قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت: (۲۳۵ الی ۲۳۷) @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_حکمت_۲۳۸_و۲۳۹_و_۲۴۰.mp3
8.56M
🔹شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
✅حکمت: (۲۳۸ الی ۲۴۰)
@Nahjolbalaghe2
⭐️🍃 حدیثی که باید آن را با طلا نوشت!
اَلْإِمَامُ اَلصَّادِقُ صَلَوَاتُ اَللهِ عَلَيْهِ : نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنا تَسْبیحٌ وَ هَمُّهُ لَنا عِبادَةٌ وَ کِتْمانُ سِرّنا جِهادٌ فى سَبیلِ اللّهِ. ثَمَّ قالَ اَبُو عَبدِاللّهِ علیه السّلام: یَجِبُ اَنْ یُکْتَبَ هذا الْحَدیثُ بِالذَّهَبِ.
🌻💐 امام صادق صلوات الله علیه می فرمایند : نَفَس کسى که بخاطر مظلومیّت ما اندوهگین شود ، تسبیح است و اندوهش براى ما ، عبادت است و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست ، سپس امام صادق علیه السلام افزودند : این حدیث را باید با طلا نوشت!
📚امالى شیخ مفید، ص 338
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
14-GONAHANE KABIRE- VOROOD BE KARBALA 01(www.rasekhoon.net).mp3
14.46M
🔴 گناهان کبیره1
از زبان شهید کافی ره
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۗ وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ
او کسى است که آسمانها و زمین را در شش روز [= شش دوران]آفرید. وعرش (قدرت) او، بر آب قرار داشت. (و جهان در آغاز توده مذابى بود، او آن را آفرید) تا شما را بیازماید که کدام یک عملتان بهتر است. و اگر (به آنها) بگویى: «شما بعد از مرگ، برانگیخته مى شوید.»، به یقین کافران مى گویند: «این سحرى آشکار است!»
(هود/۷)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیه (۶)🔹 ↩️در حالى که، مختصر آشنائى به قرآن و احادیث اسلامى، براى پى
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیه(۷)🔹
✅هدف آفرینش
در این آیه، از سه نکته اساسى بحث شده است:
نخست، از آفرینش جهان هستى و مخصوصاً آغاز آفرینش که نشانه قدرت پروردگار و دلیل عظمت او است، مى فرماید: او کسى است که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید (وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیّام).
نیاز به توضیح ندارد که، منظور از روز در اینجا روز معمولى بیست و چهار ساعته نیست; زیرا آن زمان که آسمان و زمین وجود نداشت، نه کره زمین بود و نه حرکت بیست و چهار ساعته اش به دور خود، بلکه منظور از آن ـ چنان که سابقاً هم گفته ایم ـ دوران است، خواه این دوران کوتاه باشد و خواه بسیار طولانى، حتى به مقدار ملیاردها سال، و چون در ذیل آیه ۵۴ سوره اعراف شرح کافى و جامع در این زمینه داده ایم، نیازى به تکرار نیست.
و نیز، همان جا یادآور شدیم که، آفرینش جهان در شش دوران متوالى و پى در پى، با این که خدا قدرت داشت تمام عالم را در یک لحظه بیافریند، به خاطر آن است که این آفرینش تدریجى، که هر زمان چهره تازه، رنگ نو و شکل بدیعى پیدا مى کند، بهتر و بیشتر، قدرت و عظمت خدا را معرفى مى نماید.
او مى خواست، قدرت خویش را در هزاران چهره بنماید، نه تنها در یک چهره، در هزاران لباس حکمتش را نشان دهد، نه تنها در یک لباس، تا شناخت ذات پاکش و همچنین شناخت قدرت و حکمتش آسان تر و روشن تر باشد، و دلائلى به تعداد ایام، سال ها و قرون و اعصارى که بر عالم گذشته است، براى معرفتش در اختیار ما باشد.
آنگاه اضافه مى کند: و عرش (حکومت) او بر آب قرار داشت (وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ).
براى فهم تفسیر این جمله، باید به مفهوم دو کلمه عَرْش و ماء آشنا شویم:
عَرش در اصل به معنى سقف یا شیئى سقف دار است، و به تخت هاى بلند ـ همانند تخت هاى سلاطین گذشته ـ نیز عرش گفته مى شود، و همچنین داربست هائى که درخت هاى مو و مانند آن را روى آن قرار مى دهند.
اما این کلمه بعداً به معنى قدرت نیز، به کار رفته است، همان گونه که واژه تخت در فارسى نیز به همین معنى استعمال مى شود:
در عربى گفته مى شود: فُلانٌ إِسْتَوى عَلى عَرْشِهِ ـ أَوْ ـ ثُلَّ عَرْشُهُ: فلان کس بر تخت نشست یا تختش فرو ریخت کنایه از این که به قدرت رسید و یا قدرتش نابود شد، در فارسى نیز مى گوئیم: فلان کس را بر تخت نشاندند، و یا از تخت به پائین کشیدند.
این نکته را نیز باید توجه داشت، که گاهى کلمه عرش به معنى مجموعه جهان هستى است، زیرا تخت قدرت خداوند، همه این جهان را فرا مى گیرد.
و اما کلمه ماء معنى معمولى آن آب است، اما گاهى به هر شىء مایع ماء گفته مى شود، مانند فلزات مایع و امثال آن.
با آنچه در تفسیر این دو کلمه گفتیم، چنین استفاده مى شود که: در آغاز، آفرینش جهان هستى به صورت مواد مذابى بود (یا گازهاى فوق العاده فشرده که شکل مواد مذاب و مایع را داشت).
سپس، در این توده آب گونه حرکات شدید، و انفجارات عظیمى رخ داد، و قسمت هائى از سطح آن پى در پى به خارج پرتاب شد، این اتصال و به هم پیوستگى به انفصال و جدائى گرائید، و کواکب و سیارات و منظومه ها، یکى بعد از دیگرى تشکیل یافتند.
بنابراین، جهان هستى و پایه تخت قدرت خدا، نخست بر این ماده عظیم آب گونه قرار داشت.
این همان چیزى است که در آیه ۳٠ سوره انبیاء نیز به آن اشاره شده است: أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْء حَىٍّ:
آیا آنها که خدا را انکار مى کنند با چشم علم و دانش این حقیقت را ندیدند، که آسمان ها و زمین، در آغاز به هم پیوسته بود، سپس ما آنها را از هم گشودیم و هر موجود زنده اى را از آب آفریدیم .
در نخستین خطبه نهج البلاغه نیز اشارات روشنى به همین معنى شده است.
دومین نکته اى که آیه فوق به آن اشاره مى کند، هدف آفرینش جهان هستى است، همان هدفى که قسمت عمده اش به گل سرسبد این جهان یعنى انسان باز مى گردد، انسانى که باید در مسیر تعلیم و تربیت قرار گیرد و راه تکامل را بپوید، و هر لحظه به خدا نزدیک تر شود، مى فرماید: این آفرینش با عظمت را به این خاطر قرار داد که شما را بیازماید، تا کدامین بهتر عمل مى کنید (لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً).
لِیَبْلُوَکُم از ماده بلاء و ابتلاء به معنى آزمایش است، همان گونه که سابقاً هم اشاره کرده ایم، آزمایش هاى الهى براى کشف حال و پى بردن به وضع درونى و روحى و فکرى افراد نیست، بلکه به معنى پرورش دادن و تربیت نمودن است.
جالب این که، این آیه ارزش هر انسانى را به حُسن عمل او مربوط مى داند، نه به کثرت و فزونى عمل او، و این نشان مى دهد که اسلام در همه جا روى کیفیت عمل تکیه مى کند، نه روى کثرت و کمیت عمل.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیه(۷)🔹 ✅هدف آفرینش در این آیه، از سه نکته اساسى بحث شده است: نخست
↩️در حدیثى در همین زمینه، از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل شده: لَیْسَ یَعْنِی أَکْثَرَ عَمَلاً وَ لکِنْ أَصْوَبُکُمْ عَمَلاً، وَ إِنَّمَا الإِصابَةُ خَشْیَةُ اللّهِ، وَ النِّیَّةُ الصّادِقَةُ، ثُمَّ قالَ الإِبْقاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتّى یَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ، وَ الْعَمَلُ الْخالِصُ، الَّذِی لاتُرِیدُ أَنْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ أَحَدٌ إِلاَّ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ:
خداوند کثرت عمل را نمى خواهد بلکه درستى عمل را مى خواهد، و درستى عمل به آن است که با خدا ترسى و نیت پاک توأم باشد، سپس فرمود: نگهدارى عمل از آلودگى به ریا و نیات نادرست، مشکل تر از خود عمل است، و عمل خالص، عملى است که نخواهى هیچ کس جز خدا ترا به خاطر آن ستایش کند .
سومین نکته اساسى که در این آیه به آن اشاره شده، مسأله معاد است که پیوند ناگسستنى با مسأله آفرینش جهان و بیان هدف خلقت دارد; زیرا آفرینش جهان هدفش تکامل انسان ها است، و تکامل انسان ها به خاطر آماده شدن براى زندگى در یک جهان وسیع تر و متکامل تر است، لذا مى گوید:
اگر به آنها بگوئى شما بعد از مرگ برانگیخته مى شوید، کافران از روى تعجب مى گویند: این باور کردنى نیست، این حقیقت و واقعیت ندارد، بلکه این یک سحر آشکار است (وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ مُبینٌ).
کلمه هذا اشاره به گفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره معاد است، یعنى این ادعائى که تو درباره معاد دارى، سحر آشکارى مى باشد، بنابراین، کلمه سحر در اینجا به معنى سخن عارى از حقیقت و گفتار بى اساس و به تعبیر ساده، حقّه و کلک است; زیرا ساحران غالباً با کار خود چیزهائى را به ناظران نشان مى دهند، که واقعیت و حقیقتى در آن نیست، بنابراین کلمه سحر مى تواند به معنى هر چیز عارى از حقیقت به کار رود.
اما این که، بعضى گفته اند: هذا اشاره به قرآن مجید است; زیرا قرآن نفوذ و جاذبه سحرانگیزى در شنوندگان داشت، صحیح به نظر نمى رسد; چرا که در آیه، سخن از معاد است نه از قرآن، هر چند جاذبه فوق العاده قرآن جاى انکار نیست.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۵۸)🔹 🔴ماجراى صفين در چند جمله: همان گونه که از عنوان نامه پيداست هدف اما
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه (۵۹)🔹
⚖بايد به همه با يک چشم نگاه کنى:
مخاطب در اين نامه «اسود بن قطبه» است. در اينکه او جزء صحابه پيامبر بوده يا تابعين و کسانى که پس از پيامبر آمده اند گفتوگوست. در مجموع، وى فرد شناخته شده اى در کتب رجال نيست; ولى از اينکه مقام والايى در عصر اميرمؤمنان على(عليه السلام) داشته معلوم مى شود مسلمان با شخصيتى بوده است.
«حلوان»; (بر وزن سبحان) يکى از مناطق غربى ايران و نزديک به مرزهاى عراق بوده است و تعبير به «صاحب جند» (فرمانده لشکر) با توجّه به اينکه امام(عليه السلام) در نامه اش درباره والى سخن مى گويد نشان مى دهد که تنها مسئوليت فرماندهى منهاى فرماندارى را نداشته بلکه هم والى آن منطقه بوده و هم فرمانده لشکر.
امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين نامه چهار سفارش مهم به «اسود» مى کند، نخست به سراغ مهم ترين چيزى مى رود که مانع سعادت انسان هاست; يعنى هواى نفس و «اسود» را از آن برحذر مى دارد و مى فرمايد: «اما پس (از حمد و ثناى الهى) زمامدار، هرگاه دنبال هوا و هوس هاى گوناگون خويش باشد در بسيارى از موارد او را از عدالت باز مى دارد»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْوَالِيَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذَلِکَ کَثِيراً مِنَ الْعَدْلِ).
تعبير به «اخْتَلَفَ هَوَاهُ» ممکن است اشاره به هوا و هوس هاى گوناگون باشد; مانند علاقه به مال و ثروت، جاه و مقام، شهوت جنسى و صفاتى همچون انتقام جويى و حسد که هر يک مى تواند مانعى بر سر راه اجراى عدل گردد در حالى که اگر انسان به دنبال فرمان خدا باشد تنها يک هدف بيشتر نخواهد داشت و آن رضاى خداست.
اين احتمال نيز وجود دارد که اختلاف به معناى پى در پى قرار گرفتن باشد; مانند تعبير به (اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهار) در قرآن مجيد، به اين ترتيب که انسان، امروز به اقتضاى سن يا شرايط محيط، دنبال شهوت باشد و فردا در شرايطى قرار گيرد که به دنبال مال و ثروت و يا مقام و منصب برود و تمام اينها موانعى است بر سر راه اجراى عدالت.
در دومين دستور مى فرمايد: «بنابراين بايد امور مردم از نظر حقوق آنها نزد تو يکسان باشد (همه را به يک چشم بنگرى و يکسان درباره آنها حکم کنى) چرا که هيچ گاه جور و ستم (هر چند منافع فراوان مادى در بر داشته باشد) جايگزين عدالت نخواهد شد»; (فَلْيَکُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً، فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ، فَاجْتَنِبْ مَا تُنْکِرُ أَمْثَالَهُ).
يعنى نه تنها مردم را با يک چشم نگاه کن، بلکه خود را با ديگران نيز يکسان بشمار و اين دستورى است که در روايات متعدد به آن اشاره و بر آن تأکيد شده است. در حديث معروفى مى خوانيم که پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) عازم يکى از غزوات بود. مرد عربى از راه رسيد و رکاب مرکب را گرفت و حضرت را متوقف ساخت و عرض کرد: «يَا رَسُولَ اللهِ عَلِّمْنِي عَمَلاً أَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ; اى رسول خدا عملى به من ياد ده که به وسيله آن وارد بهشت شوم (و اين در خواست مهم و بزرگى بود)» پيامبر اکرم فرمود: «مَا أَحْبَبْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ النَّاسُ إِلَيْکَ فَأْتِهِ إِلَيْهِمْ وَمَا کَرِهْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ النَّاسُ إِلَيْکَ فَلاَ تَأْتِهِ إِلَيْهِمْ; آنچه را دوست دارى مردم درباره تو انجام دهند همان را درباره آنها انجام ده و آنچه را دوست ندارى مردم درباره تو انجام دهند درباره آنها انجام نده» اين سخن را گفت سپس فرمود: «خَلِّ سَبِيلَ الرَّاحِلَةِ; دست از مرکب بردار و آن را به حال خود واگذار (اشاره به اينکه تمام درخواست تو در اين جمله است و بس)».
سپس در چهارمين اندرز مى فرمايد: «نفس خويش را در راه انجام آنچه خدا بر تو واجب کرده است به اميد ثوابش و ترس از کيفرش تسليم و خاضع کن»; (وَابْتَذِلْ نَفْسَکَ فِيمَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَيْکَ، رَاجِياً ثَوَابَهُ، وَمُتَخَوِّفاً عِقَابَهُ).
اشاره به اينکه اگر مى خواهى از پاداش هاى الهى در دنيا و آخرت بهره مند شوى و از کيفرهايش در دو سرا در امان باشى، در انجام واجباتى که بر تو به عنوان يک والى است کاملا کوشا باش و غرور مقام، تو را از تسليم و تواضع باز ندارد.
آن گاه در بخش دوم اين نامه او را به چهار امر ديگر توصيه مى کند و از باب مقدّمه مى فرمايد: «بدان که دنيا سراى آزمايش است»; (وَاعْلَمْ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ بَلِيَّة).
اين حقيقت در آيات متعددى از قرآن و روايات بسيارى با ذکر مثال هاى مختلف بيان شده است تا کسى اشتباه نکند که اين دنيا هدف نهايى و سراى عيش و عشرت است و همگان بدانند مزرعه اى است براى کشت آخرت و گذرگاهى براى رفتن به سوى آن و ميدان تمرينى براى مسابقاتى که در پيش روى است و بازار تجارتى است براى اندوختن جهت سراى آخرت که اعمال خود و رفتار خود را بر اساس آن تنظيم و اصلاح کند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۵۹)🔹 ⚖بايد به همه با يک چشم نگاه کنى: مخاطب در اين نامه «اسود بن قطبه» ا
↩️سپس در اوّلين نصيحت، به او هشدار مى دهد که «هر کس ساعتى در اين دنيا بيکار بماند (و عمل نيکى براى آخرت انجام ندهد) اين ساعتِ فراغت و بيکارى موجب حسرت (و ندامت) او در قيامت خواهد شد»; (لَمْ يَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ سَاعَةً إِلاَّ کَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ).
بر اين پايه انسان مى فهمد ساعات و دقايق در دنيا چه اندازه قابل بهره گيرى بود. اگر خدا را ياد مى کرد، استغفارى بر زبانش جارى مى شد، کمکى به دردمندى مى نمود آثار عظيمش را در آن روز مى ديد. به همين دليل يکى از نام هاى روز قيامت «يوم الحسرة» است و قرآن مجيد در آيات مختلف به اين معنا اشاره کرده است از جمله در آيه 39 سوره مريم مى فرمايد: «(وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الاَْمْرُ وَهُمْ في غَفْلَة وَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ); آنان را از روى حسرت (روز رستاخيز که براى همه مايه تأسف است) بترسان در آن هنگام که همه چيز پايان مى يابد و آنها در غفلت اند و ايمان نمى آوردند».
در روايتى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم که فرمود: «إنَّ اللهَ يُبْغِضُ الصَّحِيحَ الْفارِغَ لا في شُغْلِ الدُّنْيا وَلا في شُغْلِ الاْخِرَةِ; خداوند انسان سالمى که نه کارى براى دنيا و نه عملى براى آخرت انجام مى دهد را مبغوض مى دارد».
سپس در دومين موعظه مى فرمايد: «و بدان هيچ چيز تو را هرگز از حق بى نياز نمى سازد»; (وَأَنَّهُ لَنْ يُغْنِيَکَ عَنِ الْحَقِّ شَيْءٌ أَبَداً).
اشاره به اينکه همه کارهايت بايد بر محور حق بگردد که پيروزى در دنيا و نجات در آخرت در پرتوى طرفدارى از حق حاصل مى شود. حتى اگر حق به زيان انسان باشد، نفع نهايى او در آن است که از آن حق پيروى کند; باطل، سرابى بيش نيست و يا همچون حبابى است بر روى آب و کف هايى که جوش و خروشى دارند و سپس نابود مى شوند.
سپس در بيان سومين و چهارمين اندرز، انگشت روى دو مصداق از مصاديق حق گذارده و او را به حفظ آنها توصيه کرده، مى فرمايد: «از جمله حقوق (واجب) اين است که خويشتن را (در برابر هواى نفس و انحراف از فرمان خدا) حفظ کنى و براى رسيدن به پاداش الهى با تمام توان در خدمت به رعيت بکوشى»; (وَمِنَ الْحَقِّ عَلَيْکَ حِفْظُ نَفْسِکَ، وَالاِحْتِسَابُ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِجُهْدِکَ).
سپس به ذکر دليلى براى اين موضوع پرداخته مى فرمايد: «آنچه در اين راه از منافع (معنوى) عايد تو مى شود از مشکلات و ناراحتى هايى که دامنگير تو مى گردد (به مراتب) بيشتر است. والسلام»; (فَإِنَّ الَّذِي يَصِلُ إِلَيْکَ مِنْ ذَلِکَ أَفْضَلُ مِنَ الَّذِي يَصِلُ بِکَ، وَالسَّلاَمُ).
مفسّران نهج البلاغه در تفسير جمله اخير دو نظر متفاوت داده اند: يکى همان گونه که در بالا گفته شد منظور امام اين است: زحماتى را که در راه خدمت به مردم منطقه ات متحمل مى شوى، در مقابل پاداش هاى پروردگار بسيار ناچيز است.
دوم اينکه آنچه از پاداش هاى الهى (در دنيا و آخرت) به تو مى رسد از خدماتى که به مردم مى کنى برتر و بالاتر است.
ولى با توجّه به جمله «يَصِلُ بِکَ; به تو مى رسد» که اشاره به حوادث و مشکلاتى است که دامنگير انسان مى شود، تفسير اوّل صحيح تر به نظر مى رسد.
در هر حال، امام اين نامه را با اجراى عدل و خدمت به مردم آغاز کرده و با خدمت به مردم پايان مى دهد و اين دليل روشنى است بر اينکه حکومت هاى اسلامى بايد صد در صد مردمى باشند و منافع توده هاى رعيت را بعد از جلب رضاى الهى از هر چيز برتر بشمرند.
@Nahjolbalaghe2