قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۲۹ الی۳۱)🔹 من هیچ فرد باایمانى را طرد نمى کنم! در آیات گذشته، د
↩️منحصر ساختن امتیاز پیامبر در این آیه به مسأله وحى ، و نفى امور سه گانه بالا دلیل بر این است که، در آیات مربوط به نوح نیز، چنین امتیازى در مفهوم کلام افتاده، هر چند صریحاً بیان نشده است.
در پایان آیه، بار دیگر به موضوع ایمان آورندگان مستضعف پرداخته و تأکید مى کند: من هرگز نمى توانم درباره این افرادى که در چشم شما حقیرند بگویم، خداوند هیچ خیر و پاداش نیکى به آنها نخواهد داد (وَ لاأَقُولُ لِلَّذینَ تَزْدَری أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللّهُ خَیْراً).
بلکه به عکس، خیرِ این جهان و آن جهان مال آنها است، هر چند دستشان از مال و ثروت تهى است، این شما هستید که بر اثر خیالات خام، خیر را در مال و مقام یا سن و سال منحصر ساخته اید، و از حقیقت و معنى به کلى بى خبرید.
و به فرض، که گفته شما راست باشد و آنها اراذل و اوباش باشند خدا از درون جان آنها و نیّاتشان آگاه است (اللّهُ أَعْلَمُ بِما فی أَنْفُسِهِمْ).
من که جز ایمان و صداقت از آنها چیزى نمى بینم، و به همین دلیل، وظیفه دارم آنان را بپذیرم، من مأمور به ظاهرم و بنده شناس خداست!
و اگر غیر از این کارى کنم مسلماً از ستمکاران خواهم بود (إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظّالِمینَ).
این احتمال نیز، در تفسیر جمله آخر داده شده است که، به تمام محتواى آیه مربوط باشد، یعنى اگر من ادعاى علم غیب یا فرشته بودن، یا مالک خزائن الهى بودن کنم، و یا ایمان آورندگان را طرد نمایم، در پیشگاه خدا و وجدان در صف ستمگران خواهم بود.
نکته ها:
۱ ـ غیب از آن خداست
همان گونه که بارها اشاره کرده ایم، آگاهى از غیب به طور مطلق و بدون هیچ گونه قید و شرط از آن خدا است، ولى او هر مقدار از این آگاهى را مصلحت ببیند، در اختیار پیامبران و اولیاى خود مى گذارد، همان طور که در آیات ۲۶ و ۲۷ سوره جن مى خوانیم: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً * إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول: خداوند از تمام امور پنهانى آگاه است و هیچ کس را از علم غیب خود آگاه نمى کند، مگر رسولانى که مورد رضایت او هستند .
بنابراین، هیچ گونه تضادى میان آیات مورد بحث، که نفى علم غیب از پیامبران مى کند، و آیات یا روایاتى که آگاهى بعضى از غیوب را به پیامبران یا امامان نسبت مى دهد وجود ندارد.
آگاهى از اسرار غیب، بالذات مخصوص خدا است، و دیگران هر چه دارند بالعرض و از طریق تعلیم الهى مى باشد، و به همین دلیل، محدود به حدودى است که او اراده مى کند.
۲ ـ مقیاس سنجش فضیلت
بار دیگر در این آیات به این واقعیت برخورد مى کنیم، که صاحبان زر و زور و دنیاپرستان مادى که همه چیز را از دریچه افکار خود به همان رنگ مادى مى بینند، تمام احترام و شخصیت را در داشتن ثروت و مقام، و موقعیت هائى هموزن این دو مى پندارند.
بنابراین، تعجب نیست مؤمنان راستینى که دستشان از مال و ثروت تهى باشد، در قاموس آنها به عنوان اراذل معرفى گردند، و با چشم حقارت و پستى به آنها بنگرند.
این منحصر به قوم نوح نبود، که مؤمنان مستضعف مخصوصاً جوانان انقلابى را که اطرافش را گرفته بودند، تهى مغز، کوتاه فکر و بى سر و پا مى دانستند، تاریخ نشان مى دهد، این منطق در برابر پیامبران دیگر، مخصوصاً در مورد پیامبر اسلام و مؤمنان نخستین نیز وجود داشته است.
هم اکنون، نظیر این منطق را در عصر و زمان خود مى بینیم، که مستکبران فرعون صفت، با اتکاى به قدرت شیطانى خود، مؤمنان راستین را متهم به تمام این موضوعات مى کنند، و به صورت تکرار تاریخ همان عناوین را به مخالفان خود نسبت مى دهند.
ولى، هنگامى که یک محیط فاسد با یک انقلاب الهى پاکسازى شد، این گونه مقیاس هاى سنجش شخصیت نیز، همراه سایر عناوین موهوم به زباله دان تاریخ ریخته مى شود، و مقیاس هاى اصیل و انسانى جاى آنها را مى گیرد، مقیاس هائى که در متن زندگى انسان قرار گرفته، و واقعیت هاى عینى روى آن استوار است، و یک جامعه پاک و آباد و آزاد از آنها مایه مى گیرد، همچون ایمان، علم و آگاهى، فداکارى و گذشت، تقوا و پاکدامنى، شهامت و شجاعت، تجربه و هوشیارى، مدیریت و نظم و مانند اینها.
۳ ـ بعضى از مفسران، مانند نویسنده المنار ، هنگامى که به این آیه مى رسد، در ضمن یک جمله کوتاه، به آنها که علم غیب را براى غیر خدا قائلند، و یا حل مشکلاتى را از آنها مى خواهند اشاره کرده، مى گوید: این دو امر همان چیزهائى است که قرآن از پیامبران نفى کرده، اما بدعت گزاران مسلمین و اهل کتاب، آنها را براى اولیاء و قدیسین اثبات مى کنند !
اگر، منظور او این باشد، که هر گونه آگاهى از غیب ولو به تعلیم الهى از آنها نفى شود، این بر خلاف نصوص صریح قرآن مجید است.
و اگر منظور او، نفى توسل به پیامبران و اولیاى الهى باشد ـ به این صورت که از آنها تقاضا کنیم که از خداوند حل مشکلات ما را بخواهند ـ این سخن نیز، مخالف آیات قرآن و احادیث مسلّمى است که از طرق شیعه و اهل سنت نقل شده است.
@Nahjolbalaghe2
روسری گنجشک خانم.mp3
زمان:
حجم:
7.14M
#قصه_های_کودکانه | روسری گنجشک خانم
🎤 با اجرای : اسماعیل کریم نیا
🗣قرائت : سوره بقره آیه ۶۰
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
♥️🌷گذشت کنید
🌱💞پيامبر صلي الله عليه وآله:
تَعافَوْا تَسْقُطِ الضَّغائِنُ بَيْنَـكُمْ؛
عفو و گذشت كنيد، تا كينه هاى ميان شما از بين برود.
📝شرح روایی:
پيامبر صلي الله عليه و آله:
مَنْ عَفا عَنْ مَظْلَمَةٍ، اَبْدَلَهُ اللّه ُ بِها عِزّا فِى الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ؛ «امالى طوسى»
هر كس از ظلمى كه در حقّ او شده، گذشت كند، خداوند، به جاى آن، در #دنيا و آخرت به او عزّت مى بخشد.
📜كنزالعمّال، ح 7004
#عفو #گذشت #کینه
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔲✨ایام فاطمیه بدعت است یا ریشه در تاریخ جغرافیای اسلام دارد؟!
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
🌳شجره آشوب« قسمت اول»
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻خداوند در قرآن مثال های زیادی در باره اقوام گذشته مانند عاد و ثمود زده است که بیشترین این ها درباره بنی اسراییل است. همچنین در قرآن اصل تکرار سنت های تاریخی موضوعی پذیرفته شده است.
🔻 در سوره فتح خدا می فرماید: « سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا». سنت هایی که پیش از شما بودند و برای سنت خدا تغییری نمی یابی. این آیه به صراحت از تغییر ناپذیری سنن الهی در طول تاریخ خبر می دهد.
🔻سنت هایی مانند نابودی ظلم و پیروزی جبهه حق، هلاکت اقوام در اثر گناهان و عدم امر به معروف و نهی از منکر توسط علما و ... .
🔻در روایات اسلامی نیز امت پیامبر اسلام به بنی اسراییل تشبیه شده است. این مضمون در کلام نبوی به اشکال گوناگون بیان شده است. خلاصه روایات مذکور این معنا را می رساند که حوادثی که در قوم بنی اسراییل اتفاق افتاد، در میان امت اسلام نیز رخ خواهد داد. ایشان فرمود:...
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ
گفتند: «اى نوح! با ما جرّ و بحث کردى، و زیاد مجادله کردى! (بس است!) اکنون اگر راست مى گویى، آنچه را (از عذاب
الهى) به ما وعده مى دهى بیاور!»
(هود/۳۲)
*
قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ
(نوح) گفت: «اگر خدا اراده کند، (عذابش را) خواهد آورد. و شما قدرت فرار (از آن را) نخواهید داشت!
(هود/۳۳)
*
وَلَا يَنفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَكُمْ إِن كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغْوِيَكُمْ ۚ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
و هر گاه خدا
بخواهد شما را (به خاطر گناهانتان) گمراه سازد، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودى به حالتان نخواهد داشت. او پروردگار شماست. و به سوى او
بازگشت داده مى شوید».
(هود/۳۴)
***
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَا بَرِيءٌ مِّمَّا تُجْرِمُونَ
آیا (مشرکان) مى گویند: «او [= محمد ] قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است.»؟! بگو: «اگر من آن رابه دروغ به خدا نسبت داده باشم، گناهش بر عهده من
است. ولى من از گناهانى که شما مرتکب مى شوید بیزارم.»
(هود/۳۵)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۲۹ الی۳۱)🔹 من هیچ فرد باایمانى را طرد نمى کنم! در آیات گذشته، د
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۳۲ الی۳۵)🔹
حرف بس است، مجازات کو؟
در این آیات، به دنباله گفتگوى نوح و قومش اشاره شده است، آیه نخست، از زبان قوم نوح چنین نقل مى کند: آنها گفتند: اى نوح! این همه بحث و مجادله کردى بس است، تو بسیار با ما سخن گفتى، دیگر جائى براى بحث باقى نمانده است (قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا).
اگر راست مى گوئى، همان وعده هاى دردناکى را که به ما مى دهى، در مورد عذاب هاى الهى تحقق بخش (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ).
این درست به آن مى ماند که، شخص یا اشخاصى درباره مسأله اى با ما سخن بگویند، و در ضمن، تهدیدهائى هم مى کنند و ما مى گوئیم: پر حرفى بس است! هر کارى از شما ساخته است انجام دهید، و هیچ معطل نشوید، اشاره به این که: نه به دلائل شما وقعى مى نهیم، نه از تهدیدتان مى ترسیم، و نه حاضریم بیش از این گوش به سخنان شما فرا دهیم!
انتخاب این روش، در برابر آن همه محبت و لطف پیامبران الهى و گفتارهائى که همچون آب زلال و گوارا بر دل مى نشیند، حکایت از نهایت لجاجت و تعصب و بى خبرى مى کند.
ضمناً، از این گفتار نوح(علیه السلام) به خوبى بر مى آید که، مدتى طولانى براى هدایت آنها کوشیده است، و از هر فرصتى براى رسیدن به این هدف، یعنى ارشاد آنان استفاده کرده است، آن قدر که آن قوم گمراه اظهار خستگى از سخنان و ارشادهایش کردند.
این واقعیت، از سایر آیاتى که در قرآن درباره نوح آمده نیز، به خوبى روشن مى شود، در سوره نوح آیات ۵ تا ۹ به طور مبسوط این معنى را بیان کرده است، مى فرماید: قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمی لَیْلاً وَ نَهاراً * فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائی إِلاّ فِراراً * وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً * ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً * ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً:
پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوى تو خواندم * ولى این دعوت من، چیزى جز فرار بر آنها نیفزود!، و من هر زمان آنها را دعوت کردم، تا تو آنان را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوش ها قرار دادند، و لباس ها را بر خود پیچیدند، و در مخالفت اصرار ورزیدند و استکبار و خود سرى نشان دادند * من باز دست از دعوت آنها بر نداشتم * آشکارا و سپس پنهانى آنان را به سوى تو دعوت کردم، و پى در پى اصرار ورزیدم، ولى آنها به هیچ وجه به سخنان من گوش فرا ندادند !
در آیه مورد بحث، جمله جادَلْتَنا آمده است، که از ماده مجادله گرفته شده، و آن در اصل از جدل به معنى تابیدن و پیچیدن شدید طناب است، و به همین دلیل به باز شکارى اجدل گفته مى شود; چرا که از همه پرندگان پرخاشگرتر و پیچنده تر است، سپس در مورد پیچانیدن طرف، در بحث و گفتگو به کار رفته است.
با این که جدال ، مراء و حِجاج (بر وزن لجاج) در معنى، شبیه یکدیگرند، ولى به طورى که بعضى از محققین گفته اند، در مراء یک نوع مذمت و نکوهش افتاده است; زیرا در مواردى به کار مى رود که، انسان روى یک مسأله باطل پافشارى و استدلال مى کند، ولى در معنى جدال و مجادله این مفهوم الزاماً وجود ندارد، اما تفاوت جدال و حِجاج در این است که، جدال براى باز گرداندن طرف از عقیده خود به کار مى رود، اما حِجاج براى دعوت او به
یک عقیده و استدلال بر آن.
* * *
نوح در برابر این بى اعتنائى، لجاجت و خیره سرى، با جمله کوتاهى چنین پاسخ گفت: تنها اگر خدا اراده کند، به این تهدیدها و وعده هاى عذاب تحقق مى بخشد (قالَ إِنَّما یَأْتیکُمْ بِهِ اللّهُ إِنْ شاءَ).
اما، این از دست من خارج است و در اختیار من نیست، من فرستاده اویم، و سر بر فرمانش دارم، بنابراین مجازات و عذاب را از من مخواهید.
اما بدانید هنگامى که فرمان عذاب فرا رسد شما نمى توانید از چنگال قدرت او بگریزید، و به مأمن و پناهگاهى فرار کنید ! (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ).
معجز از ماده اعجاز به معنى ناتوان ساختن دیگرى است، این کلمه گاهى در مواردى به کار مى رود که انسان مانع کار دیگرى شود، جلو او را بگیرد و او را به عجز در آورد.
و گاهى در موردى که از چنگال کسى فرار کند و از دسترس وى بیرون رود و او را ناتوان سازد.
و گاهى به این صورت که با پیش دستى کردن، طرف را به زانو در آورد و یا خود را در مصونیت قرار دهد.
تمام اینها، چهره هاى مختلفى از معنى اعجاز و ناتوان ساختن طرف است، و در آیه فوق، همه این معانى محتمل است; چرا که هیچ گونه منافاتى میان آنها نیست، یعنى شما به هیچ صورت نمى توانید از عذاب او در امان بمانید.
* * *
سپس، اضافه مى کند: اگر خداوند به خاطر گناهان و آلودگى هاى جسمى و فکرى تان بخواهد شما را گمراه سازد،⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۳۲ الی۳۵)🔹 حرف بس است، مجازات کو؟ در این آیات، به دنباله گفتگو
↩️هرگز نصیحت من براى شما سودى نخواهد بخشید، هر چند بخواهم شما را نصیحت کنم (وَ لایَنْفَعُکُمْ نُصْحی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللّهُ یُریدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ).
چرا که او پروردگار شما است و به سوى او باز مى گردید و تمام هستى شما در قبضه قدرت او است (هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
سؤال:
با مطالعه این آیه، فوراً این سؤال به نظر مى رسد ـ و بسیارى از مفسران هم به آن اشاره کرده اند ـ: مگر ممکن است خداوند اراده گمراه ساختن کسى را بکند؟
آیا این دلیل بر جبر نخواهد بود؟
و آیا با قبول اصل آزادى اراده و اختیار چنین چیزى قابل قبول است؟
پاسخ:
همان گونه که، از لابلاى بحث هاى فوق روشن شد ـ و بارها هم به آن اشاره کرده ایم ـ گاهى یک سلسله اعمال از انسان سر مى زند، که نتیجه آن گمراهى، انحراف همیشگى، و عدم بازگشت به سوى حق است! لجاجت مستمر و اصرار بر گناهان، و دشمنى مداوم با حق طلبان و رهبران راستین، آن چنان پرده ضخیمى بر فکر انسان مى افکند، که توانائى دید کمترین شعاع آفتاب حق و حقیقت را پیدا نمى کند!.
و چون این حالت، از آثار اعمالى است که خود انسان انجام داده، به هیچ وجه دلیل بر جبر نمى شود، بلکه عین اختیار است، آنچه به خدا مربوط است این است که، در چنان اعمالى، چنین اثرى قرار داده است.
در آخرین آیه مورد بحث، سخنى به عنوان یک جمله معترضه براى تأکید بحث هائى که در داستان نوح در آیات گذشته و آینده عنوان شده است، مى گوید: دشمنان مى گویند: این مطلب را او (محمّد) از پیش خود ساخته و به خدا نسبت داده است (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
در پاسخ آنها بگو: اگر من اینها را از پیش خود ساخته ام و به دروغ به خدا نسبت داده ام گناهش بر عهده من است (قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرامی).
ولى من از گناهان شما بیزارم (وَ أَنَا بَریءٌ مِمّا تُجْرِمُونَ).
نکته ها:
۱ ـ إِجْرام از ماده جَرْم (بر وزن جهل) همان گونه که سابقاً هم اشاره کرده ایم، به معنى چیدن میوه نارس و سپس هر کار ناخوش آیندى گفته شده است، و همچنین به وادار کردن کسى به گناه نیز اطلاق مى شود، و از آنجا که انسان در ذات و فطرت خود، پیوندى با معنویت و پاکى دارد، انجام گناهان او را از این پیوند الهى جدا مى سازد.
۲ ـ بعضى احتمال داده اند: آیه اخیر درباره پیامبر اسلام نیست، بلکه مربوط به خود نوح است; چرا که این آیات همه مربوط به او بوده و آیات آینده نیز از او سخن مى گوید، بنابراین مناسبتر این است که، این آیه هم، مربوط به نوح باشد، و جمله معترضه خلاف ظاهر است.
ولى، با توجه به این که:
اولاً، شبیه این تعبیر تقریباً با همین عبارت در سوره احقاف آیه ۸ در مورد پیامبر اسلام آمده.
ثانیاً، آنچه درباره نوح(علیه السلام)در این آیات آمده است، همه به صورت صیغه غایب است، در حالى که آیه مورد بحث به صورت مخاطب مى باشد (و مسأله التفات یعنى انتقال از غیبت به خطاب نیز بر خلاف ظاهر مى باشد) و اگر بخواهیم آیه را درباره نوح بدانیم، جمله یَقُولُون که به صورت فعل مضارع است، و همچنین قُل که به صورت فعل امر است، همه احتیاج به تقدیر دارد.
ثالثاً، در حدیثى که از امام باقرو امام صادق در تفسیر برهان ذیل همین آیه نقل شده، آمده است آیه فوق در برابر کفار مکّه نازل گردیده.
از مجموع این دلائل، چنین به نظر مى رسد، آیه مربوط به پیامبر اسلام و تهمت هاى نارواى کفار و پاسخ پیامبربه آنهاست.
ذکر این نکته نیز لازم است که، معنى جمله معترضه این نیست که سخنى بى ارتباط با اصل گفتار ذکر شود، بلکه جمله هاى معترضه غالباً محتوى مطالبى است که مفاد کلام را تأکید و تأئید مى کند، و از آنجا که، پیوند سخن را موقتاً قطع مى کند، مخاطب را از یکنواختى رهائى مى بخشد، و لطافت و روح و تازگى به گفتار مى دهد، و مطمئناً جمله معترضه هیچ گاه نمى تواند به تمام معنى بیگانه از سخن باشد، و الاّ بر خلاف اصول فصاحت و بلاغت است، در حالى که همیشه در کلمات فصیح و بلیغ جمله هاى معترضه دیده مى شود.
۳ ـ به هنگام مطالعه آیه اخیر، ممکن است این ایراد به نظر برسد، این چگونه منطقى است که پیامبر یا نوح در مقابل کفار بگویند: اگر این سخن افتراء است گناهش به گردن ما، آیا قبول مسئولیت گناه افتراء سبب مى شود که سخن آنها حق و مطابق واقع باشد؟ و مردم موظف باشند اطاعت و پیروى کنند؟!
ولى، با دقت در آیات گذشته به پاسخ این ایراد پى مى بریم: آنها در حقیقت مى خواستند بگویند: با این سخنان ما که مشتمل بر انواع استدلال هاى عقلى است، به فرض محال، که از طرف خدا هم نباشیم، گناهش به گردن ما است، ولى استدلالات عقلى در جاى خودش ثابت است، و شما با مخالفت آن همواره در گناه خواهید بود، گناهى مستمر و پایدار. (توجه داشته باشید تُجْرِمُون صیغه مضارع است که معمولاً دلالت بر استمرار مى کند.
@Nahjolbalaghe2