eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ ۞كَذَٰلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَا أُمَمٌ لِّتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَٰنِ ۚ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ همان گونه (که پیامبران پیشین را مبعوث کردیم،) تو را به میان امّتى فرستادیم که پیش از آنها امّتهاى دیگرى آمدند و رفتند، تا آنچه را به تو وحى نموده ایم بر آنان بخوانى، درحالى که به خداوندى که رحمتش عام است، کفر مىورزند. بگو: «او پروردگار من است. معبودى جز او نیست. تنها بر او توکّل کردم. و بازگشتم به سوى اوست.» (الرعد/۳۰) ۞ وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَىٰ ۗ بَل لِّلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا ۗ أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا ۗ وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِّن دَارِهِمْ حَتَّىٰ يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ اگربوسیله قرآن، کوهها به حرکت در آیند یا زمین قطعه قطعه شود، یا بوسیله آن با مردگان سخن گفته شود، (باز هم کافران، ایمان نخواهند آورد.) ولى تمام امور در اختیار خداست. آیا آنها که ایمان آورده اند نمى دانند که اگر خدا بخواهد همه مردم را (به اجبار) هدایت مى کند؟! (امّا هدایت اجبارى سودى ندارد.)و پیوسته بلاهاى کوبنده اى بر کافران به سبب اعمالشان وارد مى شود، و یا به نزدیکى خانه آنها فرود مى آید، تا وعده (نهایى) خدا فرارسد.به یقین خداوند از وعده خود تخلّف نمى کند. (الرعد/۳۱) * ۞وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ ۖ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ «صَدَقَ اللهُ العَلیُ العَظیم» (تنها تو را استهزا نکردند، بلکه) پیامبران پیش از تو نیز مورد استهزا قرار گرفتند. من به کافران مهلت دادم. سپس آنها را مجازات کردم. و چه مجازات شدیدى بود؟! (الرعد/۳۲) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️ز) دنیاپرستى دنیاپرستى و دلباختگى در برابر زرق و برق زندگى مادّى، یکى از بزرگ ترین عوامل اضطراب و
🔹 تفسیر سوره مبارکه رعد آیات(۳۰ الی ۳۲)🔹 🌧شأن نزول: مفسّران گفته اند نخستین آیه مورد بحث در صلح حدیبیه در سال ششم هجرت نازل شده است در آن هنگام که مى خواستند صلح نامه را بنویسند، پیامبر(صلى الله علیه وآله)به على(علیه السلام) فرمود: بنویس بِسمِ اللهِ الرَّحمـنِ الرَّحیمِ . سهیل بن عمرو و سایر مشرکان گفتند: ما رحمان را نمى شناسیم. تنها یک رحمان داریم و آن در یمامه است (مقصودشان مسیلمه کذّاب بود که دعوى نبوّت داشت)، بلکه باید بنویسى بِاسمِکَ اللّهُمَّ ـ همان گونه که در زمان جاهلیّت مى نوشتند. سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود: بنویس این صلح نامه اى است که محمّد رسول خدا... مشرکان قریش گفتند: اگر تو رسول خدا بودى و ما با تو جنگ مى کردیم و راه خانه خدا را بر تو مى بستیم بسیار ستمکار بودیم (دعوا در همین رسالت توست) و لکن بنویس این صلح نامه محمّد بن عبدالله است... . در این هنگام یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) برآشفتند و گفتند: اجازه بده ما با اینها پیکار کنیم. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: نه، همان گونه که اینها مى خواهند بنویس. در این هنگام آیه فوق نازل شد و در مورد لجاجت و بهانه گیرى و مخالفت آنها با نام رحمان که از اوصاف قطعى خداوند است آنها را به شدّت سرزنش کرد. این شأن نزول در صورتى صحیح است که ما این سوره را مدنى بدانیم، تا با داستان صلح حدیبیه سازگار باشد، امّا اگر ـ آن چنان که مشهور است ـ مکّى بدانیم نوبت به این بحث نمى رسد. مگر آنکه شأن نزول آیه پاسخ به گفتار مشرکان باشد که درآیه ۶٠ سوره فرقان آمده است، آنجا که مى فرماید: و هنگامى که به آنان گفته شود براى خداوند رحمان سجده کنید، مى گویند: رحمان چیست؟ (ما اصلاً رحمان را نمى شناسیم!) آیا بر چیزى سجده کنیم که تو به ما دستور مى دهى؟! (اسْجُدُوا لِلرَّحْمَـنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَـنُ). و در هر حال آیه مورد بحث منهاى شأن نزول مفهوم روشنى دارد که در تفسیر آن خواهید خواند. * در مورد شأن نزول آیه دوم نیز بعضى از مفسّران بزرگ گفته اند: در پاسخ جمعى از مشرکان مکّه نازل شده است که در پشت خانه کعبه نشسته بودند و به دنبال پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرستادند. حضرت (به امید هدایت آنان) نزدشان آمد. عرض کردند: اگر دوست دارى از تو پیروى کنیم کوه هاى مکّه را بهوسیله قرآنت عقب بران تا کمى این زمین تنگ و محدود ما گسترش یابد. و زمین را بشکاف و چشمه ها و نهرهایى در اینجا پدید آور تا درختانى غرس و زراعت کنیم، (چون) تو به گمان خود کمتر از داوود نیستى که خداوند کوه ها را براى او مسخّر کرده بود که با او همصدا شده و تسبیح خدا مى گفتند; یا اینکه باد را مسخّر ما گردان که بر دوش آن سوار شویم و به شام رویم و مشکلات خود را حل و نیازمندى هایمان را تهیّه کنیم و همان روز بازگردیم، همان گونه که مسخّر سلیمان بود، (زیرا) تو به گمان خود از سلیمان کمتر نیستى; و نیز جدّت قُصَىّ (جدّ طایفه قریش) یا هر کس دیگر از مردگان ما را مى خواهى زنده کن تا از او بپرسیم آیا آنچه تو مى گویى حقّ است یا باطل، زیرا عیسى مردگان را زنده مى کرد و تو کمتر از او نیستى. در این هنگام آیه نازل شد و به آنها گوشزد کرد که: شما همه آنچه را مى گویید از سر لجاجت است نه براى ایمان آوردن، وگرنه به قدر لازم معجزه براى ایمان آوردن ارائه شده است. تفسیر: هر کار کنى این لجوجان ایمان نمى آورند بار دیگر قرآن در این آیات به بحث نبوّت بازمى گردد و بخش دیگرى از گفتوگوهاى مشرکان و پاسخ آنها را در این زمینه بازگو مى کند. مى فرماید: همان گونه (که پیامبران پیشین را براى هدایت اقوام گذشته مبعوث کردیم) تو را به میان امّتى فرستادیم که قبل از آنان امّت هاى دیگرى آمدند و رفتند (کَذلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِى أُمَّة قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ). و هدف این بود تا آنچه را به تو وحى کرده ایم بر آنان بخوانى (لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِى أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ). در حالى که به رحمان کفر مىورزند ، خداوندى که رحمتش همگان را فراگرفته و فیض گسترده و عامش کافر و مؤمن و گبر و ترسا را شامل شده است (وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ). بگو: او (رحمان، خداوندى که فیض و رحمتش عام است) پروردگار من است (قُلْ هُوَ رَبِّى). معبودى جز او نیست، بر او توکّل کردم و بازگشتم به سوى اوست (لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتَابِ). * سپس در پاسخ بهانه جویانى که به همه چیز ایراد مى گیرند مى فرماید: حتّى اگر بهوسیله قرآن، کوه ها به حرکت درآیند یا زمین ها قطعه قطعه شوند، یا بهوسیله آن با مردگان سخن گفته شود ، باز هم ایمان نخواهند آورد (وَ لَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الاَْرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى).⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه رعد آیات(۳۰ الی ۳۲)🔹 🌧شأن نزول: مفسّران گفته اند نخستین آیه مورد بحث در صلح حد
