eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ ما پیش از تو (نیز) پیامبرانى در میان امّتهاى نخستین فرستادیم. (حجر/۱۰) * وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ هیچ پیامبرى به سراغ آنها نمى آمد مگر این که او را مسخره مى کردند. (حجر/۱۱) * كَذَٰلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ما اینچنین (و از هر طریق ممکن) قرآن را به درون دلهاى مجرمان راه مى دهیم. (حجر/۱۲) * لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ ۖ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ (امّا با این حال،) آنها به آن ایمان نمى آورند. و روش اقوام پیشین نیز چنین بود. (حجر/۱۳) * وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ و اگر درى از آسمان به روى آنان مى گشودیم، و آنها پیوسته در آن بالا مى رفتند. (حجر/۱۴) * لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ باز مى گفتند: «ما چشم بندى شده ایم. بلکه ما قومى سحر شده ایم!» (حجر/۱۵) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه حجر ادامه آیه (۹)🔹 ↩️در خطبه ۱۳۳ مى خوانیم: وَ کِتَابُ اللَّهِ بَیْنَ أَظْهُرِک
🔹تفسیر سوره مبارکه حجر آیات(۱۰ الی۱۵)🔹 🔴لجاجت و انکار محسوسات در این آیات، به عنوان دلدارى پیامبر و مؤمنان در برابر مشکلاتى که در دعوت خود با آن مواجه بودند به زندگى انبیاى پیشین و گرفتاریهاى آنها در مقابل اقوام گمراه و متعصب اشاره مى کند. نخست مى گوید: ما پیش از تو در میان امتهاى نخستین نیز پیامبرانى فرستادیم (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الأَوَّلِینَ). * * * ولى آنها چنان لجوج و سرسخت بودند که هیچ پیامبرى به سراغشان نمى آمد مگر این که او را به باد استهزاء و سخریه مى گرفتند (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُول إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ). این استهزاء و سخریه به خاطر امورى بود: ۱ ـ براى شکستن ابّهت پیامبران و متفرّق ساختن افراد حق جو و حق طلب از گرد آنان. ۲ ـ براى ضعف و ناتوانیشان در مقابل منطق نیرومند رسولان الهى، چون نمى توانستند پاسخى به دلائل دندان شکن آنان بدهند، متوسل به استهزاء یعنى حربه نادانهاى بى منطق مى شدند. ۳ ـ براى این که: پیامبران سنت شکن بودند، و با وضع نابسامان محیط به مبارزه برمى خاستند، اما جاهلان متعصب که این سنتهاى غلط را جاودانى و ابدى مى پنداشتند از این کار تعجب مى کردند، و به استهزاء برمى خاستند. ۴ ـ براى این که: سرپوشى بر وجدان خفته خود بگذارند، مبادا بیدار شود و تعهد و مسئولیت بیافریند. ۵ ـ براى این که: بسیارى از پیامبران دستشان از مال دنیا تهى و زندگانیشان بسیار ساده بود، آنها که شخصیت را بر اثر کوردلى در لباس نو، مرکب زیبا، و زندگانى مجلل، مى دانستند، تعجب مى کردند که آیا یک انسان فقیر و تهیدست ممکن است رهبر و راهنماى این همه جمعیت ثروتمند و مرفّه گردد؟!، و به دنبال آن به استهزاء برمى خاستند. ۶ ـ و سرانجام براى این که: مى دیدند قبول دعوت پیامبران، آنها را در برابر شهواتشان محدود مى سازد، و آزادى هاى حیوانیشان را سلب مى کند، و براى آنها وظائف و مسئولیتهائى ایجاد مى نماید، به استهزاء برمى خاستند تا خود را از این وظائف راحت کنند! * * * پس از آن مى فرماید: آرى، ما این چنین آیات قرآن را به درون دلهاى این مجرمان راه مى دهیم (کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ). * * * اما با این همه تبلیغ و تأکید و بیان منطقى و ارائه معجزات، باز هم این متعصبان استهزاء کننده به آن ایمان نمى آورند (لایُؤْمِنُونَ بِهِ). ولى، این منحصر به آنها نیست پیش از آنها سنت اقوام اولین نیز چنین بود (وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِینَ). * * * اینها بر اثر غوطهور شدن در شهوات، و اصرار و لجاجت در باطل، کارشان به جائى رسیده که: اگر درى از آسمان را به روى آنها بگشائیم و آنها مرتباً به آسمان صعود کنند... (وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ). * * * مى گویند: ما را چشم بندى کرده اند (لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا). بلکه ما (سر تا پا) سحر شده ایم و آنچه مى بینیم ابداً واقعیت ندارد! (بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ). این جاى تعجب نیست که، انسان به چنین مرحله اى از عناد و لجاج برسد، براى این که: روح پاک و فطرت دست نخورده انسان که قادر به درک حقائق و مشاهده چهره اصلى واقعیات است، بر اثر گناه و جهل و دشمنى با حق تدریجا به تاریکى مى گراید. البته در مراحل نخستین، پاک کردن آن کاملاً امکان پذیر است، اما اگر خداى