9.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا احیای شب عید فطر اهمیت دارد؟
🔹حجتالاسلام محمود ریاضت با اشاره به اینکه شب عید فطر یکی از سه شب مهم در طول سال به حساب می آید، توضیحاتی را درباره احیای شب عیدفطر بیان کردند .
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه حجر آیات ۲۶تا۴۴🔹 ↩️نکته اى که در اینجا اشاره به آن لازم است، این است که: در آیا
🔹تفسیر سوره مبارکه حجر آیات ۲۶تا۴۴🔹
↩️به این عبارت دقت کنید: او با وجود قبول علل طبیعى براى ظهور انواع مختلف جانداران، همواره به خداى یگانه، مؤمن باقى مى ماند، و تدریجاً که سن او افزایش حاصل مى کند احساس درونى مخصوصى به درک قدرتى ما فوق بشر در او تشدید مى گردد، به حدّى که معماى آفرینش را براى انسان لاینحل مى یابد .
اصولاً، او معتقد بود: هدایت و رهبرى انواع، در این پیچ و خم عجیب تکامل، و تبدیل یک موجود زنده ئ بسیار ساده به این همه انواع مختلف و متنوع جانداران، بدون وجود یک نقشه حساب شده و دقیق از طرف یک عقل کل امکان پذیر نیست!
راستى هم چنین است آیا از یک ماده واحد و بسیار ساده و پست، این همه مشتقات شگفت انگیز و عجیب ـ که هر کدام براى خود تشکیلات مفصلى دارد ـ به وجود آوردن بدون تکیه بر یک علم و قدرت بى پایان، امکان پذیر است؟
نتیجه این که: غوغاى تضاد عقیده تکامل انواع، با مسأله خداشناسى یک غوغاى بى اساس و بى دلیل بوده است (خواه فرضیه تکامل را بپذیریم یا نپذیریم).
تنها این مسأله باقى مى ماند که آیا فرضیه تکامل انواع با تاریخچه اى که قرآن براى آفرینش آدم ذکر کرده است تضادى دارد، یا نه؟! که ذیلاً از آن بحث مى شود.
* * *
قرآن و مسأله تکامل
جالب این که: هم طرفداران تکامل انواع، و هم منکران آن یعنى آنها که در میان مسلمین بوده اند به آیات قرآن براى اثبات مقصد خویش تمسک جسته اند، ولى شاید، هر دو گروه گاهى تحت تأثیر عقیده خود به آیاتى استدلال کرده اند که کمتر ارتباطى با مقصود آنها داشته است، لذا ما از هر دو طرف آیاتى را انتخاب مى کنیم که قابل بحث و مذاکره باشد.
مهمترین آیه اى که طرفداران تکامل، روى آن تکیه مى کنند، آیه ۳۳ سوره آل عمران است: إِنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ: خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید .
آنها مى گویند: همان گونه که نوح، و آل ابراهیم، و آل عمران، در میان امتى زندگى مى کردند و از میان آنها برگزیده شدند، همچنین آدم، نیز باید چنین باشد، یعنى حتماً در عصر و زمان او انسان هائى که نام عالَمین (جهانیان) بر آنها گزارده شده، وجود داشته اند، و آدم برگزیده خدا از میان آنهاست، و این نشان مى دهد که آدم، اولین انسان روى زمین نبوده است، بلکه قبل از او انسانهاى دیگرى بوده اند، و امتیاز آدم همان جهش فکرى و معنوى او است که سبب برگزیده شدنش از افراد همسانش شد.
آیات متعدد دیگرى نیز ذکر کرده اند، که، بعضى از آنها اصلاً ارتباط با مسأله تکامل ندارد، و تفسیر آن به تکامل، بیشتر از قبیل تفسیر به رأى است، و قسمتى دیگر، هم با تکامل انواع سازگار است، و هم با ثبوت آنها و خلقت مستقل آدم، و به همین دلیل، بهتر دیدیم: از ذکر آنها صرف نظر کنیم.
اما ایرادى که به این استدلال، مى توان کرد، این است که: عالَمین اگر به معنى مردم معاصر بوده باشد، و اصطَفاء (برگزیدن) حتماً باید از میان چنین اشخاصى صورت گیرد، این استدلال قابل قبول خواهد بود، اما اگر کسى بگوید: عالَمین اعم از معاصران و غیر معاصران است، همان گونه که در حدیث معروف در فضیلت بانوى اسلام حضرت فاطمه(علیها السلام) از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده که: مى فرماید: أَمّا اِبْنَتِى فاطِمَةُ فَهِىَ سَیِّدَةُ نِساءِ الْعالَمِیْنَ مِنَ الأَوَّلِیْنَ وَ الآخِرِیْنَ: دخترم فاطمه بانوى زنان جهان از اولین و آخرین است . در این صورت آیه فوق دلالتى بر این مقصود نخواهد داشت و درست به این مى ماند که: کسى بگوید خداوند، عده اى را از میان انسانها (انسانهاى تمام قرون و اعصار) برگزید که یکى از آنها آدم است در این صورت هیچ لزومى ندارد که در عصر و زمان آدم، انسانهاى دیگرى وجود داشته باشند که نام عالَمین بر آنها اطلاق گردد و یا آدم از میان آنها برگزیده شود.
به خصوص این که: سخن در برگزیدن خدا است خدائى که از آینده و نسل هائى که در زمانهاى بعد مى آیند، به خوبى آگاه بوده است.
* * *
و اما مهمترین دلیلى که طرفداران ثبوت انواع از آیات قرآن، انتخاب کرده اند، آیات مورد بحث و مانند آن است که مى گوید:
خداوند انسان را از گِل خشک که از گِل تیره رنگ بد بوى گرفته شده بود آفریده.
جالب این که: این تعبیر هم در مورد خلقت انسان گفته شده (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسانَ مِنْ صَلْصال مِنْ حَمَإ مَسْنُون) و هم درباره بشر (وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصال مِنْ حَمَإ مَسْنُون) و هم به قرینه ذکر سجده فرشتگان. بعد از آن در مورد شخص آدم آمده است (به آیات ۲۹ و ۳٠ و ۳۱ سوره حجر که در بالا آوردیم دقت کنید).⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه حجر آیات ۲۶تا۴۴🔹 ↩️به این عبارت دقت کنید: او با وجود قبول علل طبیعى براى ظهور ا
↩️ظاهر این آیات، در بدو نظر چنین مى گوید: آدم نخست از گِل تیره رنگى آفریده شد، و پس از تکمیل اندام، روح الهى در آن دمیده شد، و به دنبال آن فرشتگان در برابر او به سجده افتادند، به جز ابلیس .
طرز بیان این آیات، چنین نشان مى دهد که میان خلقت آدم از خاک و پیدایش صورت کنونى انواع دیگرى وجود نداشته است.
و تعبیر به ثُمَّ که در بعضى از آیات فوق آمده، و در لغت عرب براى ترتیب با فاصله آورده مى شود، هرگز دلیل بر گذشتن ملیونها سال و وجود هزاران نوع نمى باشد، بلکه، هیچ مانعى ندارد که اشاره به فاصله هائى باشد که در
میان مراحل آفرینش آدم از خاک و پس از آن از گِل خشک و سپس دمیدن روح الهى وجود داشته.
لذا همین کلمه ثُمَّ درباره خلقت انسان در عالم جنین و مراحلى را که پشت سر هم طى مى کند آمده است، مانند: یا أَیُّهَا النّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْب مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُراب ثُمَّ مِنْ نُطْفَة ثُمَّ مِنْ عَلَقَة ثُمَّ مِنْ مُضْغَة ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ:
اى مردم اگر تردید در رستاخیز دارید (به قدرت خدا در آفرینش انسان بیندیشید) که ما شما را از خاک آفریدیم سپس از نطفه. سپس از خون بسته شده، سپس از مضغه (پاره گوشتى که شبیه گوشت جویده است)... سپس شما را به صورت طفلى خارج مى سازیم، سپس به مرحله بلوغ مى رسید
ملاحظه مى کنید: هیچ لزومى ندارد ثُمَّ براى یک فاصله طولانى باشد، بلکه همان گونه که در فواصل طولانى به کار مى رود، در فاصله هاى کوتاه هم استعمال مى شود.
از مجموع آنچه در بالا گفتیم چنین نتیجه مى گیریم که: آیات قرآن هر چند مستقیماً در صدد بیان مسأله تکامل یا ثبوت انواع نیست، ولى، ظواهر آیات (البته در خصوص انسان) با مسأله خلقت مستقل سازگارتر است، هر چند کاملاً صریح نیست اما ظاهر آیات خلقت آدم، بیشتر روى خلقت مستقل دور مى زند، اما در مورد سایر جانداران قرآن سکوت دارد.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح خطبه(۸۰)🔹 ↩️گرچه عبارت «نهج البلاغه» در اينجا مخصوص همسران نيست و زنان را به صورت مطل
🔹ترجمه و شرح خطبه (۸۰)🔹
✅ویژگی های زنان
بنابراين، وجود پاره اى از تفاوت ها در ميان مسئوليت زنان و مردان، مانند عهده دارى منصب قضاوت، يا تفاوت در تعداد شهود زن و مرد، يا تفاوت در بهره ميراث که دليل آن را در بالا ذکر کرديم، هرگز نمى تواند اصول کلّىِ برابرى را در ميانهه اين دو جنس در بُعد الهى و انسانى و در بُعد علمى و فرهنگى و در بعد اقتصادى بر هم بزند و در هر حال بايد تفاوت طبيعى اين دو جنس را پذيرفت و با شعارهاى دروغين، خود را در بيراهه گرفتار نسازيم.
* * *
2- سخنى درباره عايشه و زندگانى او:
«عايشه» دختر «ابوبکر» خليفه اوّل و از طائفه «تيم» که يکى از شاخه هاى قريش است، مى باشد. مادرش «امّ الرّومان» نام داشت که دختر «عامر بن عويمر» بود.
معروف اين است که «عايشه» در سال چهارم بعثت در «مکّه» به دنيا آمد و در همان جا پرورش يافت و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بعد از همسر گراميش «خديجه» با او ازدواج کرد و در ماه شوّال پس از جنگ «بَدر» بنا به اصرار پدرش ابوبکر او را به خانه خود برد.
«عايشه» بعد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در زمان خلافت پدرش، «ابوبکر» و پس از وى در زمان حکومت «عمر» و حتّى نيمه اوّل خلافت «عثمان» از طرفداران جدّى حکومت وقت بود; ولى در نيمه دوم از خلافت «عثمان» از او به شدّت رنجيده خاطر گشت و بين او و «عثمان» اقدامات تند و عکس العمل هاى شديدى ظاهر شد که اين تيرگى رفته رفته به دشمنى مبدّل گرديد و به اين ترتيب «عايشه» در صف مخالفان «عثمان» درآمد و حتّى از يک نظر رهبرى آنها را به عهده گرفت و به شورشى که بر ضدّ «عثمان» پيدا شده بود، دامن مى زد; تا اينکه «عثمان» کشته شد. «عايشه» اميدوار بود که بعد از کشته شدن «عثمان» خلافت به پسر عمّش «طلحه» برسد و به اين ترتيب خلافت به خاندان «تيم» باز گردد! ولى هنگامى که متوجّه شد مردم با اميرمؤمنان على(عليه السلام) بيعت کردند و نقشه هايش نقش بر آب شد، تغيير مسير داد و به خونخواهى «عثمان» برخاست و يکى از بنيان گذاران جنگ «جَمَل» در بصره شد و به همراهى «طلحه» و «زبير» آتش جنگ را برافروخت! ولى هنگامى که در جنگ «جَمَل» متحمّل شکست سختى شد و هم پيمانانش، «طلحه» و «زبير» کشته شدند و على(عليه السلام) او را به خاطر پيامبر(صلى الله عليه وآله) با احترام به مدينه بازگردانيد، خانه نشين شد. او در حدّ خود هوش سرشارى داشت و به همين دليل به خود اجازه مى داد در مسايل فقهى فتوا دهد و به خاطر جهات سياسى نيز، خلفا او را در اين قسمت مورد احترام قرار مى دادند.
«ابن سعد» در «طبقات» مى نويسد: «عمر» حقوق همسران رسول خدا را ده هزار دينار در سال تعيين کرده بود ولى به عايشه دوازده هزار دينار مى داد; ولى هنگام که عثمان با عايشه اختلاف پيدا کرد - به گفته يعقوبى در تاريخ خود - اين دو هزار دينار را قطع کرد.
اختلاف ميان «عثمان» و «عايشه» در جريان فرماندارى «وليد بن عُقبه» بالا گرفت. «وليد» که علاوه بر شراب خوردن، به بعضى از صحابه معروف رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مانند «ابن مسعود» بى حرمتى روا داشت، به نزد عثمان فرا خوانده شد و شهود، شهادت به شراب خوارى او دادند، ولى به گفته «بلاذرى» در «اَنساب الأَشراف» عثمان نه تنها وليد را که برادر خوانده او بود، مجازات نکرد; بلکه شهود را تحت تعقيب قرار داد! آنها به خانه عايشه پناه بردند و عثمان فرياد زد آيا سرکشان عراقى را پناهگاهى جز خانه عايشه نيست؟ هنگامى که عايشه اين سخنان را شنيد، نعلين رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را بر سر دست بلند کرد و گفت: «هنوز اين کفش کهنه نشده سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را پشت سر انداختيد!» هنگامى که اين سخنان به مردم رسيد عدّه اى به طرفدارى او و گروهى به حمايت از «عثمان» برخاستند، تا آنجا که در مسجد به جان هم افتادند و به زد و خورد پرداختند.
هنگامى که «عثمان» کشته شد، «عايشه» خوشحال گشت; امّا زمانى که ديد حکومت در دست على(عليه السلام) افتاد، سخت ناراحت گشت و از آنجا که على(عليه السلام) سخت پايبند به عدالت بود و طبعاً خواسته هاى عايشه انجام نمى شد، کينه آن حضرت را به دل گرفت.
«طبرى» در تاريخ «الامم و الملوک» و «ابن سعد» در «طبقات» و «ابن اثير» در «کامل» مى نويسند: هنگامى که خبر شهادت على(عليه السلام) به او رسيد، شادمان گشت و سجده شکر به جاى آورد و از خوشحالى اين شعر را بر زبان جارى کرد:
فَأَلْقَتْ عَصَاهَا واسْتَقَرَّبِهَا النَّوَى کَمَا قَرَّ عَيْناً بِالاِْيَابِ الْمُسَافِرِ
«عصاى خود را افکند و آرامش پيدا کرد - همانگونه که انسان از بازگشت مسافر عزيزش شادمان مى شود».⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه (۸۰)🔹 ✅ویژگی های زنان بنابراين، وجود پاره اى از تفاوت ها در ميان مسئوليت زنان و
↩️اشاره به اينکه حالا نگرانى هاى من، بر طرف شده و آرامش يافتم و از آن بالاتر اين که از «ابن ملجم» با ابياتى تجليل کرد و چون اين سخن به گوش «زينب» دختر «امّ سلمه» رسيد، به عايشه اعتراض کرد و او متوجّه شد کار زننده اى انجام داده و ظاهراً در مقام عذر خواهى برآمد و گفت: من فراموش کار شده ام، هر وقت فراموش کردم
به من تذکّر دهيد! (عايشه در آن زمان نزديک به 50 سال داشت).
از عجائب زندگى عايشه تغيير موضع سريع و شديد او درباره «عثمان» است. به گفته «ابن ابى الحديد» هر کس در تاريخ و اخبار چيزى نوشته صريحاً گفته است عايشه از سرسخت ترين دشمنان عثمان بوده; او نخستين کسى بود که عثمان را «نعثل» ناميد و گفت: «أُقْتُلُوا نَعْثَلاً قَتَلَ اللّهُ نَعْثَلاً; نعثل را بکشيد خدا او را بکشد!» («نعثل» در لغت به معناى پيرمرد احمق است و به معناى مرد ريش بلندِ پرمو، نيز آمده. و گاه گفته شده «نعثل» يک مرد يهودى ريش بلند بوده و معلوم نيست نامگذارى عثمان به «نعثل» از طرف عايشه روى کدام يک از اين معانى است) ولى با اين حال هنگامى که عايشه شنيد مردم بعد از عثمان، على(عليه السلام) را برگزيده اند گفت: اگر اين حرف صحيح باشد اى کاش آسمان بر زمين فرو ريزد! و از همان وقت مى گفت: (قَتَلُوا ابْنَ عُفَّانَ مَظْلُوماً; عثمان را مظلوم کشتند.» سپس با تحريک «طلحه» و «زبير»، به عنوان مطالبه خون عثمان، مردم را به قيام بر ضدّ على(عليه السلام) فرا خواند.
سپس «ابن ابى الحديد» مى افزايد: هنگامى که عايشه تصميم بر قيام بر ضدّ على(عليه السلام) گرفت، مى خواست «اُمّ سلمه» (يکى از همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله)) را با خود همراه کند، لذا از او دعوت کرد و براى او از مظلوميّت عثمان سخن گفت.
«اُمّ سلمه» در شگفتى فرو رفت و به او گفت: «تا ديروز مردم را بر ضد عثمان مى شوراندى و او را «نعثل» مى خواندى چطور امروز به خوانخواهى او برخاستى! با اين که موقعيّت على(عليه السلام) را در نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) خوب مى دانى. اگر فراموش کرده اى يادآوريت کنم».
عايشه گفت: «عيبى ندارد». سپس «اُمّ سلمه» داستانى از زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نقل کرد که نشان مى داد پيامبر على(عليه السلام) را شايسته خلافت مى دانست. عايشه اين ماجرا را تصديق کرد; امّ سلمه پرسيد: «پس چرا مى خواهى با او مبارزه کنى؟» گفت: «براى اصلاح در ميان مردم!!»
مورّخ معروف «طبرى» نيز نقل مى کند: هنگامى که عايشه گفت عثمان را مظلوم کشتند و من به خونخواهى عثمان بر مى خيزم; کسى به او گفت: به خدا سوگند! نخستين کسى که بر عثمان ايراد گرفت تو بودى و تو بودى که مى گفتى: «أُقْتُلُوا نَعْثَلاً فَقَدْ کَفَرَ; نعثل را بکشيد که کافر شده است».
عايشه گفت: «آرى، ولى مردم نخست عثمان را توبه دادند و پس از توبه او را کشتند. من قبول دارم که چنين سخنى را درباره او گفتم، ولى الان مى گويم او مظلوم بود و اين سخن از سخن اوّل بهتر است!)
شبيه همين معنا را «ابن اثير» در کتاب «کامل» نقل کرده است.
«بخارى» در «صحيح» خود داستان حسد ورزيدن عايشه نسبت به حضرت خديجه را نقل مى کند، با اينکه خديجه قبل از ازدواج پيامبر(صلى الله عليه وآله) با عايشه، از دنيا رفته بود.
داستان رسيدن عايشه در مسير راه خود، به سوى بصره، به يک آبادى به نام «حَوْئَب» و سر و صداى سگ هاى آبادى، معروف. است; در آنجا وقتى که عايشه نام «حوئب» را شنيد، به ياد سخنى افتاد که پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عنوان هشدار به او گفته بود: «بترس! از آن روزى که به راهى مى روى که سگ هاى «حوئب» در آنجا در اطراف تو سر و صداى زياد خواهند کرد.» عايشه سخت نگران شد و تصميم گرفت از همانجا بازگردد; ولى کسانى که با اين کار سخت مخالف بودند، پنجاه نفر از «اَعراب» بيابانى آنجا را ديدند و قول پاداش به آنها دادند تا بيايند و شهادت دهند اين جا «حَوْئَب» نيست!
عايشه در شب سه شنبه 10 شوّال سال 57 يا 59 در مدينه از دنيا رفت و ابوهريره بر جنازه او نماز خواند و او را در بقيع به خاک سپردند.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝شرح صوتی خطبه های نهج البلاغه 🎙خطبه: (۷۹) @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_خطبه_۸۰_(زهد_عارف).mp3
5.3M
📝شرح صوتی خطبه های نهج البلاغه
🎙خطبه: (۸۰)
🔷زهد عارف
@Nahjolbalaghe2