbalaghe1
.
📕نهج البلاعه/حکمت ۳۱۱
🔴نفرین امام علیه السلام(اعتقادی)
🔷 وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لِأَنَسِ بْنِ مَالِكٍ وَ قَدْ كَانَ بَعَثَهُ إِلَي طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ لَمَّا جَاءَ إِلَي الْبَصْرَةِ يُذَكِّرُهُمَا شَيْئاً مِمَّا سَمِعَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ( صلي الله عليه وآله ) فِي مَعْنَاهُمَا فَلَوَي عَنْ ذَلِكَ فَرَجَعَ إِلَيْهِ فَقَالَ إِنِّي أُنْسِيتُ ذَلِكَ الْأَمْرَ فَقَالَ ( عليه السلام ) : إِنْ كُنْتَ كَاذِباً فَضَرَبَكَ اللَّهُ بِهَا بَيْضَاءَ لَامِعَةً لَا تُوَارِيهَا الْعِمَامَةُ .
قال الرضي : يعني البرص فأصاب أنسا هذا الداء فيما بعد في وجهه فكان لا يري إلا مبرقعا
🔹و درود خدا بر او فرمود: (چون به شهر بصره رسيد انس بن مالك را به سوي طلحه و زبير فرستاد تا آنچه از پيامبر (ص) درباره آنان شنيده يادشان آورد، انس، سر باز زد و گفت من آن سخن پيامبر (ص) را فراموش كردم، فرمود:) اگر دروغ مي گويي خداوند تو را به بيماري برص (سفيدي روشن) دچار كند كه عمامه آن را نپوشاند. (پس از نفرين امام انس به بيماري برص در سر و صورت دچار شد كه همواره نقاب مي زد.)
🌿شرح و تفسیر این حکمت رو در ادامه ببینید
#اللٰهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَألْفَرَج
🌿شرح و تفسير حکمت ۳۱۱
💥كيفر كتمان حقيقت!
امام علیه السلام اين سخن را زمانى بيان كرد كه به بصره آمده بود و «انس بن مالك» را فرا خواند و او را مأموريت داد كه به سوى طلحه و زبير برود وچيزى را كه از پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله درباره آنها شنيده بود بيان كند. (اشاره به جمله اى است كه پيغمبر صلی الله علیه و آله درباره آن دو فرموده بود كه «شما به زودى با على جنگ خواهيد كرد در حالى كه ظالميد؛ إِنَّكُما سَتُقاتِلانِ عَلِيّآ وَأنْتُما لَهُ ظالِمانِ») انس از اين كار خوددارى كرد و نزد حضرت آمد و عرض كرد: من اين سخن را فراموش كرده ام؛ (وَقالَ علیه السلام: لاَِنَسِ بْنِ مالِکٍ، وَقَدْ كانَ بَعَثَهُ إِلى طَلْحَةَ وَالزُّبَيْرِ لَمّا جاءَ إِلَى الْبَصْرَةِ يُذَكِّرُهُما شَيْئاً مِمّا سَمِعَهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله في مَعناهُما، فَلَوى عَنْ ذلِکَ، فَرَجَعَ إِلَيْهِ فقال: إِنِّي أُنْسِيتُ ذلِکَ الاَْمْرَ). امام علیه السلام فرمود: «اگر دروغ مى گويى، خدا تو را به سفيدى آشكارى (بيمارى برص) مبتلا كند آنگونه كه عمامه نتواند آن را بپوشاند»؛ (فقال علیه السلام : إِنْ كُنْتَ كَاذِباً فَضَرَبَکَ اللّهُ بِهَا بَيْضَاءَ لاَمِعَةً لاَتُوَارِيهَا الْعِمَامَةُ). «لَوى» از ماده «لىّ» به معناى تاخير انداختن است. «لامِعَةً» به معناى روشن و آشكار است. «لا تُوارِيها» يعنى آن را نمى پوشانيد. سيّد رضى؛ در تفسير واژه «بَيْضاءَ لامِعَةً» مى گويد: «منظور امام بيمارى برص و پيسى است و چيزى نگذشت كه انس گرفتار اين بيمارى در صورتش شد به گونه اى كه همواره (از خجالت و شرمندگى) نقاب مى زد»؛ (قالَ الرَّضِيُ : يَعْنِى الْبَرَصَ، فَأَصابَ أَنَسآ هذَا الدّاءَ فيما بَعْدُ في وَجْهِهِ، فَكانَ لا يُرى إلّا مُبَرْقَعآ). مورّخان و محدثان در شرح كلام فوق، داستان را متفاوت نقل كرده اند. بعضى ماجرا را همانند مرحوم سيّد رضى نقل كرده و آن را مربوط به مأموريتى مى دانند كه على علیه السلام به انس بن مالك براى بازگويى گفتار پيامبر صلی الله علیه وآله درباره طلحه و زبير داد؛ ولى از آن مشهورتر چيزى است كه ابن ابى الحديد نقل كرده وبسيارى از مورخان و محدثان با او موافقند و آن اينكه امام علیه السلام در سرزمين «وحبه» در كوفه جمعى از مردم را مخاطب قرار داد و فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم، چه كسى اين سخن را از پيغمبر اكرم صلی الله علیه وآله به هنگام بازگشت از حجةالوداع شنيده است كه فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعِلَىٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ؟» (اشاره به داستان غدير و خطبه پيغمبر صلی الله علیه وآله در آن روز است) جمعى برخاستند وگواهى دادندكه پيامبر صلی الله علیه وآله چنين فرمود.امام روبه انس بن مالك (خادم مخصوص پيامبر صلی الله علیه وآله) كرد وفرمود: تو كه در آنجا حاضر بودى چرا گواهى نمى دهى؟ انس عرض كرد: اى اميرمؤمنان! سن من زياد شده و آنچه فراموش كرده ام بيش از آن است كه در خاطر دارم. امام علیه السلام فرمود: اگر دروغ مى گويى خداوند تو را به بيمارى پيسى مبتلا سازد آنگونه كه عمامه نيز آن را نپوشاند. چيزى نگذشت كه نفرين امام علیه السلام در حق او مستجاب شد و به اين بيمارى مبتلا گشت. ⬇️⬇️
↕️
مرحوم خطیب در مصادر بعد از اشاره به كلام ابن ابى الحديد مى گويد: اين نقل موافق مشهور است و در بسيارى از كتب معتبره آمده است. سپس براى اطلاع بيشتر درباره اين قضيه به جلد اوّل كتاب نفيس الغدير (نوشته علامه امينى) ارجاع مى دهد. روايت سومى نيز در اين زمينه هست كه رخداد پيشگفته را مربوط به داستان «طير مشوى» (مرغ بريان) مىداند. ماجرا از اين قرار است كه شخصى مرغ بريانى براى رسول اكرم صلی الله علیه وآله هديه فرستاد. پيغمبر صلی الله علیه وآله عرضه داشت: خداوندا! محبوب ترينِ خَلقَت را بفرست تا با من از اين غذا بخورد. على علیه السلام آمد؛ ولى انس بن مالك، خادم مخصوص پيغمبر صلی الله علیه وآله هنگامى كه على علیه السلام اجازه ورود خواست گفت: پيغمبر صلی الله علیه وآله فعلاً گرفتار است. او دوست داشت مردى از قوم خودش بيايد و با پيغمبر صلی الله علیه وآله هم غذا شود. پيامبر صلی الله علیه وآله بار ديگر همان دعا را تكرار كرد. على علیه السلام آمد و اجازه خواست و باز انس همان پاسخ را گفت. در مرتبه سوم صداى امام علیه السلام بلند شد و فرمود: چه چيزى پيغمبر صلی الله علیه وآله را به خود مشغول ساخته كه مرا نمى پذيرد؟ صداى على علیه السلام به گوش رسول الله صلی الله علیه وآله رسيد. فرمود: اى انس! چه كسى بر در است؟ گفت: على بن ابى طالب. فرمود: اجازه بده وارد شود. هنگامى كه اميرمؤمنان علیه السلام خدمت پيغمبر صلی الله علیه وآله رسيد. حضرت فرمود: اى على! من سه بار از خداوند تقاضا كردم كه محبوب ترينِ خلقش را نزد من بفرستد تا با من از اين مرغ بريان تناول كند اگر در مرتبه سوم نيامده بودى نام تو را از خدا مى خواستم. على علیه السلام عرض كرد: اى رسول خدا! من سه بار آمدم و در هر سه بار انس مانع شد. پيغمبر صلی الله علیه وآله فرمود: اى انس! چرا چنين كردى؟ عرض كرد: دوست داشتم كه مردى از قوم من فرا رسد. (اين ماجرا گذشت) هنگامى كه يوم الدار (روز شوراى شش نفرى عمر براى تعيين خليفه بعد از او) فرا رسيد، على علیه السلام ويژگى هاى خود را بيان كرد، انس مىگويد: على علیه السلام از من درباره آن داستان گواهى خواست. من آن را كتمان كردم و گفتم آن جريان را فراموش كردهام. على علیه السلام دست به سوى آسمان بلند كرده و عرض كرد: خداوندا! انس را به بيمارى آشكارى (بيمارى برص) مبتلا ساز كه نتواند آن را از مردم مخفى كند. انس مدتى بعد به اين بيمارى مبتلا شد. در مجمع الحديث آمده است كه انس پيوسته عمامه اى بر سر مى گذاشت (به گونه اى كه بخشى از صورت او را مى پوشاند). از او سؤال كردند، گفت: اين نتيجه همان نفرين على بن ابى طالب است. و بعد از ذكر داستان طير مشوى، عمامه خود را كنار زد و سفيدى برص را نشان داد. سيد حميرى (متوفاى 173) اين جريان تاريخى را به شعر درآورده است : أَما أُتِىَ فِي خَبَرِ الاْنْبَلِ في طائِرٍ أُهْدِيَ إلَى الْمُرْسَلِ سَفينَةٌ مَكَنَ فِي رُشْدِهِ وَأنَسٌ خانَ وَلَمْ يَحْصِل في رَدِّهِ سَيِّدُ كُلِّ الْوَرى مَوْلاهُمْ فِي الْمُحْكَمِ الْمُنْزَلِ فَصَدَّهُ ذُو الْعَرْشِ عَنْ رُشْدِهِ ثُمَّ غَري بِالْبَرَصِ الاْنْكَلِ آيا در روايت باارزشى درباره مرغ (بريانى) كه به پيغمبر مرسل به عنوان هديه فرستاده شد نيامده است؟ داستانى كه همچون يك كشتى نجات در مسير خود حركت مىكرد؛ ولى انس خيانت كرد؛ اما نتوانست او را از اينكه آقاى تمام جهانيان باشد بازگرداند. مولايى كه در قرآن مجيد به مقام او اشاره شده است. خداوند صاحب عرش، او را (انس را) از مقصدش بازداشت و او را به بيمارى برص زشتى مبتلا نمود. جالب اينكه اين داستان را كه دو فضيلت مهم در آن درباره على علیه السلام آمده است ـ همانگونه كه در بالا آمد ـ جمعى از اهل سنت در كتابهاى خود نقل نموده اند و در بسيارى از مسانيد و صحاح آنها ـ به گفته مرحوم خطيب در مصادر ـ آمده است و همانگونه كه گفتيم علامه امينى؛ شرح مبسوط آن را در جلد اوّل كتاب الغدير آورده است.
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
⚘ #بسم_الله_الرحمن_الرحیم 💫سوره مُؤْمِنُونَ مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ
⚘
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
💫سوره مُؤْمِنُونَ
🔹عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ (92)
🔹قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ (93)
🔹رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (94)
🔸(اوست كه) به غيب و شهود (نهان و آشكار) آگاه است؛ پس از هر چيزى كه براى او شريك مى گيرند برتر است.
🔸بگو: پروردگارا! اگر آنچه را (از عذاب) كه به آنان وعده داده شده (مى خواهى) به من نشان دهى.
🔸پس پروردگارا! مرا در ميان قوم ستمگر قرار مده.
🌿نکته:
امام صادق عليه السلام درباره ى جمله «عالم الغيب و الشهادة» فرمود: غيب آن است كه واقع نشده و شهادت چيزى است كه محقّق گشته باشد. [106]
-----
106) معانى الاخبار، ص 146.
📜پیام:
- علم خداوند به همه چيز، رمز بى نيازى او از شريك است. «ما كان معه من اله... عالم الغيب»
- علم خداوند نسبت به غيب و شهود يكسان است. «عالم الغيب و الشهادة»
- آگاهى به غيب مهم تر و مسائل غيبى بيشتر است. (در تمام قرآن، كلمه ى غيب قبل از شهادت آمده است). «عالم الغيب و الشهادة»
- پيامبر صلى الله عليه وآله امين وحى است. حتّى كلمه ى «قل» را نقل مى كند.
- حضور در ميان ظالمان، خطر گرفتارى به عذاب هاى الهى را در پى دارد. «فى القوم الظالمين»
منبع:تفسیر نور
⚘
@Nahjolbalaghe1
.
📚نهج البلاغه/خطبه ۲۱۱ /در قدرت خداوند
🍃شگفتي آفرينش پديده ها
از نشانه هاي توانايي و عظمت خدا، و شگفتي ظرافتهاي صنعت او آن است كه از آب درياي موج زننده، و امواج فراوان شكننده، خشكي آفريد، و به طبقاتي تقسيم كرد، سپس طبقه ها را از هم گشود و هفت آسمان را آفريد، كه به فرمان او برقرار ماندند، و در اندازه هاي معين استوار شدند. و زمين را آفريد كه دريايي سبز رنگ و روان آن را بر دوش مي كشد، زمين در برابر فرمان خدا فروتن، و در برابر شكوه پروردگاري تسليم است، و آب روان از ترس او ايستاد، و سپس صخره ها، تپه ها، و كوههاي بزرگ را آفريد، آنها را در جايگاه خود ثابت نگاه داشت، و در قرارگاهشان استقرار بخشيد، پس كوهها در هوا و ريشه هاي آن در آب رسوخ كرد، كوهها از جاهاي پست و هموار سر بيرون كشيده و كم كم ارتفاع يافتند، و ريشه آن در دل زمين ريشه دوانيد، قله ها سر به سوي آسمان برافراشت، و نوك آنها را طولاني ساخت، تا تكيه گاه زمين، و ميخهاي نگهدارنده آن باشد، سپس زمين با حركات شديدي كه داشت آرام گرفت، تا ساكنان خود را نلرزاند، و آنچه بر پشت زمين است سقوط نكند، يا از جاي خويش منتقل نگردد. پس پاك و منزه است خدايي كه زمين را در ميان آن همه از امواج ناآرام، نگهداشت، و پس از رطوبت آن را خشك ساخت، و آن را جايگاه زندگي مخلوقات خود گردانيد، و چون بستري برايشان بگستراند، بر روي دريايي عظيم و ايستاده اي كه روان نيست و تنها بادهاي تند آن را بر هم مي زند، و ابرهاي پرباران آن را مي جنباند. (و توجه به اين شگفتي ها درس عبرتي است براي كسي كه بترسد.)
⚘
@Nahjolbalaghe1
.
📕نهج البلاغه/حکمت۳۱۲
🌼روانشناسی عبادات(علمی،عبادی)
🔸 وَ قَالَ ( عليه السلام ) : إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَي النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَي الْفَرَائِض
🔹ِو درود خدا بر او فرمود: دلها را روي آوردن و نشاط، و پشت كردن و فراري است، پس آنگاه كه نشاط دارند آن را بر انجام مستحبات واداريد، و آنگاه كه پشت كرده بي نشاط است، به انجام واجبات قناعت كنيد.
#اللٰهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَألْفَرَج
⚘
@Nahjolbalaghe1
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
. 📕نهج البلاغه/حکمت۳۱۲ 🌼روانشناسی عبادات(علمی،عبادی) 🔸 وَ قَالَ ( عليه السلام ) : إِنَّ لِلْقُلُو
.
🌿شرح و تفسیر حکمت ۳۱۲
امام علیه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكته قابل توجه روانى اشاره كرده، مى فرمايد: «دلها (ى انسانها) گاه روى مى آورد (و پرنشاط است) و گاه پشت مى كند (وبى نشاط است) آنگاه كه روى مى آورد آن را به انجام نوافل ومستحبات نيز وادار كنيد و آنگاه كه پشت مى كند و بى نشاط است تنها به انجام فرائض وواجبات قناعت نماييد»؛ (إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالاً وَإِدْبَاراً؛ فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ، وَإِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ). بدون شك، انسان حالات مختلف و متفاوتى دارد و در هر يك از اين حالات بايد موافق آن گام بردارد تا به نتيجه مطلوب برسد.
گاه فكر انسان آرام و روح او پرنشاط است و عوامل اشتغال فكرى وجود ندارد و جسم و روحش آماده براى عبادت و اطاعت و بندگى خداست. در اين هنگام اين فرصت طلايى را بايد غنيمت شمرد و علاوه بر واجبات به مستحبات نيز با حضور قلب پرداخت. ولى گاه روح انسان خسته و فكر او مشغول به يك سلسله مشكلات دنيوى است و گاه ناراحتى جسمانى نيز به آن ضميمه مىشود بهگونهاى كه حوصله هيچ كارى را ندارد در چنين شرايطى بايد به واجبات كه به هر حال بايد انجام شود قناعت كرد، زيرا پرداختن به مستحباتى كه انسان آن را بر خودش تحميل كند وهيچ حضور قلب و نشاطى در آن نباشد سبب ارتقاء روح و قرب به پروردگار ووصول به اهداف عالى نخواهد شد و چه بسا اگر مستحبات را در چنين حالى به خود تحميل كند هم به واجبات ضرر بزند و هم حالت تنفر از مستحبات براى او حاصل شود كه هر دو ضايعه بزرگى است.
شبيه همين گفتار حكيمانه در حكمت 193 با كمى تفاوت گذشت وهمانگونه كه به هنگام ذكر سند گفتيم، اين حديث شريف از رسول اكرمصلی الله علیه وآله با كمى تفاوت به اين صورت آمده است: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالاً وَإِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَتَنَفَّلُوا وَإِذَا أَدْبَرَتْ فَعَلَيْكُمْ بِالْفَرِيضَةِ». همچنين شبيه اين كلام حكيمانه در حكمت 278 گذشت آنجا كه فرمود : «قَلِيلٌ تَدُومُ عَلَيْهِ أَرْجَى مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ؛ عمل كمى كه با نشاط آن را تداوم بخشى اميدواركنندهتر از عملى است كه بسيار و خسته كننده است». نكته اصلى اينجاست كه اسلام به كيفيت عمل بيش از كميت آن اهميت مى دهد، ازاينرو در آيه دوم سوره «ملك» مى خوانيم: «(الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ)؛ آنكس كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مى كنيد، و او شكست ناپذير وبخشنده است». در اين آيه شريفه به حُسن عمل اهميت داده شده است، نه به كثرت عمل.
به همين دليل امام صادق علیه السلام در حديثى به اين نكته توجه داده و مى فرمايد: «لَيْسَ يَعْنِي أَكْثَرَ عَمَلاً⬇️