نکرده، این حالت در انسان راسخ شود، و به صورت ملکه در آید، به آسانى نمى توان آن را شست، و در اینجا است که: چهره حق در نظر انسان دیگرگون مى شود، تا آنجا که محکمترین دلائل عقلى، و روشنترین دلائل حسى، در دل او اثر نمى گذارد و کار او به انکار معقولات و محسوسات، هر دو، مى رسد. * * * نکته ها: ۱ ـ شِیَع جمع شِیْعه به جمعیت و گروهى گفته مى شود که: داراى خط مشترکى هستند، راغب در کتاب مفردات مى گوید: شِیَع از ماده شیاع به معنى انتشار و تقویت است، و شاَع الْخَبَرُ هنگامى گفته مى شود که: خبرى متعدد و قوى شود، و شاعَ الْقَوْمُ هنگامى گفته مى شود که: جمعیتى منتشر و فراوان گردند، و شیعه به کسانى مى گویند که: انسان به وسیله آنها قوى مى شود . مرحوم طبرسى در مجمع البیان اصل آن را از مشایعت به معنى متابعت دانسته و مى گوید: شیعه به معنى پیرو و تابع است، و شیعه على(علیه السلام)به پیروان او و آنهائى که اعتقاد به امامتش دارند، گفته مى شود. حدیث معروف امّ سلمه از پیامبر(صلى الله علیه وآله): شِیْعَةُ عَلِىٍّ هُمُ الْفائِزُونَ یَوْمَ الْقِیامَةِ: پیروان على(علیه السلام) نجات یابندگان در قیامت هستند نیز اشاره به همین معنى است.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه حجر آیات(۱۰ الی۱۵)🔹 🔴لجاجت و انکار محسوسات در این آیات، به عنوان دلدارى پیامبر
↩️به هر حال، چه اصل این کلمه را از شیاع به معنى انتشار و تقویت بدانیم، یا از مشایعت به معنى متابعت، دلیل بر وجود یک نوع همبستگى فکرى و مکتبى در مفهوم شیعه و تشیّع است. ضمناً، تعبیر به شِیَع درباره اقوام گذشته دلیل بر این است که: آنها در مبارزه خود با پیامبران به صورت پراکنده عمل نمى کردند، بلکه، داراى خط مشترک و برنامه واحدى بودند که با عملکردهاى هماهنگ تقویت مى شد. جائى که گمراهان براى خود، چنین برنامه اى داشته باشند آیا پیروان راستین راه حق نباید در مسیر خود از طرحهاى هماهنگ و مشترک پیروى کنند؟. * * * ۲ ـ مرجع ضمیر در نَسْلُکُهُ این جمله، اشاره به آن مى کند که: خداوند، آیات خود را از طرق مختلف آن چنان به مجرمان و مخالفان تفهیم مى کند که، گوئى در دل آنها وارد شده است اما متأسّفانه، عدم قابلیت و ناآمادگى محل، سبب بیرون راندن آن، و جذب نشدن در درون جانشان مى گردد، ـ درست، مانند غذاى مقوى و مفیدى که معده ناسالم، آن را جذب نکرده، به بیرون باز مى گرداند ـ (و این حقیقت درست از ماده سلوک که ماده اصلى نَسْلُکُهُ مى باشد فهمیده مى شود). بنابراین، ضمیر نَسْلُکُهُ به ذِکر (قرآن) که در آیات قبل آمده، باز مى گردد، و همچنین ضمیر بِهِ در جمله لایُؤْمِنُونَ بِهِ یعنى با این همه، آنها ایمان به این آیات نمى آورند. بر این اساس، هماهنگى در میان دو ضمیر، کاملاً برقرار است، نظیر همین تعبیر با همین معنى، در سوره شعراء آیات ۲٠٠ و ۲٠۱ دیده مى شود. ولى بعضى، احتمال داده اند: ضمیر نَسْلُکُهُ به استهزاء که از آیه قبل استفاده مى شود باز گردد، بنابر این معنى جمله چنین مى شود ما این استهزاء و مسخره کردن را (به خاطر گناهان و لجاجتهایشان) در قلب آنها داخل مى کنیم. ولى این تفسیر، اگر هیچ ایراد دیگرى نداشته باشد، حداقل، هماهنگى را در میان دو ضمیر، از میان مى برد، و براى تضعیف آن همین کافى است (دقت کنید). ضمناً، از جمله بالا استفاده مى شود: وظیفه مبلغان تنها این نیست که: مسائلى را به گوش مردم بخوانند، بلکه، باید از تمام وسائل استفاده کنند، تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند، آن چنان که دلنشین گردد، حق طلبان ارشاد شوند، و نسبت به لجوجان اتمام حجت گردد. یعنى از تمام وسائل سمعى، بصرى، برنامه هاى عملى، قصص، داستانها، ادبیات شعر و هنر به معنى اصیل و سازنده باید استفاده کرد تا کلمات حق به دلها راه یابد. * * * ۳ ـ سنت پیشینیان! موضع گیریهاى طرفداران باطل در برابر پیامبران، و طرح نقشه هاى همه جانبه براى تحمیق مردم، و پراکندن آنها از اطراف مردان الهى، نه چیز تازه اى است و نه منحصر به زمان و مکان خاصى بوده. بلکه، همان گونه که از تعبیر بالا استفاده مى شود، از قدیم الایام و دورترین زمانها، این توطئه ها در میان اقوام گمراه بوده است. به همین دلیل، هرگز نباید از آن وحشت کرد، یا نومیدى و یأس به خود راه داد، و یا از انبوه مشکلاتى که به دست دشمنان فراهم مى شود هراسید، این یک دلدارى مؤثر براى همه رهروان راه حق است. اگر تصور کنیم، در زمان یا مکانى مى توانیم دعوت حق را نشر و گسترش دهیم، و پرچم عدل و داد را برافرازیم، بى آن که با عکس العمل منفى دشمنان لجوج و مخالفان سرسخت، مواجه باشیم، سخت اشتباه کرده ایم، پیامبران الهى و همه پیروان راستین آنها از این مخالفتها هرگز مأیوس نشدند، و ما نیز باید مأیوس نگردیم، بلکه، باید هر روز بر عمق دعوت خود بیفزائیم. * * * ۴ ـ تفسیر جمله فَظَلُّوا فِیْهِ یَعْرُجُونَ این جمله، و جمله هاى بعد، که در آیات فوق آمده، به خوبى نشان مى دهد: منظور آن است: اگر درى از آسمان بر آنها گشوده شود و مرتباً روز روشن در آن رفت و آمد کنند، باز هم از شدت لجاجت مى گویند چشم بندى و سحر شده ایم. توجه داشته باشید ظَلُّوا دلیل بر استمرار کارى در روز مى باشد، و عرب این تعبیر را در مورد شب نمى کند، بلکه به جاى آن باتُوا که از ماده بیتوته است، مى گوید. این تفسیر، همان چیزى است که غالب مفسرین آن را برگزیده اند، ولى عجب این که: بعضى از مفسران احتمال داده اند: ضمیر در ظَلُّوا به فرشتگان باز مى گردد، یعنى اگر آنان فرشتگان را با چشم خود ببینند که به آسمان مى روند و باز مى گردند، باز ایمان نمى آورند. این تفسیر، علاوه بر این که: با آیات قبل و بعد که عموماً سخن از مشرکین مى گوید، سازگار نیست (زیرا ملائکه تنها در شش آیه قبل آمده، و بازگشت ضمیر به آن بسیار بعید است) از بلاغت سخن نیز مى کاهد; چرا که قرآن مى خواهد بگوید: حتى اگر خودشان به صورت اعجاز آمیزى در روز روشن کراراً به آسمان بروند و باز گردند، باز هم تسلیم حق نمى شوند. (دقت کنید).⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️به هر حال، چه اصل این کلمه را از شیاع به معنى انتشار و تقویت بدانیم، یا از مشایعت به معنى متاب
↩️۵ ـ معنى جمله سُکِّرَتْ أَبْصارُنا سُکِّرَتْ از ماده سَکر به معنى پوشاندن است، یعنى کافران لجوج مى گویند: چشم حقیقت بین ما گوئى پوشانده شده، و اگر ببینیم که به آسمان عروج مى کنیم یک سلسله مسائل خیالى و توهمى است، و این درست همان چیزى است که از آن در فارسى تعبیر به چشم بندى مى کنیم، که بر اثر تردستى طرف مقابل، انسان، نمى تواند حقیقت را درست ببیند، بلکه خلاف آن را احساس مى کند. و این که: بعد از آن،جمله: بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ: بلکه ما گروهى هستیم که سحر شده ایم آمده با این که: همین چشم بندى نیز از انواع سحر است شاید اشاره به این باشد که: از چشم بندى هم فراتر رفته، سر تا پاى ما سحر شده، نه تنها چشممان، بلکه، تمام وجودمان بر اثر سحر احساس واقعى خود را از دست داده است و آنچه حس مى کند، بر خلاف واقعیت است. به عبارت دیگر، هر گاه انسانى را با وسیله اى بالا ببریم و فرود بیاوریم این حالت را نه تنها با چشم خود، بلکه، با تمام وجود احساس مى کند، به همین دلیل اگر چشم شخص را محکم هم ببندیم باز عروج و نزول خود را احساس مى نماید. یعنى اگر، فرضاً این مشرکان را به آسمان ببریم، نخست مى گویند: چشم بندى شده ایم، بعد که متوجه مى شوند: این حالت با غیر چشم هم، قابل احساس است مى گویند: اصولاً ما سر تا پاى وجودمان سحر شده است. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👂گوش خود را به خوب گوش دادن عادت بده و به چیزی که در صلاح و خیر تو افزایشی نمی‌دهد، گوش فرا مده. 📝 غررالحکم ح ۶۲۳۴ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅زندگینامه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم 1⃣قسمت:اول(حجرالاسود) @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: بیست و پنجم 🔷واقعه غدیرخم #علامه‌امینی ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍ
ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: بیست و ششم 🔷واقعه غدیرخم ↩️ﻭ ﺍﺑﻮ ﻋﻤﺮﻭ ﻛﺸﻲ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 30 ﻓﻬﺮﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﻬﺖ ﻋﺎﻣﻪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﮔﻮﻳﺪ: ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺑﺎﺧﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﺑﻮ ﻣﺮﻳﻢ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ، ﺍﺯ ﻣﻨﻬﺎﻝ ﺍﺑﻦ ﻋﻤﺮﻭ، ﺍﺯ ﺯﺭ ﺑﻦ ﺣﺒﻴﺶ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺯ ﻗﺼﺮ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﻭ ﺳﻮﺍﺭﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺣﻤﺎﻳﻞ ﻭ ﻟﺌﺎﻡ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻋﻠﻴﻚ ﻳﺎ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ، ﻭ ﺭﺣﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﻛﺎﺗﻪ، ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻋﻠﻴﻚ ﻳﺎ ﻣﻮﻟﺎﻧﺎ، ﺁﻧﺤﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻫﺴﺖ؟ ﺧﺎﻟﺪ ﺑﻦ ﺯﻳﺪ ﺍﺑﻮ ﺍﻳﻮﺏ، ﻭ ﺧﺰﻳﻤﻪ ﺑﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﺫﻭ ﺍﻟﺸﻬﺎﺩﺗﻴﻦ، ﻭ ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺎﺩﻩ، ﻭ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺑﻦ ﺑﺪﻳﻞ ﺑﻦ ﻭﺭﻗﺎﺀ ﺑﭙﺎ ﺧﺎﺳﺘﻨﺪ، ﻭ ﻫﻤﮕﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﺎﻳﻨﻜﻪ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺷﻨﻴﺪﻧﺪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﻛﻪ ﻣﻴﻔﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﺲ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﻚ ﻭ ﺑﺮﺍﺀ ﺑﻦ ﻋﺎﺯﺏ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﻪ ﻣﺎﻧﻊ ﺷﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺮﺧﻴﺰﻳﺪ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﻫﻴﺪ؟ ﺯﻳﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻳﺪ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ؟ ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺎﺭ ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻋﻨﺎﺩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﺒﺘﻠﺎ ﻛﻦ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺑﺮﺍﺀ ﺑﻦ ﻋﺎﺯﺏ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﺷﺪ ﻭ ﻗﺪﻣﻬﺎﻱ ﺍﻧﺲ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﻚ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﺮﺹ ﺷﺪ ﭘﺲ ﺍﻧﺲ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﻚ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻳﺎﺩ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻣﻨﻘﺒﺘﻲ ﻭ ﻓﻀﻴﻠﺘﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻫﺮﮔﺰ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻧﻜﻨﺪ، ﻭ ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﺀ ﺑﻦ ﻋﺎﺯﺏ، ﺍﺯ ﻣﻨﺰﻝ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻭ ﻧﺸﺎﻧﻲ ﻣﻴﺪﺍﺩﻧﺪ، ﭘﺲ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﺋﻲ ﻭ ﺍﺭﺷﺎﺩ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﺴﻴﻜﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪﻩ؟ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻭ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﺎﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺍﺯ ﻣﺤﺪﺛﻴﻦ ﻣﺘﺎﺧﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻬﺎ ﻭ ﻭﻗﺎﻳﻊ ﺭﺍ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺑﺬﻛﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺳﺨﻦ ﺭﺍ ﻃﻮﻟﺎﻧﻲ ﻧﻤﻴﻜﻨﻴﻢ. ﺷﻬﻮﺩ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﻭ ﺑﻨﺎﻡ ﻛﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﺤﺪﻳﺚ ﻏﺪﻳﺮ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺭﻛﺒﺎﻥ (ﻗﺎﻓﻠﻪ) ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺍﺣﺎﺩﻳﺚ ﮔﺬﺷﺖ. 1- ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻬﻴﺜﻢ ﺑﻦ ﺗﻴﻬﺎﻥ (ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺑﺪﺭ). 2- ﺍﺑﻮ ﺍﻳﻮﺏ ﺧﺎﻟﺪ ﺑﻦ ﺯﻳﺪ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ. 3- ﺣﺒﻴﺐ ﺑﻦ ﺑﺪﻳﻞ ﺑﻦ ﻭﺭﻗﺎﺀ ﺧﺰﺍﻋﻲ. [ ﺻﻔﺤﻪ 52] 4- ﺧﺰﻳﻤﻪ ﺑﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﺫﻭ ﺍﻟﺸﻬﺎﺩﺗﻴﻦ (ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺑﺪﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺻﻔﻴﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻳﺎﻓﺘﻪ). 5- ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺑﺪﻳﻞ ﺑﻦ ﻭﺭﻗﺎﺀ- ﺩﺭ ﺻﻔﻴﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻳﺎﻓﺘﻪ. 6- ﻋﻤﺎﺭ ﺑﻦ ﻳﺎﺳﺮ (ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺑﺪﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺻﻔﻴﻦ ﺑﺪﺳﺖ ﮔﺮﻭﻩ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ). 7- ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﺑﻦ ﺷﻤﺎﺱ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ 8- ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺎﺩﻩ ﺧﺰﺭﺟﻲ (ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺑﺪﺭ ﺍﺳﺖ).9- ﻫﺎﺷﻢ ﻣﺮﻗﺎﻝ ﺑﻦ ﻋﺘﺒﻪ (ﭘﺮﭼﻤﺪﺍﺭ ﻋﻠﻲ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﺻﻔﻴﻦ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻨﮓ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻳﺎﻓﺘﻪ). ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺴﺒﺐ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﺣﺪﻳﺚ ﻏﺪﻳﺮ ﺩﭼﺎﺭ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﺷﺪﻧﺪ ﺩﺭ ﺗﻌﺪﺍﺩﻱ ﺍﺯ ﺍﺣﺎﺩﻳﺚ ﻣﻨﺎﺷﺪﻩ ﺭﻭﺯ ﺭﺣﺒﻪ ﻭ ﺭﻭﺯ " ﻭﺭﻭﺩ ﺳﻮﺍﺭﺍﻥ " ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺟﻤﻌﻲ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﻠﻴﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻛﺘﺐ ﻣﻌﺎﺟﻢ ﺗﺼﺮﻳﺢ ﺑﺪﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺁﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ: 1- ﺍﺑﻮ ﺣﻤﺰﻩ ﺍﻧﺲ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﻚ ﻣﺘﻮﻓﺎﻱ ﺩﺭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ 93/91/99. 2- ﺑﺮﺍﺀ ﺑﻦ ﻋﺎﺯﺏ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ ﻣﺘﻮﻓﺎﻱ ﺩﺭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ 72/71. 3- ﺟﺮﻳﺮ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺠﻠﻲ ﻣﺘﻮﻓﺎﻱ ﺩﺭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ 54/51. 4- ﺯﻳﺪ ﺑﻦ ﺍﺭﻗﻢ ﺧﺰﺭﺟﻲ ﻣﺘﻮﻓﺎﻱ ﺩﺭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ 68/66. 5- ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﻣﺪﻟﺞ. 6- ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻦ ﻭﺩﻳﻌﻪ. ﻳﻚ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺩﺭ ﭘﻴﺮﺍﻣﻮﻥ ﺣﺪﻳﺚ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﺍﺣﺎﺩﻳﺜﻲ ﻛﻪ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎﻳﻨﻜﻪ ﺍﻧﺲ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻚ ﺑﺴﺒﺐ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﺒﺘﻠﺎ ﺑﺎﺛﺮ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺍﺣﺎﺩﻳﺚ ﻛﻪ ﺍﻳﻬﺎﻡ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻭ ﺩﺍﺭﺩ [ ﺻﻔﺤﻪ 53] ✔️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت صد ونوزدهم» 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻در نتیجه
🌳شجره آشوب« قسمت صد و بیستم» 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻قدم بعدی اشعث در حکمیت این بود که وی بعد از پافشاری بر یمنی بودن یکی از طرف های مذاکره، اصرار بر انتخاب ابوموسی داشت. طبری می نویسد «آنگاه مردم شام گفتند: «ما عمرو بن عاص را انتخاب مى‏كنيم» اشعث بن قيس و آن گروه كه بعدا جزء خوارج شدند گفتند: «ما به ابو موسى رضايت مى‏دهيم.» 🔻 على گفت: «در آغاز كار نافرمانى من كرديد اينك ديگر نافرمانى نكنيد. رأى من نيست كه اين كار را به ابو موسى واگذارم.» اشعث و زيد بن حصين و مسعر بن فدكى گفتند: «جز به او رضايت ندهيم كه او ما را از آنچه در آن افتاديم بر حذر ميداشت» 🔻دلیل اشعث برای انتخاب ابوموسی گفتیم که اشعث به عنوان نفوذی جبهه بنی امیه یا استکبار و یاران او، تلاش کرد تا به هر نحوی، ابوموسی، به عنوان داور در مذاکره انتخاب شود. 🔻 همچنین پیش از این گفتیم که اشعث در یکی از ملاقات های خود با عتبه بن ابوسفیان دیدار کرد و عتبه به او پیشنهاد صلح را دارد. حال در یک گزارش دیگر آمده است عتبه به معاویه می گوید: 🔻 بهترین گزینه برای سپاه امام علی به عنوان داور، ابوموسی است. این گزارش، پشت پرده اصرار اشعث درباره اشعث ابوموسی را نشان می دهد. 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
🤲دعای روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان @Nahjolbalaghe2
جزء 23.mp3
4.04M
💠فایل صوتی: تند خوانی جزء بیست‌وسوم قرآن کریم 🔹 با صدای استاد معتز آقایی @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : ✅🌷شنبه، سه‌شنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها ✅🌹یکشنبه‌، دوشنبه وچهار‌شنبه‌ شرح 🌴حکمتها ✅☫روزانه‌تفسیر قرآن‌‌☫ ✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️ لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783 ✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ ما در آسمان برجهایى قرار دادیم. و آن را براى بینندگان آراستیم. (حجر/۱۶) * وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ و آن را از هر شیطان رانده شده اى حفظ کردیم. (حجر/۱۷) * إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ مگر آن کس که استراق سمع کند (و دزدانه گوش فرادهد) که «شهابى آشکار» او را تعقیب مى کند (و مى راند). (حجر/۱۸) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه حجر آیات(۱۰ الی۱۵)🔹 🔴لجاجت و انکار محسوسات در این آیات، به عنوان دلدارى پیامبر
🔹تفسیر سوره مبارکه حجر آیات (۱۶ الی۱۸)🔹 ☄شیاطین با شهب رانده مى شوند؟ این آیات، اشاره به گوشه اى از نظام آفرینش، به عنوان دلیلى بر توحید و شناخت خدا است و بحثهائى را که در زمینه قرآن و نبوت در آیات گذشته آمد، تکمیل مى کند. نخست، مى گوید: ما در آسمان برج هائى قرار دادیم (وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً). بُرُوج جمع برج در اصل به معنى ظهور است، و به همین جهت، آن قسمت مخصوصى از دیوار اطراف شهر، یا محل اجتماع لشکر که بروز و ظهور خاصى دارد، برج نامیده مى شود، و نیز به همین جهت، هنگامى که زن، زینت خود را آشکار سازد: تَبَرَّجَتِ الْمَرْئَةُ مى گویند. به هر حال، برجهاى آسمانى اشاره به منزلگاه هاى خورشید و ماه است، و به تعبیر دقیق تر، هنگامى که: ما از کره زمین به ماه و خورشید نگاه مى کنیم، در هر فصل و موقعى از سال آنها را در مقابل یکى از صورتهاى فلکى مى بینیم و مى گوئیم خورشید مثلاً در برج حمل، یا ثور، یا میزان، و عقرب و قوس است. بدیهى است، وجود این برجهاى آسمانى و منزلگاههاى ماه و خورشید، و آن نظام خاصى که براى حرکت آنها در این برجها وجود دارد ـ که تقویم مجسم جهان هستى ما را تشکیل مى دهد ـ دلیل روشنى است بر علم و قدرت آفریدگار، این نظام شگرف، با این حساب دقیق و مستمر، بیانگر نقشه و هدفى است که در آفرینش این جهان بوده، و هر چه در آن بیشتر بیندیشیم، ما را به آفریننده جهان نزدیکتر مى سازد. پس از آن اضافه مى کند: ما آسمان و این صورتهاى فلکى را براى بینندگان زینت بخشیدیم (وَ زَیَّنّاها لِلنّاظِرِینَ). در یک شب تاریک و پر ستاره، نظرى به آسمان بیفکنید، ستارگانى که در هر گوشه و کنار به صورت گروه، گروه، دور هم جمع شده اند را مشاهده مى کنید، گوئى هر دسته براى خود انجمنى دارند، و آهسته نجوى مى کنند، بعضى، خیره، خیره، به ما نگاه کرده اصلاً چشمک نمى زنند، بعضى، مرتباً چشمک مى زنند، گوئى ما را به سوى خود مى خوانند، بعضى، آن چنان مى درخشند که خیال مى کنیم، دارند به ما نزدیک مى شوند، و بعضى، با نور کم رنگ خود، گوئى از آن اعماق آسمانهاى دور فریاد بى صدائى مى کشند که ما هم اینجائیم! این منظره زیباى شاعرانه که شاید براى بعضى بر اثر تکرار مشاهده، عادى جلوه کند بیش از آنچه فکر کنیم دیدنى و جالب و شوق انگیز است. گاهى، که ماه با اشکال مختلفش، در جمع آنها ظاهر مى شود، چهره تازه و اعجاب انگیز دیگرى، به خود مى گیرند. بعد از غروب آفتاب، یکى بعد از دیگرى ظاهر مى شوند، گوئى از پشت پرده بیرون مى دوند، و به هنگام طلوع صبح، فرار کرده و در برابر نیروى خیره کننده آفتاب، خود را پنهان مى کنند. از این گذشته، از نظر زیبائى هاى علمى و اسرار بسیار فراوان، چهره آسمان آن چنان زیبا است که هزاران سال است چشم همه دانشمندان را به خود مشغول داشته به ویژه امروز که، با نیرومندترین تلسکوپ ها و دوربین هاى عظیم نجومى به سوى آن خیره مى شوند، و هر زمان اسرار تازه اى از این عالم پر غوغا، و در عین حال خاموش، براى مردم جهان کشف مى کنند. راستى چرخ، با این اختران، نغز و خوش و زیباستى !... * * * در آیه بعد اضافه مى کند: ما این آسمان را از هر شیطان رجیم و شوم و ملعون محفوظ داشته ایم (وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطان رَجِیم). * * * مگر آن شیطان هائى که هوس استراق سمع (و خبرگیرى دزدکى) کنند، که شهاب آشکار آنها را تعقیب مى کند و به عقب مى راند (إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ). * * * شیاطین با شهب از آسمان رانده مى شوند!! آیه اخیر، از آیاتى است که مفسران در تفسیر آن، بسیار سخن گفته اند و هر یک مسیر خاصى را پیموده و برداشت معینى از آن دارند. و از آنجا که عین همین مضمون در سوره صافات (آیات ۶ و ۷) و سوره جنّ (آیه ۹) آمده، و از مسائلى است که ممکن است براى افراد ناآگاه سؤالهاى بدون جوابى ترسیم کند، لازم است نخست، نظرى به آراء مفسران بزرگ اسلامى بیفکنیم، سپس آنچه را که ترجیح مى دهیم، بیان نمائیم: ۱ ـ بعضى مانند نویسنده تفسیر فى ظلال به راحتى از این آیات و مانند آن گذشته و به عنوان این که: اینها حقایقى است که درک آن براى ما ممکن نیست و باید به آنچه در عمل واقعى ما در این زندگى مؤثر است، بپردازیم، به تفسیر اجمالى قناعت کرده، و از توضیح و تبیین این مسأله صرف نظر نموده اند. او چنین مى نویسد: شیطان چیست؟ و چگونه مى خواهد استراق سمع کند؟ و چه چیزى را استراق مى کند؟ همه اینها از غیبهاى الهى است که از خلال نصوص نمى توان به آن دست یافت، و پرداختن به آن نتیجه اى ندارد، زیرا بر عقیده ما چیزى نمى افزاید، و جز اشتغال فکر انسان به امرى که به او ارتباط خاصى ندارد و او را از انجام عمل حقیقیش در این زندگى باز مى دارد، ثمره اى نخواهد داشت،⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه حجر آیات (۱۶ الی۱۸)🔹 ☄شیاطین با شهب رانده مى شوند؟ این آیات، اشاره به گوشه اى
↩️به علاوه، درک تازه اى نسبت به حقیقت جدیدى به ما نمى دهد! ولى، نباید تردید داشت که: قرآن یک کتاب بزرگ انسان سازى و تربیت و حیات است، اگر چیزى ارتباط به حیات انسانها نداشته باشد، مطلقاً در آن مطرح نخواهد شد، همه آن درس است، درس زندگى. اضافه بر این، هیچ کس نمى تواند این سخن را بپذیرد که در قرآن حقایق ناگشودنى باشد، مگر، قرآن نور و کتاب مبین نیست؟ و مگر، براى فهم و تدبر و هدایت مردم نازل نشده؟ چگونه فهم این آیات به ما ارتباط ندارد؟ به هر حال، ما این طرز موضع گیرى را در برابر این گونه آیات و مانند آن نمى پسندیم. ۲ ـ جمع قابل توجهى از مفسران، مخصوصاً مفسران پیشین، اصرار دارند معنى ظاهرى آیات را کاملا حفظ کنند، یعنى: سماء اشاره به همین آسمان، و شهاب اشاره به همین شهاب است (همین سنگریزه هاى سرگردانى، که در این فضاى بیکران در گردشند و گاه، گاه که در حوزه جاذبه زمین قرار مى گیرند، و به سوى زمین کشیده مى شوند و بر اثر سرعت برخورد با امواج هوا، داغ و سوزان و شعلهور و خاکستر مى شوند). و شیطان همان موجودات خبیثه متمردند که مى خواهند به آسمانها بروند و گوشه اى از اخبار این عالم ما که در آسمانها منعکس است، از طریق استراق سمع (گوش دادن مخفیانه) در یابند، و به دوستان خود در زمین برسانند، ولى شهابها همچون تیر به سوى آنها پرتاب مى شوند و آنها را از رسیدن به این هدف باز مى دارند. ۳ ـ جمعى دیگر از مفسران، مانند مفسر عالیقدر مؤلف المیزان و طنطاوى در تفسیر الجواهر تعبیرات آیات فوق را از قبیل تشبیه و کنایه و ذکر امثال و به اصطلاح، بیان سمبولیک دانسته، و این تشبیه و کنایه را به صورتهاى گوناگونى بیان داشته اند: الف ـ در تفسیر المیزان چنین مى خوانیم: توجیهات مختلفى را که مفسران براى استراق سمع کردن شیاطین، و رانده شدن آنها به وسیله شهب، بیان کرده اند، مبتنى بر چیزى است که احیاناً از ظاهر آیات و روایات به ذهن مى رسد، که: افلاکى محیط به زمین است و در آنها گروههائى از فرشتگان قرار دارند و هر کدام از این افلاک درهائى دارند که جز از آنها نمى توان وارد شد، و گروهى از این فرشتگان، شهابها را بر دست دارند، و منتظر شیاطین استراق سمع کننده هستند، تا آنها را با آن بکوبند و برانند! در حالى که، امروز روشن شده است این گونه نظریات، بى اساس است، نه چنان افلاکى وجود دارد و نه آن درها و نه مانند آن. آنچه به عنوان یک احتمال مى توان در اینجا گفت; این است: این گونه بیانات در کلام الهى از قبیل امثالى است که براى روشن شدن حقایق غیر حسى در لباس حسى ذکر مى شود، همان گونه که خداوند مى فرماید: وَ تِلْکَ الأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ: اینها مثلهائى است که براى مردم مى زنیم و جز عالمان آنها را درک نمى کنند . امثال این تعبیرات در قرآن فراوان است، مانند: عرش، کرسى، لوح، کتاب. بنابراین، منظور از آسمان ـ که جایگاه فرشتگان است، ـ یک عالم ملکوتى و ماوراء طبیعى است، که از این جهان محسوس، برتر و بالاتر است، و منظور از نزدیک شدن شیاطین به این آسمان، براى استراق سمع، و پرتاب کردن شهب به آنها آنست که: آنها مى خواهند به جهان فرشتگان نزدیک شوند تا از اسرار خلقت و حوادث آینده آگاهى یابند، ولى آنها شیاطین را با انوار معنوى ملکوتى که تاب تحمل آن را ندارند مى رانند. ب ـ طنطاوى در تفسیر معروف خود، مى گوید: آن گروه از دانشمندان حیله گر و ریاکار و مردم عوامى که از آنها پیروى مى کنند شایستگى و اهلیت آن را ندارند که از عجائب آسمانها و شگفتیهاى عالم بالا و کرات بى کرانش و نظم و حسابى که بر آنها حکومت مى کند، آگاه شوند، خداوند این علم و دانش را از آنها ممنوع ساخته، و این آسمان پر ستاره زیبا و مزین را با آن همه اسرارش در اختیار کسانى گذاشته که عقل و هوش و اخلاص و ایمان دارند. طبیعى است، گروه اول، از نفوذ در اسرار این آسمان، منع مى شوند، و هر شیطان رانده شده درگاه الهى، خواه از جنس بشر باشد، یا غیر بشر، حق وصول به این حقایق را ندارد، و هر گاه به آن نزدیک شود، رانده و مطرود مى گردد، این گونه افراد، ممکن است سالها زندگى کنند و بعد بمیرند ولى هرگز به این اسرار، دست نیابند، آنها چشمهاى باز دارند و لیکن چشم آنها قدرت دید این حقایق را ندارد، مگر نه این است که: علم را جز عاشقانش و جمال را جز عارفانش درک نمى کنند و نمى بینند . ✔️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۹) بخش دوم🔹 🔶از پيشگويى هاى منجّمان بپرهيزيد: در اين بخش از خطبه، امام(عليه ال
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۹)بخش دوم🔹 ↩️گروه سوم، که معتقدند کواکب آسمان از طريق آثار طبيعى در اوضاع زمين تأثير ب محدود۵ه اين تأثير کجا است؟ و تا چه حدّ است؟ د۴قيقاً بر ما روشن نيست. ما مى دانيم تابش خورشيد در همه چيز مؤثّر است، کره ماه در جزر و مدّ تأثير دارد، نور ستارگان نيز بى اثر نيست، امّا آيا اينها در حوادث زندگى ما نيز مؤثرند يا نه؟ آيا مثلاً آتشفشان هاى خورشيد در هيجانات فکرى انسانها که در روى زمين زندگى مى کنند و در نتيجه در بروز جنگ ها و نزاع ها مؤثّر است يا نه؟ و مسايلى ديگر از اين قبيل; آنها بر ما پوشيده است و حکم قطعى در اين باره، از قبيل قول به غير علم است و سخن بدون دليل; بنابراين چنين سخنى شرعاً مجاز نيست، مگر اين که با دلايل علمى و قطعى، اين تأثيرات و مانند آن ثابت شود. به تعبيرى ديگر: آنچه از تأثيرات طبيعى اوضاع فلکى در زمين و زندگى انسانها ثابت شده اِخبار از آن مانعى ندارد و آنچه مشکوک است تنها به صورت احتمال مى توان از آنها سخن گفت و حکم قطعى جايز نيست و در هر حال اعتقاد به چنين تأثيرى به صورت اجمالى نه کفر است و نه خلاف شرع و رواياتِ نهى از فرا گرفتنِ علم نجوم، هرگز ناظر به آن نيست و منجّمين پيشين نيز، در احکامشان ناظر به اين امور نبودند. از کلمات منجّمين پيشين استفاده مى شود که آنها براى ستارگان طبايعى قايل بودند; بعضى داراى طبيعت گرم، بعضى داراى طبيعت سرد و مانند اينها. بى شک قايل شدن به وجود اين طبايع براى ستارگان ناشى از استحسانات و پندارها بود ولى بر اساس آن احکامى صادر مى کردند و مى گفتند چون در اين ماه، فلان ستاره، با فلان ستاره نزديک شده و طبيعت اين دو، چنين اقتضاء مى کند، پس فلان حوادث درروى زمين هماهنگ با آن طبايع، ظهور و بروز خواهد کرد که چون بر پايه پندار و استحسان بود، به هيچ وجه نمى توانست دليلى بر حکم قطعى در اين امور شود و شايد به همين دليل «منجّمين اسلامى» در غالب اين موارد تکيه بر احتمال مى کردند و مى گفتند: «احتمال بروز چنين حوادثى وجود دارد.» گروه چهارم، که حالات کواکب و ستارگان را نشانه ها و علاماتى براى حوادث آينده مى دانستند، يا اين که مى گفتند سنّت الهى بر اين جارى شده که به هنگام ظهور کيفيّات فلکى و تغييرات ستارگان، فلان حادثه در کره زمين رخ دهد بى آن که قايل به تأثير يا الوهيّت و ربوبيّت براى کواکب آسمان باشند، اعتقادشان موجب کفر نبود; امّا چون سخنى بدون دليل و قولى بدون علم داشتند و بر استنباط هاى ظنّى يا وهمى تکيه مى کردند، کارشان حرام بود; زيرا مى دانيم در اسلام هر سخنى که بدون علم و يقين و بدون حجّت شرعيّه از انسان صادر شود، حرام و گناه است. قرآن مجيد مى فرمايد: «وَ لاَتَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ; از آنچه علم به آن ندارى پيروى نکن.(4)» و نيز به عنوان نکوهش مى فرمايد: «أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ; آيا درباره خدا چيزى مى گوييد که نمى دانيد.»(5) در جاى ديگر درباره گروهى از کفّار مى فرمايد: «وَ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْم إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لاَيُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً; آنها هرگز به اين سخنى که مى گويند علم ندارند تنها از گمانِ (بى پايه) پيروى مى کنند و گمان، هرگز انسان را از حقّ بى نياز نمى کند(6)». از سوى ديگر مى دانيم علم غيب، مخصوص به خدا است، او است که مى داند هر کسى سرانجام به سوى کدام مسير حرکت مى کند و آينده او چگونه است، در چه زمان و زمينى از جهان چشم مى پوشد و در جوامع انسانى چه حوادثى روى مى دهد. البتّه «اولياء اللّه» با تعليم الهى به قسمتى از اين امور آگاهى دارند، ولى از بعضى حوادث مانند «قيام قيامت» يا «ظهور مصلح جهانى» آگاه نيستند; ولى غير از معصومين(عليهم السلام) هر کس ادّعاى علم غيب کند قابل قبول نيست، خواه اين ادّعا از طريق علم نجوم باشد يا ارتباط با ارواح يا اخبار جنّ و يا غير آنها. از آنچه در بالا گفته شد به خوبى روشن مى شود که چرا امام(عليه السلام) در اين خطبه شريفه، علم نجوم را سرچشمه کهانت و منجّم را به منزله کاهن و کاهن را بمنزله ساحر و ساحر را همانند کافر شمرده است و نيز روشن مى شود چگونه تصديق منجّمان سبب تکذيب قرآن است و چگونه تکيه بر سخن آنان سبب بى نياز شمردن خويشتن از توکلّ بر خدا و استعانت به ذات پاک او است. در واقع سخن امام(عليه السلام) ناظر به گروههاى مختلفى از منجّمان است که يا اعتقاد به تأثير استقلالى نجوم داشتند، يا به دلالت و حکايتِ اوضاعِ نجوم، از حوادث زمين معتقد بودند و يا مانند آن. اسلام بر اين بخش از علم نجوم، که پايه و مايه اى نداشت و متّکى بر اوهام و پندارها بود، خط بطلان کشيد، ولى علم نجوم به معناى: «آگاهى بر آثار و اسرار ستارگان» را محترم شمرد و مسلمانان رابه فراگيرى آن دعوت کرد.⬇️