↩️ولى همه کارها در اختیار خداست و هر اندازه لازم بداند انجام مى دهد (بَلْ لِلَّهِ الاَْمْرُ جَمِیعًا). امّا شما طالب حق نیستید و اگر بودید، همان مقدار از نشانه هاى اعجاز که از پیامبر صادر شده براى ایمان آوردن کاملاً کافى بود. اینها همه بهانه جویى است. سپس اضافه مى کند: آیا آنان که ایمان آورده اند نمى دانند که اگر خدا بخواهد، همه مردم را (به اجبار) هدایت مى کند؟ (أَفَلَمْ یَایْئَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشَاءُ اللهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا). یعنى خداوند مى تواند از طریق اجبار درونى یا برونى، حتّى منکران لجوج را وادار به پذیرش ایمان کند زیرا او بر همه چیز تواناست و هیچ کارى در برابر قدرتش دشوار نیست; ولى هرگز او چنین نخواهد کرد چون ایمان اجبارى،بنابراین، ثبوت یأس آنها لازمه اش علم آنهاست. ولى این گفتار راغب نتیجه اش این مى شود که یأس در اینجا به معنى علم به وجود نباشد، بلکه به معنى علم به عدم باشد که با مفهوم آیه سازگار نیست. ازاین رو حق همان است که مشهور مفسّران گفته اند و شواهدى از سخن عرب نیز بر آن آورده اند. نمونه این شواهد را فخر رازى در تفسیرش آورده است ـ دقّت کنید.بى ارزش و فاقد معنویّت و تکاملى است که انسان به آن نیاز دارد. بعد اضافه مى کند: و پیوسته بلاهاى کوبنده اى بر کافران به خاطر اعمالشان وارد مى شود که این مصائب به صورت بلاهاى مختلف و همچنین جنگ هاى کوبنده مجاهدان اسلام بر آنها فرود مى آید (وَ لاَ یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ). و یا (اگر این مصائب در خانه آنان فرود نیاید) نزدیک خانه شان فرود مى آید (أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِنْ دَارِهِمْ). تا عبرت بگیرند و به سوى خدا بازگردند. و این هشدارها همچنان ادامه خواهد یافت تا وعده (نهایى) خدا فرا رسد (حَتَّى یَأْتِىَ وَعْدُ اللهِ). این وعده ممکن است اشاره به مرگ یا روز قیامت باشد و یا به گفته بعضى، فتح مکّه که آخرین قدرت دشمن را در هم شکست. به هر حال وعده خدا قطعى است و به یقین خداوند در وعده خود تخلّف نمى کند (إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ). * آخرین آیه مورد بحث روى سخن رابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده مى گوید: تنها تو را با تقاضاهاى گوناگون و پیشنهاد معجزات اقتراحى استهزا نکردند، این یک سابقه طولانى در تاریخ انبیا دارد، پیامبران پیش از تو را نیز مورد استهزا قرار دادند (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُل مِنْ قَبْلِکَ). ولى من به کافران مهلت دادم (فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا).شاید بیدار شوند و به راه حق بازگردند، یا با آنان اتمام حجّت بشود، زیرا اگر آنها بدکار و گناهکارند، مهربانى خداوند و لطف و کرم و حکمت او جایى نرفته است. ولى این مهلت و تأخیر به معناى آن نبود که مجازات و کیفر ایشان فراموش شده است، سپس آنان را گرفتم، دیدى مجازات من چگونه بود؟ این سرنوشت در انتظار قوم لجوج تو نیز هست (ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ). نکته ها: ۱. چرا روى کلمه رحمان تکیه شده است؟ آیات فوق و شأن نزولى که درباره آن ذکر شده، نشان مى دهد که کفّار قریش توصیف خداوند به رحمان را نمى پسندیدند و چون چیزى در میان آنها معمول نبود آن را به باد استهزا گرفتند، در حالى که آیات فوق تأکید و اصرار بر آن دارد، زیرا لطف خاصّى در این کلمه نهفته است. مى دانیم صفت رحمانیّت خداوند اشاره به لطف عامّ اوست که دوست و دشمن را فرامى گیرد و مؤمن و کافر مشمول آن است. در برابر صفت رحیمیّت که اشاره به رحمت خاصّ ایزدى در مورد بندگان صالح و مؤمنان است. یعنى شما چگونه به خدایى که منبع لطف و کرم است و حتّى دشمنان خویش را مشمول لطف و رحمتش قرار مى دهد ایمان نمى آورید؟ این نهایت نادانى شماست. ۲. چرا پیامبر تسلیم درخواست معجزات نشد؟ باز در اینجا به گفتار کسانى برخورد مى کنیم که مى پندارند پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)جز قرآن معجزه اى نداشت و از آیاتى شبیه آیات فوق کمک مى گیرند، زیرا ظاهر این آیات مى گوید پیامبر در برابر درخواست معجزات مختلف از قبیل عقب راندن کوه هاى مکّه و شکافتن زمین آنجا و آشکار شدن نهرها و زنده کردن مردگان و سخن گفتن با آنها، دست رد به سینه تقاضاکنندگان زد. ولى بارها گفته ایم که اعجاز تنها براى نشان دادن چهره حقیقت است براى آنها که حقیقت طلب باشند، نه اینکه پیامبر(صلى الله علیه وآله) به صورت یک معجزه گر درآید و هرکس هر عملى را پیشنهاد کرد انجام دهد و تازه حاضر به قبول آن نباشند.این گونه درخواست معجزه (معجزات اقتراحى) تنها از ناحیه افراد لجوج و سبک مغزى انجام مى گرفت که حاضر به قبول هیچ حقّى نبودند.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️ولى همه کارها در اختیار خداست و هر اندازه لازم بداند انجام مى دهد (بَلْ لِلَّهِ الاَْمْرُ جَمِیعً
↩️و اتّفاقاً نشانه هاى این امر در آیات فوق به خوبى به چشم مى خورد، زیرا در آخرین آیه مورد بحث دیدیم که سخن از استهزاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به میان آمده، یعنى آنها نمى خواستند چهره حق را ببینند، بلکه با این پیشنهادها مى خواستند پیامبر(صلى الله علیه وآله) را استهزا کنند. به علاوه از شأن نزول هایى که در آغاز این آیات خواندیم استفاده مى شود که آنها به پیامبر پیشنهاد کرده بودند یکى از اجداد و نیاکانشان را زنده کند تا از او بپرسند که آیا او بر حقّ است یا باطل؟ در حالى که اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) اقدام به چنین معجزه اى (زنده کردن مردگان) کند، دیگر جاى این نیست که آنها بپرسند پیامبر بر حقّ است یا بر باطل؟ این نشان مى دهد که آنها افراد متعصّب و لجوج و معاندى بودند که هدفشان جستوجوگرى از حق نبود. همیشه پیشنهادهاى غریب و عجیبى مى کردند و تازه آخر کار هم ایمان نمى آوردند (در ذیل آیه ۹٠ سوره اسراء ـ به خواست خدا ـ باز هم در این باره توضیح خواهیم داد). ۳. قارعه چیست؟ قارعه از مادّه قرع به معنى کوبیدن است. بنابراین قارعه یعنى کوبنده و در اینجا اشاره به امورى است که آدمى را مى کوبد و هشدار مى دهد و اگر آماده بیدار شدن باشد بیدار مى کند. در حقیقت، قارعه معنى وسیعى دارد که هرگونه مصیبت شخصى یا جمعى و مشکلات و حوادث دردناک را شامل مى شود. لذا بعضى از مفسّران آن را به معنى جنگ و خشکسالى و کشته شدن و اسیرشدن دانسته اند، در حالى که بعضى دیگر آن را تنها اشاره به جنگ هایى گرفته اند که در صدر اسلام ذیل عنوان سَرِیّه واقع مى شد و آن جنگ هایى بود که پیامبر(صلى الله علیه وآله) شخصاً در آن شرکت نداشت، بلکه مأموریّت را به اصحاب و یاران خود مى داد.مسلّماً قارعه اختصاص به هیچ یک از این امور ندارد و همه را فرامى گیرد. جالب اینکه در آیات فوق مى خوانیم این حوادث کوبنده یا به خود آنها مى رسد یا در نزدیکى خانه آنها پیاده مى شود. یعنى اگر خود آنها هم مبتلا به این حوادث هشداردهنده نشوند، در همسایگى یا نزدیکى آنها واقع مى گردد. آیا براى بیدار شدن کافى نیست؟ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
. ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔹ترجمه و شرح نامه (۷۸)🔹 ✅ دلسوزترین فرد برای جامعه 🔷نامه در یک نگا
🔹ترجمه و شرح نامه های نهج‌البلاغه🔹 ⬇️ادامه نامه(۷۸) ↩️نکته ديگر اينکه مى فرمايد: «(من خواهان وحدت امت اسلام و خاموشى آتش فتنه ام) آنچه را نمى دانى رها کن (و به شايعات و سخنان اشرار گوش فرا مده) زيرا مردم شرور سخنان نادرستى را به تو مى گويند (تا تو را از راه حق منحرف سازند). والسلام»; (فَدَعْ مَا لاَ تَعْرِفُ، فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَيْکَ بِأَقَاوِيلِ السُّوءِ، وَالسَّلاَمُ). اين مسأله مهمى است که در هر جامعه اى ممکن است دو عامل سبب فساد گردد: نخست شايعات بى اساس است که گاه عمدا از سوى مغرضان شايعه افکن براى برهم زدن نظم جامعه و گل آلود کردن آب منتشر مى شود و گاه بر اثر اشتباهات و مبالغه ها و کاهى را کوهى کردن به خصوص اينکه بسيارى از مردم همواره انتظار دارند خبر تازه اى بشنوند و عده اى لذت مى برند از اينکه مسائل عجيب و غريب براى ديگران بازگو کنند و همين امر باعث پخش شايعات زيانبار مى شود. ديگر اينکه اشرار با دروغ، تهمت و سخن چينى سعى مى کنند ذهن کسانى را که در جامعه در مصدر کارى هستند مشوش سازند و آنها را به مردم يا افراد خاصى بدبين کنند و از اين ايجاد بدبينى و سوء ظن و اختلاف بهره گيرند; شاعر عرب در اين زمينه مى گويد: إنْ يَسْمَعُوا الْخَيْرَ يُخْفُوهُ وَإنْ سَمِعُوا * شَرّاً أذاعُوا وَإنْ لَمْ يَسْمَعُوا کَذِبُوا اين (بد سيرتان) هرگاه سخن خوبى درباره کسى بشنوند پنهان مى کنند و اگر سخن بدى بشنوند منتشر مى سازند و اگر مطلقا سخنى نشنوند دروغ مى بافند. شاعر ديگرى مى گويد: إنْ يَسْمَعُوا ريبَةً طارُوا بِها فَرَحاً * وَإنْ ذُکِرْتُ بِخَيْر عِنْدَهُمْ دَفَنُوا هرگاه سخن مفسده انگيزى بشنوند از خوشحالى پرواز مى کنند و اگر مطلب خوبى از من نزد آنها گفته شود آن را همانجا دفن مى کنند. اين بلايى است که در طول تاريخ بوده و هم اکنون نيز به شدت ادامه دارد و بخش مهمى از نابسامانى جوامع مسلمانان از آن سرچشمه مى گيرد. امام درباره تمام اينها به ابو موسى هشدار مى دهد، هرچند او نادان تر از اين بود که اين نصايح نجات بخش را پذيرا شود. * نکته: ابوموسى اشعرى کيست؟ نام او عبدالله بن قيس بود. به گفته بعضى از مورخان در مکه ايمان آورد و همراه با مهاجران به حبشه رفت و در جنگ خيبر به پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) ملحق شد. به همين دليل جزء صحابه محسوب مى شود. در زمان خليفه دوم به فرماندارى بصره منصوب گرديد و در سال سوم خلافت عثمان طبق نوشته ابن اثير در کامل عزل شد. علّت عزلش اين بود که مردم را به جهاد جمعى از شورشيان فراخواند و خودش برخلاف آن رفتار نمود به طورى که مردم ريختند و اموالش را غارت کردند اين خبر به عثمان رسيد و او را عزل کرد بعد از مدتى مردم کوفه از فرماندارى «سعيد بن عاص» سرباز زدند و از عثمان خواستند ابوموسى را فرماندار آنجا کند و او پذيرفت و در دوران خلافت على(عليه السلام) حضرت او را بر فرماندارى کوفه باقى گذاشت اما هنگامى که امام براى سرکوب شورشيان بصره به سوى بصره آمد و از مردم کوفه خواست به آن حضرت بپيوندند. ابوموسى مانع شد و گفت در جاى خود بنشينيد و حرکت نکنيد. مالک اشتر به کوفه آمد و او را از فرماندارى عزل کرد و مردم کوفه را براى پيکار با شورشيان بصره (جنگ جمل) بسيج نمود. او مردى متظاهر به آداب اسلامى و مقدس نما بود. به يقين او بعد از اين ماجرا کينه اميرمؤمنان على(عليه السلام) و يارانش را به دل گرفت و منتظر فرصتى بود تا انتقام بگيرد. تا آنجا که بعد از جنگ صفين مسأله حکمين پيش آمد و با اينکه امام با انتخاب او به عنوان حکميت از سوى مردم عراق سخت مخالف بود، اصرار گروهى از ساده لوحان يا عوامل مرموز معاويه و يا منافقان سبب شد امام با انتخاب او موافقت کند. او بهترين فرصت را براى انتقام جويى به دست آورد و بر خلاف آنچه معروف است