eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و نهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻9. ابن
🌳شجره آشوب« قسمت پنجاهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻 در روایتی دیگر نیز امام به عقیل فرمود همه عرب در برابر برادرت ایستاده‌اند همان‌طور که در برابر رسول خدا ایستادند. این تعبیر نیز می‌تواند به نکته فوق اشاره داشته باشد که گروه باقیمانده از کفار زمان رسول خدا که بنی‌امیه از ایشان بود و تنها به‌ظاهر اسلام آورد، امروز در برابر وصی پیامبر قد علم کرده‌اند. 🔻14. مسعودی در مروج الذهب آورده است: « «جمعى از متقدمان و متاخران از متكلمان و خوارج در باره رفتار على در جنگ جمل و صفين و اختلاف حكم او در اين دو مورد سخن گفته‏اند كه اهل صفين را در حال حمله و فرار ميكشت و زخمداران آنها را بيجان ميكرد ولى در جنگ جمل فرارى را تعقيب نكرد و زخمدارى را بيجان نكرد و هر كه سلاح بينداخت يا به خانه خود رفت ايمن بود شيعيان على در باره تفاوت حكم وى در اين دو جنگ جواب داده‏اند كه حكم آن اختلاف داشته است زيرا اصحاب جمل وقتى شكست خوردند دسته‏اى نداشتند كه بدان پيوندند بلكه همه آن قوم به خانه‏هاى خود برگشتند و به جنگ و دشمنى نپرداختند و مخالفت فرمان نكردند و راضى شدند كه با آنها كارى نداشته باشد و درباره ايشان فقط رفع شمشير ميبايست كرد زيرا بر ضد او به جستجوى همدستانى بر نيامدند ولى اهل صفين به گروه و پيشواى منصوبى مى‏پيوستند كه براى آنها سلاح فراهم ميكرد و مقررى ميداد و مال تقسيم ميكرد و خسارات آنها را جبران ميكرد و براى پياده آنها مركب فراهم مي آورد و بازشان مي فرستاد كه بجنگ پردازند و همگى مطيع پيشوائى او بودند و از راى وى تبعيت ميكردند و مخالف غير او بودند و امامت او را نمي پذيرفتند و منكر حق او بودند و پنداشتند امامتى را كه حق او نيست مطالبه ميكند بدين جهت حكم آنها اختلاف يافت.» 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند 🌺🍃 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ اى دوستان زندانى من! آیا خدایان متعدد و پراکنده بهترند، یا خداوند یگانه اى که بر همه چیز قاهر است؟! (یوسف/۳۹) * مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ ۚ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ ۚ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ آنچه غیر از خدا مى پرستید، جز اسمهایى (بى مسمّا) که شما و پدرانتان آنها را (خدا) نامیده اید، نیست. خداوند هیچ دلیلى بر آن نازل نکرده. حکم تنها از آن خداست. فرمان داده که غیر ازاو را نپرستید. این است آیین ثابت و پایدار. ولى بیشتر مردم نمى دانند. (یوسف/۴۰) * يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا ۖ وَأَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِن رَّأْسِهِ ۚ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ اى دوستان زندانى من! امّا (تعبیر خواب شما چنین است که) یکى از شما (دو نفر، آزاد مى شود. و) ساقى شراب براى آقاى خود خواهد شد.و امّا دیگرى به دار آویخته مى شود. و پرندگان از سر او مى خورند. و مطلبى که درباره آن (از من) نظر خواستید، قطعى و حتمى است.» (یوسف/۴۱) *** وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ و از میان آن دو نفر، به آن کس که مى دانست رهایى مى یابد، گفت: «مرا نزد آقایت [= سلطان مصر ]یاد کن (تا از زندان رهایى یابم.)» ولى شیطان یاد او را نزد آقایش از خاطر وى برد. و از این رو، (یوسف) چند سال در زندان باقى ماند. (یوسف/۴۲) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۳۵ الی۳۸)🔹 ❌زندان به جرم بى گناهى! جلسه عجیب زنان مصر با یوسف
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات (۳۹ الی۴۲)🔹 🔷زندان یا کانون تربیت؟ هنگامى که یوسف(علیه السلام) با ذکر بحث گذشته، دل هاى آن دو زندانى را آماده پذیرش حقیقت توحید کرد، رو به سوى آنها نموده چنین گفت: اى هم زندان هاى من! آیا خدایان پراکنده و معبودهاى متفرق بهترند یا خداوند یگانه یکتاى قهار و مسلط بر هر چیز ؟ (یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ). گوئى یوسف(علیه السلام) مى خواهد به آنها حالى کند: چرا شما آزادى را در خواب مى بینید؟ چرا در بیدارى نمى بینید؟ چرا؟ آیا جز این است که این پراکندگى و تفرقه و نفاق، شما که از شرک و بت پرستى و ارباب متفرقون سرچشمه مى گیرد، سبب شده که طاغوت هاى ستمگر بر شما غلبه کنند؟ چرا شما زیر پرچم توحید جمع نمى شوید، و به دامن پرستش اللّه واحد قهار دست نمى زنید؟ تا بتوانید این خودکامگان ستمگر که شما را بى گناه و به مجرد اتهام به زندان مى افکنند از جامعه خود برانید؟ * * * و اضافه کرد: این معبودهائى که غیر از خدا براى خود ساخته اید، چیزى جز یک مشت اسم هاى بى مسمّا که شما و پدرانتان آنها را درست کرده اید نیست (ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ). اینها امورى است که خداوند دلیل و مدرکى براى آن نازل نفرموده بلکه ساخته و پرداخته مغزهاى ناتوان شما است (ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطان). بدانید حکومت جز براى خدا نیست و به همین دلیل، شما نباید در برابر این بت ها و طاغوت ها و فراعنه سر تعظیم فرود آورید (إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ). و باز براى تأکید بیشتر اضافه کرد: خداوند فرمان داده جز او را نپرستید (أَمَرَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ). این است آئین و دین پا بر جا و مستقیم، که هیچ گونه انحرافى در آن راه ندارد (ذلِک الدِّینُ الْقَیِّمُ). یعنى توحید در تمام ابعادش: در عبادت، در حکومت در جامعه، در فرهنگ و در همه چیز، آئین مستقیم و پا بر جاى الهى است. ولى چه مى توان کرد بیشتر مردم آگاهى ندارند (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایَعْلَمُونَ) و به خاطر این عدم آگاهى در بیراهه هاى شرک سر گردان مى شوند، و به حکومت غیر اللّه تن در مى دهند و چه زجرها، زندان ها و بدبختى ها که از این رهگذر دامنشان را نمى گیرد!! * * * یوسف(علیه السلام) پس از دلالت و ارشاد دو رفیق زندانى خود، و دعوت آنها به حقیقت توحید در ابعاد مختلفش، به تعبیر خواب آنها پرداخت; چرا که از آغاز به همین منظور نزد او آمده بودند، و او هم قول داده بود این خواب ها را تعبیر کند، ولى فرصت را غنیمت شمرد و فصل گویا و زنده اى از توحید و مبارزه با شرک براى آنها بازگو کرد. آنگاه رو به سوى دو رفیق زندانى کرد و چنین گفت: دوستان زندانى من! اما یکى از شما آزاد مى شود، و ساقى شراب براى ارباب خود خواهد شد (یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَمّا أَحَدُکُما فَیَسْقی