eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ ۞ وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ ۖ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا ۖ إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ (این جریان در شهر منعکس شد.) گروهى از زنان شهر گفتند: «همسر عزیز، غلامش را به سوى خود دعوت مى کند. عشق (این جوان)، در اعماق قلبش نفوذ کرده. ما او را در گمراهى آشکارى مى بینیم.» (یوسف/۳۰) * فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ ۖ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ هنگامى که (همسر عزیز) نیرنگ آنها را شنید، به سراغشان فرستاد. و براى آنها پشتى (گرانبها، و مجلس باشکوهى) فراهم ساخت. و به دست هر کدام، کاردى (براى بریدن میوه) داد. و (به یوسف) گفت: «بر آنان وارد شو!» هنگامى که چشمشان به او افتاد، او را بسیار با شکوه (و زیبا) یافتند. و (بى توجه) دستهاى خود را بریدند. و گفتند: «منزّه است خدا! این بشر نمى باشد. این جز یک فرشته بزرگوار نیست!» (یوسف/۳۱) * قَالَتْ فَذَٰلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ ۖ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ ۖ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِّنَ الصَّاغِرِينَ (همسر عزیز) گفت: «این همان کسى است که بخاطر (عشق) او مرا سرزنش کردید. (آرى) من او را به خویشتن دعوت کردم. و او خوددارى کرد. و اگر آنچه را به او دستور مى دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد. و به یقین خوار و حقیر خواهد شد.» (یوسف/۳۲) * قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ ۖ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ (یوسف) گفت: «پروردگارا!زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا به سوى آن مى خوانند. و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من بازنگردانى، به سوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.» (یوسف/۳۳) * فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ پروردگارش دعاى او را اجابت کرد. و مکر آنان را از او بازگرداند. چرا که او شنوا و داناست. (یوسف/۳۴) *** @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۲۵ الی۲۹)🔹 طشت رسوائى همسر عزیز از بام افتاد! مقاومت سرسختان
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۳۰ الی۳۴)🔹 🔴توطئه دیگر همسر عزیز مصر هر چند مسأله اظهار عشق همسر عزیز، با آن داستانى که گذشت یک مسأله خصوصى بود، که عزیز هم تأکید بر کتمانش داشت، اما از آنجا که این گونه رازها نهفته نمى ماند، مخصوصاً در قصر شاهان و صاحبان زر و زور، که دیوارهاى آنها گوش هاى شنوائى دارد. سرانجام این راز از درون قصر به بیرون افتاد، و چنان که قرآن گوید: گروهى از زنان شهر، این سخن را در میان خود گفتگو مى کردند و نشر مى دادند که همسر عزیز با غلامش سر و سرّى پیدا کرده، و او را به سوى خود دعوت مى کند (وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَةِ امْرَأَتُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ). و آن چنان عشق غلام بر او چیره شده، که اعماق قلبش را تسخیر کرده است (قَدْ شَغَفَها حُبّاً). و سپس او را با این جمله مورد سرزنش قرار دادند: ما او را در گمراهى آشکار مى بینیم ! (إِنّا لَنَراها فی ضَلال مُبین). روشن است آنها که این سخن را مى گفتند، زنان اشرافى مصر بودند که اخبار قصرهاى پر از فساد فرعونیان و مستکبرین براى آنها جالب بود، و همواره در جستجوى آن بودند. این دسته از زنان اشرافى که در هوسرانى چیزى از همسر عزیز کم نداشتند، چون دستشان به یوسف نرسیده بود، به اصطلاح جانماز آب مى کشیدند و همسر عزیز را به خاطر این عشق، در گمراهى آشکار مى دیدند!. حتى بعضى از مفسران، احتمال داده اند که، پخش این راز به وسیله این گروه از زنان مصر، نقشه اى بود براى تحریک همسر عزیز، تا براى تبرئه خود، آنها را به کاخ دعوت کند و یوسف را در آنجا ببینند!