eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه حجر آیات ۲۶تا۴۴🔹 🔷آفرینش انسان به مناسبت آیات گذشته، که قسمتهائى از آفرینش خدا
↩️بلکه، تا وقت و زمان معینى (إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ). در این که منظور از یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ، چه روزى است، مفسران احتمالات متعددى داده اند: بعضى گفته اند: منظور پایان این جهان و بر چیده شدن دوران تکلیف است، چرا که بعد از آن، طبق ظاهر آیات قرآن، همه جهانیان از بین مى روند و تنها ذات پاک خداوند باقى مى ماند، بنابراین، تنها به مقدارى از درخواست ابلیس موافقت شد. بعضى دیگر احتمال داده اند: منظور از وقت معلوم زمان معینى است که تنها خدا مى داند، و جز او هیچ کس از آن آگاه نیست، چرا که اگر آن وقت را آشکار مى ساخت ابلیس تشویق به گناه و سرکشى بیشتر شده بود. بعضى نیز احتمال داده اند: منظور روز قیامت است چرا که او مى خواست تا آن روز زنده بماند تا از حیات جاویدان برخوردار گردد و با نظر او موافقت گردید، به خصوص این که شبیه این تعبیر در آیه ۵٠ سوره واقعه : (مِیْقاتِ یَوْم مَعْلُوم) درباره روز قیامت آمده است. ولى این احتمال، بسیار بعید است، چرا که اگر چنین مى بود باید خداوند به طور کامل با درخواست او موافقت کرده باشد، در حالى که، ظاهر آیات فوق این است که: به طور کامل با درخواست او موافقت نشده و تنها تا یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ موافقت شده است. و به هر حال، تفسیر اول با روح و ظاهر آیه از همه موافقتر است، و در بعضى از روایات که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده نیز به این معنى تصریح گردیده است. * * * در اینجا ابلیس نیت باطنى خود را آشکار ساخت هر چند چیزى از خدا پنهان نبود و عرض کرد: پروردگارا! به خاطر این که مرا گمراه ساختى (و این انسان زمینه بدبختى مرا فراهم ساخت) من نعمتهاى مادى روى زمین را در نظر آنها زینت مى دهم، و انسانها را به آن مشغول مى دارم و سرانجام همه را گمراه خواهم ساخت (قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ). * * * اما او به خوبى مى دانست که، وسوسه هایش در دل بندگان مخلص خدا هرگز اثر نخواهد گذاشت، و دامهایش آنها را به خود مشغول نخواهد کرد، چرا که بندگان خالص و مخلَص آن چنان نیرومندند که زنجیرهاى اسارت شیطان را از هم مى گسلند، لذا بلافاصله براى سخن خود استثنائى قائل شده گفت: مگر آن بندگان خالص شده تو (إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ). بدیهى است: خدا هرگز شیطان را گمراه نساخته بود، بلکه این نسبت شیطنت آمیز بود که از ابلیس صادر شد، براى این که خود را به اصطلاح تبرئه کند و توجیهى براى اغواگرى خود ترتیب دهد، و این رسم همه ابلیس ها و شیاطین است که: اولاً ـ گناهان خویش را به گردن دیگران مى افکنند. ثانیاً ـ همه جا مى کوشند تا اعمال زشت خود را با منطقهاى غلطى توجیه کنند، نه تنها در برابر بندگان خدا، حتى در برابر خود خدا که از همه چیز آگاه است؟ ضمناً باید توجه داشت مُخْلَصِین جمع مخلَص (به فتح لام) همان گونه که در تفسیر سوره یوسف بیان کردیم کسى است که به مرحله عالى ایمان و عمل پس از تعلیم و تربیت و مجاهده با نفس، رسیده باشد که در برابر وسوسه هاى شیطان و هر وسوسه گر نفوذناپذیر شود. * * * خداوند به عنوان تحقیر شیطان و تقویت قلب جویندگان راه حق و پویندگان طریق توحید فرمود: این راه مستقیم من است... و این سنت فناناپذیرى است که من آن را بر عهده گرفته ام... (قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ). * * * که تو هیچگونه تسلط و قدرتى بر بندگان من ندارى مگر گمراهانى که شخصاً بخواهند از تو پیروى کنند (إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ). یعنى، در واقع این تو نیستى که مى توانى مردم را گمراه کنى، بلکه این انسانهاى منحرفند که با میل و اراده خویش دعوت تو را اجابت کرده، پشت سر تو گام بر مى دارند. و به تعبیر دیگر، این آیه اشاره اى است به آزادى اراده انسانها، و این که ابلیس و لشکر او، هرگز نمى توانند کسى را اجباراً به راه فساد بکشانند، بلکه این خود انسانها هستند که دعوت او را لبیک گفته و دریچه هاى قلب خویش را به روى او مى گشایند، و به او اذن دخول مى دهند! خلاصه این که: وسوسه هاى شیطان، گرچه مؤثر است ولى تصمیم نهائى با شیطان نیست، با خود انسانهاست; چرا که انسان، مى تواند در برابر وسوسه هاى او بایستد و دست ردّ بر سینه او بگذارد. در واقع خداوند مى خواهد: این خیال باطل و پندار خام را از مغز شیطان بیرون کند که، او حکومت بلامنازعى بر انسانها پیدا خواهد کرد. * * * سپس، صریحترین تهدیدهاى خود را متوجه پیروان شیطان کرده مى گوید: جهنم میعادگاه همه آنها است (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ). گمان نکنند که آنها از چنگال مجازات مى توانند فرار کنند، و یا به حساب آنها رسیدگى نمى شود، حساب همه آنها یک جا و در یک محل رسیدگى خواهد شد. ✔️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح حکمت (۲۸۱)🔹 🔷خطاى حس را با عقل اصلاح كنيد: 💡امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به
🔹 ترجمه و شرح حکمت(۲۸۲)🔹 🔴علت بی اثر بودن موعظه ✅حجاب معرفت: امام عليه السلام در اين گفتار كوتاه و حكيمانه، به يكى از حجاب هاى معرفت و علم و حكمت و تربيت اشاره كرده مى فرمايد: «ميان شما و موعظه، پرده اى از غفلت (و غرور) وجود دارد»؛ (بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ). «غِرَّة» به معناى غفلت و بى خبرى و كم تجربگى است. مى دانيم، در جهانى كه زندگى مى كنيم هم واعظان بسيارند و هم موعظه ها؛ تاريخ پيشينيان، واعظ بسيار گويايى است، حوادثى كه در طول تاريخ رخ مى دهد و دگرگونى قدرتها، سرنگونى دولت ها و از كار افتادن قهرمانان و فقر گروهى از ثروتمندان، هركدام واعظى هستند، حتى مردگان كه همه روزه مى بينيم بر دوش بستگان و عزيزانشان به سوى ديار خاموشان برده مى شوند ـ به فرموده اميرمؤمنان على عليه السلام ـ بهترين واعظانند. كاخهاى ويران شده شاهان مقتدر و قصرهاى آباد آنها همه در حال وعظند؛ دندانه هرقصرى پندى دهدت نونو          پند سر دندانه بشنو ز بن دندان در كلام امام موسى بن جعفر عليه السلام خطاب به هارون ـ كه درخواست موعظه كرده بود ـ آمده است: «هرچيزى را كه در گرد خود مى بينى همه داراى موعظه است»؛ (مَا مِنْ شَيْءٍ تَرَاهُ عَيْنُکَ إِلاَّ وَفِيهِ مَوْعِظَةٌ). اضافه بر همه اينها، خيل انبيا و اوليا و معصومان همگى واعظان بزرگى بودند كه در طول تاريخ به وعظ و اندرز انسانها پرداختند و امروز بسيارى از مواعظ آنها در اختيار ماست. با اين حال چرا اين موعظه هاى بسيار قوى در دلهاى گروهى تأثير نمى گذارد؟ قطعاً دليلى دارد؛ امام عليه السلام در اين بيان كوتاه به يكى از مهمترين آنها اشاره مى كند و مى فرمايد: «حجاب غفلت، جلوى تأثير اندرزها را مى گيرد». اين غفلت ممكن است هنگام شنيدن مواعظ باشد كه انسان گوش دل به واعظ نمى سپارد و در فكر مال و منال و شهوت خويش است و يا اينكه همچون هارون موقتاً با شنيدن موعظه مردى الهى بيدار مى شود؛ اما به زودى حجاب غفلت بر دل او مى افتد و موعظه را به فراموشى مى سپارد. بسيارند كسانى كه در يك مجلس فاتحه كه براى دوست و يا يكى از بستگان نزديكشان برپا شده در فكر فرو مى روند و لحظاتى بيدار مى شوند، مخصوصاً اگر واعظ آگاهى در آنجا سخنرانى كند، اما هنگامى كه از آن مجلس پا بيرون گذاشتند همه چيز فراموش مى شود و به حال اول بازمى گردند. سرچشمه اين غفلت ممكن است هوا و هوس هاى نفسانى و شهوت و زرق و برق دنيا و يا وسوسه هاى شيطانى جن و انس باشد. قرآن مجيد مى فرمايد: «(فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلاَ يَغُرَّنَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ)؛ پس مبادا زندگانى دنيا شما را بفريبد، و مبادا (شيطان) فريبكار شما را به (كرم) خدا مغرور سازد!». در حديث عبرت انگيزى از امام هادى عليه السلام آمده است كه متوكل عباسى شبى آن حضرت را به كاخ خود فرا خواند. دليل آن اين بود كه به وى خبر داده بودند آن حضرت مشغول جمع آورى اموال و سلاح در خانه خود است تا قيام كند ومردم را بر ضد او بشوراند. او دستور داد به خانه امام برويد، آنجا را با دقت تفتيش كنيد و او را در هر حال كه بود نزد من بياوريد. مأموران به خانه امام عليه السلام ريختند و چيزى نيافتند و امام عليه السلام را در دل شب مشغول عبادت ديدند. با اين حال، حضرت را با خود به قصر متوكل آوردند. متوكل كه سرمست شرابِ قدرت و مشغول به نوشيدن خمر بود، همين كه چشمش به آن حضرت افتاد از جا برخاست و احترام كرد و او را نزد خود نشاند و با نهايت جسارت جام شرابى را كه در دست داشت به آن حضرت تعارف كرد! امام عليه السلام رو به سوى او كرده فرمود: به خدا سوگند اين مايع ننگين هرگز با گوشت و خون من آشنايى نداشته و ندارد. متوكلِ مست شرمنده شد و دست خود را عقب كشيد. آنگاه به امام عليه السلام گفت: شعرى براى من بخوان (لابد شعرى كه بزمش را گرمتر كند). امام عليه السلام فرمود: من كمتر شعر به خاطر دارم. متوكل گفت: حتمآ بايد بخوانى. هنگامى كه حضرت اصرار متوكل را ديد، اشعار تكان دهنده اى خواند كه متوكل به گريه افتاد و حاضران نيز گريستند. اشعار اين بود: بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الاَْجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ        غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ وَاسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ         وَاسْكِنُوا حُفَراً يَا بِئْسَمَا نَزَلُوا نَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ          أَيْنَ الاَْسَاوِرُ وَالتِّيجَانُ وَالْحُلَلُ أَيْنَ الْوُجُوهُ الَّتِي كَانَتْ مُنْعِمَةً         مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الاَْسْتَارُ وَالْكِلَلُ قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَقَدْ شَرِبُوا        وَأَصْبَحُوا الْيَوْمَ بَعْدَ الاَْكْلِ قَدْ أُكِلُو⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح حکمت(۲۸۲)🔹 🔴علت بی اثر بودن موعظه ✅حجاب معرفت: امام عليه السلام در اين گفتار كوتاه و
↩️يعنى: «گروهى بودند كه بر قله هاى كوهها، دژهاى محكمى ساخته بودند ومردانى نيرومند از آنها پاسدارى مى كردند؛ اما هرگز اين قله ها به حال آنها سودى نداشت. چيزى نگذشت كه از پناهگاه خود، از آن مقام عزت، به ذلت كشانده شدند، ودر حفره هاى گور ساكن گشتند و چه بد فرود آمدند. فريادگرى بعد از دفن آنها صدا زد: كجا رفت آن دستبندهاى طلا و آن تاجها وزينتها؟! كجا رفتند آن صورتهايى كه آثار ناز و نعمت در آنها نمايان بود و در پشت پرده ها قرار داشتند؟! آرى مدت طولانى خوردند و نوشيدند؛ ولى امروز همه آنها در كام زمين فرو رفته اند». در حديث ديگرى در بحارالانوار آمده است كه متوكل بعد از شنيدن اين اشعار، جام شراب را بر زمين زد و مجلس عيشش به هم خورد. متوكل شرمنده شد و آن حضرت را با احترام به منزل بازگرداند. آرى، گاهى حجاب غفلت كنار مى رود و موعظه ها اثربخش مى شود؛ اما افسوس كه اين كنار رفتن حجاب براى بسيارى موقتى است. جريان عبرت انگيز ديگرى درباره يكى ديگر از خلفاى عباسى؛ يعنى هارون الرشيد نقل شده كه طعام زيادى ترتيب داد و مجلس خود را آراست وشاعر معروف عرب، «ابوالعتاهيه» را دعوت كرد و از وى خواست تا حال او را توصيف كند. ولى ابوالعتاهيه برخلاف انتظار هارون و حاضران به جاى اينكه اشعار سرگرم كننده اى درباره زيبايى مجلس وى و اقتدار هارون بخواند، اشعار زير را خواند: عِشْ ما بَدا لَکَ سالِمآ فِي ظِلِّ شاهِقَةِ الْقُصِورِ!          