رَبَّهُ خَمْراً). اما نفر دیگر به دار آویخته مى شود، و آن قدر مى ماند که پرندگان آسمان از سر او مى خورند ! (وَ أَمَّا الآْخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ). گر چه با توجه به تناسب خواب هائى که آنها دیده بودند، اجمالاً معلوم بود کدام یک از این دو، آزاد و کدام یک به دار آویخته مى شود، اما یوسف(علیه السلام)نخواست این خبر ناگوار را صریح تر از این بیان کند، لذا تحت عنوان یکى از شما دو نفر مطلب را تعقیب کرد. سپس براى تأکید گفتار خود اضافه کرد: این امرى را که شما درباره آن از من سؤال و استفتاء کردید حتمى و قطعى است (قُضِیَ الأَمْرُ الَّذی فیهِ تَسْتَفْتِیانِ). اشاره به این که این یک تعبیر خواب ساده نیست، بلکه از یک خبر غیبى که به تعلیم الهى یافته ام، مایه مى گیرد، بنابراین جاى تردید و گفتگو ندارد! در بسیارى از تفاسیر ذیل این جمله آمده است: نفر دوم همین که این خبر ناگوار را شنید، در مقام تکذیب گفتار خود بر آمده گفت: من دروغ گفتم چنین خوابى ندیده بودم، شوخى مى کردم، به گمان این که اگر خواب خود را تکذیب کند، این سرنوشت دگرگون خواهد شد. و لذا یوسف(علیه السلام) به دنبال این سخن گفت: آنچه درباره آن استفتاء کردید، تغییرناپذیر است. این احتمال نیز وجود دارد که یوسف(علیه السلام) آن چنان در تعبیر خواب خود قاطع بود که این جمله را به عنوان تأکید بیان داشت. * * * در این هنگام که احساس کرد این دو به زودى از او جدا خواهند شد، براى این که روزنه اى به آزادى پیدا کند، و خود را از گناهى که به او نسبت داده بودند تبرئه نماید، به یکى از آن دو رفیق زندانى که مى دانست آزاد خواهد شد سفارش کرد که نزد مالک و صاحب اختیار خود (شاه) از من سخن بگو تا تحقیق کند و بى گناهى من ثابت گردد⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات (۳۹ الی۴۲)🔹 🔷زندان یا کانون تربیت؟ هنگامى که یوسف(علیه السلا
↩️(وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ أَنَّهُ ناج مِنْهُمَا اذْکُرْنی عِنْدَ رَبِّکَ). اما این غلام فراموشکار ـ آن چنان که راه و رسم افراد کم ظرفیت است، که چون به نعمتى برسند، صاحب نعمت را به دست فراموشى مى سپارند ـ به کلّى مسأله یوسف(علیه السلام) را فراموش کرد. ولى تعبیر قرآن این است: شیطان یادآورى او را نزد صاحبش از خاطر وى برد (فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ). و به این ترتیب، یوسف(علیه السلام) به دست فراموشى سپرده شد، و چند سال در زندان باقى ماند (فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ). در این که ضمیر أَنْساهُ الشَّیْطان به ساقى شاه بر مى گردد یا به یوسف(علیه السلام)، در میان مفسران گفتگو است، بسیارى این ضمیر را به یوسف(علیه السلام) باز گردانده اند. بنابراین، معنى این جمله چنین مى شود: شیطان یاد خدا را از خاطر یوسف(علیه السلام) برد و به همین دلیل به غیر او توسل جست. ولى با توجه به جمله قبل، که یوسف به او توصیه مى کند، مرا نزد صاحب و مالکت بازگو کن، ظاهر این است که ضمیر به شخص ساقى باز مى گردد، و کلمه ربّ در هر دو جا، یک مفهوم خواهد داشت. به علاوه، جمله وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّة (بعد از مدتى باز یادش آمد) که در چند آیه بعد در همین داستان درباره ساقى مى خوانیم، نشان مى دهد فراموش کننده او بوده است، نه یوسف(علیه السلام). به هر حال، چه ضمیر به یوسف باز گردد و چه به ساقى، در این مسأله شکى نیست که یوسف(علیه السلام) در اینجا براى نجات خود توسل به غیر جسته است. البته این گونه دست و پا زدن ها براى نجات از زندان، و سایر مشکلات در مورد افراد عادى مسأله مهمى نیست، و از قبیل توسل به اسباب طبیعى مى باشد، اما براى افراد نمونه و کسانى که در سطح ایمان عالى و توحید قرار دارند ، خالى از ایراد نمى تواند باشد، شاید به همین دلیل است که خداوند این ترک اولى را بر یوسف(علیه السلام) نبخشید، و به خاطر آنr چند سالى زندان او، ادامه یافت. در روایتى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین مى خوانیم: من از برادرم یوسف در شگفتم، که چگونه به مخلوق، و نه به خالق، پناه برد و یارى طلبید ؟. در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: بعد از این داستان، جبرئیل نزد یوسف(علیه السلام) آمده. گفت: چه کسى تو را زیباترین مردم قرار داد؟ گفت: پروردگارم! گفت: چه کسى مهر تو را آن چنان در دل پدر افکند؟ گفت: پروردگارم! گفت: چه کسى قافله را به سراغ تو فرستاد، تا از چاه نجاتت دهند؟ گفت: پروردگارم! گفت: چه کسى سنگ را (که از فراز چاه افکنده بودند) از تو دور کرد؟ گفت: پروردگارم! گفت: چه کسى تو را از چاه رهائى بخشید؟ گفت: پروردگارم! گفت: چه کسى مکر و حیله زنان مصر را از تو دور ساخت؟ گفت: پروردگارم! در اینجا جبرئیل چنین گفت: پروردگارت مى گوید، چه چیز سبب شد که حاجتت را به نزد مخلوق بردى، و نزد من نیاوردى؟ و به همین جهت باید چند سال در زندان بمانى . * * * نکته ها: ۱ ـ زندان، کانون ارشاد یا دانشگاه فساد زندان تاریخچه بسیار دردناک و غم انگیزى در جهان دارد، بدترین جنایتکاران و بهترین انسان ها هر دو به زندان افتاده اند، به همین دلیل، زندان همیشه کانونى بوده است براى بهترین درس هاى سازندگى و یا بدترین بدآموزى ها. در زندان هائى که تبهکاران دور هم جمع مى شوند، در حقیقت یک آموزشگاه عالى فساد تشکیل مى شود، در این زندان ها نقشه هاى تخریبى را مبادله مى کنند، و تجربیاتشان را در اختیار یکدیگر مى گذارند، و هر تبهکارى در واقع درس اختصاصى خود را به دیگران مى آموزد. به همین دلیل، پس از آزادى از زندان بهتر و ماهرتر از گذشته، به جنایات خود ادامه مى دهند، آن هم با حفظ وحدت و تشکل جدید، مگر این که ناظران بر وضع زندان، مراقب این موضوع باشند، و با ارشاد و تربیت زندانیان، آنها را که غالباً افرادى پر انرژى و با استعداد هستند، تبدیل به عناصر صالح و مفید و سازنده بکنند. و اما زندان هائى که از پاکان و نیکان و بى گناهان، و مبارزان راه حق و آزادى تشکیل مى گردد، کانونى است براى آموزش هاى عقیدتى، و راههاى عملى مبارزه، و سازماندهى. این گونه زندان ها فرصت خوبى به مبارزان راه حق مى دهد تا بتوانند کوشش هاى خود را پس از آزادى هماهنگ و متشکل سازند. یوسف(علیه السلام) که در مبارزه با زن هوس باز، حیله گر، و قلدرى، همچون همسر عزیز مصر، پیروز شده بود، سعى داشت محیط زندان را تبدیل به یک محیط ارشاد و کانون تعلیم و تربیت کند، و حتى پایه آزادى خود و دیگران را بر همان برنامه ها گذارد. این سرگذشت به ما این درس مهم را مى دهد که: ارشاد، تعلیم، تربیت محدود و محصور در کانون معینى مانند مسجد و مدرسه نیست، بلکه، باید از هر فرصتى براى این هدف استفاده کرد، حتى از زندان در زیر زنجیرهاى اسارت.... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۶۵)بخش دوم🔹 ✅جلوه هاى جلال و جمال او در بخش دوم - که بخشِ آخرين اين خطبه
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح خطبه(۶۶)بخش اول🔹 🔷آموزش فنون جنگی در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) نُه دستور از فنون جهاد الهى را که در ميدان جنگ بسيار کارساز است، بيان مى فرمايد و در واقع لشکريانش را با اين سلاح ها، مجهّز مى سازد. در اوّلين و دومين دستور مى فرمايد: «اى مسلمانان! لباس زيرين خود را ترس از خدا (و احساس مسؤليّت در برابر دشمنان حق) و لباس رويين خود را آرامش و خونسردى قرار دهيد» (مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ! اسْتَشْعِروُا الْخَشْيَةَ، وَ تَجَلْبَبوُا السَّکِينَةَ). «اِسْتَشْعِروُا» از مادّه «شعار» به معناى لباس زيرين است که با پوستِ تن انسان، تماس دارد و اين که بعضى از جمله ها يا تعبيرات به عنوان شعار يک گروه و ملّت شناخته ميشود، شايد به خاطر آن است که با قلب و درون آنها آميخته است; هر چند در قالب جمله هايى و گاه با فرياد، اظهار مى شود و «تَجَلْبَبُوا» از مادّه «جِلباب» به معناى لباس رويين است و معمولا به لباسى مى گويند که زنان سر و گردن و قسمتهايى از سينه و پشت خود را با آن مى پوشانند; در واقع از «خمار» (روسرى) بلندتر و از «ردا» (لباس بلند سرتاسرى) کوتاهتر است. جالب اين که نخستين نکته اى که امام(عليه السلام) بر آن تأکيد مى کند که بايد با روح و جان جنگجويان عجين باشد، مسأله ترس از خدا و احساس مسؤليّت در برابر فرمان او است و اين مهمترين انگيزه اى است که جهادگر با ايمان مى تواند داشته باشد و به خاطر آن تا پاى جان مقاومت مى کند! در حالى که انگيزه هاى ديگر در برابر آن کم اثر است. اين نکته نيز حائز اهمّيت است که دومين دستور را حفظ آرامش و خونسردى ذکر مى کند; چرا که هر گونه اضطراب و دستپاچگى در ميدان جنگ، در برابر دشمن، نشانه ضعف و ناتوانى و باعث جرأت و جسارت دشمن مى گردد. هميشه افراد قوى و نيرومند و شجاع، خونسردند و افراد ضعيف و ترسو، مضطرب و شتابزده.قرآن مجيد درباره پيامبر اکرم و مؤمنان مى فرمايد: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّکِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَاناً مَعَ إِيمَانِهِمْ وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ وَ کَانَ اللّهُ عَلِيماً حَکِيماً; او کسى است که آرامش را در دل هاى مؤمنان نازل کرده، تا ايمانى بر ايمانشان افزوده شود; لشکريان آسمان و زمين از آنِ خداست و خداوند دانا و حکيم است».همين سکينه و آرامش بود، که در جنگ هاى اسلامى عامل پيروزى مسلمين بر دشمنان گرديد; در لحظات بسيار سخت و طوفانى مانند زمانى که پيغمبر اکرم در غار «ثور» بود و دشمن خونخوار در جستجوى آن حضرت، به در غار رسيده بود، باز همين سکينه و آرامش به يارى او شتافت! در سومين دستور مى فرمايد: «دندان ها را بر هم بفشاريد! که مقاومت جمجمه ها را در برابر ضربات دشمن بيشتر مى کند» (وَعَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عِنِ الْهَامِ). «نواجذ» جمع «ناجذ» گاه به معناى همه دندان ها تفسير شده و گاه به معناى دندان هاى آسيا - که بعد از «انياب» واقع شده - و گاه آن را به معناى خصوص دندان عقل، تفسير کرده اند; در اينجا مناسب معناى اوّل است يعنى: همه دندان ها را بر هم بفشاريد! گفته مى شود، اين کار دو فايده مهم دارد; نخست اينکه: ترس و وحشت را از بين مى برد; به همين دليل انسان هنگامى که از ترس مى لرزد، بطور ناخودآگاه دندان ها را به هم فشار مى آورد، تا لرزه آنها ساکت شود. و ديگر اينکه: عضلات و استخوان هاى سر را محکم نگاه مى دارد، تا در برابر ضربات دشمن آسيب کمترى ببيند. بعضى از مفسّران «نهج البلاغه» که شايد تأثير فشار دادنِ دندان ها را، بر روى هم، در استحکام استخوان و عضلات جمجمه باور نمى کردند، اين جمله را کنايه از حفظ آرامش قلب و نداشتن اضطراب دانسته اند; در حالى که نه چنين خلاف ظاهرى ضرورت دارد و نه تناسب با جمله هاى قبل پيدا مى کند; زيرا چيزى جز تکرار نخواهد بود.در چهارمين دستور مى فرمايد: «زره را کامل کنيد!» (وَ أَکْمِلُوا اللاَّْمَةَ).منظور از «کامل کردن زره» اين است که آن را به وسيله «خُود» و «ساعد بند»کامل کنند. بعضى از مفسّران نهج البلاغه «لاَمَه» را به هر گونه سلاح جنگى تفسير کرده اند; که به اين ترتيب، دستور بالا اشاره به فراهم ساختن ساز و برگ جنگى، به طور کامل است. در پنجمين دستور مى فرمايد: «و شمشيرها را قبل از کشيدن از نيام، تکان دهيد! (تا به آسانى از نيام در آيد)» (وَ قَلْقِلُوا السُّيُوفَ فِي أَغْمَادِهَاقَبْلَ سَلِّهَا). اين نکته، هر چند ظاهراً کوچک به نظر مى رسد، امّا در واقع دستور مهمّى است! چرا که، گاه ماندن شمشير در غلاف براى مدّت طولانى، سبب مى شود که گوشه هايى از آن گير کند و در لحظات حسّاس که لازم است فوراً بيرون کشيده شود،⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح خطبه(۶۶)بخش اول🔹 🔷آموزش فنون جنگی در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) نُه د
↩️ يا خارج نشود و يا با تأخير خارج شود و در هر صورت ممکن است خطرات غير قابل جبرانى به وجود آورد.در ششمين و هفتمين دستور مى فرمايد: «با خشم و بى اعتنايى به دشمن نظر افکنيد و به هر سو حمله کنيد و ضربه زنيد!» (وَ الْحَظُوا الْخَزْرَ، وَ اطْعُنُوا الشَّزْرَ). «خَزْر» به معناى نگاه کردن با گوشه چشم است که معمولا به هنگام غضب و گاه به هنگام بى اعتنايى، انسان آن را به کار مى برد و فايده استفاده کردن از اين روش در ميدان جنگ، نخست: بر افروختن آتش غضب در درون است که همراهِ آن، تمام نيروهاى نهفته درون، بسيج مى شود و قدرت انسان گاه چندين برابر مى شود و ديگر اين که: با تمام چشم نگاه کردن، دليل بر ترس و وحشت و ناتوانى است و سبب جسور شدن دشمن است.«شَزْر» به معناى پراکندگى است و در ميدان جنگ، به ضرباتى گفته مى شود که از چپ و راست بر دشمن وارد شود و توصيه امام به انتخاب اين روش، به خاطر آن است که اگر جنگجويان ضربات خود را در يک سو متمرکز کنند، دشمن احساس امنيّت مى کند و از طرف هاى ديگر ضربات متقابلى وارد خواهد ساخت. به علاوه ضرباتى که بر يک طرف وارد شود - اگر درست دقّت کنيم - با هر دو حرکت فقط يک ضربه بر حريف، وارد مى شود; در حالى که ضرباتى که از دو سو وارد مى شود، با هر حرکتى يک ضربه وارد مى گردد!