، آنها شاید فکر مى کردند اگر به حضور یوسف(علیه السلام) برسند، چه بسا بتوانند نظر او را به سوى خویشتن! جلب کنند، که هم از همسر عزیز شاید زیباتر بودند، هم جمالشان براى یوسف تازگى داشت، و هم آن نظر احترام آمیز یوسف به همسر عزیز، که نظر فرزند به مادر، یا مربى. یا صاحب نعمت بود، در مورد آنها موضوع نداشت، و به این دلیل احتمال نفوذشان در او بسیار بیشتر از احتمال نفوذ همسر عزیز بود!. شَغَف از ماده شغاف به معنى گره بالاى قلب و یا پوسته نازک روى قلب است، که به منزله غلافى تمام آن را در برگرفته و شَغَفَها حُبّاً یعنى آن چنان به او علاقمند شده، که محبتش به درون قلب او نفوذ کرده، و اعماق آن را در بر گرفته است، و این اشاره به عشق شدید و آتشین است. آلوسى در تفسیر روح المعانى از کتاب اسرار البلاغه براى عشق و علاقه مراتبى ذکر کرده که به قسمتى از آن در اینجا اشاره مى شود: نخستین مراتب محبت، همان هوى (به معنى تمایل) است، آنگاه علاقه یعنى محبتى که ملازم قلب است. بعد از آن، کلف به معنى شدت محبت، و پس از آن عشق و بعد از آن شعف (با عین) یعنى حالتى که قلب در آتش عشق مى سوزد و از این سوزش، احساس لذت مى کند، بعد از آن لوعه ، و بعد از آن شغف یعنى مرحله اى که عشق به تمام زوایاى دل نفوذ مى کند و سپس تدله و آن مرحله اى است که عشق، عقل انسان را مى رباید و آخرین مرحله هیوم است و آن مرحله بى قرارى مطلق است، که شخص عاشق را بى اختیار به هر سو مى کشاند. این نکته نیز قابل توجه است که چه کسى این راز را فاش نمود؟ همسر عزیز که او هرگز طرفدار چنین رسوائى نبود. یا خود عزیز که او تأکید بر کتمان مى نمود. یا داور حکیمى که این داورى را نمود که از او این کار بعید مى نمود. اما به هر حال، این گونه مسائل آن هم در آن قصرهاى پر از فساد ـ همان گونه که گفتیم ـ چیزى نیست که بتوان آن را مخفى ساخت، و سرانجام از زبان تعزیه گردان هاى اصلى، به درباریان و از آنجا به خارج، جسته گریخته درز مى کند، و طبیعى است که دیگران آن را با شاخ و برگ فراوان زبان، به زبان نقل مى نمایند. * * * همسر عزیز، که از مکر زنان حیله گر مصر، آگاه شد، نخست ناراحت گشت، سپس چاره اى اندیشید و آن این بود که: آنها را به یک مجلس میهمانى دعوت کند و بساط پر تجمل با پشتى هاى گران قیمتى براى آنها فراهم سازد، و به دست هر کدام چاقوئى براى بریدن میوه دهد (اما چاقوهاى تیز، تیزتر از نیاز بریدن میوه ها!) مى فرماید: هنگامى که از مکر آنها با خبر شد، به سراغ آنها فرستاد و براى آنها پشتى هاى گران قیمتى فراهم ساخت و به دست هر کدام چاقوئى داد (فَلَمّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَة مِنْهُنَّ سِکِّیناً). و این کار، خود دلیل بر این است که او از شوهر خود، حساب نمى برد، و از رسوائى گذشته اش درسى نگرفت. آنگاه به یوسف دستور داد که در آن مجلس، گام بگذارد تا زنان سرزنش گر، با دیدن جمال او وى را در این عشقش ملامت نکنند (وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ).⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۳۰ الی۳۴)🔹 🔴توطئه دیگر همسر عزیز مصر هر چند مسأله اظهار عشق ه
↩️تعبیر به أُخْرُجْ عَلَیْهِنَّ (بیرون بیا) به جاى أُدْخُل (داخل شو) این معنى را مى رساند که همسر عزیز، یوسف را در بیرون نگاه نداشت، بلکه در یک اطاق درونى که احتمالاً محل غذا و میوه بوده، سرگرم ساخت تا ورود او به مجلس از در ورودى نباشد، و کاملاً غیر منتظره و شوک آفرین باشد!. اما زنان مصر، که طبق بعضى از روایات ده نفر و یا بیشتر از آن بودند، هنگامى که آن قامت زیبا و چهره نورانى را دیدند، و چشمشان به صورت دلرباى یوسف افتاد، صورتى که همچون خورشیدى که از پشت ابر ناگهان ظاهر شود و چشم ها را خیره کند، در آن مجلس طلوع کرد، چنان واله و حیران شدند که دست از پا و ترنج از دست، نمى شناختند. مى فرماید: آنها به هنگام دیدن یوسف او را بزرگ و فوق العاده شمردند (فَلَمّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ). و آن چنان از خود بى خود شدند که (به جاى ترنج) دست ها را بریدند (وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ). و هنگامى که دیدند، برق حیا و عفت از چشمان جذاب او مى درخشد و رخسار معصومش از شدت حیا و شرم گلگون شده، همگى فریاد بر آوردند نه، این جوان هرگز آلوده نیست، او اصلاً بشر نیست، او یک فرشته بزرگوار آسمانى است (وَ قُلْنَ حاشَ لِلّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاّ مَلَکٌ کَریمٌ). در این که زنان مصر در این هنگام، چه اندازه دست هاى خود را بریدند در میان مفسران گفتگو است، بعضى آن را به صورت هاى مبالغه آمیز نقل کرده اند، ولى آنچه از قرآن استفاده مى شود این است که اجمالاً دست هاى خود را مجروح ساختند. * * * در این هنگام، زنان مصر، قافیه را به کلى باختند، و با دست هاى مجروح که از آن خون مى چکید و در حالى پریشان، همچون مجسمه هاى بى روح در جاى خود خشک شده بودند، نشان دادند که آنها نیز دست کمى از همسر عزیز ندارند. او از این فرصت استفاده کرده، گفت: این است آن کسى که مرا به خاطر عشقش سرزنش مى کردید (قالَتْ فَذلِکُنَّ الَّذی لُمْتُنَّنی فیهِ). همسر عزیز گویا مى خواست به آنها بگوید: شما که با یک بار مشاهده یوسف، این چنین عقل و هوش خود را از دست دادید و بى خبر دست ها را بریدید، محو جمال او شدید و به ثنا خوانیش برخاستید، چگونه مرا ملامت مى کنید که صبح و شام با او مى نشینم و بر مى خیزم؟! همسر عزیز که از موفقیت خود در طرحى که ریخته بود، احساس غرور و خوشحالى مى کرد و عذر خود را موجه جلوه داده بود، یک باره تمام پرده ها را کنار زد و با صراحت تمام به گناه خود اعتراف کرده، گفت: آرى، من او را به کام گرفتن از خویش دعوت کردم، ولى او خویشتن دارى کرد (وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ). سپس بى آن که از این آلودگى به گناه، اظهار ندامت کند، و یا لااقل در برابر میهمانان کمى حفظ ظاهر نماید، با نهایت بى پروائى با لحن جدى که حاکى از اراده قطعى او بود، صریحاً اعلام داشت، اگر او (یوسف) آنچه را که من فرمان مى دهم انجام ندهد، و در برابر عشق سوزان من تسلیم نگردد، به طور قطع به زندان خواهد افتاد (وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ). نه تنها، به زندانش مى افکنم بلکه در درون زندان نیز خوار و ذلیل خواهد بود (وَ لَیَکُوناً مِنَ الصّاغِرینَ). طبیعى است هنگامى که عزیز مصر در برابر آن خیانت آشکار همسرش به جمله وَ اسْتَغْفِری لِذَنْبِکِ (از گناهانت استغفار کن) قناعت کند، باید همسرش رسوائى را به این مرحله بکشاند. و اصولاً در دربار فراعنه و شاهان و عزیزان همان گونه که گفتیم این مسائل چیز تازه اى نیست. * * * بعضى در اینجا روایت شگفت آورى نقل کرده اند و آن این که: گروهى از زنان مصر که در آن جلسه حضور داشتند به حمایت از همسر عزیز برخاستند و حق را به او دادند و دور یوسف را گرفتند، و هر یک براى تشویق یوسف(علیه السلام) به تسلیم شدن یک نوع سخن گفتند. یکى گفت: اى جوان! این همه خویشتن دارى و ناز براى چیست؟ چرا به این عاشق دلداده، ترحم نمى کنى؟ مگر تو این جمال دل آراى خیره کننده را نمى بینى؟ مگر تو دل ندارى و جوان نیستى و از عشق و زیبائى لذت نمى برى؟ آخر مگر تو سنگ و چوبى؟!. دومى گفت: گیرم که از زیبائى و عشق چیزى نمى فهمى، ولى آیا نمى دانى که او همسر عزیز مصر و زن قدرتمند این سامان است؟ فکر نمى کنى که اگر قلب او را به دست آورى، همه این دستگاه در اختیار تو خواهد بود؟ و هر مقامى که بخواهى براى تو آماده است؟ سومى گفت: گیرم که نه تمایل به جمال زیبایش دارى، و نه نیاز به مقام و مالش، ولى آیا نمى دانى که او زن انتقامجوى خطرناکى است؟ وسائل انتقامجوئى را کاملاً در اختیار دارد؟ آیا از زندان وحشتناک و تاریکش نمى ترسى و به غربت مضاعف در این زندان تنهائى نمى اندیشى؟!. تهدید صریح همسر عزیز به زندان و ذلت از یک سو، و وسوسه هاى این زنان آلوده که اکنون نقش دلالى را بازى مى کنند، از سوئى دیگر... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح حکمت (۲۵۵)🔹 🔴غضب و جنون! امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه در نكوهش
