قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۵۰)🔹 ↩️حتى گاه که پيغمبر(صلى الله عليه وآله) خودش به سوى ميدان حرکت نم
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه(۵۰)🔹
↩️بسيارند کسانى که به ظاهر در مسير اطاعتند و دعوت پيشوايشان را لبيک مى گويند; ولى بر اثر سستى و کاهلى نتيجه مطلوبى عايدشان نمى شود. امام(عليه السلام) آن را به عنوان حقّى مستقل شمرده تا همگان بدانند اطاعت دعوت چيزى است و جدى بودن چيز ديگر.
بعضى از شارحان نهج البلاغه، اين جمله را اشاره به مسأله جهاد مى دانند که امام(عليه السلام) فرماندهان لشکر را موظّف مى کند هر زمان فرصتى براى دفع دشمن فراهم گردد آن را غنيمت بشمرند و سستى و کوتاهى نکنند.
سرانجام در بيان چهارمين و آخرين حق مردم بر پيشوايانشان مى فرمايد: «و بايد در ميان امواج مشکل ها و شدايد براى حق و به سوى حق فرو رويد»; (وَأَنْ تَخُوضُوا الْغَمَرَاتِ(11) إِلَى الْحَقِّ).
اشاره به اينکه در مقام دفاع از کشور اسلام فداکارى لازم است، فداکارى تا سرحد جان و اين يکى از حقوق زمامدار بر فرماندهان لشکر و فرد فرد آنهاست.
تاريخ اسلام پر است از جلوه هاى ايثار و فداکارى و خوض غمرات براى رسيدن به حق. براى نمونه: تاريخ طبرى در حوادث سنه 37 آورده است: در ميدان جنگ صفين عمّار بيرون آمد و در برابر مردم قرار گرفت و عرضه داشت: خداوندا تو مى دانى اگر من بدانم که رضاى تو در اين است که خودم را در دريا پرتاب کنم چنين مى کنم و من به خوبى مى دانم که امروز هيچ عملى تو را از پيکار با اين فاسقان خشنودتر نمى سازد و اگر مى دانستم عملى تو را خشنودتر از اين مى سازد انجام مى دادم.(12)
در سيره ابن هشام آمده است هنگامى که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) باخبر شد لشکر قريش به سوى بدر حرکت کرده پيامبر با مردم مشورت کرد و جريان قريش را به آنها گفت (نظر حضرت اين بود که ميزان آمادگى ياران خود را بيازمايد) مقداد برخاست و گفت: اى رسول خدا! به همان راهى که خداوند به تو نشان داده برو ما با تو هستيم به خدا سوگند ما مثل بنى اسرائيل نيستيم که به موسى گفتند: تو به اتفاق پروردگارت برو و با دشمنان مبارزه کن ما در اينجا نشسته ايم. من مى گويم: تو با پروردگارت با آنها پيکار کنيد و ما هم با شما هستيم. به خدايى که تو را به حق مبعوث ساخته اگر ما را به دورترين نقطه جزيره ببرى با تو خواهيم بود تا به مقصد برسى. پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) براى او دعا کرد سپس فرمود: اى مردم باز هم به من مشورت دهيد. نظر آن حضرت طايفه انصار بود و آنها جمعيت قابل ملاحظه اى بودند. سعد بن معاذ برخاست و عرض کرد: اى رسول خدا! مثل اينکه نظرت به سوى ما طايفه انصار است؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: آرى. عرض کرد: ما به تو ايمان آورده ايم و گواهى داده ايم آنچه را آوردى حق است و با تو عهد و پيمان بسته ايم. به هر سويى مى خواهى برو ما با تو هستيم. به خدايى که تو را به حق مبعوث کرده اگر ما را به کنار اين دريا ببرى (اشاره به درياى سرخ است که در حاشيه غربى جزيره عربستان قرار دارد) و تو وارد اين دريا شوى ما هم با تو وارد خواهيم شد و يک نفر تخلّف نخواهد کرد.(13)
امام(عليه السلام) در سومين بخش از کلام خود متخلّفان را تهديد مى کند تا بشارت و انذار را به هم بياميزد و مى فرمايد: «اگر اين وظايف را نسبت به من انجام ندهيد آن کس که راه کج مى رود از همه نزد من خوارتر است. سپس او را به سختى کيفر مى دهم و راه فرارى نزد من نخواهد داشت»; (فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَسْتَقِيمُوا لِي عَلَى ذَلِکَ لَمْ يَکُنْ أَحَدٌ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِمَّنِ اعْوَجَّ(14) مِنْکُمْ، ثُمَّ أُعْظِمُ لَهُ الْعُقُوبَةَ، وَلاَ يَجِدُ عِنْدِي فِيهَا رُخْصَةً).
در واقع امام(عليه السلام) در اينجا براى متخلفان دو کيفر قائل شده است: کيفر معنوى و کيفر ظاهرى. کيفر معنوى آن است که قدر و مقام آنها نزد امام(عليه السلام) بسيار پايين خواهد آمد; پائين تر از هرکس و کيفر ظاهرى مجازات هاى جسمانى است که امام(عليه السلام) براى آنها در نظر گرفته است. به يقين اگر بشارت و انذار در مديريت ها مخصوصاً مديريت جنگ و دفاع آميخته نشود کارآيى خود را از دست خواهد داد.
آن گاه امام(عليه السلام) در پايان اشاره کوتاه و پرمعنايى به آنچه در بالا بيان فرمود کرده مى افزايد: «بنابراين بايد حقوق خود را از امراى خود بگيريد و حقوق آنها را که با آن خداوند کار شما را اصلاح مى کند به آنها بپردازيد. والسّلام»; (فَخُذُوا هَذَا مِنْ أُمَرَائِکُمْ، وَأَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ مَا يُصْلِحُ اللهُ بِهِ أَمْرَکُمْ. وَالسَّلاَمُ).
جمله «فَخُذُوا هَذَا مِنْ أُمَرَائِکُمْ» اشاره به حقوق پنجگانه اى است که در آغاز امام(عليه السلام) بيان فرمود و به آنها حق مى دهد که اين حقوق را از پيشوايشان مطالبه کنند و جمله «أَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ...» اشاره به حقوق چهارگانه اى است که امام(عليه السلام) از آنها مطالبه مى کند; حقوقى که آن هم به نفع آنها و براى اصلاح امور آنهاست.»
@Nahjolbalaghe2
8.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه_های_کودکانه | سطل بازیافت
🎙 با اجرای نورالزینب و نوالزهرا خانم حافظی
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
این آیه در حقیقت، مکمّل آیه گذشته درباره صفات کسانى است که مشمول رحمت واسعه پروردگار هستند، یعنى پس
↩️و چون این صفات ششگانه به ضمیمه مقام رسالت که مجموعاً هفت صفت مى شود، روى هم رفته نشانه روشن و دلیل آشکارى بر صدق دعوت او است اضافه مى کند: کسانى که به او ایمان بیاورند و مقامش را بزرگ بشمرند و او را در ابلاغ رسالتش یارى کنند، و از نور آشکارى که با او نازل شده (یعنى قرآن مجید) پیروى کنند، بدون شک چنین افرادى رستگارانند (فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
عَزَّرُوه از ماده تعزیر به معنى حمایت و یارى کردن آمیخته با احترام و بزرگداشت است.
بعضى گفته اند: اصل آن به معنى، منع و جلوگیرى است، اگر جلوگیرى از دشمن باشد، مفهوم آن یارى کردن است، و اگر جلوگیرى از گناه باشد، مفهوم آن مجازات و تنبیه است، و لذا به مجازات هاى خفیف تعزیر مى گویند.
قابل توجه این که: در آیه فوق به جاى أُنْزِلَ إِلَیْهِ ، أُنْزِلَ مَعَهُ (با او نازل گردید) آمده است، در حالى که مى دانیم: شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزولى از آسمان نداشت.
ولى چون نبوت و رسالت او همراه قرآن از طرف خدا نازل شد، تعبیر به مَعَهُ شده است.
* * *
نکته ها:
۱ ـ پنج دلیل براى نبوت در یک آیه
در هیچ یک از آیات قرآن دلائل حقانیت دعوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) همانند آیه فوق، یک جا بیان نشده است.
اگر درست در صفات هفتگانه اى که خداوند در این آیه براى پیامبرش ذکر کرده دقت کنیم، پنج دلیل روشن براى اثبات نبوت او خواهیم یافت.
نخست این که: او أُمّى و درس نخوانده بود، اما با این حال کتابى آورد که نه تنها سرنوشت مردم حجاز را دگرگون ساخت، که نقطه بازگشت مهمى در تاریخ بشریت بود، حتى آنها که او را به نبوت نپذیرفته اند در عظمت کتاب و تعلیماتش تردید ندارند.
آیا از یک انسان درس نخوانده، و مکتب ندیده، و پرورش یافته یک محیط جهل و بربریت، روى حساب هاى عادى، ممکن است چنین کارى انجام پذیرد؟
دوم این که: دلائل نبوت او با تعبیرات مختلف در کتب آسمانى پیشین وجود دارد آن چنان که انسان را به حقانیت او مطمئن مى سازد، بشاراتى در آنها آمده است که تنها بر او تطبیق مى گردد.
سوم این که: محتویات دعوت او با عقل و خرد سازگار است; زیرا دعوت به معروف و نهى از منکرات و زشتى ها مى کند، و این موضوع با مطالعه تعلیماتش به خوبى روشن است.
چهارم: محتویات دعوت او با طبع سلیم و فطرت هماهنگ است.
پنجم: اگر او از طرف خدا نبود، حتماً به خاطر منافع خویش دست به چنین کارى مى زد، و در این صورت نه تنها نباید غل و زنجیرها را از مردم بگشاید بلکه باید آنها را همچنان در جهل و بى خبرى نگه دارد تا بهتر بتواند آنها را استثمار کند.
در حالى که مى بینیم او زنجیرهاى گران را از دست و پاى بشریت گشود:
زنجیر جهل و نادانى از طریق دعوت پى گیر و مستمر به علم و دانش.
زنجیر بت پرستى و خرافات از راه دعوت به توحید.
زنجیر انواع تبعیضات و زندگى طبقاتى از طریق دعوت به اخوت دینى و برادرى اسلامى، و مساوات در برابر قانون.
و زنجیرهاى دیگر، هر یک از اینها به تنهائى دلیلى است بر حقانیت دعوت او و مجموع آنها دلیلى روشن تر.
* * *
۲ ـ چگونه پیامبر امّى بود؟
درباره مفهوم أُمّى همان طور که در بالا گفته شد، سه احتمال معروف وجود دارد:
نخست: به معنى درس نخوانده باشد.
دوم: به معنى کسى که در سرزمین مکّه تولد یافته و از مکّه برخاسته.
سوم: به معنى کسى که از میان امت و توده مردم قیام کرده.
ولى معروف تر از همه تفسیر اول است که با موارد استعمال این کلمه نیز سازگارتر مى باشد، و همان گونه که گفتیم ممکن است هر سه معنى با هم مراد باشد.
در این که: پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به مکتب نرفت و خط ننوشت، در میان مورخّان بحثى نیست و قرآن نیز صریحاً در آیه ۴۸ سوره عنکبوت درباره وضع پیامبر(صلى الله علیه وآله)قبل از بعثت مى فرماید: وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتاب وَ لاتَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون:
پیش از این نه کتابى مى خواندى و نه با دست خود چیزى مى نوشتى تا موجب تردید دشمنانى که مى خواهند سخنان تو را ابطال کنند گردد .
اصولاً در محیط حجاز به اندازه اى باسواد کم بود که افراد باسواد کاملاً معروف و شناخته شده بودند.
در مکّه که مرکز حجاز محسوب مى شد تعداد کسانى از مردان که مى توانستند بخوانند و بنویسند از ۱۷ نفر تجاوز نمى کرد و از زنان تنها یک زن بود که سواد خواندن و نوشتن داشت.(۳)
مسلماً در چنین محیطى اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد معلمى خواندن و نوشتن را آموخته بود کاملاً معروف و مشهور مى شد.
و به فرض این که: نبوتش را نپذیریم او چگونه مى توانست با صراحت در کتاب خویش این موضوع را نفى کند؟ آیا مردم به او اعتراض نمى کردند که درس خواندن تو مسلّم است، این قرینه روشنى بر امّى بودن او است.
@Nahjolbalagh
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه_های_کودکانه | کلاس هزار متری
🎙 با اجرای نورالزینب و نوالزهرا خانم حافظی
📚 خانه خدا در کوچه ی ماست
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️و چون این صفات ششگانه به ضمیمه مقام رسالت که مجموعاً هفت صفت مى شود، روى هم رفته نشانه روشن و دلیل
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیه (۱۵۷)🔹
↩️در هر حال، وجود این صفت در پیامبر(صلى الله علیه وآله) تأکیدى در زمینه نبوّت او بود تا هر گونه احتمالى جز ارتباط به خداوند و جهان ماوراء طبیعت در زمینه دعوت او منتفى گردد.
این در مورد دوران قبل از نبوت و اما پس از بعثت نیز، در هیچ یک از تواریخ نقل نشده است که او خواندن و نوشتن را از کسى فرا گرفته باشد، بنابراین، به همان حال امّى بودن تا پایان عمر باقى ماند.
ولى اشتباه بزرگى که باید در اینجا از آن اجتناب کرد این است که: درس نخواندن غیر از بى سواد بودن است و کسانى که کلمه أُمّى را به معنى بى سواد تفسیر مى کنند، گویا توجه به این تفاوت ندارند.
هیچ مانعى ندارد: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به تعلیم الهى، خواندن ـ یا ـ خواندن و نوشتن را بداند، بى آن که نزد انسانى فرا گرفته باشد; زیرا چنین اطلاعى بدون تردید از کمالات انسانى و مکمّل مقام نبوت است.
شاهد این سخن روایاتى است که از امامان اهل بیت(علیهم السلام)نقل شده که: پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى توانست بخواند و یا هم توانائى خواندن داشت و هم توانائى نوشتن.
اما براى این که: جائى براى کوچک ترین تردید براى دعوت او نماند از این توانائى استفاده نمى کرد.
و این که بعضى گفته اند: توانائى بر خواندن و نوشتن، کمالى محسوب نمى شود، بلکه این دو علم کلیدى براى رسیدن به کمالات علمى هستند نه علم واقعى و کمال حقیقى، پاسخش در خودش نهفته است; زیرا آگاهى از وسیله کمالات، خود نیز کمالى است روشن.
ممکن است گفته شود: در دو روایت که از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده، صریحاً تفسیر أُمّى به درس نخوانده، نفى گردیده است، و تنها به معنى کسى که به امّ القرى (مکّه) منسوب است، تفسیر شده.
در پاسخ مى گوئیم: یکى از این دو روایت به اصطلاح مرفوعه است و سند آن فاقد ارزش، و روایت دوم از جعفر بن محمّد صوفى نقل شده که از نظر علم رجال شخص مجهولى است.
و اما این که: بعضى تصور کرده اند آیه دوم سوره جمعه : یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة و آیات دیگرى به این مضمون، دلیل بر آن است که پیامبر(صلى الله علیه وآله)قرآن را از روى نوشته بر مردم مى خواند کاملاً اشتباه است; زیرا تلاوت هم به خواندن از روى نوشته گفته مى شود و هم به خواندن از حفظ، کسانى که قرآن یا اشعار یا ادعیه را از حفظ مى خوانند، تعبیر به تلاوت در مورد آنها بسیار فراوان است.
از مجموع آنچه گفتیم چنین نتیجه مى گیریم:
الف ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) به طور قطع، نزد کسى خواندن و نوشتن را فرا نگرفته بود، و به این ترتیب یکى از صفات او این است که نزد استادى درس نخوانده است.
ب ـ هیچ گونه دلیل معتبرى در دست نداریم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) قبل از نبوت یا بعد از آن عملاً چیزى را خوانده یا نوشته باشد.
ج ـ این موضوع منافاتى با آن ندارد که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به تعلیم پروردگار قادر بر خواندن یا نوشتن بوده باشد.
* * *
۳ ـ بشارت ظهور پیامبر(صلى الله علیه وآله)شواهد قطعى تاریخى و همچنین محتویات کتب مقدسه یهود و نصارى ( تورات و اناجیل ) نشان مى دهد که: اینها کتاب هاى آسمانى نازل شده بر موسى و عیسى(علیهما السلام) نیستند و دست تحریف به سوى آنها دراز شده است بلکه بعضى از میان رفته اند و آنچه امروز به نام کتب مقدسه در میان آنها است مخلوطى است از زائیده هاى افکار بشرى و قسمتى از تعلیماتى که بر موسى(علیه السلام)و عیسى(علیه السلام) نازل گردیده و در دست شاگردان بوده.
بنابراین، اگر جمله هائى که صراحت کامل درباره بشارت ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)داشته باشد در آنها دیده نشود جاى تعجب نخواهد بود.
ولى با این حال، در همین کتب تحریف یافته عباراتى دیده مى شود که اشاره قابل ملاحظه اى به ظهور این پیامبر بزرگ دارد که جمعى از دانشمندان ما آنها را در کتاب ها یا مقاله هائى که در این موضوع نگاشته اند جمع آورى نموده، و چون ذکر آن همه بشارات و بحث و گفتگو پیرامون دلالت آنها به طول مى انجامد ما تنها به چند قسمت به عنوان نمونه اشاره مى کنیم:
الف ـ در تورات سفر تکوین، فصل ۱۷، شماره هاى ۱۷ تا ۲٠ چنین مى خوانیم:
و ابراهیم به خدا گفت که: اى کاش! اسماعیل در حضور تو زندگى نماید... و در حق اسماعیل (دعاى) تو را شنیدم اینک به او برکت دادم و او را بارور گردانیده به غایت زیاد خواهم نمود و دوازده سرور تولید خواهد نمود و او را امت عظیمى خواهم نمود .
ب ـ در سفر پیدایش ، باب ۴۹، شماره ۱٠ مى خوانیم:
عصاى سلطنت از یهودا و فرمانفرمائى از پیش پایش، نهضت خواهد نمود تا وقتى که شیلوه بیاید که به او امت ها جمع خواهد شد⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیه (۱۵۷)🔹 ↩️در هر حال، وجود این صفت در پیامبر(صلى الله علیه وآل
قابل توجه این که یکى از معانى شیلوه ـ طبق تصریح مستر هاکس در کتاب قاموس مقدس ـ فرستادن مى باشد و با کلمه رسول یا رسول اللّه موافق است.
ج ـ در انجیل یوحنا ، باب ۱۴، شماره هاى ۱۵ و ۱۶ چنین مى خوانیم:
اگر شما مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست و او تسلّى دهنده دیگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهد ماند .
د ـ و در همان انجیل یوحنا ، باب ۱۵، شماره ۲۶ مى خوانیم:
و چون آن تسلّى دهنده بیاید که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد یعنى روح راستى که از طرف پدر مى آید او درباره من شهادت خواهد داد .
هـ ـ و نیز در همان انجیل یوحنا ، باب ۱۶، شماره ۷ به بعد مى خوانیم:
لیکن به شما راست مى گویم که شما را مفید است که من بروم که اگر من نروم آن تسلّى دهنده به نزد شما نخواهد آمد اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد... اما چون او یعنى روح راستى بیاید او شما را به تمامى راستى ارشاد خواهد نمود; زیرا که او از پیش خود سخن نخواهد گفت، بلکه هر آنچه مى شنود خواهد گفت و شما را به آینده خبر خواهد داد .
نکته شایان توجه این که: در اناجیل فارسى در جمله هاى بالا که از انجیل یوحنا است کلمه تسلّى دهنده آمده، ولى در انجیل عربى چاپ لندن (مطبعه ویلیام وطس ـ سال ۱۸۵۷) به جاى آن فارقلیطا ذکر شده است.
@Nahjolbalaghe2