اين تعبيرات موشکافانه، نشان مى دهد که امام تا چه حدّ تجربه جنگى داشته و سعى مى فرموده که آنها را به لشکريان تحت فرمان خود، منتقل سازد تا از کوچکترين برنامه هايى که مى تواند نقش مؤثّرى در پيروزى داشته باشد، بهره گيرى کند. در هشتمين و نهمين دستور به دو نکته دقيق ديگر اشاره فرموده، مى افزايد: «از فاصله نزديک، با لبه تيز شمشير، حمله کنيد و با پيش نهادن گام، شمشير رابه دشمن برسانيد!» (وَ نَافِحُوا بِالظُّبَا، وَ صِلُوا السُّيُوفَ بِالْخُطَا). «نافِحُوا» از ماده «نَفْح» به معناى دميدن است. يعنى آن مقدار بايد به دشمن نزديک شد، که گويى دميدن انسان به او مى رسد و «ظُبا» به معناى لبه تيز شمشير است و گاه گفته مى شود که منظور قسمت بالاى شمشير مى باشد; در هر صورت ضرباتى که به اين گونه وارد شود، کارسازتر است. و منظور از جمله (صِلُوا السُّيُوفَ بِالْخُطَا) اين است که براى رساندنِ ضرباتِ شمشير به دشمن، گاه تنها کشيدن دست ها کافى نيست; بلکه بايد يک گام به جلو گذاشت و شمشير را بر پيکر دشمن حواله کرد. امام مى فرمايد: از اين روش کارساز نيز استفاده کنيد تا به موقع بتوانيد ضربه کارى بر پيکر دشمن وارد کنيد! ذکر اين جزييّات و نکته هاى باريک، در مورد جنگ هاى سنّتى و پيشين، نشان مى دهد که امام به تمام فنون جنگ آشنا بوده و سربازان خود را براى استفاده بهتر از سلاحهاى جنگى خود، تحت تعليم قرار مى داده است. بديهى است که اگر جنگ از يک سو، کارساز شود و به صورت فرسايشى در نيايد، خون هاى کمترى در ميدان نبرد ريخته مى شود و مسايل انسانى آن محفوظ تر است. جنگ در عصر و زمان ما، علم يا علوم پيچيده اى است که براى فراگرفتن بخشى از آن، بايد سالها در پاى درس استاد نشست و در ميدان، تمرين نمود و بدون آگاهى از اين علوم، نه کثرت نفرات مشکلى را حل مى کند و نه تنوّع و پيشرفتگى سلاحهاى جنگى; و درست به همين دليل مسلمانان جهان براى دفاع از مکتب و کشور و منافع خود، بايد آخرين تعليمات و تجربيّات را در زمينه فنون مختلف جنگ فرا گيرند و اين از «واجبات کفاييّه» و گاه از «واجبات عينيّه» است. بى شک در گذشته نه سلاحها اين گونه پيچيده بود و نه فنون جنگ تا اين حد گسترده و پيچيده; با اين حال جنگ در آن زمان ها نيز فنون و آداب زيادى داشت که امام در جمله هاى کوتاه و پر معناى بالا به قسمتى از دقايق و ظرايف آن اشاره فرموده است، که به خوبى نشان مى دهد تا چه حد داراى سابقه و تجربه و آگاهى بوده است، به خصوص امام روى انگيزه هاى سربازان براى جنگ، تکيه مى کند; همان چيزى که حرف اوّل را در ميدان هاى جنگ مى زند. بدون ترديد، ترس از مسؤليّت هاى الهى و حفظ آرامش نقش بسيار مهمى در پيروزى بر دشمن دارد. ممکن است کسانى تصوّر کنند، تعليم اين فنونِ دقيق جنگى، سبب خونريزى بيشترى در ميدان جنگ مى شود و اين درست چيزى است که از همه تعليمات جنگى در اسلام، خلاف آن استفاده مى شود; زيرا تعليمات جنگى اسلام بر اين اصل تکيه دارد که خون انسانها کمتر ريخته شود.ولى با توجّه به يک نکته روشن مى شود که تعليمات اين خطبه نيز، در همان مسير است; زيرا اگر مسلمانان آنچنان از فنون نبرد آگاه باشند که در يک حمله کوتاه و برق آسا محکمترين ضربات را بر پيکر لشکر دشمن وارد کنند، زمان جنگ کوتاه مى شود و طبعاً خون کمترى ريخته مى شود. بنابراين، تعليمات فوق نيز در همان راستا است. اضافه بر اين، ممکن است دشمن با آگاهى از قوّت و قدرت و جنگ آورى سپاه اسلام، به سرعت تسليم گردد و از درِ صلح در آيد که آن هم به خونريزى کمتر، کمک مى کند. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا