قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🌳شجره آشوب« قسمت دهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 📝مقدمه
🌳شجره آشوب« قسمت یازدهم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻شناخت تا اینکه کسی را که آن را ترک کرده است بشناسید...» بنابراین، تشخیص راه صحیح از باطل، بهصورت اجتنابناپذیر، نیازمند دشمنشناسی است و اهمیت دشمنشناسی برجستهتر میشود. امام در روایت فوق، شناخت حق را مشروط به شناسایی نمادهای باطل میکند.
🔻اما این دشمنان و نمادهای باطل در طول زمان، همواره یکسان نبودند. دشمنان رسول خدا در مکه و مدینه، عموماً کفار و مشرکین بودند و اگر منافقین هم حضور داشتند، نمیتوانستند، علیه حضرت بهصورت جدی قد علم کنند یا تهدید سختی به وجود آوردند.
🔻در حقیقت باید گفت بستر جامعه نبوی، امکان تقابل پیامبر را با منافقین نمیداد؛ اما مشکل امام علی (ع) در زمان خلافت خود، عمدتاً به همین منافقین برمیگردد که خود دارای دستههای متفاوتی بودند که در این کتاب به تشریح آنها خواهیم پرداخت....
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
۞ وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا ۚ قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ ۖ هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ ۚ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُّجِيبٌ
و به سوى قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را فرستادیم. گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش کنید، که هیچ معبودى جز او
براى شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید. و آباد کردن آن را به شما سپرد! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوى او باز گردید، که پروردگارم (به بندگان خود)
نزدیک، و اجابت کننده (خواسته هاى آنها) است!»
(هود/۶۱)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۵۸ الی۶۰)🔹 ♨️لعن و نفرین ابدى بر این قوم ستمگر در آخرین قسمت ا
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیه(۶۱)🔹
🔷آغاز سرگذشت قوم ثمود
سرگذشت قوم عاد ، با تمام درس هاى عبرت انگیزش به طور فشرده پایان یافت، و اکنون نوبت قوم ثمود است، همان جمعیتى که طبق نقل تواریخ، در سرزمین وادى القرى در میان مدینه و شام زندگى داشتند.
باز در اینجا، مى بینیم قرآن مجید هنگامى که سخن از پیامبر آنها صالح مى گوید، به عنوان برادر از او یاد مى کند، چه تعبیرى از این رساتر و زیباتر، که به قسمتى از محتواى آن در تفسیر آیات گذشته اشاره کردیم: برادرى دلسوز و مهربان، که جز خیر خواهى هدف دیگرى ندارد، مى فرماید: ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم (وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً).
باز مى بینیم: برنامه صالح سومین پیامبر از پیامبران بزرگ، همان برنامه اصولى همه پیامبران است، برنامه اى که از توحید و نفى هر گونه شرک و بت پرستى، که خمیرمایه تمام رنج هاى بشر است، آغاز مى شود.
لذا مى افزاید: صالح گفت: اى قوم من! خدا را پرستش کنید، که هیچ معبودى جز او نیست (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِله غَیْرُهُ).
آنگاه، براى تحریک حسّ حق شناسى آنها، به گوشه اى از نعمت هاى مهم پروردگار، که سراسر وجودشان را فرا گرفته اشاره کرده، مى گوید:
او کسى است که شما را از زمین آفرید (هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأَرْضِ).
زمین و آن خاک بى ارزش و بى مقدار کجا؟ و این وجود عالى و خلقت بدیع کجا؟ آیا هیچ عقلى اجازه مى دهد: انسان چنین خالق و پروردگارى را، که این همه قدرت دارد، و این همه، نعمت بخشیده، کنار بگذارد و به سراغ این بت هاى مسخره برود؟!
پس از اشاره به نعمت آفرینش، نعمت هاى دیگرى را که در زمین قرار داده به این انسان هاى سرکش یادآورى مى کند: او کسى است که عمران و آبادى زمین را به شما سپرد، و قدرت و وسائل آن را در اختیارتان قرار داد (وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها).
واژه استعمار و اعمار در لغت عرب، در اصل به معنى: تفویض آبادى زمین به کسى است، و لازمه طبیعى آن این است که، وسائل لازم را در اختیار او بگذارد، این چیزى است که ارباب لغت مانند راغب در مفردات و بسیارى از مفسران در تفسیر آیه فوق گفته اند.
این احتمال نیز، در معنى آیه داده شده است که منظور آن است: خداوند عمر طولانى به شما داده، البته، معنى اول با توجه به متون لغت صحیح تر به نظر مى رسد.
و در هر حال، این موضوع به هر دو معنى درباره قوم ثمود، صادق بوده است، چرا که، آنها زمین هاى آباد و خرم و سرسبز و باغ هائى پر نعمت داشتند، و اصولاً در کشاورزى ابتکار و قدرت فراوان به خرج مى دادند، و از این گذشته، عمرهاى طولانى و اندام هائى قوى و نیرومند داشتند، و در ساختن بناهاى محکم پیشرفته بودند، چنان که قرآن مى گوید: وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنین: در دل کوه ها خانه هائى امن و امان به وجود مى آوردند .
قابل توجه این که، قرآن نمى گوید خداوند زمین را آباد کرد و در اختیار شما گذاشت، بلکه مى گوید: عمران و آبادى زمین را به شما تفویض کرد، اشاره به این که، وسائل از هر نظر آماده است، اما شما باید با کار و کوشش، زمین را آباد سازید، و منابع آن را به دست آورید و بدون کار و کوشش سهمى ندارید.
در ضمن، این حقیقت نیز از آن استفاده مى شود که، براى عمران و آبادى باید به یک ملت مجال داد، و کارهاى آنها را به دست آنان سپرد، و وسائل و ابزار لازم را در اختیارشان گذارد.
اکنون که چنین است، از گناهان خود توبه کنید و به سوى خدا باز گردید که پروردگار من به بندگان خود نزدیک است و در خواست آنها را اجابت مى کند (فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَریبٌ مُجیبٌ).
* * *
استعمار در قرآن و عصر ما
همان گونه که در آیات فوق دیدیم، پیامبر خدا صالح براى ایفاى نقش تربیتى خود در میان قوم گمراه ثمود ، آنان را به یاد آفرینش عظیم انسان از خاک، و تفویض آبادى زمین و منابع آن به او سخن مى گوید.
ولى، این کلمه استعمار با آن زیبائى خاص و کشندگى مفهوم، که هم عمران و آبادى را در بر دارد، هم تفویض اختیارات و هم تهیه وسائل و ابزار، آن چنان مفهومش در عصر ما مسخ شده، که درست در نقطه مقابل مفهوم قرآنى قرار گرفته.
تنها واژه استعمار نیست که به این سرنوشت شوم گرفتار شده است، کلمات زیادى چه در فارسى، چه در عربى، و چه در لغات دیگر مى یابیم که گرفتار همین مسخ، تحریف و واژگونگى شده است، مانند حضارت ، ثقافت و حریت در عربى ، و کلماتى مانند تمدن، روشن فکرى، آزادى و آزادگى، هنر و هنرمندى در فارسى و در سایه این تحریف ها هر گونه از خود بیگانگى و ماده پرستى و اسارت انسان ها، و انکار هر گونه واقعیت و توسعه هر گونه فساد و انجام هر کار شتاب زده و بى مطالعه انجام مى گردد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیه(۶۱)🔹 🔷آغاز سرگذشت قوم ثمود سرگذشت قوم عاد ، با تمام درس هاى عب
↩️به هر حال، مفهوم واقعى استعمار در عصر ما، استیلاى قدرت هاى بزرگ سیاسى و صنعتى بر ملت هاى مستضعف و کم قدرت است، که محصول آن غارت و چپاولگرى و مکیدن خون آنها، و به یغما بردن منابع حیاتى آنان است.
این استعمار، که چهره هاى شوم گوناگونى دارد، گاهى در شکل فرهنگى، گاهى فکرى، گاه اقتصادى و گاه سیاسى و نظامى مجسم مى شود، همان است که چهره دنیاى امروز ما را تاریک و سیاه کرده، اقلیتى در این جهان داراى همه چیز و اکثریت عظیمى فاقد همه چیزند، این استعمار سرچشمه جنگ ها، ویرانى ها و تبهکارى ها و مسابقه کمرشکن تسلیحاتى است.
واژه اى را که قرآن براى این مفهوم به کار برده واژه استضعاف است که درست قالب این معنى است، یعنى ضعیف ساختن به مفهوم وسیع کلمه، ضعیف ساختن فکر، سیاست، اقتصاد و هر چیز دیگر.
دامنه استعمار در عصر ما آن چنان گسترده است که خود واژه استعمار نیز استعمارى شده است; چرا که مفهوم لغوى آن کاملاً واژگونه است.
به هر حال، استعمار داستان غم انگیز طولانى دارد، که مى توان گفت: سراسر تاریخ بشر را در بر مى گیرد گر چه دائماً تغییر چهره مى دهد، ولى به درستى معلوم نیست، چه زمانى از جوامع انسانى، ریشه کن خواهد شد، و زندگى بشر بر پایه تعاون و احترام متقابل انسان ها و کمک به پیشرفت یکدیگر در تمام زمینه ها خواهد انجامید.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۸)🔹 🔶خبر از عاقبت خوارج 🔴نهايت مظلوميت امام (عليه السلام): اين سخن را
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۹)🔹
🔷پیشگویی امام در مورد خوارج
لمّا عزم على حرب الخوارج، و قيل له: إن القوم عبروا جسر النهروان.
هنگامى كه امام تصميم گرفت با خوارج بجنگد به او گفته شد: آنها از پل نهروان گذشته اند (و فرار كرده اند) امام اين سخن را نپذيرفت و سپس گفتار كوتاه زير را بيان فرمود:
يک پيشگويى عجيب!
ماجرا و شأن ورود اين سخن چنين است که هنگامى که شرارتها و شيطنت هاى خوارج بالا گرفت و هر روز مرتکب جنايتى مى شدند، امام (عليه السلام) تصميم گرفت کار آنها را يکسره کند و چون مرکز آنها نهروان در نزديکى کوفه بود به آن سو حرکت فرمود، هنگامى که به نزديکى آن منطقه رسيد مردى به خدمت حضرت آمد و عرض کرد: بشارت اى اميرمؤمنان! خوارج هنگامى که خبر ورود شما را به منطقه شنيدند از نهر عبور کردند و عقب نشينى نمودند. امام فرمود: «با چشم خودت ديدى که از نهر عبور کردند؟ عرض کرد: آرى. امام فرمود: به خدا عبور نکرده اند و عبور نخواهند کرد و قتلگاه آنها اين طرف نهر است». و عجب اين که جماعتى ديگر از يارانش يکى پس از ديگرى آمدند و همين خبر را به امام دادند و امام نپذيرفت، سپس شخصاً بر مرکب سوار شد و به جايى رسيد که لشکر خوارج نمايان بودند، غلافهاى شمشير را شکسته و اسبها را از کار انداخته و همگى آماده پيکار با امام بودند (ظاهراً آن گروهى که اين خبر دروغين را به امام دادند يا از افراد نفوذى خوارج بودند و يا افراد ساده لوحى بودند که تحت تأثير يک فرد نفوذى واقع شده بودند و مى خواستند به اين ترتيب خوارج را در مقابل ضربات امام حفظ کنند).
به هر حال در اين ماجرا طبق بعضى از روايات، جوانى در لشکر على (عليه السلام) بود که وقتى خبرهاى مربوط به عبور خوارج از نهر را شنيد و اصرار آن حضرت را بر انکار اين خبر مشاهده کرد در امامت امام شک نمود و با خود گفت: همراه او مى روم اگر خبر عبور راست بوده است در يک حمله غافلگيرانه ضربه اى بر چشم امام فرود مى آورم. او رفت و هنگامى که صدق کلام امام را مشاهده کرد از آن حضرت تقاضاى عفو و بخشش نمود.
به هر حال در اين سخن دو خبر غيبى و پيشگويى مهم بيان شده است، نخست اين که مى فرمايد: «قتلگاه آنها در اين طرف نهر است» (مَصارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ) اشاره به اين که آنها از نهر عبور نکرده و همچنان در اين طرف آماده نبردند و ما با آنها نبرد مى کنيم و سرانجامش آن است که اين سوى نهر اجساد بى جان آنها را در بر خواهد گرفت.
واژه «نطفه» در اصل به معنى آب صاف آمده است و گاه به معنى مرواريد ذکر شده، شايد به تناسب صفا و درخششى که در مرواريد وجود دارد و اطلاق اين واژه بر آب نطفه انسان يا ساير جانداران به خاطر آن است که اين آب در واقع عصاره بدن و خالص ترين ترشّحى است که در وجود انسان ديده مى شود.
به هر حال اين واژه در کلام مورد بحث اشاره به نهرى است که از کنار نهروان عبور مى کرد و ظاهراً يکى از شاخه هاى دجله بوده است و با توجه به تفاوتى که در بين آب فرات و دجله است که فرات غالباً گل آلود و دجله غالباً صاف است تعبير بالا مى تواند اشاره به اين نکته بوده باشد.
و در پيشگويى دوم مى فرمايد: «به خدا سوگند از آنها ده نفر نجات نخواهد يافت و از شما ده نفر کشته نخواهد شد»! (وَاللهِ لايُفْلِتُ(1) مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لايَهْلِکُ مِنْکُمْ عَشَرَةٌ).
اين پيشگويى با اين صراحت و قاطعيت آميخته با قسم به خوبى نشان مى دهد که قلب مولى با جاى ديگرى ارتباط داشته و آگاهى هاى خود را از آنجا مى گرفته است که در برابر مردم با اين وضوح و صراحت از حادثه قريب الوقوعى که به هيچ وجه قابل پيش بينى نيست خبر مى دهد.
مورّخان نوشته اند هنگامى که خوارج کشته شدند مسلّم شد که نُه نفر از آنها از مرگ نجات يافته و فرار کرده اند و همين نُه نفر در بلاد اسلام پراکنده شدند، دو نفر به سوى عمان رفتند و دو نفر به کرمان و دو نفر به سيستان و دو نفر به جزيره(2) و يک نفر به تلّ موزون (در خوزستان) و همانها بودند که گروههايى از ناآگاهان لجوج را دور خود جمع کردند و پايه فتنه هايى را نهادند و از ياران امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين جنگ هشت نفر به شهادت رسيدند.
ابن ابى الحديد در ذيل اين سخن مى گويد پيشگويى ها و اخبار غيبيه بر دو گونه است بعضى به صورت کلّى و مبهم ادا مى شود که نمى تواند بيانگر معجزه اى باشد، ولى گاه انگشت روى خصوصيات و جزئيات و عدد گذارده مى شود، مانند آنچه در سخن بالا آمده است; اين گونه امور جز از طريق علم پروردگار که به پيامبرش آموخته و پيامبر آن را در اختيار على (عليه السلام) قرار داده امکان پذير نيست بى شک هيچ انسانى بدون امداد الهى قادر بر درک چنين امورى قبل از وقوعش نيست و هر جا چنين امرى يافت شود معجزه الهى خواهد بود.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۹)🔹 🔷پیشگویی امام در مورد خوارج لمّا عزم على حرب الخوارج، و قيل له: إن
↩️سپس به سخنى از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) اشاره مى کند که خطاب به على (عليه السلام) فرمود: «وَ الَّذى نَفْسى بِيِدِهِ لَوْلا اَنّى اَشْفَقُ اَنْ يَقُولَ طَوائِفٌ مِنْ اُمَّتى فيکَ ما قالَتِ النَّصارى فِى ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ الْيَوْمَ فيکَ مَقالا لاتَمُرُّ بِمَلأ مِنَ النّاسِ اِلاّ أَخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْکَ لِلْبَرَکَةِ» «قسم به کسى که جانم در دست قدرت او است اگر نمى ترسيدم از اين که گروههايى از امّت من درباره تو همان را بگويند که مسيحيان درباره عيسى بن مريم گفتند، امروز درباره تو سخنى مى گفتم که از هيچ کجا نگذرى مگر اين که مردم خاک زير پاى تو را براى تبرّک بردارند».(3)
مرحوم سيد رضى در پايان اين خطبه مى فرمايد: «يعنى «بالنطفة» ماء النهر، و هى افصح کناية عن الماء و إن کان کثيراً جمّاً و قد اشرنا الى ذلک فيما تقدم عند مضىّ ما اشبهه» «منظور امام از نطفه (در کلام بالا) آب نهر است و اين فصيح ترين کنايه اى است که درباره آب گفته مى شود هر چند آب فراوان و بسيار بوده باشد و نيز ما به اين سخن در گذشته (خطبه 48)، هنگامى که شبيه اين سخن مطرح بود اشاره کرديم.
***
نکته:
آيا آگاهى بر غيب ممکن است؟
شک نيست که پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان معصوم (صلى الله عليه وآله وسلم) کراراً از امور پنهانى مربوط به حال يا آينده خبر داده اند، و به تعبير ديگر داراى علم غيب بودند، قرآن مجيد نيز درباره حضرت مسيح مى گويد که يکى از معجزاتش آگاهى بر غيب و امور پنهانى بود: (و أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِروُنَ في بُيُوتِکُمْ) «من از آنچه مى خوريد و در خانه هاى خود ذخيره مى کنيد به شما خبر مى دهم(4)» و در پايان همين آيه آن را يکى از نشانه هاى خدا و صدق دعوى نبوّتش مى شمرد.
در نهج البلاغه، در کلام مورد بحث و ديگر سخنان حضرت نيز، کراراً پيشگويى هاى مهمى به چشم مى خورد.
در اين که چگونه ممکن است از غيب آگاه شد، حدود علم غيب معصومين (عليه السلام) چه اندازه بوده است؟ و ظاهر آياتى را که مى گويد: «علم غيب مخصوص خداست» چگونه بايد تفسير کرد؟ و رواياتى که در اين زمينه وارد شده است چه مفهوم و معنايى دارد؟ سخن بسيار است که به خواست خدا در شرح خطبه صدوبيست و هشتم بيان خواهد شد.
* * *
پی نوشت:
1 ـ «يفلت» از ماده «إفلات» به معنى خلاصى يافتن و خلاص کردن، هر دو آمده است. بعضى نيز گفته اند به معنى خلاصى يافتن با سرعت است.
2 ـ «جزيره» نامى است که گاه به تمام بخشهايى که در ميان رود دجله و فرات در عراق قرار گرفته اطلاق مى شده، و گاه به معنى بخشى از شهر اهواز آمده است که در ميان دو شاخه رود کارون قرار دارد و تعبير بالا ظاهراً اشاره به معنى دوم است.
3 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 5، صفحه 4.
4 ـ سوره آل عمران، آيه 49.
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #انیمیشن زیبای اینجا خونه حضرت زهراست
🌺 داستان حدیث کساء قسمت اول
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
⚘🌾🍁🌻🌸🌿 برگی از#تاریخ_سرخ_شیعه
کوردلی
🟪هنگامی که 🔥حجاج بن یوسف ثقفی یکی ازخونریزهای تاریخ [فرمانده سپاه عبدالمک مروان ]وارد مکه شد و عبدالله بن زبیر را راشکست داد وجسد اورابدار کشید، شبانه عبدالله بن عمر پیش حجاج رفت و گفت: دستت را بده تا با عبدالملک بیعت کنم که رسول خدا فرموده است:
(من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه)؛ (هر کس بمیرد در حالی که امام زمانش را نشناخته مردن او مردن جاهلیت است)
حجاج مشغول نوشیدن شراب بود دراین هنگام پای خود را به سوی او دراز کرد و گفت: دستم مشغول است، باپایم بیعت کن؛
عبدالله گفت: مرا استهزاء میکنی؟
حجاج گفت: ای احمق بنی عدی مگر علی بن ابیطالب امام زمانت نبود؟ چرا با او بیعت نکردی و امروز آمده حدیث: (من مات و لم یعرف...) میخوانی، بخدا سوگند که بخاطر این حدیث نیامده ای بلکه از ترس چوبه داری که عبدالله بن زبیر بالای آنست آمده ای.
📜الکنی و الالقاب تالیف حاج شیخ عباس قمی
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مکالمهی قابل تأمل امیر المومنین در قبرستان با یکی از مردگان!
🎙استاد مسعود #عالی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت یازدهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻شناخت تا ای
🌳شجره آشوب« قسمت دوازدهم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻پیامبر اکرم در زمان خود نمادهای باطل را از میان میبرد ولی در مواردی در زمان امام علی، این امکان برای حضرت وجود نداشت؛ مثلاً پیامبر، دستور تخریب مسجد ضرار را صادر کرد اما امیرالمؤمنین نتوانست مساجد منافقین در کوفه را تخریب کند. یا اینکه رسول خدا، عاص بن وائل را به دلیل تمسخر ایشان از مدینه اخراج فرمود اما امام علی، نمیتوانست چنین کاری را مثلاً نسبت به عبدالله بن کوا، انجام دهد.
🔻شیخ مفید در ارشاد آورده است: «آن حضرت نمىتوانست دخالتى در كارها و احكام اسلام بنمايد و همواره در تقيه بود (و از اظهارنظر و بيان حقائق خوددارى فرموده، با آنها كه سر كار بودند) مدارا میکرد؛ و چهار سال و نه ماه ديگر را (نيز كه خود بر سر كار آمد) گرفتار جنگ با منافقين بود.»
🔻 امیرالمؤمنین با گروههایی مواجه شد که بسیاری از آنان تا قبل از ایشان، سابقه نداشتند و حتی هنگامیکه با غصب خلافت مواجه شد، یکی از علتهای عدم قیام خود با حزب نفاق را ترس از بازگشت مسلمانان از دین اعلام فرمود. در یکی از نامههای نهجالبلاغه آمده است که حضرت فرمود: «ديدم گروهى از مردم از آيين اسلام بازگشتهاند و درصددند آيين محمد صلیالله عليه و آله را نابود سازند.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
4_5769417740376869021.mp3
6.85M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴روضه حضرت زهرا(س)
🌴ای ز دست و سینه و بازوی تو حیدر خجل
🎤حاج #مهدی_سماواتی
⏯ #روضه
@Nahjolbalaghe2
🏴دردل حضرت زهرا و حضرت زینب(سلام الله علیهما)
🏴دخترم، ارثیهی غربتِ مادر مال تو
پر کشیدن مال من، این دو سه تا پر مال تو
🏴داغ من مال علی، داغ علی هم مال من
حسنین و غم این دو تا برادر مال تو
🏴خطبه خونی، توی مسجد مدینه مال من
خطبه خوندن، توی کوفه مثل حیدر مال تو
🏴خنده ی همسایه ها، تو راه کوچه مال من
صدای هلهله و خنده ی لشگر مال تو
🏴این سه تا کفن، واسه من و علی و مجتبا
زینبم، پیرهن حسین بی سر مال تو
🏴قصه ی میخ در و کشتن محسن مال من
غصه ی سه شعبه و حنجر اصغر مال تو
🏴بوسه های بی رمق؛ این دم آخر مال من
بوسه های لب گودال برادر مال تو
🏴زخم بستر مال من، اشکای حیدر مال من
یک هزار و چندتا زخمِ تنِ بی سر مال تو
🏴قتل و غارت مال تو، رخت اسارت مال تو
دیدن بزم شراب و می و ساغر مال تو
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
قَالُوا يَا صَالِحُ قَدْ كُنتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَٰذَا ۖ أَتَنْهَانَا أَن نَّعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ
گفتند: «اى صالح! تو پیش ازاین، در میان ما مایه امید بودى!آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مى پرستیدند،
نهى مى کنى؟!
در حالى که ما، در مورد آنچه به سوى آن دعوتمان مى کنى، در شکى توأم با بد گمانى هستیم!»
(هود/۶۲)
***
قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَآتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن يَنصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ ۖ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ
گفت: «اى قوم من! به من خبر بدهید اگر دلیل آشکارى از پروردگارم داشته باشم،
و رحمتى از جانب خود به من داده باشد، پس اگر من نافرمانى او کنم، چه کسى مى تواند مرا در برابر خداوند یارى دهد؟! پس شما، جز زیان، چیزى بر من نخواهید
افزود.
(هود/۶۳)
*
وَيَا قَوْمِ هَٰذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ
اى قوم من! این «ناقه» از سوى خداوند براى شما معجزه اى است. بگذارید در زمین خدا به چرا مشغول شود. و هیچ گونه آزارى به آن نرسانید، که به
زودى عذاب (خدا) شما را خواهد گرفت!»
(هود/۶۴)
*
فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِي دَارِكُمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ ۖ ذَٰلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ
سرانجام، ناقه را پى کردند. و (صالح به آنها) گفت: «(مهلت شما تمام شد!) سه روز در خانه هایتان بهره مند گردید.
(و بعد از آن، عذاب الهى فراخواهد رسید.) این وعده اى است که دروغ نخواهد بود.»
(هود/۶۵)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیه(۶۱)🔹 🔷آغاز سرگذشت قوم ثمود سرگذشت قوم عاد ، با تمام درس هاى عب
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۶۲ الی۶۵)🔹
❓اکنون، ببینیم مخالفان صالح در مقابل منطق زنده و حق طلبانه او چه پاسخى دادند؟
آنها، براى نفوذ در صالح و یا لااقل خنثى کردن نفوذ سخنانش در توده مردم، از یک عامل روانى استفاده کردند، و به تعبیر عامیانه، خواستند هندوانه زیر بغلش بگذارند، گفتند: اى صالح! تو پیش از این مایه امید ما بودى در مشکلات به تو پناه مى بردیم، با تو مشورت مى کردیم، و به عقل و هوش و درایت تو ایمان داشتیم، و در خیرخواهى و دلسوزى تو هرگز تردید به خود راه نمى دادیم (قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فینا مَرْجُوّاً قَبْلَ هذا).
اما، متأسفانه امید ما را بر باد دادى، و با مخالفت با آئین بت پرستى و خدایان ما، که راه و رسم نیاکان ما است، و از افتخارات قوم ما محسوب مى شود، نشان دادى که نه احترامى براى بزرگان قائلى، نه به عقل و هوش ما ایمان دارى ، و نه مدافع سنت هاى ما هستى.
راستى تو مى خواهى ما را از پرستش آنچه پدران ما مى پرستیدند نهى کنى ؟ (أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا).
حقیقت این است: ما نسبت به آئینى که تو به آن دعوت مى کنى، یعنى آئین یکتاپرستى، در شک و تردیدیم، نه تنها شک داریم، نسبت به آن بدبین نیز هستیم (وَ إِنَّنا لَفی شَکّ مِمّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُریب).
آرى، اقوام گمراه براى توجیه غلط کارى و افکار و اعمال نادرست خود، به زیر چتر نیاکان و هاله قداستى که معمولاً آنها را پوشانیده است پناه مى برند، همان منطق کهنه اى که از قدیم میان همه اقوام منحرف براى توجیه خرافات وجود داشته، و هم اکنون در عصر اتم و فضا نیز به قوت خود باقى است.
* * *
اما، این پیامبر بزرگ الهى بدون آن که از هدایت آنها مأیوس گردد، و یا این که سخنان پر تزویرشان در روح بزرگ او کمترین اثرى بگذارد، با متانت خاص خودش چنین پاسخ گفت: اى قوم من! ببینید اگر من دلیل روشنى از طرف پروردگارم داشته باشم، و رحمت او به سراغ من آمده باشد، و قلب مرا روشن و فکر مرا بیدار کرده باشد، و به حقایقى آشنا شده باشم که پیش از آن آشنا نبوده ام آیا باز هم مى توانم سکوت اختیار کنم، و رسالت الهى را ابلاغ نکنم و با انحرافات و زشتى ها نجنگم؟! (قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى بَیِّنَة مِنْ رَبِّی وَ آتانی مِنْهُ رَحْمَةً...).
در این حال، اگر من مخالفت فرمان خدا کنم، چه کسى مى تواند در برابر مجازاتش مرا یارى کند ؟ (فَمَنْ یَنْصُرُنی مِنَ اللّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ).
ولى بدانید! این گونه سخنان شما و استدلال به روش نیاکان و مانند آن، براى من جز ایمان بیشتر به زیانکار بودن شما اثرى نخواهد داشت (فَما تَزیدُونَنی غَیْرَ تَخْسیر).
* * *
پس از آن، براى نشان دادن معجزه و نشانه اى بر حقانیت دعوتش، از طریق کارهائى که از قدرت انسان بیرون است، و تنها به قدرت پروردگار متکى است وارد شد و به آنها گفت: اى قوم من! این ناقه خداوند است، براى شما، آیت و نشانه اى است (وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَکُمْ آیَةً).
آن را رها کنید که در زمین خدا از مراتع و علف هاى بیابان بخورد (فَذَرُوها تَأْکُلْ فی أَرْضِ اللّهِ).
و هرگز آزارى به آن نرسانید که اگر چنین کنید به زودى عذاب الهى شما را فرا خواهد گرفت (وَ لاتَمَسُّوها بِسُوء فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَریبٌ).
* * *
ناقه صالح
ناقه در لغت به معنى شتر ماده است، در آیه فوق و بعضى دیگر از آیات قرآن، اضافه به اللّه شده است.
و این نشان مى دهد: این ناقه ویژگى هائى داشته، و با توجه به این که در آیه فوق به عنوان آیه و نشانه الهى و دلیل حقانیت ذکر شده است، روشن مى شود: این ناقه، یک ناقه معمولى نبود و از جهت، یا جهاتى خارق العاده بوده است.
ولى، در آیات قرآن، این مسأله به طور مشروح نیامده است که ویژگى هاى این ناقه چه بوده است؟ همین اندازه مى دانیم: یک شتر عادى و معمولى نبوده است.
تنها چیزى که در دو مورد، از قرآن آمده این است که: صالح در مورد این ناقه به قوم خود اعلام کرد که آب آن منطقه باید سهم بندى شود، یک روز سهم ناقه و یک روز سهم مردم باشد، مى فرماید: هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْم مَعْلُوم .
و در سوره قمر آیه ۲۸ نیز مى خوانیم: وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْب مُحْتَضَرٌ .
در سوره شمس نیز اشاره مختصرى به این امر آمده است، آنجا که مى فرماید: فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ ناقَةَ اللّهِ وَ سُقْیاها .
ولى، کاملاً مشخص نشده این تقسیم آب چگونه بوده.
یک احتمال این است، آن حیوان آب فراوانى مى خورده، به گونه اى که تمام آب چشمه را به خود اختصاص مى داده.
احتمال دیگر آن است: به هنگامى که آن حیوان وارد آبشخور مى شده، حیوانات دیگر جرئت ورود به محل آب را نداشتند!.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۶۲ الی۶۵)🔹 ❓اکنون، ببینیم مخالفان صالح در مقابل منطق زنده و حق
↩️اما چگونه این حیوان مى توانسته از تمام آب استفاده کند، این احتمال هست که آب آن قریه کم بوده، مانند آب قریه هائى که چشمه کوچکى بیش ندارند، و مجبورند آب را در تمام شبانه روز در یک گودال مهار کنند، تا مقدارى از آن جمع شود و قابل استفاده گردد.
ولى، از طرفى از پاره اى از آیات سوره شعراء استفاده مى شود که: قوم ثمود در منطقه کم آبى زندگى نداشتند، بلکه داراى باغ ها، چشمه سارها و زراعت ها و نخلستان ها بودند، مى گویند: أَ تُتْرَکُونَ فی ما هاهُنا آمِنینَ * فی جَنّات وَ عُیُون * وَ زُرُوع وَ نَخْل طَلْعُها هَضیمٌ .
به هر حال، همان گونه که گفتیم، قرآن این مسأله را در مورد ناقه صالح به طور سربسته و اجمال بیان کرده است.
اما، در بعضى از روایات که از طرق شیعه و اهل تسنن نیز نقل شده، مى خوانیم: از عجائب آفرینش این ناقه آن بوده که از دل کوه بیرون آمد و خصوصیات دیگرى نیز براى آن نقل شده که اینجا، جاى شرح آن نیست.(۵)
* * *
به هر حال، با تمام تأکیدهائى که این پیامبر بزرگ، یعنى صالح درباره آن ناقه کرده بود، آنها سرانجام تصمیم گرفتند، ناقه را از بین ببرند; چرا که وجود آن، با خارق عاداتى که داشت، باعث بیدار شدن مردم و گرایش به صالح مى شد.
لذا گروهى از سرکشان قوم ثمود که نفوذ دعوت صالح را مزاحم منافع خویش مى دیدند، و هرگز مایل به بیدار شدن مردم نبودند ـ چرا که با بیدار شدن خلق خدا پایه هاى استعمار و استثمارشان فرو مى ریخت ـ توطئه اى براى از میان بردن ناقه چیدند، و گروهى براى این کار مأمور شدند.
و سرانجام، یکى از آنها بر ناقه تاخت و با ضربه یا ضرباتى که بر آن وارد کرد آن را از پاى در آورده (فَعَقَرُوها).
عَقَرُوها از ماده عُقْر (بر وزن ظلم) به معنى اصل و اساس و ریشه چیزى است و عَقَرْتُ الْبَعِیْرَ یعنى شتر را سر بریدم و نحر کردم، و چون کشتن شتر سبب مى شود که از اصل، وجودش برچیده شود، این ماده در این معنى به کار رفته است، گاهى به جاى نحر کردن پى کردن شتر و یا دست و پاى آن را قطع نمودن، تفسیر کرده اند، که در واقع همه آنها به یک چیز باز مى گردد. و نتیجه اش یکى است (دقت کنید).
و در پایان آیه مى خوانیم: صالح پس از سرکشى و عصیان قوم و از میان بردن ناقه به آنها اخطار کرد و گفت: سه روز تمام در خانه هاى خود از هر نعمتى مى خواهید متلذذ و بهره مند شوید و بدانید پس از این سه روز عذاب و مجازات الهى فرا خواهد رسید (فَقالَ تَمَتَّعُوا فی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیّام).
این را جدى بگیرید، دروغ نمى گویم، این یک وعده راست و حقیقى است (ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوب).
* * *
نکته:
پیوند مکتبى در ابعاد زمان
جالب این که، در روایات اسلامى مى خوانیم: آن کس که ناقه را از پاى در آورد یک نفر بیش نبود، ولى با این حال، قرآن این کار را به تمام جمعیت مخالفان صالح نسبت مى دهد و به صورت صیغه جمع مى گوید فَعَقَرُوها .
این به خاطر آن است که: اسلام رضایت باطنى به یک امر و پیوند مکتبى با آن را به منزله شرکت در آن مى داند، در واقع، توطئه این کار جنبه فردى نداشت، و حتى کسى که اقدام به این عمل کرد، تنها متکى به نیروى خویش نبود، بلکه به نیروى جمع و پشتیبانى آنها دلگرم بود و مسلماً چنین کارى را نمى توان یک کار فردى محسوب داشت ،بلکه یک کار گروهى و جمعى محسوب مى شود.
امیر مؤمنان على(علیه السلام)مى فرماید: وَ إِنَّما عَقَرَ ناقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ واحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللّهُ بِالْعَذابِ لِما عَمُّوهُ بِالرِّضا: ناقه ثمود را یک نفر از پاى در آورد، اما خداوند همه آن قوم سرکش را مجازات کرد; چرا که همه به آن راضى بودند .
روایات متعدد دیگرى به همین مضمون، و یا مانند آن از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام)نقل شده، که اهمیت فوق العاده اسلام را با پیوند مکتبى و برنامه هاى هماهنگ فکرى روشن مى سازد، که به عنوان نمونه چند قسمت از آن را ذیلاً مى خوانیم:
۱ ـ قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) مَنْ شَهِدَ أَمْراً فَکَرِهَهُ کانَ کَمَنْ غابَ عَنْهُ، وَ مَنْ غابَ عَنْ أَمْر فَرَضِیَهُ کانَ کَمَنْ شَهِدَهُ: کسى که شاهد و ناظر کارى باشد، اما از آن متنفر باشد، همانند کسى است که از آن غائب بوده، و در آن شرکت نداشته، و کسى که در برنامه اى غائب بوده، اما قلباً به آن رضایت داشته، همانند کسى است که حاضر و شریک بوده .
۲ ـ امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) مى فرماید: لَوْ أَنَّ رَجُلاً قُتِلَ فِى الْمَشْرِقِ فَرَضِیَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ بِالْمَغْرِبِ لَکانَ الرّاضِی عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ شَرِیکَ الْقاتِلِ: هر گاه کسى در مشرق کشته شود، و دیگرى در مغرب راضى به قتل او باشد، او در پیشگاه خدا شریک قاتل است⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️اما چگونه این حیوان مى توانسته از تمام آب استفاده کند، این احتمال هست که آب آن قریه کم بوده، مانند
⬇️۳ ـ و نیز از على(علیه السلام)نقل شده که فرمود: الرّاضِی بِفِعْلِ قَوْم کَالدّاخِلِ مَعَهُمْ فِیهِ وَ عَلى کُلِّ داخِل فِی باطِل إِثْمانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضا بِه: کسى که به کار گروهى راضى باشد، همچون کسى است که با آنها در آن کار شرکت کرده است،اما کسى که عملاً شرکت کرده، دو گناه دارد گناه عمل و گناه رضایت (و آن کس که فقط راضى بوده یک گناه دارد).
براى این که عمق و وسعت پیوند فکرى و مکتبى را در اسلام بدانیم که هیچ حد و مرزى از نظر زمان و مکان نمى شناسد، کافى است این گفتار پر معنى و تکان دهنده على(علیه السلام) در نهج البلاغه را مورد توجه قرار دهیم:
هنگامى که در میدان جنگ جمل بر یاغیان آتش افروز پیروز شد، و یاران على(علیه السلام)از این پیروزى، که پیروزى اسلام بر شرک و جاهلیت بود، خوشحال شدند، یکى از آنها عرض کرد: چقدر دوست داشتم برادرم در این میدان حاضر بود، تا پیروزى شما را بر دشمن با چشم خود ببیند .
امام رو به او کرده فرمود: أَ هَوَى أَخِیکَ مَعَنا: بگو ببینم: قلب برادر تو با ما بود ؟!
فَقالَ نَعَمْ: در پاسخ گفت آرى .
امام فرمود: فَقَدْ شَهِدَنا (غم مخور) او هم با ما در این میدان شرکت داشته .
سپس، اضافه فرمود: وَ لَقَدْ شَهِدَنا فِی عَسْکَرِنا هذا أَقْوامٌ فِی أَصْلابِ الرِّجالِ وَ أَرْحامِ النِّساءِ سَیَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمانُ وَ یَقْوى بِهِمُ الإِیمانُ: از این بالاتر به تو بگویم: امروز گروه هائى در لشگر ما شرکت کردند که هنوز در صلب پدران و رحم مادرانند (و به دنیا گام ننهاده اند!) اما به زودى گذشت زمان آنها را به دنیا خواهد فرستاد و قدرت ایمان با نیروى آنها افزایش مى یابد .
بدون شک، آنها که در برنامه اى شرکت دارند و تمام مشکلات و زحمات آن را تحمل مى کنند، داراى امتیاز خاصى هستند، اما این به آن معنى نیست که سایرین مطلقاً در آن شرکت نداشته باشند، بلکه چه در آن زمان و چه در قرون و اعصار آینده، تمام کسانى که از نظر فکر و مکتب، پیوندى با آن برنامه دارند به نوعى در آن شریکند.
این مسأله، که شاید در هیچ یک از مکاتب جهان نظیر و مانند نداشته باشد، بر اساس یک واقعیت مهم اجتماعى استوار است، و آن این که:
کسانى که در طرز فکر با دیگرى شبیه اند، هر چند در برنامه معینى که او انجام داده شرکت نداشته باشند، اما به طور قطع وارد برنامه هاى مشابه آن در محیط و زمان خود خواهند شد; زیرا اعمال انسان همیشه، پرتوى از افکار او است، و ممکن نیست انسان به مکتبى پاى بند باشد، و در عمل او آشکار نشود.
اسلام، از گام اول، اصلاحات را در منطقه روح و جان انسان پیاده مى کند، تا مرحله عمل خود به خود اصلاح گردد، طبق این دستور که در بالا خواندیم یک فرد مسلمان، هر گاه خبرى به او برسد که فلان کار نیک باید انجام شود، فوراً سعى مى کند در برابر آن موضع گیرى صحیح کند، و دل و جان و خود را با نیکى ها هماهنگ سازد، و از بدى تنفر جوید، این تلاش و کوشش درونى بدون شک در اعمال او اثر خواهد گذاشت، و پیوند فکریش به پیوند عملى خواهد انجامید.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت(۲۴۸)🔹 ✅حُسن ظن مردم را با عمل، تصديق كن: امام عليه السلام در اين گفتار حك
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۴۹)🔹
✅اجبار نفس بر انجام کار خیر
امام عليه السلام در اين كلام حكيمانه به برترين اعمال اشاره كرده مىفرمايد: «برترين اعمال آن است كه خود را (به زحمت) بر آن وادار كنى»؛ (أَفْضَلُ الاَْعْمَالِ مَا أَكْرَهْتَ نَفْسَکَ عَلَيْهِ).
اشاره به اينكه، كارى است برخلاف خواسته نفس؛ مثل اينكه مىخواهد مالى ببخشد و نفس او به سبب علاقه به مال با آن موافق نيست، يا از ارتباط نامشروعى بپرهيزد كه نفس تمايل به آن دارد و يا قدرت بر انتقام پيدا كرده ونفس تمايل به آن دارد و او از انتقامجويى بپرهيزد. در تمام اين موارد كه نفس انسان تمايل به فعل معروف يا ترك منكر ندارد هنگامى كه افراد با ايمان در برابر خواسته نفس مقاومت كنند و آن معروف را به جا آورند و آن منكر را ترك كنند، عملى بسيار پرفضيلت انجام دادهاند، چراكه هم كار خير انجام شده و هم نفس سركش تحت رياضت قرار گرفته و از طغيان آن پيشگيرى شده است.
اكثر شارحان نهجالبلاغه در اينجا تصريح كردهاند كه اين گفتار حكيمانه شبيه حديث معروف پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله است كه در بسيارى از منابع آمده است؛ آن حضرت فرمود: «أفْضَلُ الاَْعْمال أحْمَزُها (1)؛ بهترين اعمال عملى است كه سختتر و قوىتر و پرمشقتتر باشد».(2)
منتها امام عليه السلام شاخه خاصى از آن حديث نبوى را بيان كرده، زيرا مشقتبار بودن يك عمل گاه به واسطه انجام دادن كارهاى بدنى سنگين است و گاه به سبب طول مدت و گاه به علّت فراهم نبودن مقدمات و نيز گاهى بهواسطه مخالفت نفس با آن است كه امام عليه السلام روى همين نكته تكيه فرموده است. دليل آن هم روشن است؛ پاداشهاى مادى در عرفِ عقلا همواره متناسب با مقدار زحمتى است كه براى كارى كشيده مىشود و به همين دليل كار پرزحمتتر پاداش و مزد و اجرت بيشترى دارد. پاداشهاى الهى نيز همينگونه است؛ هرقدر عمل سختتر و پرمشقتتر باشد، پاداشش نزد خداوند بيشتر است و اينگونه احاديث به هنگامى كه انسان در انجام وظايف خود يا ترك گناه گرفتار زحمت و مشقت شديدى مىشود اسباب آرامش روح است، زيرا مىداند هرچه زحمتش بيشتر باشد لطف و كرامت و عنايت حق به او بيشتر است.
بعضى از بزرگان مانند علامه مجلسى؛ در بحارالانوار در اينجا به اِشكالى اشاره كردهاند و آن اينكه اين كلام حكيمانه در بدو نظر با رواياتى كه مىگويد : «نِيَّةُ الْمُؤمِنُ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» منافات دارد، زيرا «نيت» به تنهايى كار آسانى است وعمل است كه غالباً داراى مشكلاتى است. سپس پاسخ سيد مرتضى را درباره حل اين اشكال پذيرفته كه مىفرمايد: «خير» (در حديث نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ) به معناى افعل تفضيل نيست بلكه اشاره به اين است كه نيت مؤمن همواره خير خوب است. ولى هرگاه به تفسيرى كه از امام باقر عليه السلام در بحارالانوار نقل شده مراجعه مىشود اشكال بدون تكلف حل مىگردد آنجا كه مىفرمايد: «نِيَّةُ الْمُوْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِهِ وَذَلِکَ لاَِنَّهُ يَنْوِي مِنَ الْخَيْرِ مَا لاَ يُدْرِكُهُ وَنِيَّةُ الْكَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَذَلِکَ لاَِنَّ الْكَافِرَ يَنْوِي الشَّرَّ وَيَأْمُلُ مِنَ الشَّرِّ مَا لايُدْرِكُهُ؛ نيت مؤمن از عمل او بهتر است، زيرا همواره قصد كارهاى (مهمى) را دارد كه به آن نمىرسد و نيت كافر از عمل او بدتر است، زيرا قصد كارهاى بدترى را دارد كه به آن دسترسى پيدا نمىكند» (3)، بنابراين بهتر بودن نه ازنظر فضيلت است، بلكه ازنظر همت وقصد والاست.(4)
*
پی نوشت:
(1) . «أحمز» از ریشه «حمز» بر وزن «رمز» به معناى شدت، قوت، زحمت و مشقت آمده است.
(2) . بحارالانوار، ج 67، ص 191.
(3) . بحارالانوار، ج 67، ص 206، ح 19.
(4) . سند گفتار حکیمانه :در کتاب مصادر آمده است که این کلام حکیمانه از امیرمؤمنان (ع) در کتاب تذکرة الخواص ذکر شده است، سپس مى افزاید: بارها گفته ایم که نویسنده این کتاب تنها کلماتى را از امیرمؤمنین(ع) نقل مى کند که سند متصل در آن داشته باشد و مفهوم آن این است که این کلام نورانى را از نهج البلاغه که اسناد آن ذکر نشده نقل نکرده و بعد مى گوید: این سخن در غررالحکم با تفاوتى آمده است (و آن هم نشان مى دهد که از جاى دیگرى آن را اخذ کرده است). (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 191). اضافه مى کنیم که این کلام حکیمانه در کتاب جواهر المطالب ابن الدمشقى (متوفاى قرن نهم) از همان حضرت (ع) با افزوده اى به این صورت آمده است: «وَقَلِیلٌ تَدُومُ عَلَیْهِ خَیْرٌ مِنْ کَثیرٍ مَمْلُولٌ مِنْهُ». (جواهرالمطالب، ج 2، ص 165)
@Nahjolbalaghe2