قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۳۰ الی۳۴)🔹 ↩️یک لحظه بحرانى شدید براى یوسف(علیه السلام) فراهم س
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۳۵ الی۳۸)🔹
❌زندان به جرم بى گناهى!
جلسه عجیب زنان مصر با یوسف(علیه السلام) در قصر عزیز با آن شور و غوغا پایان یافت، ولى طبعاً خبرش به گوش عزیز رسید، و از مجموع این جریانات روشن شد که یوسف(علیه السلام) یک جوان عادى و معمولى نیست، آن چنان پاک است که هیچ قدرتى نمى تواند او را وادار به آلودگى کند، و نشانه هاى این پاکى از جهات مختلف آشکار شد.
پاره شدن پیراهن یوسف از پشت سر.
مقاومت او در برابر وسوسه هاى زنان مصر.
آماده شدن او براى رفتن به زندان.
و عدم تسلیم در برابر تهدیدهاى همسر عزیز به زندان و عذاب الیم.
همه اینها دلیل بر پاکى او بود، دلائلى که کسى نمى توانست آن را پرده پوشى یا انکار کند.
و لازمه این دلائل، اثبات ناپاکى و جرم همسر عزیز مصر بود، و به دنبال ثبوت این جرم، بیم رسوائى و افتضاح جنسى خاندان عزیز در نظر توده مردم روز به روز بیشتر مى شد.
تنها چاره اى که براى این کار از طرف عزیز مصر و مشاورانش دیده شد، این بود که یوسف را به کلى از صحنه خارج کنند، آن چنان که مردم، او و نامش را به دست فراموشى بسپارند، و بهترین راه براى این کار، فرستادنش به سیاه چال زندان بود، که هم او را به فراموشى مى سپرد و هم در میان مردم به این تفسیر مى شد که مجرم اصلى، یوسف(علیه السلام) بوده است!.
لذا قرآن مى گوید: بعد از آن که آنها آیات و نشانه هاى (پاکى یوسف) را دیدند، تصمیم گرفتند که او را تا مدتى زندانى کنند (ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الآْیاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتّى حین).
تعبیر به بَدا که به معنى پیدا شدن رأى جدید است، نشان مى دهد: قبلاً چنین تصمیمى در مورد او نداشتند، و این عقیده را احتمالاً همسر عزیز براى اولین بار پیشنهاد کرد، و به این ترتیب، یوسف(علیه السلام) بى گناه به گناه پاکى دامانش، به زندان رفت و این نه اولین بار بود و نه آخرین بار که انسان شایسته اى به جرم پاکى به زندان برود.
بى گناهى کم گناهى نیست در دیوان عشق *** یوسف از دامان پاک خود به زندان رفته است
آرى، در یک محیط آلوده، آزادى از آن آلودگان است که همراه مسیر آب حرکت مى کنند، نه فقط آزادى، که همه چیز متعلق به آنها است، و افراد پاکدامن و با ارزشى همچون یوسف(علیه السلام)، که همجنس و همرنگ آن محیط نیستند و بر خلاف جریان آب حرکت مى کنند باید منزوى شوند، اما تا کى، آیا براى همیشه؟ نه، مسلماً نه!.
* * *
از جمله کسانى که با یوسف وارد زندان شدند، دو جوان بودند (وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیانِ).
و از آنجا که وقتى انسان نتواند از طریق عادى و معمولى دسترسى به اخبار پیدا کند، احساسات دیگر او به کار مى افتد، تا مسیر حوادث را جستجو و پیش بینى کند، و خواب و رؤیا هم براى او مطلبى مى شود.
از همین رو، یک روز این دو جوان که گفته مى شود یکى از آن دو مأمور آبدارخانه شاه، و دیگرى سر پرست غذا و آشپزخانه بود، و به علت سعایت دشمنان و اتهام به تصمیم بر مسموم نمودن شاه به زندان افتاده بودند، نزد یوسف(علیه السلام) آمدند و هر کدام خوابى را که شب گذشته دیده بود، و برایش عجیب و جالب مى نمود باز گو کرد.
یکى از آن دو گفت: من در عالم خواب چنین دیدم که انگور را براى شراب ساختن مى فشارم ! (قالَ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانی أَعْصِرُ خَمْراً).
و دومى گفت: من در خواب دیدم که مقدارى نان روى سرم حمل مى کنم، و پرندگان آسمان مى آیند و از آن مى خورند (وَ قالَ الآْخَرُ إِنِّی أَرانی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسی خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ).
و اضافه کردند: ما را از تعبیر خوابمان آگاه ساز، که تو را از نیکوکاران مى بینیم (نَبِّئْنا بِتَأْویلِهِ إِنّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنینَ).
در این که این دو جوان از کجا دانستند یوسف(علیه السلام) از تعبیر خواب اطلاع وسیعى دارد، در میان مفسران گفتگو است.
بعضى گفته اند: یوسف شخصاً خود را در زندان براى زندانیان معرفى کرده بود که از تعبیر خواب اطلاع وسیعى دارد.
بعضى گفته اند: سیماى ملکوتى یوسف نشان مى داد او یک فرد عادى نیست، بلکه فرد آگاه، صاحب فکر و بینش است و لابد چنین کسى مى تواند مشکل آنها را در تعبیر خواب حل کند.
و بعضى دیگر گفته اند: یوسف از آغاز ورودش به زندان، با اخلاق نیک و حسن خلق و دلدارى زندانیان و خدمت آنها، و عیادت از مریضان نشان داده بود که یک فرد نیکوکار و گره گشا است، به همین دلیل، در مشکلاتشان به او پناه مى بردند و از او کمک مى خواستند.
ذکر این نکته نیز لازم است که در اینجا قرآن به جاى کلمه عبد و برده تعبیر به فَتى (جوان) مى کند، که یک نوع احترام است، و در حدیث داریم: لایَقُولُنَّ أَحَدُکُمْ عَبْدِى وَ أَمَتِى وَ لکِنْ فَتاى وَ فَتاتِى: هیچ کدام از شما نباید بگوید غلام من، و کنیز من، بلکه بگوید جوان من ⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۳۵ الی۳۸)🔹 ❌زندان به جرم بى گناهى! جلسه عجیب زنان مصر با یوسف
↩️(تا در دوران آزادى تدریجى بردگان، که اسلام برنامه دقیقى براى آن چیده است ، بردگان از هر گونه تحقیر در امان باشند).
تعبیر به إِنِّی أَعْصِرُ خَمْراً (من شراب مى فشردم)، یا به خاطر آن است که او در خواب دید انگور را براى ساختن شراب مى فشارد.
یا انگورى را که در خم، تخمیر شده بود، براى صاف کردن و خارج ساختن شراب از آن مى فشرده است.
و یا این که انگور را مى فشرده تا عصیر آن را به شاه بدهد، بى آن که شراب شده باشد و از آنجا که این انگور قابل تبدیل به شراب است این کلمه به آن اطلاق شده است.
تعبیر به إِنِّی أَرانی (من مى بینم) ـ با این که قاعدتاً باید بگوید من در خواب دیدم ـ به عنوان حکایت حال است، یعنى خود را در آن لحظه اى که خواب مى بیند فرض مى کند، و این سخن را براى ترسیم آن حال بیان مى دارد.
* * *
به هر حال، یوسف که هیچ فرصتى را براى ارشاد و راهنمائى زندانیان از دست نمى داد، مراجعه این دو زندانى را براى مسأله تعبیر خواب غنیمت شمرد و به بهانه آن، حقایق مهمى را که راهگشاى آنها و همه انسان ها بود بیان داشت.
نخست، براى جلب اعتماد آنها در مورد آگاهى او بر تعبیر خواب که سخت مورد توجه آن دو زندانى بود چنین گفت: من به زودى و قبل از آن که جیره غذائى شما فرا رسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت (قالَ لایَأْتیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاّ نَبَّأْتُکُما بِتَأْویلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما).
و به این ترتیب، به آنها اطمینان داد که قبل از فرا رسیدن موعد غذائى آنها، مقصود گمشده خود را خواهند یافت.
در تفسیر این جمله، مفسران احتمالات فراوانى داده اند.
از جمله این که یوسف گفت: من به فرمان پروردگار از بخشى از اسرار آگاهم، نه تنها مى توانم تعبیر خواب شما را بازگو کنم، بلکه از هم اکنون مى توانم بگویم، غذائى که براى شما امروز مى آورند، چه نوع غذا و با چه کیفیت است و خصوصیات آن را بر مى شمرم.
بنابراین تأویل به معنى ذکر خصوصیات آن غذاست، البته تأویل کمتر به چنین معنى آمده، به خصوص این که در جمله قبل به معنى تعبیر خواب است.
احتمال دیگر این که: منظور یوسف(علیه السلام) این بوده که هر گونه طعامى در خواب ببینید، من مى توانم تعبیر آن را براى شما باز گو کنم (ولى این احتمال، با جمله قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما سازگار نیست) بنابراین بهترین تفسیر جمله فوق همان است که در آغاز سخن گفتیم.
سپس یوسفِ با ایمان و خداپرست که توحید با همه ابعادش در اعماق وجود او ریشه دوانده بود، براى این که روشن سازد چیزى جز به فرمان پروردگار تحقق نمى پذیرد چنین ادامه داد:
این علم و دانش و آگاهى من از تعبیر خواب از امورى است که پروردگارم به من آموخته است (ذلِکُما مِمّا عَلَّمَنی رَبِّی).
و براى این که تصور نکنند خداوند، بى حساب چیزى به کسى مى بخشد اضافه کرد من آئین جمعیتى را که ایمان به خدا ندارند، و نسبت به سراى آخرت کافرند، ترک کردم و این نور ایمان و تقوا مرا شایسته چنین موهبتى ساخته است (إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْم لایُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ هُمْ بِالآْخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ).
منظور از این قوم و جمعیت، مردم بت پرست مصر یا بت پرستان کنعان است.
* * *
من باید از این گونه عقاید جدا شوم; چرا که بر خلاف فطرت پاک انسانى است، و به علاوه من در خاندانى پرورش یافته ام که خاندان وحى و نبوت است، من از آئین پدران و نیاکانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروى کردم (وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائی إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).
شاید این اولین بار بود که یوسف(علیه السلام) خود را این چنین به زندانیان معرفى مى کرد، تا بدانند او زاده وحى و نبوت است، و مانند بسیارى از زندانیان دیگر که در نظام هاى طاغوتى به زندان مى رفتند بى گناه به زندان افتاده است.
بعد به عنوان تأکید اضافه مى کند: براى ما شایسته نیست که چیزى را شریک خدا قرار دهیم ; چرا که خاندان ما، خاندان توحید، خاندان ابراهیم(علیه السلام) بت شکن است (ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللّهِ مِنْ شَیْء).
این از مواهب الهى بر ما و بر همه مردم است (ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ عَلَیْنا وَ عَلَى النّاسِ).
بنابراین، تصور نکنید این فضل و محبت تنها شامل ما خانواده پیامبران شده است، این موهبتى است عام، و شامل همه بندگان خدا که در درون جانشان به عنوان یک فطرت به ودیعه گذاشته شده است و به وسیله رهبرى انبیاء تکامل مى یابد.
ولى متأسفانه اکثر مردم این مواهب الهى را شکرگزارى نمى کنند و از راه توحید و ایمان منحرف مى شوند (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایَشْکُرُونَ).
قابل توجه این که در آیه فوق، ابراهیم و اسحاق در زمره پدران (آباء) یوسف شمرده شده، در حالى که مى دانیم یوسف (علیه السلام) فرزند یعقوب ، یعقوب فرزند اسحاق و اسحاق فرزند ابراهیم است، بنابراین کلمه أَب بر جدّ نیز اطلاق مى شود.
@Nahjolbalaghe2
🔲✨تبرک به خاک پای امیرالمومنین علی علیه السلام (مصادر اهل سنت)
💕پیامبر صل الله علیه و آله به علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:
«اگر نبود عدهای از امتم بگویند آنچه مسیحیان درباره عیسی بن مریم گفتند (الوهیت)، درباره تو سخنی میگفتم که 👈امتم در پی آثار قدمهایت در خاک باشند، و آن را ببوسند»
📚ینابیع الموده، قندوزی حنفی ج١ ص٣٩٣
✅نتیجه اینکه معلوم میشود آنچه در فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام شنیدهایم در مقابل آنچه نشنیدهایم ناچیز است.
#غدیر
#اهل_بیت
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔲✨فرق بین نبوت و امامت
حجه الاسلام عالی
#امام_زمان
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و نهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻9. ابن
🌳شجره آشوب« قسمت پنجاهم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻 در روایتی دیگر نیز امام به عقیل فرمود همه عرب در برابر برادرت ایستادهاند همانطور که در برابر رسول خدا ایستادند. این تعبیر نیز میتواند به نکته فوق اشاره داشته باشد که گروه باقیمانده از کفار زمان رسول خدا که بنیامیه از ایشان بود و تنها بهظاهر اسلام آورد، امروز در برابر وصی پیامبر قد علم کردهاند.
🔻14. مسعودی در مروج الذهب آورده است: « «جمعى از متقدمان و متاخران از متكلمان و خوارج در باره رفتار على در جنگ جمل و صفين و اختلاف حكم او در اين دو مورد سخن گفتهاند كه اهل صفين را در حال حمله و فرار ميكشت و زخمداران آنها را بيجان ميكرد ولى در جنگ جمل فرارى را تعقيب نكرد و زخمدارى را بيجان نكرد و هر كه سلاح بينداخت يا به خانه خود رفت ايمن بود شيعيان على در باره تفاوت حكم وى در اين دو جنگ جواب دادهاند كه حكم آن اختلاف داشته است زيرا اصحاب جمل وقتى شكست خوردند دستهاى نداشتند كه بدان پيوندند بلكه همه آن قوم به خانههاى خود برگشتند و به جنگ و دشمنى نپرداختند و مخالفت فرمان نكردند و راضى شدند كه با آنها كارى نداشته باشد و درباره ايشان فقط رفع شمشير ميبايست كرد زيرا بر ضد او به جستجوى همدستانى بر نيامدند ولى اهل صفين به گروه و پيشواى منصوبى مىپيوستند كه براى آنها سلاح فراهم ميكرد و مقررى ميداد و مال تقسيم ميكرد و خسارات آنها را جبران ميكرد و براى پياده آنها مركب فراهم مي آورد و بازشان مي فرستاد كه بجنگ پردازند و همگى مطيع پيشوائى او بودند و از راى وى تبعيت ميكردند و مخالف غير او بودند و امامت او را نمي پذيرفتند و منكر حق او بودند و پنداشتند امامتى را كه حق او نيست مطالبه ميكند بدين جهت حكم آنها اختلاف يافت.»
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ
اى دوستان زندانى من! آیا خدایان متعدد و پراکنده بهترند، یا خداوند یگانه اى که بر همه چیز قاهر است؟!
(یوسف/۳۹)
*
مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ ۚ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ ۚ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ
آنچه غیر از خدا
مى پرستید، جز اسمهایى (بى مسمّا) که شما و پدرانتان آنها را (خدا) نامیده اید، نیست. خداوند هیچ دلیلى بر آن نازل نکرده. حکم تنها از آن خداست. فرمان داده
که غیر ازاو را نپرستید. این است آیین ثابت و پایدار. ولى بیشتر مردم نمى دانند.
(یوسف/۴۰)
*
يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا ۖ وَأَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِن رَّأْسِهِ ۚ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ
اى دوستان زندانى من! امّا (تعبیر خواب شما چنین است که) یکى از شما (دو
نفر، آزاد مى شود. و) ساقى شراب براى آقاى خود خواهد شد.و امّا دیگرى به دار آویخته مى شود. و پرندگان از سر او مى خورند. و مطلبى که درباره آن (از من)
نظر خواستید، قطعى و حتمى است.»
(یوسف/۴۱)
***
وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ
و از میان آن دو نفر، به آن کس که مى دانست رهایى مى یابد، گفت: «مرا نزد آقایت
[= سلطان مصر ]یاد کن (تا از زندان رهایى یابم.)» ولى شیطان یاد او را نزد آقایش از خاطر وى برد. و از این رو، (یوسف) چند سال در زندان باقى ماند.
(یوسف/۴۲)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۳۵ الی۳۸)🔹 ❌زندان به جرم بى گناهى! جلسه عجیب زنان مصر با یوسف
✨﴾﷽﴿✨
🔹 تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات (۳۹ الی۴۲)🔹
🔷زندان یا کانون تربیت؟
هنگامى که یوسف(علیه السلام) با ذکر بحث گذشته، دل هاى آن دو زندانى را آماده پذیرش حقیقت توحید کرد، رو به سوى آنها نموده چنین گفت: اى هم زندان هاى من! آیا خدایان پراکنده و معبودهاى متفرق بهترند یا خداوند یگانه یکتاى قهار و مسلط بر هر چیز ؟ (یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ).
گوئى یوسف(علیه السلام) مى خواهد به آنها حالى کند:
چرا شما آزادى را در خواب مى بینید؟
چرا در بیدارى نمى بینید؟ چرا؟
آیا جز این است که این پراکندگى و تفرقه و نفاق، شما که از شرک و بت پرستى و ارباب متفرقون سرچشمه مى گیرد، سبب شده که طاغوت هاى ستمگر بر شما غلبه کنند؟
چرا شما زیر پرچم توحید جمع نمى شوید، و به دامن پرستش اللّه واحد قهار دست نمى زنید؟ تا بتوانید این خودکامگان ستمگر که شما را بى گناه و به مجرد اتهام به زندان مى افکنند از جامعه خود برانید؟
* * *
و اضافه کرد: این معبودهائى که غیر از خدا براى خود ساخته اید، چیزى جز یک مشت اسم هاى بى مسمّا که شما و پدرانتان آنها را درست کرده اید نیست (ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ).
اینها امورى است که خداوند دلیل و مدرکى براى آن نازل نفرموده بلکه ساخته و پرداخته مغزهاى ناتوان شما است (ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطان).
بدانید حکومت جز براى خدا نیست و به همین دلیل، شما نباید در برابر این بت ها و طاغوت ها و فراعنه سر تعظیم فرود آورید (إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ).
و باز براى تأکید بیشتر اضافه کرد: خداوند فرمان داده جز او را نپرستید (أَمَرَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ).
این است آئین و دین پا بر جا و مستقیم، که هیچ گونه انحرافى در آن راه ندارد (ذلِک الدِّینُ الْقَیِّمُ).
یعنى توحید در تمام ابعادش: در عبادت، در حکومت در جامعه، در فرهنگ و در همه چیز، آئین مستقیم و پا بر جاى الهى است.
ولى چه مى توان کرد بیشتر مردم آگاهى ندارند (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایَعْلَمُونَ) و به خاطر این عدم آگاهى در بیراهه هاى شرک سر گردان مى شوند، و به حکومت غیر اللّه تن در مى دهند و چه زجرها، زندان ها و بدبختى ها که از این رهگذر دامنشان را نمى گیرد!!
* * *
یوسف(علیه السلام) پس از دلالت و ارشاد دو رفیق زندانى خود، و دعوت آنها به حقیقت توحید در ابعاد مختلفش، به تعبیر خواب آنها پرداخت; چرا که از آغاز به همین منظور نزد او آمده بودند، و او هم قول داده بود این خواب ها را تعبیر کند، ولى فرصت را غنیمت شمرد و فصل گویا و زنده اى از توحید و مبارزه با شرک براى آنها بازگو کرد.
آنگاه رو به سوى دو رفیق زندانى کرد و چنین گفت: دوستان زندانى من! اما یکى از شما آزاد مى شود، و ساقى شراب براى ارباب خود خواهد شد (یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَمّا أَحَدُکُما فَیَسْقی رَبَّهُ خَمْراً).
اما نفر دیگر به دار آویخته مى شود، و آن قدر مى ماند که پرندگان آسمان از سر او مى خورند ! (وَ أَمَّا الآْخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ).
گر چه با توجه به تناسب خواب هائى که آنها دیده بودند، اجمالاً معلوم بود کدام یک از این دو، آزاد و کدام یک به دار آویخته مى شود، اما یوسف(علیه السلام)نخواست این خبر ناگوار را صریح تر از این بیان کند، لذا تحت عنوان یکى از شما دو نفر مطلب را تعقیب کرد.
سپس براى تأکید گفتار خود اضافه کرد: این امرى را که شما درباره آن از من سؤال و استفتاء کردید حتمى و قطعى است (قُضِیَ الأَمْرُ الَّذی فیهِ تَسْتَفْتِیانِ).
اشاره به این که این یک تعبیر خواب ساده نیست، بلکه از یک خبر غیبى که به تعلیم الهى یافته ام، مایه مى گیرد، بنابراین جاى تردید و گفتگو ندارد!
در بسیارى از تفاسیر ذیل این جمله آمده است: نفر دوم همین که این خبر ناگوار را شنید، در مقام تکذیب گفتار خود بر آمده گفت: من دروغ گفتم چنین خوابى ندیده بودم، شوخى مى کردم، به گمان این که اگر خواب خود را تکذیب کند، این سرنوشت دگرگون خواهد شد.
و لذا یوسف(علیه السلام) به دنبال این سخن گفت: آنچه درباره آن استفتاء کردید، تغییرناپذیر است.
این احتمال نیز وجود دارد که یوسف(علیه السلام) آن چنان در تعبیر خواب خود قاطع بود که این جمله را به عنوان تأکید بیان داشت.
* * *
در این هنگام که احساس کرد این دو به زودى از او جدا خواهند شد، براى این که روزنه اى به آزادى پیدا کند، و خود را از گناهى که به او نسبت داده بودند تبرئه نماید، به یکى از آن دو رفیق زندانى که مى دانست آزاد خواهد شد سفارش کرد که نزد مالک و صاحب اختیار خود (شاه) از من سخن بگو تا تحقیق کند و بى گناهى من ثابت گردد⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات (۳۹ الی۴۲)🔹 🔷زندان یا کانون تربیت؟ هنگامى که یوسف(علیه السلا
↩️(وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ أَنَّهُ ناج مِنْهُمَا اذْکُرْنی عِنْدَ رَبِّکَ).
اما این غلام فراموشکار ـ آن چنان که راه و رسم افراد کم ظرفیت است، که چون به نعمتى برسند، صاحب نعمت را به دست فراموشى مى سپارند ـ به کلّى مسأله یوسف(علیه السلام) را فراموش کرد.
ولى تعبیر قرآن این است: شیطان یادآورى او را نزد صاحبش از خاطر وى برد (فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ).
و به این ترتیب، یوسف(علیه السلام) به دست فراموشى سپرده شد، و چند سال در زندان باقى ماند (فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ).
در این که ضمیر أَنْساهُ الشَّیْطان به ساقى شاه بر مى گردد یا به یوسف(علیه السلام)، در میان مفسران گفتگو است، بسیارى این ضمیر را به یوسف(علیه السلام) باز گردانده اند.
بنابراین، معنى این جمله چنین مى شود: شیطان یاد خدا را از خاطر یوسف(علیه السلام) برد و به همین دلیل به غیر او توسل جست.
ولى با توجه به جمله قبل، که یوسف به او توصیه مى کند، مرا نزد صاحب و مالکت بازگو کن، ظاهر این است که ضمیر به شخص ساقى باز مى گردد، و کلمه ربّ در هر دو جا، یک مفهوم خواهد داشت.
به علاوه، جمله وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّة (بعد از مدتى باز یادش آمد) که در چند آیه بعد در همین داستان درباره ساقى مى خوانیم، نشان مى دهد فراموش کننده او بوده است، نه یوسف(علیه السلام).
به هر حال، چه ضمیر به یوسف باز گردد و چه به ساقى، در این مسأله شکى نیست که یوسف(علیه السلام) در اینجا براى نجات خود توسل به غیر جسته است.
البته این گونه دست و پا زدن ها براى نجات از زندان، و سایر مشکلات در مورد افراد عادى مسأله مهمى نیست، و از قبیل توسل به اسباب طبیعى مى باشد، اما براى افراد نمونه و کسانى که در سطح ایمان عالى و توحید قرار دارند ، خالى از ایراد نمى تواند باشد، شاید به همین دلیل است که خداوند این ترک اولى را بر یوسف(علیه السلام) نبخشید، و به خاطر آنr چند سالى زندان او، ادامه یافت.
در روایتى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین مى خوانیم: من از برادرم یوسف در شگفتم، که چگونه به مخلوق، و نه به خالق، پناه برد و یارى طلبید ؟.
در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: بعد از این داستان، جبرئیل نزد یوسف(علیه السلام) آمده.
گفت: چه کسى تو را زیباترین مردم قرار داد؟
گفت: پروردگارم!
گفت: چه کسى مهر تو را آن چنان در دل پدر افکند؟
گفت: پروردگارم!
گفت: چه کسى قافله را به سراغ تو فرستاد، تا از چاه نجاتت دهند؟
گفت: پروردگارم!
گفت: چه کسى سنگ را (که از فراز چاه افکنده بودند) از تو دور کرد؟
گفت: پروردگارم!
گفت: چه کسى تو را از چاه رهائى بخشید؟
گفت: پروردگارم!
گفت: چه کسى مکر و حیله زنان مصر را از تو دور ساخت؟
گفت: پروردگارم!
در اینجا جبرئیل چنین گفت: پروردگارت مى گوید، چه چیز سبب شد که حاجتت را به نزد مخلوق بردى، و نزد من نیاوردى؟ و به همین جهت باید چند سال در زندان بمانى .
* * *
نکته ها:
۱ ـ زندان، کانون ارشاد یا دانشگاه فساد
زندان تاریخچه بسیار دردناک و غم انگیزى در جهان دارد، بدترین جنایتکاران و بهترین انسان ها هر دو به زندان افتاده اند، به همین دلیل، زندان همیشه کانونى بوده است براى بهترین درس هاى سازندگى و یا بدترین بدآموزى ها.
در زندان هائى که تبهکاران دور هم جمع مى شوند، در حقیقت یک آموزشگاه عالى فساد تشکیل مى شود، در این زندان ها نقشه هاى تخریبى را مبادله مى کنند، و تجربیاتشان را در اختیار یکدیگر مى گذارند، و هر تبهکارى در واقع درس اختصاصى خود را به دیگران مى آموزد.
به همین دلیل، پس از آزادى از زندان بهتر و ماهرتر از گذشته، به جنایات خود ادامه مى دهند، آن هم با حفظ وحدت و تشکل جدید، مگر این که ناظران بر وضع زندان، مراقب این موضوع باشند، و با ارشاد و تربیت زندانیان، آنها را که غالباً افرادى پر انرژى و با استعداد هستند، تبدیل به عناصر صالح و مفید و سازنده بکنند.
و اما زندان هائى که از پاکان و نیکان و بى گناهان، و مبارزان راه حق و آزادى تشکیل مى گردد، کانونى است براى آموزش هاى عقیدتى، و راههاى عملى مبارزه، و سازماندهى.
این گونه زندان ها فرصت خوبى به مبارزان راه حق مى دهد تا بتوانند کوشش هاى خود را پس از آزادى هماهنگ و متشکل سازند.
یوسف(علیه السلام) که در مبارزه با زن هوس باز، حیله گر، و قلدرى، همچون همسر عزیز مصر، پیروز شده بود، سعى داشت محیط زندان را تبدیل به یک محیط ارشاد و کانون تعلیم و تربیت کند، و حتى پایه آزادى خود و دیگران را بر همان برنامه ها گذارد.
این سرگذشت به ما این درس مهم را مى دهد که: ارشاد، تعلیم، تربیت محدود و محصور در کانون معینى مانند مسجد و مدرسه نیست، بلکه، باید از هر فرصتى براى این هدف استفاده کرد، حتى از زندان در زیر زنجیرهاى اسارت....
@Nahjolbalaghe2