يُهْدى إلَيْکَ بِمَا اشْتَهَيْـتَ لَدَى الرَّواحِ وَفِي الْبُكُورِ! فَإذَا النُّفُوسُ تَقَعْقَعَتْ في ظِلِّ حَشْرِجة الصُّدُورِ          فَهُناکَ تَعْلَمُ مُوقِنآ ما كُنْتَ إلّا فِي غُرُورٍ! تا مى خواهى در سايه قصرهاى سر به آسمان كشيده، سالم زندگى كن! در حالى كه آنچه مورد علاقه توست هر صبح و شام براى تو هديه مى كنند. ولى هنگامى كه جان در فضاى سينه به ناله مى افتد ـ به يقين خواهى دانست كه عمرى در غرور و غفلت بودى! اطرافيان هارون از خواندن اين اشعار كه به گمان آنها متناسب با چنان مجلسى نبود و موجب كدورت خاطر هارون مى شد ناراحت شدند؛ ولى عجب اينكه هارون ناراحت نشد و اشعارش را ستود و اظهار داشت: مايه بيدارى من گشت. در تاريخ كامل ابن اثير آمده است كه هارون بعد از شنيدن اين اشعار گريه كرد. وزيرش، فضل بن يحيى، رو به ابوالعتاهيه نمود و گفت: خليفه تو را دعوت كرده بود كه مسرورش كنى، چرا غمگينش ساختى؟ هارون به فضل بن يحيى گفت: رهايش كن، او ما را در غرور و غفلت ديد، نخواست بر آن بيفزايد.   ✔️ پایان @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عالم برزخ.mp3
1.8M
💠 خبر علامه مجلسی از عالم برزخ 🔸حجت الاسلام عالی @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: سی ام 🔷واقعه غدیرخم #علامه‌امینی 🔷ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺪﻳﻘﻪ ﺷﻤﺲ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺍﺑﻮﺍﻟﺨ
ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: سی و یکم 🔷واقعه غدیرخم ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 9-58 ﻫﺠﺮﻱ ﺗﺎﺑﻌﻲ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ- ﺍﺑﻮ ﺻﺎﺩﻕ- ﺳﻠﻴﻢ ﺑﻦ ﻗﻴﺲ ﻫﻠﺎﻟﻲ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ، ﺩﺭ ﭘﻴﺮﺍﻣﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﻴﺮﻫﺎﻱ ﻭ ﻣﺰﺍﺣﻤﺖ‌ﻫﺎﻱ ﺧﺼﻤﺎﻧﻪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺳﻔﻴﺎﻥ ﺑﺮ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻭ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﺎﻥ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺟﺎﻣﻊ ﻭ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﻭﺍﻓﻲ ﺑﻴﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺳﭙﺲ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻴﻨﮕﺎﺭﺩ: ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺤﺞ ﺑﻴﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﻤﺮﺍﻫﻲ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﻭ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﺰﻳﻤﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻭ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ ﺭﺍ (ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ) ﻭ ﭘﻴﺮﻭﺍﻥ ﻭ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺣﺞ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺣﺞ ﻧﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺟﻤﻊ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻧﺼﺎﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺸﺨﺼﻴﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺘﺶ ﻋﺎﺭﻑ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺎﺑﻌﻴﻦ ﺍﻧﺼﺎﺭ ﻛﻪ ﺑﺼﻠﺎﺣﻴﺖ ﻭ ﺗﻘﻮﻱ ﻣﻮﺻﻮﻑ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺤﺞ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﺣﺪﻱ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺟﻤﻌﻴﺘﻲ ﺑﺎﻟﻎ ﺑﺮ ﻫﻔﺘﺼﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﺤﻀﺮ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﮕﻲ ﺍﺯ ﺗﺎﺑﻌﻴﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻟﻎ ﺑﺮ ﺩﻭﻳﺴﺖ ﺗﻦ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻛﻪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻨﻲ ﻭ ﺩﺭ ﺧﺮﮔﺎﻩ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﺘﮕﺎﻩ ﺁﻧﺤﻀﺮﺕ ﺣﻀﻮﺭ ﻳﺎﻓﺘﻨﺪ، ﺳﭙﺲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﻤﺪ ﻭ ﺛﻨﺎﻱ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺍﻳﻦ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭ ﻳﺎﻏﻲ (ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ) ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﺎ ﻭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻣﺎ ﺁﻭﺭﺩ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﻭ ﺩﻳﺪﻳﺪ. ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻛﺮﺩﻳﺪ ﻭ ﺑﺸﻤﺎ ﺧﺒﺮ ﺁﻥ ﺭﺳﻴﺪ، ﻭ ﻣﻦ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﭼﻴﺰﻱ ﺳﺌﻮﺍﻝ ﻛﻨﻢ، ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺳﺨﻦ ﻣﻦ ﻣﻘﺮﻭﻥ ﺑﺼﺪﺍﻗﺖ ﻭ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺍﺳﺖ [ ﺻﻔﺤﻪ 64] ﻣﺮﺍ ﺗﺼﺪﻳﻖ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺮ ﺧﻠﺎﻑ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺷﻨﻴﺪﻳﺪ ﻣﺮﺍ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻧﻤﺎﺋﻴﺪ، ﺳﺨﻦ ﻣﺮﺍ ﺑﺸﻨﻮﻳﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺑﻨﻮﻳﺴﻴﺪ ﻭ ﺛﺒﺖ ﻛﻨﻴﺪ، ﺳﭙﺲ ﺑﺸﻬﺮ ﻭ ﺩﻳﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺍﺟﻌﺖ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻳﻤﻦ ﻫﺴﺘﻴﺪ (ﻛﻪ ﻧﻔﺎﻕ ﻧﻮﺭﺯﻧﺪ ﻭ ﺳﺨﻦ ﭼﻴﻨﻲ ﻭ ﻓﺘﻨﻪ ﺍﻧﮕﻴﺰﻱ ﻧﻜﻨﻨﺪ) ﻭ ﺑﺎﻧﻬﺎ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻭ ﻭﺛﻮﻕ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﻭ ﺣﻖ ﻣﺎ ﻋﻠﻢ ﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﺑﺎﻧﺎﻥ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯﻳﺪ ﻭ ﺍﺑﻠﺎﻍ ﻧﻤﺎﺋﻴﺪ ﺯﻳﺮﺍ ﻣﺎ ﻣﻲ‌ﺗﺮﺳﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﻖ ﻛﻬﻨﻪ ﻭ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﺷﻮﺩ ﻭ (ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﻛﻴﺪ ﻭ ﻧﻴﺮﻧﮓ ﻭ ﺗﺒﻠﻴﻐﺎﺕ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﺩﺷﻤﻦ) ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﻣﻐﻠﻮﺏ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺧﺪﺍﻱ ﻣﺘﻌﺎﻝ (ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻭﻋﺪﻩ ﻭ ﺗﺼﺮﻳﺤﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ) ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﻭ ﻛﺎﻣﻞ ﻣﻲ‌ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ ﺍﮔﺮﭼﻪ ﻛﻔﺎﺭ ﻭ ﻧﺎﺳﭙﺎﺳﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻛﺮﺍﻩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﻓﺮﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻧﻔﺮﻣﻮﺩﻩ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻫﻞ ﺍﻟﺒﻴﺖ ﻧﺎﺯﻝ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺗﻠﺎﻭﺕ ﻭ ﺑﻴﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺪﺭﺵ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺘﺶ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻫﺮ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻳﺸﺎﺕ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﺣﺎﺿﺮﻳﻦ ﻣﻴﮕﻔﺘﻨﺪ: ﺑﺎﺭ ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻬﺎ ﮔﻮﺍﻫﻴﻢ ﻭ ﺗﺎﺑﻌﻴﻦ ﻣﻴﮕﻔﺘﻨﺪ: ﺑﺎﺭ ﺧﺪﺍﻳﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ. ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺻﺤﺎﺑﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﻭﺛﻮﻕ ﻭ ﺗﺼﺪﻳﻖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻭ ﺑﺎﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ ﮔﻮﺍﻫﻴﻢ... ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺁﻳﺎ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ) ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﻣﻨﺼﻮﺏ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻭ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻋﻠﺎﻡ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻐﺎﻳﺐ ﺍﺑﻠﺎﻍ ﻛﻨﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺑﺎﺭ ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺁﺭﻱ ﺑﺎﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﻭ ﻣﻄﻠﻊ ﻭ ﮔﻮﺍﻫﻴﻢ. ﺗﺎ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺧﺒﺮ. ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻗﺴﻤﺘﻬﺎﻱ ﺟﺎﻟﺒﻲ ﺍﺯ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﻣﺘﻮﺍﺗﺮ ﻣﺸﺘﻤﻞ ﺑﺮ ﻓﻀﺎﻳﻞ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺍﺳﺖ. ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻛﻨﻴﺪ.ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﺮ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﮔﻔﺖ: ﻧﺰﺩ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﻭ ﻓﻀﻞ ﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﻧﻴﺰ ﻧﺰﺩ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻄﺮﻑ [ ﺻﻔﺤﻪ 65] ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻤﻦ ﮔﻔﺖ: ﭼﻘﺪﺭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺣﺴﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﻴﺸﻤﺎﺭﻱ؟ ﻭ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﭘﺪﺭﺷﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﺗﻮ؟ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻧﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮ ﺁﻳﻨﻪ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ ﻛﻪ: ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻮ ﺍﺳﻤﺎﺀ ﺑﻨﺖ ﻋﻤﻴﺲ ﻫﻢ ﻣﺎﺩﻭﻥ ﺍﻭ ﻧﻴﺴﺖ، ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺨﺪﺍ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﺗﻮ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﺎﻧﻬﺎ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻢ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﭘﻨﺪﺍﺷﺘﻲ، ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺑﻬﺘﺮﻧﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﭘﺪﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻣﻦ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ، ﺍﻱ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺗﻮ ﻏﺎﻓﻞ ﻫﺴﺘﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﺣﻔﻆ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺭﻙ ﻧﻤﻮﺩﻡ ﻭ ﺁﻧﺮﺍ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻡ. ﮔﻔﺖ ﺑﻴﺎﻭﺭ ﺍﻱ ﭘﺴﺮ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﺗﻮ ﻧﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻴﮕﻮﺋﻲ ﻭ ﻧﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺗﻬﺎﻡ ﻫﺴﺘﻲ. ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺗﻮ ﻣﻲ‌ﭘﻨﺪﺍﺭﻱ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﻛﻮﻫﻬﺎ ﺍﺣﺪ ﻭ ﺣﺮﺍﺀ (ﺑﻜﺴﺮ ﺣﺎﺀ) ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻛﺸﺘﻪ ﻭ ﺟﻤﻊ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﺒﺪﻝ ﺑﺘﻔﺮﻗﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﻣﺮ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺑﺎﻫﻠﺶ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺗﻮ ﺣﺪﻳﺚ ﻛﻦ، ﻣﺎ ﺑﺎ ﻛﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﮕﻮﺋﻲ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ (ﺩﺭ ﻓﻀﺎﻳﻞ ﺍﻭ) ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻛﻨﻲ ﺯﻳﺎﻧﻲ ﺑﻤﺎ ﻧﻤﻴﺮﺳﺎﻧﺪ. ✔️ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2