قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و هفتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻علامه م
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و هشتم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻4. در دوران خلافت عثمان، ابوسفیان از کنار قبر حضرت حمزه گذر میکرد، وقتی چشمش به قبر افتاد با پایش به قبر کوبید و خطاب به حضرت حمزه چنین گفت:«ای ابا عماره، حکومتی که ما دیروز بر سر آن با هم میجنگیدیم، [ببین] چگونه امروز در دست جوانان ما، به بازی گرفته شده است.»
🔻5. ابوسفیان، پدر معاویه، در جلسهای در خانه عثمان، بعد از اینکه خلافت به بنیامیه رسید گفت: «این گوی خلافت را مثل توپ میان خودتان بچرخانید. به آن کسی که ابوسفیان به نام او قسم میخورد! نه عذابی در کار است، نه حسابی، نه بهشتی، نه آتشی، نه بعثتی و نه قیامتی.» در این جملات، صریحا ابوسفیان که از بزرگان بنیامیه بود، پرده از کفر خود برمیدارد و حتی در جلسه خصوصی در خانه عثمان مطلب را بهگونهای بیان میکند که حاضران در مجلس -که از بنیامیه بودند- نیز بر این مطلب واقف شوند.
🔻6. پیامبر اکرم فرمود: «معاویه بر دینی غیر از اسلام می میرد.» همچنین همان حضرت فرمود: «معاویه در تابوتی در اسفل جهنم است.»
🔻7. امام علی علیه السلام درباره عاقبت معاویه که به مرگ جاهلیت میمیرد فرمود: «پسر هند نمیمیرد تا اینکه بر گردنش صلیب میآویزد.» این مسئله نشان میدهد معاویه اصولا بر آیین اسلام از دنیا نرفته است.
🔻8. امام علی در جواب آن شخص شامی درباره جنگ صفین فرمود: «من راهی نیافتم [در برابر معاویه] جز اینکه یا با او بجنگم یا اینکه به آنچه محمد آورده کافر شوم.» هنگامیکه حضرت نجنگیدن در برابر معاویه را همسان کفر به آیین اسلام میداند، به این معناست که جهاد در مقابل چنین شخصی، مانند جهاد در برابر مشرکین است که عدم امتثال به آن، به کفر نسبت به احکام الهی منجر میشود. در واقع امام، راهی جز جهاد در مقابل معاویه نمیبیند.
🔻 درست مانند اینکه پیامبر بعد از نصایح فراوان، راهی را جز جنگ در برابر مشرکین ندید. امام علی، چارهای غیر از این نمیدید که به فرمایش پیامبر در مورد قتل معاویه، در زمانی که روی منبر رود، عمل کند.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۳۰ الی۳۴)🔹 🔴توطئه دیگر همسر عزیز مصر هر چند مسأله اظهار عشق ه
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۳۰ الی۳۴)🔹
↩️یک لحظه بحرانى شدید براى یوسف(علیه السلام) فراهم ساخت، طوفان مشکلات از هر سو او را احاطه کرده بود.
اما او که از قبل خود را ساخته بود، و نور ایمان و پاکى و تقوا، آرامش و سکینه خاصى در روح او ایجاد کرده بود، با شجاعت و شهامت، تصمیم خود را گرفت، و بى آن که با زنان هوس باز و هوسران به گفتگو برخیزد، رو به درگاه پروردگار آورد و این چنین به نیایش پرداخت: بارالها، پروردگارا! زندان با آن همه سختى هایش در نظر من محبوب تر است از آنچه این زنان مرا به سوى آن مى خوانند (قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّا یَدْعُونَنی إِلَیْهِ).
سپس از آنجا که مى دانست در همه حال، مخصوصاً در مواقع بحرانى، جز با اتکاء به لطف پروردگار راه نجاتى نیست، خودش را با این سخن به خدا سپرد و از او کمک خواست، پروردگارا اگر کید و مکر و نقشه هاى خطرناک این زنان آلوده را از من باز نگردانى، قلب من به آنها متمایل مى گردد و از جاهلان خواهم بود (وَ إِلاّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ).
خداوندا! من به خاطر رعایت فرمان تو، و حفظ پاکدامنى خویش، از آن زندان وحشتناک استقبال مى کنم، زندانى که روح من در آن آزاد است و دامانم پاک، و به این آزادى ظاهرى که جان مرا اسیر زندان شهوت مى کند و دامانم را آلوده مى سازد، پشت پا مى زنم.
خدایا! کمکم فرما! نیرویم بخش! بر قدرت عقل و ایمان و تقوایم بیفزا! تا بر این وسوسه هاى شیطانى پیروز گردم.
* * *
و از آنجا که وعده الهى همیشه این بود که: جهادکنندگان مخلص را (چه با نفس و چه با دشمن) یارى بخشد، یوسف(علیه السلام) را در این حال تنها نگذاشت و لطف او به یاریش شتافت، آن چنان که قرآن مى گوید: پروردگارش این دعاى خالصانه او را اجابت کرد (فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ).
و مکر و نقشه آنها را از او بگردانید (فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ).
چرا که او شنوا و دانا است (إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ).
هم نیایش هاى بندگان را مى شنود، هم از اسرار درون آنها آگاه است، و هم راه حل مشکل آنها را مى داند.
* * *
نکته ها:
۱ ـ تطمیع و تهدید
همان گونه که دیدیم همسر عزیز، و زنان مصر براى رسیدن به مقصود خود از امور مختلفى استفاده کردند: اظهار عشق، علاقه شدید، تسلیم محض، بعد از آن تطمیع، و سپس تهدید. و یا به تعبیر دیگر توسل به شهوت ، زر و سپس زور .
و اینها اصول متحد المآلى است که همه خودکامگان و طاغوت ها در هر عصر و زمانى به آن متوسل مى شدند.
حتى خود ما مکرر دیده ایم، آنها براى تسلیم ساختن مردان حق، در آغاز جلسه، نرمش فوق العاده و روى خوش نشان مى دهند، و از طریق تطمیع و انواع کمک ها وارد مى شوند، و در آخر همان جلسه به شدیدترین تهدیدها توسل مى جویند. و هیچ ملاحظه نمى کنند که این تناقض گوئى آن هم در یک مجلس تا چه حد زشت، زننده و در خور تحقیر و انواع سرزنش ها است.
دلیل آن هم روشن است آنها هدفشان را مى جویند، وسیله براى آنان مهم نیست، و یا به تعبیر دیگر براى رسیدن به هدف، استفاده از هر وسیله اى را مجاز مى شمرند.
در این وسط افراد ضعیف و کم رشد در مراحل نخستین، یا آخرین مرحله تسلیم مى شوند و براى همیشه به دامشان گرفتار مى گردند، اما اولیاى حق با شجاعت و شهامتى که در پرتو نور ایمان یافته اند، همه این مراحل را پشت سر گذارده، سازش ناپذیرى خود را با قاطعیت هر چه تمام تر نشان مى دهند، تا سر حدّ مرگ پیش مى روند، و عاقبت آن هم پیروزى است، پیروزى خودشان و مکتبشان و یا حداقل پیروزى مکتب.
* * *
۲ ـ ادعاى بى جا
بسیارند کسانى که مانند زنان هوس باز مصر، هنگامى که در کنار گود نشسته اند خود را پاک و پاکیزه نشان مى دهند، و لاف تقوا و پارسائى مى زنند، و آلودگانى همچون همسر عزیز را در ضلال مبین مى بینند.
اما هنگامى که پایشان به وسط گود کشیده شد، در همان ضربه اول از پا در مى آیند و عملاً ثابت مى کنند که تمام آنچه مى گفتند حرفى بیش نبوده، اگر همسر عزیز پس از سال ها نشست و برخاست با یوسف، گرفتار عشق او شد، آنها در همان مجلس اول به چنین سرنوشتى گرفتار شدند، و به جاى ترنج دست هاى خویش را بریدند!.
* * *
۳ ـ چرا یوسف(علیه السلام)در جلسه زنان حضور یافت؟
در اینجا سؤالى پیش مى آید که: چرا یوسف حرف همسر عزیز را پذیرفت، و حاضر شد گام در مجلس همسر عزیز مصر بگذارد؟ مجلسى که براى گناه ترتیب داده شده بود، و یا براى تبرئه یک گناهکار؟
ولى با توجه به این که یوسف ظاهراً برده و غلام بود، و ناچار بود در کاخ خدمت کند، ممکن است همسر عزیز از همین بهانه استفاده کرده باشد، و به بهانه آوردن ظرفى از غذا یا نوشیدنى پاى او را به مجلس کشانده باشد، در حالى که یوسف مطلقاً از این نقشه و مکر زنانه اطلاع و آگاهى نداشت.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۳۰ الی۳۴)🔹 ↩️یک لحظه بحرانى شدید براى یوسف(علیه السلام) فراهم س
↩️به خصوص این که گفتیم ظاهر تعبیر قرآن (اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ) نشان مى دهد: او در بیرون آن دستگاه نبود، بلکه در اطاق مجاور که محل غذا و میوه یا مانند آن بوده است قرار داشته است.
* * *
۴ ـ شرکاء جرم
جمله یَدْعُونَنی إِلَیْهِ (این زنان مرا به آن دعوت مى کنند) و کَیْدَهُنَّ (نقشه این زنان...) به خوبى نشان مى دهد: بعد از ماجراى بریدن دست ها و دلباختگى زنان هوس باز مصر نسبت به یوسف، آنها هم به نوبه خود وارد میدان شدند، و از یوسف دعوت کردند که تسلیم آنها و یا تسلیم همسر عزیز مصر شود، و او هم دست ردّ به سینه همه آنها گذاشت،(۶) این نشان مى دهد: همسر عزیز در این گناه تنها نبود و شریک جرم هائى داشت.
* * *
۵ ـ وابستگى مطلق
به هنگام گرفتارى در چنگال مشکلات و در مواقعى که حوادث پاى انسان را به لب پرتگاه ها مى کشاند، تنها باید به خدا پناه برد و از او استمداد جست، که اگر لطف و یارى او نباشد کارى نمى توان کرد، این درسى است که یوسف بزرگ و پاکدامن به ما آموخته، او است که مى گوید: پروردگارا! اگر نقشه هاى شوم آنها را از من باز نگردانى، من هم به آنها متمایل مى شوم، اگر مرا در این مهلکه تنها بگذارى، طوفان حوادث مرا با خود مى برد، این توئى که حافظ و نگهدار منى، نه قوت و قدرت و تقواى من!.
این حالت وابستگى مطلق به لطف پروردگار، علاوه بر این که قدرت و استقامت نامحدودى به بندگان خدا مى بخشد، سبب مى شود از الطاف خفى او بهره گیرند. همان الطافى که توصیف آن غیر ممکن است، و تنها باید آن را مشاهده کرد و تصدیق نمود.
اینها هستند که هم در این دنیا در سایه لطف پروردگارند و هم در جهان دیگر.
در حدیثى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) چنین مى خوانیم:
سَبْعَةٌ یُظِلُّهُمُ اللّهُ فِی ظِلِّهِ یَوْمٌ لا ظِلَّ إِلاّ ظِلُّهُ: إِمامٌ عَادِلٌ، وَ شابٌّ نَشَأَ فِی عِبادَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ رَجُلٌ قَلْبُهُ، مُتَعَلِّقٌ بِالْمَسْجِدِ إِذا خَرَجَ مِنْهُ حَتّى یَعُودَ إِلَیْهِ، وَ رَجُلانِ کانا فِی طاعَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فَاجْتَمَعا عَلى ذلِکَ وَ تَفَرَّقا، وَ رَجُلٌ ذَکَرَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ خالِیاً فَفاضَتْ عَیْناهُ، وَ رَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذاتُ حَسَب وَ جَمال فَقالَ إِنِّی أَخافُ اللّهَ تَعالى، وَ رَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَة فَأَخْفاها حَتّى لاتَعْلَمَ شِمالُهُ ما تَصَدَّقَ بِیَمِینِهِ!:
هفت گروهند که خداوند آنها را در سایه (عرش) خود قرار مى دهد، آن روز که سایه اى جز سایه او نیست:
پیشواى دادگر.
و جوانى که، از آغاز عمر در بندگى خدا پرورش یافته.
کسى که، قلب او به مسجد و مرکز عبادت خدا پیوند دارد، و هنگامى که از آن خارج مى شود در فکر آن است تا به آن باز گردد.
افرادى که، در طریق اطاعت فرمان خدا متحداً کار مى کنند، و به هنگام جداشدن از یکدیگر نیز رشته اتحاد معنوى آنها همچنان برقرار است.
کسى که، به هنگام شنیدن نام پروردگار (به خاطر احساس مسؤلیت یا ترس از گناهان) قطره اشک از چشمان او سرازیر مى شود.
مردى که، زن زیبا و صاحب جمالى او را به سوى خویش دعوت کند، او بگوید: من از خدا ترسانم.
و کسى که، به نیازمندان کمک مى کند و صدقه خود را مخفى مى دارد، آن چنان که دست چپ او از صدقه اى که با دست راست داده باخبر نشود !
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح نامه(۶۹)بخش اول🔹 ↩️در خطبه 141 خوانديم که امام(عليه السلام) مى فرمايد: «أَمَا
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه (۶۹)بخش دوم🔹
✅راه رستگارى:
امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه خود به «حارث همدانى» و در نوزدهمين اندرز به او از فداکارى هايى که ذخيره يوم المعاد مى شود سخن مى گويد و مى فرمايد:
«بدان برترين مؤمنان کسانى هستند که خود و خانواده و اموالشان را تقديم (به پروردگار و جلب رضاى او) مى کنند (آنها از همه در اين راه پيشگام ترند)»; (وَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ الْمُؤْمِنِينَ أَفْضَلُهُمْ تَقْدِمَةً مِنْ نَفْسِهِ وَأَهْلِهِ وَمَالِهِ).
منظور از اين تقديم تنها جهاد در راه خدا با جان و مال و اهل نيست، بلکه هرگونه خدمتى که انسان بتواند به آيين حق و بندگان خدا کند و از جان و مال و خانواده خويش مايه بگذارد را نيز شامل مى شود; مانند اصلاح ذات البين، شفاعت در نزد ظالمان، پرستارى بيماران و دردمندان، تعليم و تربيت مردم، صرف نظر کردن از خواسته هاى نفس و مانند آنها.
آن گاه امام(عليه السلام) دليل روشنى براى اين سخن آورده مى فرمايد: «هرچه از کارهاى خير را از پيش بفرستى براى تو ذخيره خواهد شد و آنچه (از مال و ثروت) باقى بگذارى خيرش براى ديگران خواهد بود (و حسابش بر تو)»; (فَإِنَّکَ مَا تُقَدِّمْ مِنْ خَيْر يَبْقَ لَکَ ذُخْرُهُ، وَمَا تُؤَخِّرْهُ يَکُنْ لِغَيْرِکَ خَيْرُهُ).
پس عاقل کسى است که از مواهب و سرمايه هاى خدادادى به نفع خود و براى سعادت جاويدان خويش بهره گيرد نه کسى که براى ديگران ذخيره مى کند که گاه کمترين چيزى از آن را براى او خيرات نخواهند کرد.
اين همان چيزى است که قرآن مجيد مى فرمايد: «(وَما تُقَدِّمُوا لاَِنْفُسِکُمْ مِنْ خَيْر تَجِدُوهُ عِنْدَ اللهِ هُوَ خَيْراً وَأَعْظَمَ أَجْراً); و (بدانيد) آنچه از کارهاى نيک براى خود از پيش مى فرستيد آن را نزد خدا به بهترين وجه و بزرگترين پاداش خواهيد يافت».
نيز در جاى ديگر مى فرمايد: «(ما عِنْدَکُمْ يَنْفَدُ وَما عِنْدَ الله باقٍ); آنچه نزد شماست از بين مى رود و آنچه نزد خداست باقى مى ماند».
آن گاه امام در بيستمين اندرز به مسأله مهم ديگرى اشاره کرده مى فرمايد: «از همنشينى با کسى که فکرش ضعيف و عملش زشت است بپرهيز، زيرا معيار سنجش شخصيت هر کس، يارانش هستند»; (وَاحْذَرْ صَحَابَةَ مَنْ يَفِيلُ رَأْيُهُ وَيُنْکَرُ عَمَلُهُ فَإِنَّ الصَّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصَاحِبِهِ).
اين نکته واقعيتى است که قرآن در مسأله ازدواج با صراحت به آن اشاره کرده مى فرمايد: (الْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَالْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ وَالطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَريمٌ) و در روايات اسلامى نيز کراراً به آن اشاره شده است:
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «ألْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ فَلْيَنْظُرْ أَحَدُکُمْ مَنْ يُخَالِلُ; انسان بر دين دوست خويش است، بنابراين هر يک از شما ببيند با چه کسى دوستى مى کند».
در حديث ديگرى از حضرت سليمان(عليه السلام) نقل شده است: «لاَ تَحْکُمُوا عَلَى رَجُل بِشَيْء حَتَّى تَنْظُرُوا إِلَى مَنْ يُصَاحِبُ فَإِنَّمَا يُعْرَفُ الرَّجُلُ بِأَشْکَالِهِ وَأَقْرَانِهِ وَيُنْسَبُ إِلَى أَصْحَابِهِ وَأَخْدَانِهِ; درباره هيچ کس حکمى نکنيد تا زمانى که به دوستانش نگاه کنيد، زيرا هرکس به وسيله همانند و دوستانش شناخته مى شود».
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «لاَ تَصْحَبُوا أَهْلَ الْبِدَعِ وَلاَ تُجَالِسُوهُمْ فَتَصِيرُوا عِنْدَ النَّاسِ کَوَاحِد مِنْهُمْ; با بدعتگذاران دوستى و همنشينى نداشته باشيد که در نظر مردم همچون يکى از آنان خواهيد شد».
در وصيت امام به فرزندش امام حسن نيز پيش از اين خوانديم که امام به او توصيه مى کند: «قَارِنْ أَهْلَ الْخَيْرِ تَکُنْ مِنْهُمْ، وَبَايِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ; به نيکوکاران و اهل خير نزديک شو تا از آنها شوى و از بدکاران و اهل شر دور شو تا از آنها جدا گردى».
شاعر عرب نيز در شعر خود زيبا سروده است:
عَنِ الْمَرءِ لا تَسْئَلْ وَسَلْ عَنْ قَرينِهِ * فَکُلُّ قَرين بِالْمُقارِنِ يَقْتَدي
مطابق آن را شاعر فارسى زبان نيز آورده است:
تو اوّل بگو با کيان زيستى * پس آن گَه بگويم که تو کيستى
دليل همه اينها يک چيز است و آن اينکه مجانست جاذبه اى دارد که افراد را به هم نزديک مى کند و مجالست سبب انتقال صفات افراد به يکديگر مى شود.
سپس در بيست و يکمين توصيه، يکى از مسائل مهم اجتماعى را عنوان مى کند و مى فرمايد: «در شهرهاى بزرگ مسکن گزين زيرا آنجا مرکز اجتماع مسلمانان است»; (وَاسْکُنِ الاَْمْصَارَ الْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ).⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۶۹)بخش دوم🔹 ✅راه رستگارى: امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه خود به «ح
↩️شک نيست که زيستن در شهرهاى بزرگ، روح و فکر انسان را گسترش مى دهد، زيرا افکار بلند و کارهاى عظيم و مراکز علمى و دانش و کتابخانه هاى بزرگ و حتى تجارتخانه هاى گسترده و کارخانه هاى عظيم در اين شهرها و اطراف آنهاست و اين سبب نمو فکر و رشد استعداد انسان ها مى شود. به عکس، زندگى در دهات و روستاها هرچند از جهاتى آرام بخش تر و سالم تر است; ولى جلوى نموّ و رشد و پرورش انسان را مى گيرد.
از آنجا که در شهرهاى بزرگ ممکن است مراکز فساد و افراد آلوده و ناباب باشند، امام در ادامه اين سخن در اندرز بيست و دوم خود مى فرمايد: «از اماکن غفلت زا و خشونت و جاهايى که ياران مطيع خدا در آن کم اند بپرهيز»; (وَاحْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَةِ وَالْجَفَاءِ وَقِلَّةَ الاَْعْوَانِ عَلَى طَاعَةِ اللهِ).
بنابراين، توصيه به سکونت در شهرهاى بزرگ به اين معنا نيست که انسان در مراکز آلوده آن سکونت يا رفت و آمد کند، بلکه با نيکان و پاکان و علما و دانشمندان و اهل خير که در اين شهرها فراوانند همنشين باشد.
بعضى از شارحان جمله «وَاحْذَر...» را اشاره به روستاها و مناطق کم جمعيت و کوچک دانستند; يعنى در نقطه مقابل شهرهاى بزرگ; در حالى که ظاهر عبارت امام چنين نيست، بلکه همان گونه است که در بالا ذکر کرديم.
سپس در بيست و سومين دستور مى فرمايد: «فکرت را به چيزى مشغول دار که به تو مربوط است»; (وَاقْصُرْ رَأْيَکَ عَلَى مَا يَعْنِيکَ).
بعضى از افراد ـ به اصطلاح ما ـ آدم هاى فضولى هستند و در همه چيز دخالت مى کنند و اين دو زيان مهم دارد: اوّل اينکه آنها را از امور لازمى که مربوط به آنان است غافل مى کند. ديگر اينکه مخالفت ها و عداوت هايى را از کسانى که در امور مربوط به آنها دخالت شده بر مى انگيزد.
اميرمؤمنان على(عليه السلام) مردى را مشاهده کرد که سخنان اضافى و غير مربوطِ به خود، مى گفت امام فرمود: «تو با سخنانت (که به وسيله فرشتگانى که مأمور تو هستند) نامه اى براى پرودگارت مى نويسى. از آنچه به تو مربوط است سخن بگو و آنچه را به تو مربوط نيست و به کارت نمى آيد رها کن»; (مَرَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب بِرَجُل يَتَکَلَّمُ بِفُضُولِ الْکَلاَمِ فَوَقَفَ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَذَا إِنَّکَ تُمْلِي عَلَى حَافِظَيْکَ کِتَاباً إِلَى رَبِّکَ فَتَکَلَّمْ بِمَا يَعْنِيکَ وَ دَعْ مَا لاَ يَعْنِيکَ».
در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مِنْ حُسْنِ إِسْلاَمِ الْمَرْءِ تَرْکُهُ مَا لاَ يَعْنِيهِ; از نشانه هاى اسلام صحيح و خوب يک انسان اين است که آنچه را به او ربطى ندارد رها سازد».
در بيست و چهارمين دستور مى فرمايد: «از نشستن در دکه هاى بازارها اجتناب کن، چون آنجا محل حضور شيطان و تيرهاى خطرناک فتنه هاست»; (وَإِيَّاکَ وَ مَقَاعِدَ الاَْسْوَاقِ، فَإِنَّهَا مَحَاضِرُ الشَّيْطَانِ، وَمَعَارِيضُ الْفِتَنِ).
در زمان هاى گذشته در بازارها دکه هايى بود که هدف اصلى از آن نشستن کسانى بود که اهل آن بازار نبودند و مى خواستند معامله اى صورت دهند يا واسطه گرى کنند; ولى در بسيار از اوقات افراد فاسد، مفسد، چشم چران و بد اخلاق در آنجا حضور مى يافتند و آن را به صورت مرکز فسادى در درون بازار در مى آوردند. به همين دليل امام آنجا را محل حضور شيطان و ظهور فتنه ها مى شمرد.
اصولاً بازارها در عين اينکه مى تواند مرکز فعاليت سالم تجارى باشد، محل لغزش و گناه است، زيرا ممکن است در آن معاملات حرام و آميخته با ربا، تقلب، دروغ و قسم هاى ناروا صورت گيرد و حدّاقل اين است که انسان را در ماديات فرو مى برد و از خدا غافل مى سازد به همين دليل در روايات اسلامى کراراً نسبت به بازارها هشدار داده شده است.
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «السُّوقُ دارُ سَهْو وَغَفْلَة فَمَنْ سَبَّحَ فيها تَسْبيحَةً کَتَبَ اللهُ لَهُ بِها ألْفَ ألْفَ حَسَنَة; بازار محل سهو و غفلت است کسى که آنجا به ياد خدا باشد و تسبيحى بگويد خداوند هزار هزار حسنه براى او خواهد نوشت».
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم «... وَشَرَّ بِقَاعِ الاَْرْضِ الاَْسْوَاقُ وَهُوَ مَيْدَانُ إِبْلِيسَ يَغْدُو بِرَايَتِهِ وَيَضَعُ کُرْسِيَّهُ وَ يَبُثُّ ذُرِّيَّتَهُ; بدترين ميدان روى زمين بازارهاست که ميدان ابليس است. صبحگاهان پرچم خود را در بازار مى آورد و کرسى خود را در آنجا مى نهد و فرزندانش را در تمام بازار متفرق مى سازد (تا مردم را فريب دهند و به معاملات ناروا بپردازند)».
البته اين احاديث بدان معنا نيست که در بازار افراد با ايمان و متعهد و مقيد به حلال و حرام وجود ندارد، زيرا قشر مهمى از بازاريان، افرادى متعهداند، بلکه هشدارى است به اينکه در بازار لغزشگاه ها فراوان است; لغزشگاه هايى که در جاهاى ديگر کمتر يافت مى شود، بنابراين همه مسلمانان بايد مراقب آن باشند⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️شک نيست که زيستن در شهرهاى بزرگ، روح و فکر انسان را گسترش مى دهد، زيرا افکار بلند و کارهاى عظيم و
↩️اضافه بر اين در اطراف بازار نيز گاه مراکزى براى افراد بى بند و بار و آلوده ديده مى شود که مشکلات را افزون مى کند.
آن گاه امام در بيست و پنجمين اندرز او را به نکته مهم ديگرى توجّه مى دهد، مى فرمايد: «بيشتر به افراد پايين تر از خود نگاه کن، زيرا اين کار درهاى شکر را بر روى تو مى گشايد»; (وَأَکْثِرْ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيْهِ، فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَبْوَابِ الشُّکْرِ).
بديهى است هنگامى که انسان به زيردست خود نگاه کند و فزونى نعمت هاى الهى را بر خود بنگرد، از فضل و رحمت الهى بيشتر خشنود مى شود و زبانش به شکر پروردگار گشوده خواهد شد و عملش نيز نشانى از شکر دارد; اما هرگاه به برتر از خود نگاه کند ممکن است خود را از محرومان جامعه تصور کند، هرچند امکانات زيادى داشته باشد و اين امر سبب مى شود در دل به خداوند معترض گردد، وسوسه هاى شيطان شروع و درهاى ناسپاسى به رويش باز شود.
شبيه همين سخن از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در وصايايش به ابوذر غفارى(رحمه الله) ديده مى شود که فرمود: «اُنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ تَحْتَکَ وَلاَ تَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَکَ فَإِنَّهُ أَجْدَرُ أَنْ لاَ تَزْدَرِي نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْکَ; به زير دستانت نگاه کن و به بالا دستان منگر که اين سبب مى شود به نعمت هاى پروردگار اعتراض نکنى».
متأسّفانه غالب مردم ديدشان بر خلاف اين دستور است; پيوسته به بالا دستان نگاه مى کنند و زبان به اعتراض مى گشايند و شکر پروردگار را فراموش مى کنند; نه تنها وظيفه خود را در مقابل خداوند انجام نمى دهند، بلکه اين امر سبب سلب آسايش و آرامش از آنها مى شود و هر قدر امکانات بيشترى پيدا کنند باز هم از زندگى خود راضى نيستند و خود را خوشبخت نمى دانند و اين بلاى بزرگى است.
البته اگر اين کار در مورد مسائل معنوى صورت گيرد بسيار خوب است; مثلاً انسان هرچه عبادت انجام مى دهد خود را با کسانى مقايسه کند که از او عابدتر و زاهدترند و عمل خود را ناچيز ببيند نه اينکه به افرادى نگاه کند که رابطه آنها با خدا بسيار ضعيف است و خود را خوشبخت ببيند و از عمل ناچيز خود اظهار رضايت کند.
سپس در بيست و ششمين توصيه خود مى فرمايد: «روز جمعه پيش از آنکه در نماز جمعه حاضر شوى مسافرت مکن مگر براى جهاد در راه خدا يا در کارى که به راستى معذور هستى»; (وَلاَ تُسَافِرْ فِي يَوْمِ جُمُعَة حَتَّى تَشْهَدَ الصَّلاَةَ إِلاَّ فَاصِلاً فِي سَبِيلِ اللهِ، أَوْ فِي أَمْر تُعْذَرُ بِهِ).
نماز جمعه از مهم ترين عبادات اسلامى است و اقامه منظم و مرتب آن سبب بيدارى و آگاهى مسلمانان و اتحاد و فشردگى صفوف آنها مى شود، مشروط به اينکه خطباى جمعه حق دو خطبه را ادا کنند و مسائل ضرورى معنوى و مادى مردم را براى آنها تشريح نمايند.
البته نماز جمعه به صورتى که پيروان مکتب اهل بيت آن را به جا مى آورند يعنى در هر شهر فقط يک نماز جمعه باشد نه آن گونه که بعضى از برادران اهل سنّت انجام مى دهند که در هر مسجدى آن را برپا مى دارند و گاه در يک شهر ممکن است نماز جمعه هاى متعدد برقرار شود که در نتيجه چندان تفاوتى با نمازهاى روزانه معمولى نخواهد داشت. (هرچند جمعى از فقهاى آنها مانند فقهاى شيعه اجازه نمى دهند که در يک شهر بيش از يک نماز جمعه خوانده شود و يا تنها در صورتى که نياز و حاجتى باشد و يا شهر بزرگ باشد نماز جمعه هاى متعدد برقرار مى کنند).
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَنْ أَتَى الْجُمُعَةَ إِيمَاناً وَاحْتِسَاباً اسْتَأْنَفَ الْعَمَلَ; کسى که از روى ايمان و براى خدا در نماز جمعه شرکت جويد (گناهانش بخشوده مى شود و) برنامه عملش را از نو آغاز خواهد کرد».
در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است که شخصى خدمت رسول خدا آمد و عرض کرد: يا رسول الله بارها آماده حج شده ام اما توفيق نيافتم فرمود: «عَلَيْکَ بِالْجُمُعَةِ فَإِنَّهَا حَجُّ الْمَسَاکِينَ; به سراغ نماز جمعه برو که حج مستمندان است». اشاره به اينکه برکات حج در نماز جمعه وجود دارد.
توجّه به اين نکته لازم است که نهى از مسافرت که در کلام امام آمده نهى تحريمى است، بنابراين زمانى که نماز جمعه واجب تعيينى باشد مسافرت حرام است مگر اينکه نماز جمعه را بخواند جز در مواردى که عذرى شرعى باشد. مرحوم صاحب جواهر بعد از اشاره به اين مسأله مى گويد: اختلافى در اين مسأله نيافته ايم که بعد از زوال خورشيد، سفر کردن قبل از اداى نماز جمعه حرام است. تنها از «قطب راوندى» کراهت نقل شده که ممکن است او هم منظورش از اين تعبير حرمت باشد.
@Nahjolbalaghe2