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح حکمت (۲۵۶)🔹 🔷ترك حسد، و تندرستى: امام عليه السلام در اين كلام كوتاه و پرمعنا به نكته‌اى دقيق ازنظر روانشناسى اشاره مى‌كند ومى‌فرمايد: «تندرستى، از كمى حسادت است»؛ (صِحَّةُ الْجَسَدِ، مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ). مى‌دانيم رابطه روح و جسم به قدرى زياد است كه هرگونه ناراحتى كه در روح ايجاد شود آثارى در جسم به جاى مى‌گذارد به‌گونه‌اى كه بسيارى از بيمارى‌هاى جسمانى هيچ عاملى جز ناراحتى روح ندارند؛ زخم معده به گفته پزشكان در بسيارى از موارد، ناشى از استرس‌ها و نگرانى‌هاست، بيمارى‌هاى مغز و اعصاب، سكته‌هاى قلبى و مغزى و دردهاى عضلانى در بسيارى از موارد از ناراحتى‌هاى روحى سرچشمه مى‌گيرند. حسد در ميان بيمارى‌هاى روحى يكى از بدترين آن‌هاست؛ حسد گاه چنان شخص حاسد را ناراحت مى‌كند كه نه روز استراحت دارد و نه شب و در آتشى كه خود در درون خود برافروخته مى‌سوزد و آثارش در بدن او روزبه روز نمايان‌تر مى‌شود. خطيب؛ در مصادر كلامى از يكى از روانشناسان معروف به نام پيتر اشتاينكرون نقل مى‌كند كه خلاصه‌اش چنين است: ممكن نيست انسان زندگى سعادتمندانه‌اى داشته باشد در حالى كه حسد در درون جانش رخنه كرده است. حسد تمام مجارى حيات را مسموم مى‌كند. بسيارى از بيمارى‌هاى خونى به خصوص زخم معده ناشى از حسد است؛ هر كجا زخم معده‌اى يافتيد تحقيق كنيد ببينيد، در ريشه‌هاى آن حسد وجود دارد. حسد شبيه افسونگرى است كه داراى سه سر باشد كه هرگاه يكى از آن‌ها در جايى نمايان بشود دو تا ديگر نيز نمايان مى‌شوند و حسد در ميان آن‌ها قرار دارد؛ هرجا حسد پيدا شد كينه وتعصب در كنار آن خواهند بود. در قرآن مجيد و روايات اسلامى نيز مطالب فراوانى درباره نكوهش حسد ديده مى‌شود؛ از جمله خداوند به پيامبرش دستور مى‌دهد كه از شرّ حاسدان به او پناه برد (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ... وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ * وَمِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَد). قرآن انگيزه بسيارى از كارهاى زشت دشمنان را حسد مى‌شمارد: «وَدَّ كَثيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إيمانِكُمْ كُفّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ؛ بسيارى از اهل كتاب، از روى حسد ـ كه در وجود آن‌ها ريشه دوانده ـ آرزو مى‌كردند شما را پس از اسلام و ايمان، به حال كفر بازگردانند؛ با اين‌كه حق براى آن‌ها كاملاً روشن شده است». در حديثى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم كه مى‌فرمايد: «آفَةُ الدِّينِ الْحَسَدُ وَالْعُجْبُ وَالْفَخْرُ؛ آفت دين انسان، حسد، خودبينى و فخر فروشى است». در جاى ديگر مى‌فرمايد: «إِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ؛ حسد، ايمان انسان را مى‌خورد همان‌گونه كه آتش، هيزم را مى‌خورد و نابود مى‌كند». مى‌دانيم حسد عبارت از اين است كه انسان نمى‌تواند نعمت‌هايى را كه خدا به ديگران داده ببيند و تحمل كند و پيوسته زوال آن نعمت‌ها را آرزو مى‌كند، بنابراين او درواقع به حكمت خدا اعتراض دارد همان‌گونه كه در حديثى از رسول خدا مى‌خوانيم كه خداى متعال به موسى بن عمران عليه السلام فرمود: «يَا ابْنَ عِمْرَانَ لا تَحْسُدَنَّ النَّاسَ عَلَى مَا آتَيْتُهُمْ مِنْ فَضْلِي وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْکَ إِلَى ذَلِکَ وَلا تُتْبِعْهُ نَفْسَکَ فَإِنَّ الْحَاسِدَ سَاخِطٌ لِنِعَمِي صَادٌّ لِقَسْمِيَ الَّذِي قَسَمْتُ بَيْنَ عِبَادِي وَمَنْ يَکُ كَذَلِکَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَلَيْسَ مِنِّي؛ اى فرزند عمران! به مردم درباره آنچه از فضلم به آن‌ها داده‌ام حسادت مكن و چشم به آن‌ها مدوز و نفس تو به دنبال آن نرود، زيرا حسود درواقع دشمن نعمت‌هاى من است و مانع از قسمتى است كه بين بندگانم كرده‌ام و هركس چنين باشد من از او نيستم و او هم از من نخواهد بود». در ذيل حكمت 225 نيز توضيحات بيشترى در اين زمينه آمده است. @Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨ 🏷عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ عَنِ اَلْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ اَلْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: مَنْ عَلَّمَ بَابَ هُدًی فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لاَ یُنْقَصُ أُولَئِکَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْئاً وَ مَنْ عَلَّمَ بَابَ ضَلاَلٍ کَانَ عَلَیْهِ مِثْلُ أَوْزَارِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لاَ یُنْقَصُ أُولَئِکَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَیْئاً. 💫حضرت باقر علیه السلام فرمودند: هر که بمردم دری از هدایت آموزد مثل پاداش ایشان دارد بدون اینکه از پاداش آنها چیزی کم شود و کسی که بمردم دری از گمراهی آموزد مثل گناه ایشان دارد بدون اینکه از گناه آنها چیزی کم شود. 📖 الکافی ، ج ۱ ،ص۳۵ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقا رضای قهرمان 2.mp3
4.25M
| آقا رضای قهرمان 🎤 با اجرای : خانم نورالزینب و نورالزهرا حافظی 🎈 💌 @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و هفتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻علامه م
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و هشتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻4. در دوران خلافت عثمان، ابوسفیان از کنار قبر حضرت حمزه گذر می‌کرد، وقتی چشمش به قبر افتاد با پایش به قبر کوبید و خطاب به حضرت حمزه چنین گفت:«ای ابا عماره، حکومتی که ما دیروز بر سر آن با هم می‌جنگیدیم، [ببین] چگونه امروز در دست جوانان ما، به بازی گرفته شده است.» 🔻5. ابوسفیان، پدر معاویه، در جلسه‌ای در خانه عثمان، بعد از اینکه خلافت به بنی‌امیه رسید گفت: «این گوی خلافت را مثل توپ میان خودتان بچرخانید. به آن کسی که ابوسفیان به نام او قسم می‌خورد! نه عذابی در کار است، نه حسابی، نه بهشتی، نه آتشی، نه بعثتی و نه قیامتی.» در این جملات، صریحا ابوسفیان که از بزرگان بنی‌امیه بود، پرده از کفر خود برمی‌دارد و حتی در جلسه خصوصی در خانه عثمان مطلب را به‌گونه‌ای بیان می‌کند که حاضران در مجلس -که از بنی‌امیه بودند- نیز بر این مطلب واقف شوند. 🔻6. پیامبر اکرم فرمود: «معاویه بر دینی غیر از اسلام می میرد.» همچنین همان حضرت فرمود: «معاویه در تابوتی در اسفل جهنم است.» 🔻7. امام علی علیه السلام درباره عاقبت معاویه که به مرگ جاهلیت می‌میرد فرمود: «پسر هند نمی‌میرد تا اینکه بر گردنش صلیب می‌آویزد.» این مسئله نشان می‌دهد معاویه اصولا بر آیین اسلام از دنیا نرفته است. 🔻8. امام علی در جواب آن شخص شامی درباره جنگ صفین فرمود: «من راهی نیافتم [در برابر معاویه] جز اینکه یا با او بجنگم یا اینکه به آنچه محمد آورده کافر شوم.» هنگامی‌که حضرت نجنگیدن در برابر معاویه را همسان کفر به آیین اسلام می‌داند، به این معناست که جهاد در مقابل چنین شخصی، مانند جهاد در برابر مشرکین است که عدم امتثال به آن، به کفر نسبت به احکام الهی منجر می‌شود. در واقع امام، راهی جز جهاد در مقابل معاویه نمی‌بیند. 🔻 درست مانند اینکه پیامبر بعد از نصایح فراوان، راهی را جز جنگ در برابر مشرکین ندید. امام علی، چاره‌ای غیر از این نمی‌دید که به فرمایش پیامبر در مورد قتل معاویه، در زمانی که روی منبر رود، عمل کند. 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا