قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت(۱۸۴)🔹 ✅هيچ گاه در شناخت حق شك نكردم! امام(عليه السلام) در اين گفتار نو
🔹ترجمه و شرح حکمت(۱۸۵)🔹
✅آنچه مى گويم حق است:
امام(علیه السلام) براى رفع ابهام از پیشگویى هایى که درباره آینده دارد این جمله پرمعنا را بیان کرده مى فرماید: «هرگز دروغ نگفته ام و هیچ گاه دروغ به من گفته نشده است (اشاره به این که آنچه پیامبر به من فرموده است راست و درست بوده است) و هرگز گمراه نبوده ام و کسى نیز به وسیله من گمراه نشده است»; (مَا کَذَبْتُ وَلاَ کُذِّبْتُ(1)، وَ لاَ ضَلَلْتُ وَ لاَ ضُلَّ بِی).
همان گونه که در سند این گفتار حکیمانه اشاره شد، امام(علیه السلام) این جمله را در حوادث مختلف بیان کرده است از جمله در داستان «ذوالثدیة مخدج» است او کسى بود که چون پیامبر(صلى الله علیه وآله) مشغول تقسیم غنایم جنگى بود آمد و با عصبانیت گفت: عدالت را رعایت نکردى. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: واى بر تو اگر من به عدالت رفتار نکنم چه کسى به عدالت رفتار خواهد کرد؟ به دنبال این رخداد آیه 58 سوره توبه نازل شد: «(وَمِنْهُمْ مَّنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَّمْ یُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ); و در میان آنها کسانى هستند که در (تقسیم) غنایم
به تو خرده مى گیرند اگر سهمى از آن (غنایم) به آنها داده شود راضى مى شوند و اگر چیزى به آنها داده نشود خشمگین مى شوند (هر چند حقى نداشته باشند)» در این ماجرا یکى از حاضران (عمر بن خطاب) از پیامبر(صلى الله علیه وآله) اجازه خواست گردن او را بزند، ولى پیامبر(صلى الله علیه وآله) او را از این کار باز داشت و فرمود: او را رها کن او در آینده پیروانى پیدا خواهد کرد که از دین خدا خارج مى شوند، همان گونه که تیر از کمان رها مى شود. آنها گروهى خواهند بود که (به ظاهر) نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنان ناچیز خواهید شمرد. قرآن (بسیار) مى خوانند ولى از شانه و گلوگاهشان فراتر نمى رود.
امیرمؤمنان به پیروان خود پیش از جنگ نهروان خبر داده بود که آن مرد در میان خوارج است و کشته خواهد شد; ولى بعد از جنگ جسد او را پیدا نکردند. امام(علیه السلام) فرمود: نه من دروغ گفته ام و نه آن کسى که به من خبر داده به من دروغ گفته است ناگهان مردى آمد عرض کرد: اى امیرمؤمنان جنازه او را یافتیم. امام(علیه السلام) به سجده افتاد و خدا را شکر گفت.(2)
از این جمله (علاوه بر احادیث فراوان دیگر) به خوبى استفاده مى شود که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) اخبار غیبى فراوانى مربوط به حوادث آینده به امیرمؤمنان على(علیه السلام) داده بود و امام(علیه السلام) نیز با اعتماد و یقینى که به اخبار پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) داشت، آنها را در حوادث مختلف بازگو مى کرد و هر گاه کسى در آن تردید مى نمود مى فرمود: «نه من دروغ مى گویم و نه آن کسى که به من خبر داده دروغ گفته است» و این حوادث عیناً رخ مى داد و گاه که یکى از یاران آن حضرت سؤال کرد که اى امیرمؤمنان شما داراى علم غیب هستید امام خندید و در جواب براى اسکات او فرمود: «لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْب، وَ إنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم; این علم غیب نیست علمى است که از صاحب علمى (پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)) آموخته ام».(3)
براى توضیح بیشتر و پاره اى از مسائل مربوط به علم غیب به شرحى که در ذیل خطبه 128 در جلد پنجم از همین کتاب داده ایم مراجعه فرمایید تا تفسیر آیات مربوط به علم غیب روشن گردد.(4)
*
پی نوشت:
(1). در این که آیا کُذبت از باب تفعیل است (با تشدید) یا ثلاثى مجرد (بدون تشدید) نسخ نهج البلاغه کاملا مختلف است. بعضى شاید تصور کنند کُذبت (بدون تشدید) صحیح نیست، زیرا ثلاثى مجرد آن فعل لازم است در حالى که در کتب لغت تصریح شده که ثلاثى مجرد آن نیز متعدى مى شود و گاه متعدى به دو مفعول. در کتاب (المعجم الوسیط) مى خوانیم: کَذَبَ فلانا (به او خبر دروغ داد که متعدى به یک مفعول شده است) و کَذَبَ فلانا الحدیثَ (به فلان کس خبر دروغ داد که در اینجا متعدى به دو مفعول شده است) و هر دو تعبیر صحیح به نظر مى رسد خواه از باب تفعیل باشد یا ثلاثى مجرد.
(2). شرح بیشتر را در این باره در جلد هفتم همین کتاب ص 490 و مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 149 جستوجو کنید.
(3). نهج البلاغه، خطبه 128.
(4). سند گفتار حکیمانه: در کتاب مصادر درباره این کلام نورانى مى نویسد: این سخن در موارد بسیارى از آن حضرت نقل شده که در تواریخ آمده است از جمله به گفته «ابومخنف» مورخ معروف، روز جنگ جمل در برابر بعضى از اصحاب جمل و روز جنگ صفین بنا به نقل نصر بن مزاحم در ضمن خطبه اى آن را بیان کرد و روز جنگ نهروان هنگامى آن را در برابر بعضى اصحابش فرمود که عرض کردند خوارج از پل نهروان عبور کرده (و فرار نمودند) امام(علیه السلام) فرمود: هرگز آنها عبور نکرده اند و در همین منطقه بدن هاى بى جانشان بر زمین خواهد افتاد سپس فرمود: «ما کَذَبت و لا کُذِّبت»
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت های(۱۶۰ الی۱۶۲) 🎙استاد نظافت ✔️برگرفته از سایت بنیاد
شرح_صوتی_حکمت_۱۶۳_و_۱۶۴_و_۱۶۵.mp3
6.79M
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
✅حکمت های(۱۶۳ الی۱۶۵)
🎙استاد نظافت
✔️برگرفته از سایت بنیاد مجازی نهج البلاغه
@Nahjolbalaghe2
شرح دعای روز بیست و پنجم .mp3
2.09M
شرح دعای روز بیستم و پنجم ماه مبارک رمضان
@Nahjolbalaghe2
ترجمه قرآن ۲۲.mp3
5.74M
📖 انس با قرآن :سوره بقره آیه ۱۳
🔹 جلسه بیست و یکم
🤔 چرا منافقین قبول نمی کنن ایمان بیارن؟!!
میدونید چی باعث میشه روی زمین فساد بشه؟
📌 برای رسیدن به جواب سوالات کلیپ بالا رو حتما ببینید
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیه(۱۴۲)🔹 ابن عباس گفت: من با شما مى آیم، تا آنجا که مى گوید: ا
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیه (۱۴۲)🔹
↩️۶ ـ در آن روز که پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور داد، درهاى خانه هائى که به مسجد (منظور مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) است) گشوده مى شد، بسته شود و تنها درِ خانه على(علیه السلام)را باز گذارد.
جابر بن عبداللّه نقل مى کند به على(علیه السلام) فرمود: إِنَّهُ یَحِلُّ لَکَ من الْمَسْجِدِ ما یَحِلُّ لِی وَ إِنَّکَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى إِلاّ أَنـَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدِى:
آنچه از مسجد براى من مجاز است براى تو نیز مجاز است; زیرا تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى هستى .
موارد ششگانه بالا که غیر از جریان غزوه تبوک است، همه را از کتب معروف اهل تسنن آوردیم و گرنه در روایاتى که از طرق شیعه وارد شده، موارد دیگرى نیز از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده که این جمله را فرموده است.
از مجموع اینها به خوبى استفاده مى شود که: حدیث منزلت ، موضوعى نبوده است که اختصاص به داستان تبوک داشته باشد بلکه یک فرمان عمومى درباره على(علیه السلام)براى همیشه بوده است.
و از اینجا روشن مى شود این که: بعضى از دانشمندان اهل سنت مانند آمدى تصور کرده اند که: این حدیث متضمن حکم خاصى در مورد جانشینى على (علیه السلام)در غزوه تبوک بوده است و ربطى به سایر موارد ندارد، به کلّى بى اساس است; زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مناسبت هاى مختلف و در جریان هاى گوناگون این جمله را تکرار فرموده و این نشان مى دهد که: یک حکم عمومى است.
* * *
ج ـ محتواى حدیث منزلت
اگر با بى نظرى حدیث فوق را بررسى کنیم و از پیش داورى هاى تعصب آمیز و بهانه جوئى ها، خود را برکنار داریم، از این حدیث استفاده مى کنیم که على (علیه السلام)تمام مناصبى را که هارون نسبت به موسى(علیه السلام) و در میان بنى اسرائیل داشت ـ به جز نبوت ـ داشته است; زیرا لفظ حدیث، عام است و استثناء جمله إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدِى نیز این عمومیت را تأکید مى کند، و هیچ گونه قید و شرطى در حدیث وجود ندارد، که آن را تخصیص بزند.
بنابراین امور زیر را از حدیث مى توان استفاده کرد:
۱ ـ على(علیه السلام) بالاترین و افضل امت، بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)بود، همان گونه که هارون چنین مقامى را داشت.
۲ ـ على(علیه السلام) وزیر پیامبر(صلى الله علیه وآله)، معاون خاص و پشتیبان او و شریک در برنامه رهبرى او بود; زیرا قرآن همه این مناصب را براى هارون ثابت کرده است آنجا که از زبان موسى مى گوید:
وَ اجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ أَهْلی * هارُونَ أَخی * اشْدُدْ بِهِ أَزْری * وَ أَشْرِکْهُ فی أَمْری:
وزیرى از خاندانم براى من قرار ده * هارون برادرم را * نیروى مرا به او افزایش ده * و او را در برنامه من شریک ساز .
۳ ـ على(علیه السلام) علاوه بر برادرى عمومى اسلامى، مقام خاص اخوت و برادرى اختصاصى و معنوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را دارا بود.
۴ ـ على(علیه السلام) جانشین و خلیفه پیامبر(صلى الله علیه وآله)بود و با وجود او هیچ کس دیگر چنین شایستگى را نداشت.
* * *
د ـ پرسش ها پیرامون حدیث منزلت
جمعى از متعصبان ایرادهائى به حدیث فوق دارند که قسمتى از آن به قدرى سُست است که به راستى شایسته طرح نیست تنها با شنیدن بعضى از این گونه ایرادات باید اظهار تأسف کرد که:
چرا پیش داورى هاى حساب نشده به عده اى اجازه نمى دهد حقایق روشن را بپذیرند، ولى قسمتى از آنها که قابل طرح و گفتگو است، ذیلاً از نظر مى گذرانیم:
ایراد اول ـ محدودیت حکم حدیث
این حدیث تنها یک حکم محدود و خصوصى را بیان مى کند; زیرا در غزوه تبوک وارد شده، آن هم به هنگامى که على(علیه السلام) از ماندن در مدینه در میان زنان و کودکان ناراحت بود و پیامبر(صلى الله علیه وآله)براى دلدارى او این جمله را بیان کرد.
بنابراین منظور این بوده که: تنها تو بر این گروه زنان و کودکان حکومت و رهبرى دارى!!
پاسخ این ایراد از بحث هاى گذشته به خوبى روشن شد که بر خلاف تصور این ایرادکنندگان حدیث مزبور، در یک واقعه و تنها در واقعه تبوک صادر نشده، بلکه در موارد متعددى، به عنوان یک قانون کلّى ذکر شده است که ما هفت مورد آن را با ذکر اسنادش از کتب دانشمندان اهل تسنن در بحث هاى گذشته آوردیم.
از این گذشته، ماندن على(علیه السلام)در مدینه یک کار ساده به منظور نگهدارى زنان و کودکان نبود، بلکه اگر هدف این بود، از بسیارى از افراد دیگر این کار ساخته بود و پیامبر(صلى الله علیه وآله) بزرگ ترین قهرمان شجاع سپاهش را براى هدف کوچکى، آن هم در زمانى که به مبارزه یک امپراطورى بزرگ (امپراطورى روم شرقى) مى رفت، نمى گذاشت.«
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۴۸)🔹 قرآن مجيد روز قيامت را «يَوْمُ الْحَسْرَة» شمرده است آنجا که مى ف
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه(۴۹)🔹
🔶ویژگیهای دنیا
حرص در دنيا انسان را به جايى نمى رساند:
امام(عليه السلام) در اين نامه بعد از حمد و ثناى الهى مخاطب خود را (خواه معاويه باشد يا عمرو بن عاص) به امور مهمّى توصيه مى کند.
نخست مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى بدان) دنيا انسان را به خود مشغول و از غير خود بيگانه مى سازد»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْيَا مَشْغَلَةٌ عَنْ غَيْرِهَا).
زيرا کار دنيا آن قدر پيچيده و متنوع و گوناگون و پر دردسر است که اگر انسان به سراغ آن برود تمام وقت انسان را به خود مشغول مى سازد تا آنجا که حتى از رسيدگى به سلامت خود و استراحت و رسيدن به همسر و فرزندان و دوستان و بستگان و از آن فراتر رسيدن به انجام فرايض الهى باز مى دارد و کار آنها به جايى مى رسد که اگر اهل نماز باشند حتى نماز را در آخر وقت در حالى که در تمام رکعات فکرشان در مسائل دنيايى است با عجله تمام بجا مى آورند و گاه صبح هنگامى از خانه بيرون مى دوند که فرزندان آنها در خوابند و شب هنگامى باز مى گردند که باز آنها در خوابند و اين طبيعت دنياپرستى است.
در دومين نکته به مسأله خطرناک حرص دنياپرستان پرداخته مى فرمايد: «دنياپرست به چيزى از دنيا نمى رسد جز آنکه درى از حرص را به رويش مى گشايد و آتش عشق او را به دنيا تندتر مى کند در حالى که دنياپرست هرگز به آنچه دارد در برابر آنچه به آن نرسيده قانع نيست (و دائماً در آتش حرص مى سوزد)»; (وَلَمْ يُصِبْ صَاحِبُهَا مِنْهَا شَيْئاً إِلاَّ فَتَحَتْ لَهُ حِرْصاً عَلَيْهَا، وَ لَهَجاًبِهَا، وَلَنْ يَسْتَغْنِيَ صَاحِبُهَا بِمَا نَالَ فِيهَا عَمَّا لَمْ يَبْلُغْهُ مِنْهَا).
در بعضى از روايات، دنيا به آب شور دريا تشبيه شده که شخص تشنه هر قدر از آن بنوشد تشنه تر مى گردد. امام کاظم(عليه السلام) مى فرمايد: «مَثَلُ الدُّنْيَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَهُ; دنيا همانند آب درياست که هرقدر تشنه از آن مى نوشد تشنه تر مى شود و سرانجام او را به قتل مى رساند». همان ضرب المثلى که در فارسى معروف است که مى گويند: بيش داران بيش خواهانند.
قرآن مجيد اين مسأله را ضمن داستان گويايى بيان فرموده آنجا که مى گويد دو برادر به عنوان مخاصمه نزد حضرت داود پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند يکى از آنها گفت: «(إِنَّ هذا أَخِى لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِىَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنيها وَعَزَّنى فِى الْخِطابِ); اين برادر من است; او نود و نه ميش دارد و من (تنها) يک ميش دارم; اما او اصرار مى کند که: اين را نيز به من واگذار; و در سخن بر من غلبه کرده است».
حضرت داود(عليه السلام) در ميان آنها قضاوت کرد و گفت: به يقين او با درخواست ميش تو براى افزودن آن به ميش هايش، بر تو ستم کرده و بسيارى از شريکان (و دوستان) به يکديگر ستم مى کنند مگر کسانى که ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند; ولى عدّه آنان کم است.
اين داستان نشان مى دهد که دنياپرستان آن قدر گرفتار حرص مى شوند که حتى به کمترين چيزى درباره برادر خود نيز راضى نيستند و به گفته شاعر:
هفت اقليم ار بگيرد پادشاه * همچنان در بند اقليمى دگر
در حديث معروف قدسى نيز آمده است: «لَوْ کانَ لاِبْنِ آدَمَ وادِيانِ مِنْ ذَهَب لاَبْتَغى إلَيْهِما ثالِثاً وَلا يَمْلاَُ جَوْفَ ابْنَ آدَمَ إلاَّ التُّرابُ; هرگاه فرزند آدم دو دره پر از طلا داشته باشد خواهان دره ديگرى است و چشم آدم را جز خاک (به هنگامى که بميرد و دفن شود) پر نمى کند».
و به گفته شاعر:
گفت چشمِ تنگِ دنيادوست را * يا قناعت پر کند يا خاک گور
حرص در واقع نوعى جنون است، چرا که بسيارى از حريصان براى يک زندگى مرفه همه چيز دارند به گونه اى که مى توانند تا آخر به راحتى زندگى کنند; اما جنون حرص آنها را راحت نمى گذارد و پيوسته آنها را به تلاش و زحمت هاى طاقت فرسا وا مى دارد آن گونه که گاه اگر همه کره زمين را به آنها بدهند آرزو دارند به آسمان ها دست بيندازند و کره ماه را نيز در اختيار خود بگيرند.
لذا در دعاى بعضى از معصومان(عليهم السلام) آمده است: «أَعُوذُ بِکَ يَا رَبِّ مِنْ نَفْس لاَ تَشْبَعُ وَمِنْ قَلْب لاَ يَخْشَعُ وَمِنْ دُعَاء لاَ يُسْمَع; پروردگارا به تو پناه مى برم از نفسى که هرگز سير نمى شود و قلبى که خشوع در آن نيست و از دعايى که مستجاب نمى شود».در واقع حرص منشأ اصلى همه اين مشکلات و عواقب دردناک است.
اين سخن را با حديثى از امام صادق(عليه السلام) پايان مى دهيم فرمود: «مَا فَتَحَ اللهُ عَلَى عَبْد بَاباً مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا إِلاَّ فَتَحَ اللهُ عَلَيْهِ مِنَ الْحِرْصِ مِثْلَهُ; خداوند هيچ درى از دنيا به روى کسى نمى گشايد جز اينکه درى از حرص نيز به روى او گشوده مى شود«
@Nahjolbalaghe2
تحدیر(تندخوانی)جزء۲۶ قرآنکریم - <unknown>.mp3
3.99M
تندخوانی جزء بیست و ششم قرآن کریم
با صدای استاد معتز آقایی.
@Nahjolbalaghe2
ترجمه قرآن ۲۳.mp3
5.74M
📖 انس با قرآن :سوره بقره آیه ۱۴
🔹 جلسه بیست و دوم
🤔 میدونید چطور میشه علم واقعی رو به دست آورد؟
📌 برای رسیدن به جواب سوالات کلیپ بالا رو حتما ببینید
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
AUD-20220427-WA0125.mp3
4.28M
🎥 شرح دعای روز بیست و ششم ماه مبارک رمضان
🔰 #آیت_الله_مجتهدی
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیه (۱۴۲)🔹 ↩️۶ ـ در آن روز که پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور د
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیه (۱۴۲)🔹
↩️پیدا است هدف این بوده که: در غیبت طولانى او دشمنان فراوانى که در اطراف مدینه بودند و منافقانى که در خود مدینه وجود داشتند از فرصت براى در هم کوبیدن مدینه ، کانون اسلام، استفاده نکنند، تنها کسى که مى توانست این مرکز حساس را حفظ و نگهدارى کند، على(علیه السلام) بود.
ایراد دوم ـ هارون در زمان موسى از دنیا رفت
مى دانیم ـ و در تواریخ مشهور آمده است ـ که هارون در زمان خود موسى(علیه السلام) از دنیا رفت، بنابراین تشبیه به هارون، اثبات نمى کند که على (علیه السلام)بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)جانشین او باشد.
شاید این مهم ترین ایرادى است که به این حدیث شده است، ولى جمله إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدِى پاسخ این ایراد را به خوبى مى دهد; زیرا اگر گفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله) که مى گوید: تو به منزله هارون نسبت به من هستى، مخصوص به زمان حیات پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود، جمله إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدِى هیچ لزومى نداشت; زیرا وقتى سخن مخصوص زمان حیات پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد، درباره بعد از او سخن گفتن، کاملاً نامناسب است (و به اصطلاح این استثناء جنبه منقطع پیدا مى کند که بر خلاف ظاهر کلام مى باشد).
بنابراین، وجود این استثناء به خوبى نشان مى دهد که: گفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله) ناظر به زمان بعد از مرگ او نیز بوده است، منتها براى این که اشتباه نشود و کسانى على(علیه السلام) را به نبوت بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر نگزینند، مى فرماید:
تو همه این مقام ها را دارى، ولى بعد از من پیامبر نخواهى بود، بر این اساس، مفهوم کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) این مى شود که تو تمام مقامات هارون را دارى، نه تنها در حیات من، بعد از وفات من هم این مقامات ادامه خواهد یافت (جز مقام نبوت).
و به این ترتیب، روشن مى شود: تشبیه على(علیه السلام) به هارون از نظر مقامات است، نه از نظر مدت ادامه این مقامات، هارون(علیه السلام) نیز اگر زنده مى ماند مسلماً هم مقام جانشینى موسى را داشت و هم مقام نبوت را.
و با توجه به این که: هارون طبق صریح قرآن، هم مقام وزارت و معاونت موسى(علیه السلام) را داشت، هم شریک در رهبرى (تحت نظر موسى)، و هم پیامبر بود، تمام این مقامات به جز نبوت براى على(علیه السلام) ثابت مى گردد، حتى بعد از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) به گواهى جمله إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدِى .
ایراد سوم ـ آیا دو رهبر در یک زمان ممکن است؟
ایراد دیگرى که در این زمینه شده است این است که: لازمه استدلال به این حدیث، آن است که على(علیه السلام)حتى در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) منصب ولایت و رهبرى امت را داشته است، در حالى که دو امام و دو رهبر در عصر واحد ممکن نیست؟
ولى با توجه به یک نکته پاسخ این ایراد نیز معلوم مى شود و آن این که:
بدون شک هارون نیز در عصر موسى(علیه السلام) مقام رهبرى بنى اسرائیل را داشت، ولى نه یک رهبر مستقل، بلکه رهبرى که زیر نظر موسى(علیه السلام)انجام وظیفه مى کرد، على(علیه السلام)نیز در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)معاون او در مسأله رهبرى امت اسلام بود، بنابراین بعد از وفات او رهبر مستقل محسوب خواهد گشت.
در هر حال حدیث منزلت که از نظر اسناد از محکم ترین روایات اسلامى است که در کتب تمام گروه هاى مسلمین بدون استثناء آمده است از نظر دلالت نیز براى اهل انصاف در زمینه افضلیت على(علیه السلام) نسبت به تمام امت، و همچنین جانشینى بلا فصل او نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله) روشن است.
ولى عجیب این است که بعضى نه تنها دلالت حدیث را بر خلافت نپذیرفتند، که گفته اند: کمترین فضیلتى را نیز براى على(علیه السلام) ثابت نمى نماید و این به راستى حیرت آور است؟!!»
@Nahjolbalaghe2