eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَنَجَّيْنَاهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ و هنگامى که فرمان ما فرارسید، هود و کسانى را که با او ایمان آورده بودند، با رحمت خود نجات دادیم. و آنها را از عذاب شدید، رهایى بخشیدیم! (هود/۵۸) * وَتِلْكَ عَادٌ ۖ جَحَدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ و این قوم «عاد» بودند که آیات پروردگارشان را انکار کردند. و از اطاعت پیامبرنش سر برتافتند. و از فرمان هر ستمگر حق ستیز، پیروى کردند! (هود/۵۹) * وَأُتْبِعُوا فِي هَٰذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ أَلَا إِنَّ عَادًا كَفَرُوا رَبَّهُمْ ۗ أَلَا بُعْدًا لِّعَادٍ قَوْمِ هُودٍ آنان، در این دنیا و روز قیامت، لعنت (و نام ننگینى) به دنبال دارند! بدانید قوم «عاد» نسبت به پروردگارشان کفر ورزیدند. دور باد «عاد» قوم هود (از رحمت خدا، و خیر و سعادت)! (هود/۶۰) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۵۳ الی۵۷)🔹 ✅منطق نیرومند هود(علیه السلام) حال ببینیم، این قوم
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۵۸ الی۶۰)🔹 ♨️لعن و نفرین ابدى بر این قوم ستمگر در آخرین قسمت از آیات مربوط به سرگذشت قوم عاد و پیامبرشان هود ، به مجازات دردناک این سرکشان اشاره کرده، نخست مى گوید: هنگامى که فرمان ما دائر به مجازاتشان فرا رسید، هود و کسانى را که با او ایمان آورده بودند، به خاطر رحمت و لطف خاصى که به آنان داشتیم رهائى بخشیدیم (وَ لَمّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا هُوداً وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَة مِنّا). و باز براى تأکید بیشتر مى فرماید: و ما این قوم با ایمان را از عذاب شدید و غلیظ رها ساختیم (وَ نَجَّیْناهُمْ مِنْ عَذاب غَلیظ). جالب این که: قبل از آن که مجازات افراد بى ایمان و یاغى و ستمکار را بیان کند، نجات و رهائى قوم با ایمان را ذکر مى کند، تا این پندار پیدا نشود که به هنگام عذاب الهى طبق ضرب المثل معروف، خشک و تر با هم خواهند سوخت; چرا که او حکیم است و عادل، و محال است که حتى یک فرد با ایمان را در میان انبوهى بى ایمان و گناهکار مجازات کند. بلکه، رحمت الهى این گونه اشخاص را قبل از درگیر شدن در مجازات، به محل امن و امانى منتقل مى سازد، چنان که دیدیم قبل از آن که طوفان فرا رسد، کشتى نجات نوح آماده بود، و پیش از آن که شهرهاى لوط در هم کوبیده شود، شب هنگام لوط و تعداد معدود یاران با ایمانش، به فرمان الهى خارج شدند. در این که جمله نَجَّیْنا (رهائى بخشیدیم) چرا در این آیه تکرار شده، تفسیرهاى گوناگونى وجود دارد: بعضى معتقدند: نَجَّیْنا در مرحله اول اشاره به رهائى بخشیدن از مجازات دنیا است و در مرحله دوم رهائى از عذاب آخرت است، که با توصیف به غلیظ بودن نیز کاملاً سازگار است. بعضى دیگر به نکته لطیفى اشاره کرده اند که: چون سخن از رحمت الهى به میان آمده، اگر بلا فاصله کلمه عذاب تکرار مى شد، تناسب نداشت، رحمت کجا و عذاب غلیظ کجا، لذا نَجَّیْنا بار دیگر تکرار شده، تا میان این دو فاصله بیفتد و چیزى از شدت عذاب و تأکید روى آن کاسته نشود. این نکته را نیز باید مورد توجه قرار داد که، در آیات قرآن، در چهار مورد عذاب توصیف به غلیظ شده است که با دقت در آن آیات، چنین به نظر مى رسد: عذاب غلیظ مربوط به سراى دیگر است مخصوصاً آیات سوره ابراهیم که در آن اشاره به عذاب غلیظ شده است با صراحت، حال دوزخیان را بیان مى دارد. و باید هم چنین باشد; چرا که هر اندازه عذاب دنیا شدید باشد، باز در برابر عذاب آخرت خفیف و کم اهمیت است. این تناسب نیز قابل ملاحظه است که، قوم عاد ـ چنان که در سوره قمر و سوره حاقه به خواست خدا خواهد آمد ـ افراد خشن، درشت و بلند قامت بودند، که اندام آنها به تنه درختان نخل تشبیه شده، و به همین نسبت ساختمان هاى محکم، بزرگ و بلند داشتند، تا آنجا که در تاریخ قبل از اسلام مى خوانیم: عرب ها بناهاى بلند و محکم را به عاد نسبت مى دادند و مى گفتند عادى ، لذا عذاب آنها نیز مانند خودشان غلیظ و خشن بوده است، نه تنها در جهان دیگر، در این دنیا نیز، مجازات آنها بسیار شدید و خشن بود، چنان که در تفسیر سوره هاى فوق خواهد آمد. * * * آنگاه گناهان قوم عاد را در سه موضوع خلاصه مى کند: نخست این که، آنها آیات پروردگارشان را انکار کردند، و با لجاجت، هر گونه دلیل و مدرک روشنى را بر صدق دعوت پیامبرشان منکر شدند (وَ تِلْکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ). دیگر این که، آنها از نظر عمل نیز به عصیان و سرکشى در برابر پیامبران برخاستند (وَ عَصَوْا رُسُلَهُ). این که: رُسُل به صورت جمع بیان شده، یا به خاطر آن است که دعوت همه پیامبران به سوى یک واقعیت است (توحید و شاخه هاى آن) بنابراین، انکار یک پیامبر، در حکم انکار همه پیامبران است، و یا این که، هود آنها را به ایمان به انبیاى پیشین نیز دعوت مى کرد و آنها انکار مى کردند. سومین موضوع این بود که: فرمان خدا را رها کرده و از فرمان هر جبار عنیدى پیروى مى کردند (وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبّار عَنید). چه گناهى از این گناهان بالاتر، ترک ایمان، مخالفت پیامبران و گردن نهادن به فرمان جبّاران عنید. جبّار به کسى مى گویند که: از روى خشم و غضب مى زند، مى کشد و نابود مى کند، و پیرو فرمان عقل نیست. به تعبیر دیگر، جبّار کسى است که دیگرى را مجبور به پیروى خود مى کند و یا مى خواهد نقص خود را با ادعاى عظمت و تکبر ظاهراً بر طرف سازد. و عَنِید کسى است که: با حق و حقیقت، فوق العاده مخالف است و هیچ گاه زیر بار حق نمى رود. این دو صفت، صفت بارز طاغوت ها و مستکبران هر عصر و زمان است، که هرگز گوششان بدهکار حرف حق نیست، و با هر کس مخالف شدند با قساوت و بى رحمى، شکنجه مى کنند، مى کوبند و از میان مى برند.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۵۸ الی۶۰)🔹 ♨️لعن و نفرین ابدى بر این قوم ستمگر در آخرین قسمت ا
↩️در اینجا، یک سؤال پیش مى آید و آن این که: اگر جبّار معنایش این است، چرا یکى از صفات خدا در قرآن سوره حشر آیه ۲۳ و سایر منابع اسلامى جبّار ذکر شده است؟ پاسخ این که: جبّار در اصل ریشه لغت یا از ماده جبر به معنى قهر و غلبه و قدرت است و یا از ماده جبران به معنى برطرف ساختن نقص چیزى است. ولى جبّار چه به معنى اول باشد یا دوم در دو شکل به کار مى رود، گاهى به صورت مذمت، آن در موردى است که انسانى بخواهد کمبودها و نقائص خود را با خود برتربینى و تکبّر و ادعاهاى غلط جبران کند. و یا این که بخواهد دیگرى را در برابر اراده و خواست دل خویش مقهور و ذلیل سازد. این معنى، در بسیارى از آیات قرآن آمده، و با صفات مذموم دیگرى احیاناً همراه است، مانند آیه فوق که توأم با عَنِید ذکر شده و در آیه ۳۲ سوره مریم از زبان عیسى (علیه السلام) پیامبر خدا مى خوانیم: وَ لَمْ یَجْعَلْنی جَبّاراً شَقِیّاً: خداوند مرا جبار شقى قرار نداده است . و یا، در حالات بنى اسرائیل درباره ساکنان ستمگر بیت المقدس مى خوانیم: آنها به موسى گفتند: إِنَّ فیها قَوْماً جَبّارین: در این سرزمین گروهى ستمگر و ستم پیشه اند . اما، گاه جبّار از همین دو ریشه در معنى مدح به کار مى رود، و به کسى گفته مى شود که نیازمندى هاى مردم و نقائص آنها را جبران مى کند، و استخوان هاى شکسته را پیوند مى دهد، و یا این که، داراى قدرت فراوانى است که غیر او در برابر او خاضع مى باشند، بى آن که بخواهد بر کسى ستم کند، و یا از قدرتش سوء استفاده نماید، و به همین جهت، جبّار هنگامى که به این معنى باشد با صفات مدح دیگر همراه مى گردد، چنان که در آیه ۲۳ سوره حشر مى خوانیم: الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکَبِّر: او فرمانرواى پاک و منزهى است که بندگانش هرگز از او ستم نمى بینند، و نگهبان و حافظ غیر قابل شکست و قدرتمند و برتر است . روشن است، صفاتى همچون قُدُّوس و سَلام و مُؤمن، هرگز با جبّار به معنى ظالم و ستمگر، و متکبر به معنى خود برتربین سازگار نیست، و این عبارت به خوبى نشان مى دهد: جبّار در اینجا به معنى دوم است. ولى، از آنجا که بعضى تنها پاره اى از استعمالات جبار را در نظر گرفته، و به ریشه لغت و معانى متعدد آن توجه نکرده اند، چنین پنداشته اند که به کار بردن آن درباره خداوند صحیح به نظر نمى رسد (و همچنین واژه متکبر) اما با در نظر گرفتن ریشه هاى اصلى لغت، ایراد برطرف مى شود. * * * در آخرین آیه مورد بحث، که داستان هود و قوم عاد با آن پایان مى گیرد، نتیجه اعمال زشت و نادرست آنها را چنین بیان مى کند: آنها به خاطر اعمالشان در این دنیا، مورد لعن و نفرین واقع شدند، و بعد از مرگشان جز نام بد و تاریخ ننگین از آنها باقى نماند (وَ أُتْبِعُوا فی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً). و در روز رستاخیز گفته مى شود: بدانید که قوم عاد پروردگارشان را انکار کردند (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا إِنَّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ). دور باد عاد، قوم هود از رحمت پروردگار (أَلا بُعْداً لِعاد قَوْمِ هُود). با این که کلمه عاد براى معرفى این گروه کافى است، در آیه فوق بعد از ذکر عاد، قوم هود نیز ذکر شده است، که هم تأکید را مى رساند و هم اشاره به این که این گروه همان کسانى هستند که پیامبر دلسوزشان هود را آن همه ناراحت و متهم ساختند، و به همین جهت از رحمت خداوند دورند. * * * نکته ها: ۱ ـ قوم عاد از نظر تاریخ گر چه، بعضى از مورخان غربى مانند اسپرینگل خواسته اند وجود قوم عاد را از نظر تاریخى منکر شوند، شاید به دلیل این که، در غیر آثار اسلامى ذکرى از آن نیافته اند، و در کتب عهد قدیم (تورات) اثرى از آن ندیده اند، ولى مدارکى در دست است که نشان مى دهد قصه عاد به طور اجمال در زمان جاهلیت عرب مشهور بوده، و شعراى پیش از اسلام نیز از قوم هود سخن گفته اند، حتى در عصر جاهلیت بناهاى بلند و محکم را به عاد نسبت مى دادند و بر آن کلمه عادى اطلاق مى کردند. بعضى از مورخان، معتقدند عاد بر دو قبیله اطلاق مى شود، قبیله اى از انسان هاى قبل از تاریخ که در جزیره عربستان زندگى مى کرده اند، سپس از میان رفتند و آثارشان نیز از میان رفت، و تاریخ بشر، از زندگى آنان جز افسانه هائى که قابل اطمینان نیست، حفظ نکرده است، و تعبیر قرآن عاد الأُولى را اشاره به همین گرفته اند. اما، در دوران تاریخ بشر و احتمالاً در حدود ۷٠٠ سال قبل از میلاد مسیح، یا قدیم تر، قوم دیگرى به نام عاد وجود داشتند که در سر زمین احقاف یا یمن زندگى مى کردند. آنها، داراى قامت هائى طویل، اندامى قوى و پر قدرت بودند، و به همین دلیل جنگ آورانى زبده محسوب مى شدند.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️در اینجا، یک سؤال پیش مى آید و آن این که: اگر جبّار معنایش این است، چرا یکى از صفات خدا در قرآن سو
↩️به علاوه، از نظر تمدن تا حدود زیادى پیشرفته بودند، شهرهاى آباد، زمین هاى خرم و سرسبز و باغ هاى پرطراوت داشتند، آن چنان که قرآن در توصیف آنها مى گوید: اَلَّتِى لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِى الْبِلادِ: نظیر آن در بلاد جهان خلق نشده بود . به همین جهت، بعضى از مستشرقین گفته اند: قوم عاد در حدود برهوت (یکى از نواحى حضرموتِ یمن ) زندگى مى کردند، و بر اثر آتشفشان هاى اطراف، بسیارى از آنها از میان رفتند و بقایایشان متفرق شدند. به هر حال، این قوم، مدتى در ناز و نعمت به سر مى بردند، ولى آن چنان که شیوه بیشتر متنعمان است، مست غرور و غفلت شدند و از قدرتشان براى ظلم و ستم و استعمار و استثمار دیگران سوء استفاده کردند، و مستکبران و جباران عنید را پیشواى خود ساختند، آئین بت پرستى را بر پا نمودند، و به هنگام دعوت پیامبرشان هود، با آن همه تلاش و کوششى که در پند و اندرز و روشن ساختن اندیشه و افکار آنان و اتمام حجت نسبت به ایشان داشت، نه تنها کمترین وقعى ننهادند بلکه به خاموش کردن نداى این مرد بزرگ حق طلب برخاستند. گاهى، او را به جنون و سفاهت نسبت دادند، و زمانى از خشم خدایان وى را ترساندند. اما، او همچون کوه در مقابل خشم این قوم مغرور و زورمند ایستادگى به خرج داد، و توانست گروهى در حدود چهار هزار نفر را پاکسازى کرده و به آئین حق بخواند، اما دیگران بر لجاجت و عناد خود باقى ماندند. سرانجام، چنان که در آیات سوره ذاریات و حاقه و قمر خواهد آمد، طوفان شدید و بسیار کوبنده اى، به مدت هفت شب و شش روز بر آنها مسلط شد، که قصرهایشان را در هم کوبید، اجسادشان را همچون برگ هاى پائیزى بر امواج باد سوار کرد، و به اطراف پراکنده ساخت، مؤمنان راستین را قبلاً از میان آنان بیرون برد و نجات داد، و زندگانى و سر نوشتشان درس بزرگ عبرتى براى همه جباران و خودکامگان گشت. * * * ۲ ـ لعن و نفرین ابدى بر قوم عاد باد این تعبیر و مشابه آن، در آیات متعددى از قرآن درباره اقوام مختلفى آمده است که پس از شرح بخشى از حالات آنها مى فرماید: أَلا بُعْداً لِثَمُود. أَلا بُعْداً لِمَدْیَنَ کَما بَعِدَتْ ثَمُود. فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمین . فَبُعْداً لِلْقَوْمِ لایُؤْمِنُون . و همچنین در داستان نوح قبلاً خواندیم: وَ قیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمینَ . در تمام این آیات، نفرین شعار گونه اى، درباره کسانى که گناه عظیمى انجام داده اند، دائر به دورى آنها از رحمت خداوند شده است. این درست، به شعارهائى مى ماند که امروز براى افراد و گروه هاى سرکش و استعمارگر و ستم پیشه گفته مى شود، منتها این شعار قرآنى به قدرى جالب و جامع است، که تنها ناظر به یک جنبه و یک بعد نیست; چرا که وقتى مى گوئیم دور باد فلان گروه ، هم دورى از رحمت خداوند را شامل مى شود، هم دورى از سعادت، هم دورى از هر گونه خیر و برکت و نعمت، و هم دورى از بندگان خدا. البته دورى آنها از خیر و سعادت، عکس العمل دوریشان در درون جان و فکر و در محیط عمل از خدا و خلق خداست، چرا که، هر گونه ایده و عملى بازتابى در سراى دیگر و جهان پس از مرگ دارد، بازتابى کاملاً مشابه آن. و به همین دلیل این دورى ها در این جهان سرچشمه بعد و دورى در آخرت، از رحمت و عفو و بخشش و مواهب الهى خواهد بود. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۲) بخش دوم🔹 امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه به نکته مهمى اشاره مى ک
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۳)🔹 🔹نکوهش ابوموسی اشعری🔹 امام(عليه السلام) نخست مى فرمايد: «اين نامه اى است از بنده خدا اميرمؤمنان به عبد الله بن قيس (ابوموسى اشعرى) اما بعد (از حمد و ثناى الهى) سخنى از تو به من گزارش داده شده که هم به سود توست و هم به زيان تو»; (مِنْ عَبْدِ اللهِ عَلِيّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَبْدِ اللهِ بْنِ قَيْس أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْکَ قَوْلٌ هُوَ لَکَ وَعَلَيْکَ). اين تعبير امام ظاهراً اشاره به همان مطلبى است که در بالا آمد که ابو موسى به مردم کوفه گفت: ياران پيامبر از شما به مسائل آشناترند. اين از يک نظر به نفع خود او بود. ولى از نظر ديگر به زيان او، زيرا مصاحبت و همنشينى على(عليه السلام) از همه اصحاب بيشتر و عميق تر بود; از روز آغاز بعثت پيغمبر اسلام تا لحظات وفات و دفنش در کنار حضرت بود. احتمال ديگرى نيز دارد که اشاره به سخن ديگر ابوموسى باشد که گفته بود: «على امام هدايت و بيعتش صحيح است ولى نبايد با اهل قبله جنگيد» زيرا اگر قبول دارد على امام هدايت و بيعتش صحيح است بايد هر چه فرمان مى دهد اجرا گردد و به فرمان او آتش فتنه را فرو نشاند زيرا قرآن دستور مى دهد که در برابر فتنه انگيزان بايد جهاد کرد. در ادامه امام(عليه السلام) اين دستور مؤکد را به ابو موسى اشعرى مى دهد و مى فرمايد: «هنگامى که فرستاده من بر تو وارد شد دامن بر کمر زن و کمربندت را محکم ببند و از لانه ات بيرون آى و از کسانى که با تو هستند (براى شرکت در ميدان جهاد و مبارزه با شورشيان بصره) دعوت کن; اگر حق را يافتى و تصميم خود را گرفتى آنها را (با خود به سوى ما) بياور و هرگاه سستى را پيشه کردى از مقام خود کنار برو»; (فَإِذَا قَدِمَ رَسُولِي عَلَيْکَ فَارْفَعْ ذَيْلَکَ، وَاشْدُدْ مِئْزَرَکَ، وَاخْرُجْ مِنْ جُحْرِکَ، وَانْدُبْ مَنْ مَعَکَ، فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ، وَإِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ). تعبير به «حُجر»; (لانه و سوراخ) کنايه از اين که تو همچون شيرى نيستى که در بيشه ها زندگى کند، بلکه همچون روباهى که در سوراخ و لانه خود مى خزد. اين سخن در ضمن حکم عزل مشروط ابو موسى را در بر دارد و در تواريخ آمده است کسى که اين نامه را براى ابو موسى برد «قرظة بن کعب انصارى» بود. سپس امام(عليه السلام) سوگند مى خورد و با کلماتى شديد او را تهديد مى کند و مى فرمايد: «به خدا سوگند! (در صورت تخلف از اين دستور) هرجا باشى به سراغ تو خواهند آمد و تو را رها نخواهند ساخت تا گوشت و استخوانت و تر و خشکت به هم درآميزد و حتى نتوانى بر زمين بنشينى و (تو را چنان محاصره مى کنند که) از پيش رويت همان گونه خواهى ترسيد که از پشت سرت»; (وَايْمُ اللهِ لَتُؤْتَيَنَّ مِنْ حَيْثُ أَنْتَ، وَلاَ تُتْرَکُ حَتَّى يُخْلَطَ زُبْدُکَ بِخَاثِرِکَ، وَذَائِبُکَ بِجَامِدِکَ وَحَتَّى تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِکَ وَتَحْذَرَ مِنْ أَمَامِکَ کَحَذَرِکَ مِنْ خَلْفِکَ). اين تعبيرات که از فصاحت و بلاغت خاصى برخوردار و دقيقاً مطابق مقتضاى حال است مشتمل بر کناياتى «اَبْلَغُ مِنَ التَّصْريح» مى باشد. معناى تحت اللفظى «حَتَّى يُخْلَطَ زُبْدُکَ بِخَاثِرِکَ» اين است که کره تو با دوغ تو مخلوط شود. مى دانيم هنگامى که ماست را کاملا مى زنند کره روى آن جمع مى شود و بقيه که دوغ است در زير قرار مى گيرد. حال اگر آن را گرم و داغ کنند دوباره چربى کره با دوغ مخلوط مى گردد و اين تعبير کنايه از فشار شديدى است که بر شخصى وارد کنند که همه چيز او درهم آميزد. تعبير به «ذَائِبُکَ بِجَامِدِکَ; تر و خشکت به هم درآميزد» نيز کنايه اى شبيه آن است و جمله «حَتَّى تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِکَ» گاه نيز اين گونه تفسير شده که حتى به تو اجازه نمى دهند که بر زمين بنشينى و تو را از قصر فرماندارى بيرون مى اندازند و گاه گفته شده که معناى آن اين است که در بازنشستگى و برکناريت تعجيل خواهد شد. جمله «تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِکَ کَحَذَرِکَ مِنْ خَلْفِکَ» اشاره به اين است که تو را محاصره خواهند کرد که راه پس و پيش نداشته باشى. ولى ابوموسى که لجوج و منافق بود دست از کار خود برنمى داشت و همچنان به جلوگيرى مردم از قيام براى جهاد در رکاب على(عليه السلام) و خاموش کردن آتش فتنه شورشيان در بصره ادامه مى داد، از اين رو در تاريخ آمده است که مالک اشتر خدمت اميرمؤمنان عرض کرد: اگر مصلحت بدانيد مأموريت رفتن به کوفه را به من عطا کنيد که مردم شهر با من آشنا هستند و از من اطاعت خواهند کرد و اميد دارم اگر وارد شهر شوم احدى با من مخالفت نکند. (و آنها که پيش از من به کوفه رفتند نتوانستند از عهده ابو موسى برآيند). اميرمؤمنان(عليه السلام) فرمود: به آنها ملحق شو. مالک اشتر وارد کوفه شد در حالى که مردم در مسجد بزرگ کوفه اجتماع کرده بودند (و ابو موسى به تبليغ بر ضد جهاد دعوت مى کرد).⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۳)🔹 🔹نکوهش ابوموسی اشعری🔹 امام(عليه السلام) نخست مى فرمايد: «اين نامه اى
↩️مالک اشتر از کنار هر قبيله اى از قبائل کوفه که مى گذشت و جماعتى را در آنجا گرد هم مى ديد صدا مى زد«با من به سوى قصر دار الاماره بياييد» تا با جماعتى به قصر رسيد و به زور وارد قصر شد و اين در حالى بود که ابو موسى در مسجد در خطابه خود مى گفت: اى مردم! اين فتنه کور و کرى است که هر کس در آن در خواب باشد بهتر از اين است که نشسته باشد و نشسته بهتر از ايستاده و ايستاده بهتر از راه رونده و راه رونده بهتر از دونده و دونده بهتر از سواره است. (يعنى هر چه کمتر در آن دخالت کنيد بهتر است) ... ما ياران محمد فتنه ها را بهتر مى شناسيم; آنها به هنگامى که روى مى آوردند ناشناسند و هنگامى که پشت مى کنند ضعفشان آشکار مى شود. اين در حالى بود که عمار و امام حسن پيوسته به او مى گفتند: از فرماندارى شهر ما دور شو و از منبر ما کنار رو! (ولى او دست بردار نبود) ناگهان غلامانش سراسيمه از قصر دار الاماره وارد مسجد شدند و جريان ورود اشتر به قصر را به او خبر دارند و گفتند: او ما را زد و از قصر بيرون کرد. ابوموسى وحشت زده از منبر پايين آمد، داخل قصر شد و اشتر به او فرياد زد: «أُخْرُجْ مِنْ قَصْرِنا لا أُمَّ لَکَ أَخْرَجَ اللهُ نَفْسَکَ فَوَاللهِ إنَّک لَمِنَ الْمُنافِقِينَ قَديماً; اى بى مادر از قصر ما بيرون شو! خدا جانت را بيرون آورد به خدا تو از قديم از منافقان بودى!» ابو موسى ترسيد و گفت: يک امشب را به من مهلت بده! اشتر گفت: مانعى ندارد; ولى تنها حق دارى وسايل خود را با خود ببرى و نمى توانى امشب را در قصر بخوابى. مردم نيز وارد قصر شدند که وسايل ابوموسى را غارت کنند. مالک اشتر آنها را از قصر خارج کرد وگفت: من ابوموسى را از قصر بيرون کردم (نياز به دخالت شما ندارم) مردم از او دست برداشتند.( سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين نامه مى فرمايد: «اين فتنه (فتنه جمل) به آن آسانى که تو فکر مى کنى نيست، بلکه حادثه بزرگى است که بايد بر مرکبش سوار شد و سختى هايش را هموار کرد و کوه مشکلاتش را صاف نمود»; (وَمَا هِيَ بِالْهُوَيْنَى الَّتِي تَرْجُو، وَلَکِنَّهَا الدَّاهِيَةُ الْکُبْرَى، يُرْکَبُ جَمَلُهَا، وَيُذَلَّلُّ صَعْبُهَا وَ يُسَهَّلُ جَبَلُهَا). اشاره به اينکه اگر جلوگيرى کردن از مردم براى شرکت به جهاد با شورشيان بصره به گمان اين است که مسأله مهمى نيست و به زودى حل مى شود اشتباه بزرگى کرده; بايد با قوت و قدرت آتش اين فتنه را خاموش کرد و ناهموارى ها را هموار ساخت و اين کار نياز به عزم عمومى مردم و شرکت همگانى در جهاد دارد. (بنابراين مرجع ضمير «هى» فتنه جمل است). ولى بعضى از شارحان مرجع اين ضمير را فتنه ابو موسى دانسته اند که مردم را از جهاد با شورشيان باز مى داشت. امام مى فرمايد: اين فتنه ساده اى نيست آن گونه که تو خيال مى کنى; ما به هر قيمتى که باشد آتش اين فتنه را خاموش خواهيم کرد و مردم را براى جهاد بسيج مى کنيم. اين احتمال نيز داده شده که ضمير به حکومت بنى اميّه باز گردد، زيرا قراين نشان مى دهد که ابو موسى مى خواست دنبال کار عثمان را بگيرد و حکومت را به بنى اميّه باز گرداند. امام به او هشدار مى دهد که اين کار خطرناکى است و گمان نکن به اين آسانى به آن هدف زشت و کثيف خود خواهى رسيد. ولى تفسيرى را که برگزيديم از اينها مناسب تر و با مجموعه کلمات امام سازگارتر است. سپس امام(عليه السلام) به او اندرز مى دهد که يکى از دو راه را انتخاب کند، مى فرمايد: «انديشه خود را به کار گير و مالک کار خود باش و بهره و نصيبت را درياب (و در ميدان جهاد اسلامى با ما همراه باش) ولى اگر اين کار براى تو خوشايند نيست (و لجوجانه بر فکر خود اصرار دارى، از فرماندارى کوفه) کنار برو (و بدان) نه گشايشى براى تو خواهد بود و نه نجاتى (نه راه رستگارى در دنيا و نه رستگارى در آخرت)»; (فَاعْقِلْ عَقْلَکَ، وَامْلِکْ أَمْرَکَ، وَخُذْ نَصِيبَکَ وَحَظَّکَ. فَإِنْ کَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَى غَيْرِ رَحْبْ وَلاَ فِي نَجَاة). اشاره به اينکه گمان نکن اگر از شرکت در جهاد با شورشيان خوددارى کنى راه سلامت را در پيش گرفته اى و آسوده خواهى زيست. به عکس مردم بر تو تنگ خواهند گرفت و رسواى خاص و عام خواهى شد. آن گاه براى اينکه ابوموسى گمان نکند نقش او در حکومت اسلامى بسيار مهم است و اگر او کنار برود همه چيز به هم مى ريزد، امام به او گوشزد کرد که تو از اينها کوچک ترى، مى فرمايد: «اگر تو در خواب فرو روى سزاست که ديگران انجام وظيفه کنند و آنچنان به دست فراموشى سپرده شوى که نگويند فلانى کجاست»; (فَبِالْحَرِيِّ لَتُکْفَيَنَّ وَأَنْتَ نَائِمٌ، حَتَّى لاَ يُقَالَ: أَيْنَ فُلاَنٌ)⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️مالک اشتر از کنار هر قبيله اى از قبائل کوفه که مى گذشت و جماعتى را در آنجا گرد هم مى ديد صدا مى زد
اين سخن شبيه چيزى است که در قرآن مجيد آمده است: «(وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَکُمْ ثُمَّ لا يَکُونُوا أَمْثالَکُمْ); هرگاه (از فرمان خدا) سرپيچى کنيد خداوند گروه ديگرى را به جاى شما مى آورد که مانند شما نخواهند بود». در پايان نامه امامام(عليه السلام) براى تأکيد به آنچه در اين نامه بيان فرموده مى گويد: «به خدا سوگند اين راه (که ما مى رويم) راه حقى است که به دست مرد حق انجام مى گيرد و من باکى ندارم که خدا نشناسان (همچون تو) چه کار مى کنند. والسلام»; (وَاللهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقّ، وَمَا أُبَالِي مَا صَنَعَ الْمُلْحِدُونَ، وَالسَّلاَمُ). اشاره به اينکه ما در مسير و هدف خود کمترين ترديدى نداريم بايد برويم و اين آتش فتنه را خاموش کنيم، خواه ملحدان و منافقان ظاهر مسلمان با ما همراهى کنند يا نکنند; خدا يار و ياور ماست و روسياهى براى آن گروه منافق است. ابن ابى الحديد در ذيل جمله بالا «وَاللهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقّ» مى گويد: گويا اشاره به حديث معروف پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) است که فرمود: «أللّهُمّ أدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ ما دارَ; خدايا حق را با او همراه کن هر گونه که حرکت کند». جالب اينکه ابو موسى بعد از داستان حکمين و رسوايى که به بار آورد در جامعه اسلامى منفور شد و چنان به فراموشى سپرده شد که مورخان درباره محل قبر و تاريخ وفات او اختلاف زيادى دارند. * نکته: شناسايى بيشتر ابوموسى: ابوموسى اشعرى شخص عجيبى بود ظاهرالصلاح ولى در باطن مرموز، آشکارا زاهد و بى اعتنا به دنيا و در باطن طالب و راغب. مورخ مشهور، ابن اثير، در کتاب کامل در حوادث سال بيست و نه هجرى چنين نقل مى کند که در اين سال عثمان ابوموسى اشعرى را از فرماندارى بصره عزل کرد و سبب عزلش اين بود که اهالى منطقه ايزج و جمعى از اکراد در سال سوم خلافت عثمان از اسلام خارج شده، و به کفر پيوستند، ابوموسى فرمان داد که مردم آماده جهاد شوند و از جمله درباره جهاد با پاى پياده سخنان بليغى گفت تا آنجا که بعضى از صاحبان مرکب، مرکب خود را رها کردند و آماده شدند با پاى پياده به ميدان جهاد بروند; ولى گروه ديگرى گفتند ما عجله نمى کنيم ببينيم ابوموسى خود، چه مى کند اگر عملش با سخنش هماهنگ بود ما هم همانند او رفتار مى کنيم. هنگامى که ابوموسى از قصر دارالاماره خارج شد اموال خود را نيز بر روى چهل استر با خود آورد. جمعى آمدند عنان مرکب او را گرفتند و گفتند بعضى از اين مرکب هاى اضافى را در اختيار ما بگذار و تو هم پياده به ميدان جهاد بيا همان گونه که ما را توصيه کردى. او با شلاق به مردم زد و گفت: دست از مرکب من برداريد و به راه خود ادامه داد. جمعى نيز نزد عثمان آمدند (و ماجرا را شرح دادند) و از او برکنارى ابوموسى را درخواست کردند. او هم پذيرفت و ابوموسى را عزل کرد @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انار های بهشتی.mp3
9.23M
| انارهای بهشتی 🎤 با اجرای : اسماعیل کریم نیا 🗣قرائت : سوره بقره آیه ۷۳ و ۷۴ 📚 قصه های شیرین از زندگی معصومین 🎈 💌 @Nahjolbalaghe2
💔🥀با دل خسته و شکسته لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ الْوَفَاةُ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ قَالَتْ أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي فَقَالَ لَهَا لَا تَبْكِي فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لَا يُؤْذِنَ بِهَا الشَّيْخَيْنِ فَفَعَلَ. 🌷موقعى كه وفات حضرت زهراى اطهر نزديك شد گريه كرد، حضرت امير به وى فرمود: اى سيده من! چرا گريه ميكنى؟ فرمود: براى آن مصيبتهائى كه تو بعد از من خواهى ديد.امير المؤمنين فرمود: گريان مباش، بخدا قسم آن مصائب نزد من براى رضاى خدا كوچك و ناچيزند، آنگاه به على وصيت كرد كه به آن دو نفر اجازه تشييع جنازه و نماز ندهد، حضرت وصيت آن بانو را اجرا نمود. 📚بحارالانوار، ج43، ص218 💞🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘تاثیر تسبیحات حضرت زهرا حجت الاسلام عالی 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🌳شجره آشوب« قسمت دهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 📝مقدمه
🌳شجره آشوب« قسمت یازدهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻شناخت تا اینکه کسی را که آن را ترک کرده است بشناسید...» بنابراین، تشخیص راه صحیح از باطل، به‌صورت اجتناب‌ناپذیر، نیازمند دشمن‌شناسی است و اهمیت دشمن‌شناسی برجسته‌تر می‌شود. امام در روایت فوق، شناخت حق را مشروط به شناسایی نمادهای باطل می‌کند. 🔻اما این دشمنان و نمادهای باطل در طول زمان، همواره یکسان نبودند. دشمنان رسول خدا در مکه و مدینه، عموماً کفار و مشرکین بودند و اگر منافقین هم حضور داشتند، نمی‌توانستند، علیه حضرت به‌صورت جدی قد علم کنند یا تهدید سختی به وجود آوردند. 🔻در حقیقت باید گفت بستر جامعه نبوی، امکان تقابل پیامبر را با منافقین نمی‌داد؛ اما مشکل امام علی (ع) در زمان خلافت خود، عمدتاً به همین منافقین برمی‌گردد که خود دارای دسته‌های متفاوتی بودند که در این کتاب به تشریح آن‌ها خواهیم پرداخت.... 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ ۞ وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا ۚ قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ ۖ هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ ۚ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُّجِيبٌ و به سوى قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را فرستادیم. گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش کنید، که هیچ معبودى جز او براى شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید. و آباد کردن آن را به شما سپرد! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوى او باز گردید، که پروردگارم (به بندگان خود) نزدیک، و اجابت کننده (خواسته هاى آنها) است!» (هود/۶۱) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۵۸ الی۶۰)🔹 ♨️لعن و نفرین ابدى بر این قوم ستمگر در آخرین قسمت ا
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیه(۶۱)🔹 🔷آغاز سرگذشت قوم ثمود سرگذشت قوم عاد ، با تمام درس هاى عبرت انگیزش به طور فشرده پایان یافت، و اکنون نوبت قوم ثمود است، همان جمعیتى که طبق نقل تواریخ، در سرزمین وادى القرى در میان مدینه و شام زندگى داشتند. باز در اینجا، مى بینیم قرآن مجید هنگامى که سخن از پیامبر آنها صالح مى گوید، به عنوان برادر از او یاد مى کند، چه تعبیرى از این رساتر و زیباتر، که به قسمتى از محتواى آن در تفسیر آیات گذشته اشاره کردیم: برادرى دلسوز و مهربان، که جز خیر خواهى هدف دیگرى ندارد، مى فرماید: ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم (وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً). باز مى بینیم: برنامه صالح سومین پیامبر از پیامبران بزرگ، همان برنامه اصولى همه پیامبران است، برنامه اى که از توحید و نفى هر گونه شرک و بت پرستى، که خمیرمایه تمام رنج هاى بشر است، آغاز مى شود. لذا مى افزاید: صالح گفت: اى قوم من! خدا را پرستش کنید، که هیچ معبودى جز او نیست (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِله غَیْرُهُ). آنگاه، براى تحریک حسّ حق شناسى آنها، به گوشه اى از نعمت هاى مهم پروردگار، که سراسر وجودشان را فرا گرفته اشاره کرده، مى گوید: او کسى است که شما را از زمین آفرید (هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأَرْضِ). زمین و آن خاک بى ارزش و بى مقدار کجا؟ و این وجود عالى و خلقت بدیع کجا؟ آیا هیچ عقلى اجازه مى دهد: انسان چنین خالق و پروردگارى را، که این همه قدرت دارد، و این همه، نعمت بخشیده، کنار بگذارد و به سراغ این بت هاى مسخره برود؟! پس از اشاره به نعمت آفرینش، نعمت هاى دیگرى را که در زمین قرار داده به این انسان هاى سرکش یادآورى مى کند: او کسى است که عمران و آبادى زمین را به شما سپرد، و قدرت و وسائل آن را در اختیارتان قرار داد (وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها). واژه استعمار و اعمار در لغت عرب، در اصل به معنى: تفویض آبادى زمین به کسى است، و لازمه طبیعى آن این است که، وسائل لازم را در اختیار او بگذارد، این چیزى است که ارباب لغت مانند راغب در مفردات و بسیارى از مفسران در تفسیر آیه فوق گفته اند. این احتمال نیز، در معنى آیه داده شده است که منظور آن است: خداوند عمر طولانى به شما داده، البته، معنى اول با توجه به متون لغت صحیح تر به نظر مى رسد. و در هر حال، این موضوع به هر دو معنى درباره قوم ثمود، صادق بوده است، چرا که، آنها زمین هاى آباد و خرم و سرسبز و باغ هائى پر نعمت داشتند، و اصولاً در کشاورزى ابتکار و قدرت فراوان به خرج مى دادند، و از این گذشته، عمرهاى طولانى و اندام هائى قوى و نیرومند داشتند، و در ساختن بناهاى محکم پیشرفته بودند، چنان که قرآن مى گوید: وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنین: در دل کوه ها خانه هائى امن و امان به وجود مى آوردند . قابل توجه این که، قرآن نمى گوید خداوند زمین را آباد کرد و در اختیار شما گذاشت، بلکه مى گوید: عمران و آبادى زمین را به شما تفویض کرد، اشاره به این که، وسائل از هر نظر آماده است، اما شما باید با کار و کوشش، زمین را آباد سازید، و منابع آن را به دست آورید و بدون کار و کوشش سهمى ندارید. در ضمن، این حقیقت نیز از آن استفاده مى شود که، براى عمران و آبادى باید به یک ملت مجال داد، و کارهاى آنها را به دست آنان سپرد، و وسائل و ابزار لازم را در اختیارشان گذارد. اکنون که چنین است، از گناهان خود توبه کنید و به سوى خدا باز گردید که پروردگار من به بندگان خود نزدیک است و در خواست آنها را اجابت مى کند (فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَریبٌ مُجیبٌ). * * * استعمار در قرآن و عصر ما همان گونه که در آیات فوق دیدیم، پیامبر خدا صالح براى ایفاى نقش تربیتى خود در میان قوم گمراه ثمود ، آنان را به یاد آفرینش عظیم انسان از خاک، و تفویض آبادى زمین و منابع آن به او سخن مى گوید. ولى، این کلمه استعمار با آن زیبائى خاص و کشندگى مفهوم، که هم عمران و آبادى را در بر دارد، هم تفویض اختیارات و هم تهیه وسائل و ابزار، آن چنان مفهومش در عصر ما مسخ شده، که درست در نقطه مقابل مفهوم قرآنى قرار گرفته. تنها واژه استعمار نیست که به این سرنوشت شوم گرفتار شده است، کلمات زیادى چه در فارسى، چه در عربى، و چه در لغات دیگر مى یابیم که گرفتار همین مسخ، تحریف و واژگونگى شده است، مانند حضارت ، ثقافت و حریت در عربى ، و کلماتى مانند تمدن، روشن فکرى، آزادى و آزادگى، هنر و هنرمندى در فارسى و در سایه این تحریف ها هر گونه از خود بیگانگى و ماده پرستى و اسارت انسان ها، و انکار هر گونه واقعیت و توسعه هر گونه فساد و انجام هر کار شتاب زده و بى مطالعه انجام مى گردد.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیه(۶۱)🔹 🔷آغاز سرگذشت قوم ثمود سرگذشت قوم عاد ، با تمام درس هاى عب
↩️به هر حال، مفهوم واقعى استعمار در عصر ما، استیلاى قدرت هاى بزرگ سیاسى و صنعتى بر ملت هاى مستضعف و کم قدرت است، که محصول آن غارت و چپاولگرى و مکیدن خون آنها، و به یغما بردن منابع حیاتى آنان است. این استعمار، که چهره هاى شوم گوناگونى دارد، گاهى در شکل فرهنگى، گاهى فکرى، گاه اقتصادى و گاه سیاسى و نظامى مجسم مى شود، همان است که چهره دنیاى امروز ما را تاریک و سیاه کرده، اقلیتى در این جهان داراى همه چیز و اکثریت عظیمى فاقد همه چیزند، این استعمار سرچشمه جنگ ها، ویرانى ها و تبهکارى ها و مسابقه کمرشکن تسلیحاتى است. واژه اى را که قرآن براى این مفهوم به کار برده واژه استضعاف است که درست قالب این معنى است، یعنى ضعیف ساختن به مفهوم وسیع کلمه، ضعیف ساختن فکر، سیاست، اقتصاد و هر چیز دیگر. دامنه استعمار در عصر ما آن چنان گسترده است که خود واژه استعمار نیز استعمارى شده است; چرا که مفهوم لغوى آن کاملاً واژگونه است. به هر حال، استعمار داستان غم انگیز طولانى دارد، که مى توان گفت: سراسر تاریخ بشر را در بر مى گیرد گر چه دائماً تغییر چهره مى دهد، ولى به درستى معلوم نیست، چه زمانى از جوامع انسانى، ریشه کن خواهد شد، و زندگى بشر بر پایه تعاون و احترام متقابل انسان ها و کمک به پیشرفت یکدیگر در تمام زمینه ها خواهد انجامید. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۸)🔹 🔶خبر از عاقبت خوارج 🔴نهايت مظلوميت امام (عليه السلام): اين سخن را
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۹)🔹 🔷پیشگویی امام در مورد خوارج لمّا عزم على حرب الخوارج، و قيل له: إن القوم عبروا جسر النهروان. هنگامى كه امام تصميم گرفت با خوارج بجنگد به او گفته شد: آنها از پل نهروان گذشته‏ اند (و فرار كرده‏ اند) امام اين سخن را نپذيرفت و سپس گفتار كوتاه زير را بيان فرمود: يک پيشگويى عجيب! ماجرا و شأن ورود اين سخن چنين است که هنگامى که شرارتها و شيطنت هاى خوارج بالا گرفت و هر روز مرتکب جنايتى مى شدند، امام (عليه السلام) تصميم گرفت کار آنها را يکسره کند و چون مرکز آنها نهروان در نزديکى کوفه بود به آن سو حرکت فرمود، هنگامى که به نزديکى آن منطقه رسيد مردى به خدمت حضرت آمد و عرض کرد: بشارت اى اميرمؤمنان! خوارج هنگامى که خبر ورود شما را به منطقه شنيدند از نهر عبور کردند و عقب نشينى نمودند. امام فرمود: «با چشم خودت ديدى که از نهر عبور کردند؟ عرض کرد: آرى. امام فرمود: به خدا عبور نکرده اند و عبور نخواهند کرد و قتلگاه آنها اين طرف نهر است». و عجب اين که جماعتى ديگر از يارانش يکى پس از ديگرى آمدند و همين خبر را به امام دادند و امام نپذيرفت، سپس شخصاً بر مرکب سوار شد و به جايى رسيد که لشکر خوارج نمايان بودند، غلافهاى شمشير را شکسته و اسبها را از کار انداخته و همگى آماده پيکار با امام بودند (ظاهراً آن گروهى که اين خبر دروغين را به امام دادند يا از افراد نفوذى خوارج بودند و يا افراد ساده لوحى بودند که تحت تأثير يک فرد نفوذى واقع شده بودند و مى خواستند به اين ترتيب خوارج را در مقابل ضربات امام حفظ کنند). به هر حال در اين ماجرا طبق بعضى از روايات، جوانى در لشکر على (عليه السلام) بود که وقتى خبرهاى مربوط به عبور خوارج از نهر را شنيد و اصرار آن حضرت را بر انکار اين خبر مشاهده کرد در امامت امام شک نمود و با خود گفت: همراه او مى روم اگر خبر عبور راست بوده است در يک حمله غافلگيرانه ضربه اى بر چشم امام فرود مى آورم. او رفت و هنگامى که صدق کلام امام را مشاهده کرد از آن حضرت تقاضاى عفو و بخشش نمود. به هر حال در اين سخن دو خبر غيبى و پيشگويى مهم بيان شده است، نخست اين که مى فرمايد: «قتلگاه آنها در اين طرف نهر است» (مَصارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ) اشاره به اين که آنها از نهر عبور نکرده و همچنان در اين طرف آماده نبردند و ما با آنها نبرد مى کنيم و سرانجامش آن است که اين سوى نهر اجساد بى جان آنها را در بر خواهد گرفت. واژه «نطفه» در اصل به معنى آب صاف آمده است و گاه به معنى مرواريد ذکر شده، شايد به تناسب صفا و درخششى که در مرواريد وجود دارد و اطلاق اين واژه بر آب نطفه انسان يا ساير جانداران به خاطر آن است که اين آب در واقع عصاره بدن و خالص ترين ترشّحى است که در وجود انسان ديده مى شود. به هر حال اين واژه در کلام مورد بحث اشاره به نهرى است که از کنار نهروان عبور مى کرد و ظاهراً يکى از شاخه هاى دجله بوده است و با توجه به تفاوتى که در بين آب فرات و دجله است که فرات غالباً گل آلود و دجله غالباً صاف است تعبير بالا مى تواند اشاره به اين نکته بوده باشد. و در پيشگويى دوم مى فرمايد: «به خدا سوگند از آنها ده نفر نجات نخواهد يافت و از شما ده نفر کشته نخواهد شد»! (وَاللهِ لايُفْلِتُ(1) مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لايَهْلِکُ مِنْکُمْ عَشَرَةٌ). اين پيشگويى با اين صراحت و قاطعيت آميخته با قسم به خوبى نشان مى دهد که قلب مولى با جاى ديگرى ارتباط داشته و آگاهى هاى خود را از آنجا مى گرفته است که در برابر مردم با اين وضوح و صراحت از حادثه قريب الوقوعى که به هيچ وجه قابل پيش بينى نيست خبر مى دهد. مورّخان نوشته اند هنگامى که خوارج کشته شدند مسلّم شد که نُه نفر از آنها از مرگ نجات يافته و فرار کرده اند و همين نُه نفر در بلاد اسلام پراکنده شدند، دو نفر به سوى عمان رفتند و دو نفر به کرمان و دو نفر به سيستان و دو نفر به جزيره(2) و يک نفر به تلّ موزون (در خوزستان) و همانها بودند که گروههايى از ناآگاهان لجوج را دور خود جمع کردند و پايه فتنه هايى را نهادند و از ياران امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين جنگ هشت نفر به شهادت رسيدند. ابن ابى الحديد در ذيل اين سخن مى گويد پيشگويى ها و اخبار غيبيه بر دو گونه است بعضى به صورت کلّى و مبهم ادا مى شود که نمى تواند بيانگر معجزه اى باشد، ولى گاه انگشت روى خصوصيات و جزئيات و عدد گذارده مى شود، مانند آنچه در سخن بالا آمده است; اين گونه امور جز از طريق علم پروردگار که به پيامبرش آموخته و پيامبر آن را در اختيار على (عليه السلام) قرار داده امکان پذير نيست بى شک هيچ انسانى بدون امداد الهى قادر بر درک چنين امورى قبل از وقوعش نيست و هر جا چنين امرى يافت شود معجزه الهى خواهد بود.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۹)🔹 🔷پیشگویی امام در مورد خوارج لمّا عزم على حرب الخوارج، و قيل له: إن
↩️سپس به سخنى از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) اشاره مى کند که خطاب به على (عليه السلام) فرمود: «وَ الَّذى نَفْسى بِيِدِهِ لَوْلا اَنّى اَشْفَقُ اَنْ يَقُولَ طَوائِفٌ مِنْ اُمَّتى فيکَ ما قالَتِ النَّصارى فِى ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ الْيَوْمَ فيکَ مَقالا لاتَمُرُّ بِمَلأ مِنَ النّاسِ اِلاّ أَخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْکَ لِلْبَرَکَةِ» «قسم به کسى که جانم در دست قدرت او است اگر نمى ترسيدم از اين که گروههايى از امّت من درباره تو همان را بگويند که مسيحيان درباره عيسى بن مريم گفتند، امروز درباره تو سخنى مى گفتم که از هيچ کجا نگذرى مگر اين که مردم خاک زير پاى تو را براى تبرّک بردارند».(3) مرحوم سيد رضى در پايان اين خطبه مى فرمايد: «يعنى «بالنطفة» ماء النهر، و هى افصح کناية عن الماء و إن کان کثيراً جمّاً و قد اشرنا الى ذلک فيما تقدم عند مضىّ ما اشبهه» «منظور امام از نطفه (در کلام بالا) آب نهر است و اين فصيح ترين کنايه اى است که درباره آب گفته مى شود هر چند آب فراوان و بسيار بوده باشد و نيز ما به اين سخن در گذشته (خطبه 48)، هنگامى که شبيه اين سخن مطرح بود اشاره کرديم. *** نکته: آيا آگاهى بر غيب ممکن است؟ شک نيست که پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان معصوم (صلى الله عليه وآله وسلم) کراراً از امور پنهانى مربوط به حال يا آينده خبر داده اند، و به تعبير ديگر داراى علم غيب بودند، قرآن مجيد نيز درباره حضرت مسيح مى گويد که يکى از معجزاتش آگاهى بر غيب و امور پنهانى بود: (و أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِروُنَ في بُيُوتِکُمْ) «من از آنچه مى خوريد و در خانه هاى خود ذخيره مى کنيد به شما خبر مى دهم(4)» و در پايان همين آيه آن را يکى از نشانه هاى خدا و صدق دعوى نبوّتش مى شمرد. در نهج البلاغه، در کلام مورد بحث و ديگر سخنان حضرت نيز، کراراً پيشگويى هاى مهمى به چشم مى خورد. در اين که چگونه ممکن است از غيب آگاه شد، حدود علم غيب معصومين (عليه السلام) چه اندازه بوده است؟ و ظاهر آياتى را که مى گويد: «علم غيب مخصوص خداست» چگونه بايد تفسير کرد؟ و رواياتى که در اين زمينه وارد شده است چه مفهوم و معنايى دارد؟ سخن بسيار است که به خواست خدا در شرح خطبه صدوبيست و هشتم بيان خواهد شد. * * * پی نوشت: 1 ـ «يفلت» از ماده «إفلات» به معنى خلاصى يافتن و خلاص کردن، هر دو آمده است. بعضى نيز گفته اند به معنى خلاصى يافتن با سرعت است. 2 ـ «جزيره» نامى است که گاه به تمام بخشهايى که در ميان رود دجله و فرات در عراق قرار گرفته اطلاق مى شده، و گاه به معنى بخشى از شهر اهواز آمده است که در ميان دو شاخه رود کارون قرار دارد و تعبير بالا ظاهراً اشاره به معنى دوم است. 3 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 5، صفحه 4. 4 ـ سوره آل عمران، آيه 49. @Nahjolbalaghe2