که عمرو عاص در ماجراى حکميت وى را اغفال کرد و فريب داد و به همين دليل ضرب المثل در بلاهت و کودنى شد بعيد به نظر نمى رسد که اين کار توطئه مشترکى از سوى ابوموسى و عمرو عاص باشد. او مطمئن بود در حکومت على راه به جايى نمى برد ولى در حکومت معاويه راه پيشرفت و ترقى مادى به رويش باز است. به همين دليل روايات شديدى در مذمت او وارد شده که نشان مى دهد مرد بسيار خبيث و جنايتکارى بود. از جمله ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود نقل مى کند که على(عليه السلام) بعد از نماز صبح و مغرب گروهى را لعنت مى کرد از جمله آنها ابوموسى اشعرى بود. مرحوم صدوق در کتاب خصال از ابوذر نقل مى کند که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: بدترين اوّلين و آخرين دوازده کس بودند: شش نفر از پيشينيان و شش نفر از آخرين و عبدالله بن قيس (ابوموسى اشعرى) را از اين شش نفر شمرد و او را به سامرى اين امت وصف کرد.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح نامه های نهج‌البلاغه🔹 ⬇️ادامه نامه(۷۸) ↩️نکته ديگر اينکه مى فرمايد: «(من خواهان وحدت ا
↩️اين تشبيه نشان مى دهد که او مرد مرموز و خطرناک و فريبکارى بوده است. در روايت ديگرى از امام على بن موسى الرضا(عليهما السلام) مى خوانيم که بيزارى جستن از ابوموسى اشعرى از اسلام خالص است و او از سگ هاى دوزخ است. روايات متعدد ديگرى نيز در مذمت شديد او وارد شده است و به گفته مرحوم آية الله خويى در کتاب معجم رجال الحديث خبث طينت و عداوت او نسبت به اميرمؤمنان واضح تر از آن است که بر کسى مخفى بماند و در رسوايى او همين بس که اميرمؤمنان را در ماجراى حکميت (به پندار خودش) از خلافت عزل کرد. عجيب تر اينکه او خود با على (عليه السلام) بيعت کرده بود و مى دانست عامه مسلمانان با آن حضرت بيعت کردند و اينکه هر کس بر خلاف آن حضرت قيام کند گمراه است با اين حال به علت عناد و دشمنى و دنياپرستى و هواى نفس همه اين معلومات خود را رها ساخت و حکم به خلع آن حضرت از خلافت نمود در حالى که عمرو عاص وفادارى خود را به معاويه نشان داد و رأى به تثبيت او در خلافت داد. از قرائنى که گواهى مى دهد کار ابو موسى در مسأله حکمين توطئه بوده داستانى است که طبرى در تاريخ خود نقل مى کند. او در حوادث سنه 60 هجرى مى نويسد ابو موسى اشعرى بر معاويه وارد شد در حالى که جبه سياهى بر تن کرده بود بر معاويه سلام کرد و گفت: «السَّلامُ عَلَيْکَ يا أمينَ اللهِ» معاويه سلام او را جواب گفت وقتى که از نزد معاويه بيرون آمد معاويه گفت: اين پيرمرد نزد من آمده بود که فرماندارى يکى از ولايات را به او بسپارم ولى به خدا سوگند اين کار را نخواهم کرد (زيرا مى دانست او در ميان مردم منفور است). @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🌺امام على عليه السلام: از توكّلت تو را همين بس كه براى خود روزى رسانى جز خداوند سبحان نبينى حَسبُكَ مِن تَوكُّلِكَ أن لا تَرى لِرِزقِكَ مُجرِيا إلاّ اللّهَ سُبحانَهُ 📜غررالحكم حدیث4895 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️اثرات عجیب و فوق العاده سوره واقعه در شب جمعه 🎙حجت الاسلام عالی @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت هشتاد و هفتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻در بر
🌳شجره آشوب« قسمت هشتاد و هشتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻او نیز از نفوذیان معاویه و از دشمنان سرسخت امام علی بود. وی بر بالای منبر کوفه، امام علی را مورد عیبجویی قرار می داد و از عثمان، تعریف می کرد. نگاهی به آنچه از ائمه و کتب تاریخ درباره او به ما رسیده است، می تواند ما را در شناخت سیره این شخص بیشتر آشنا کند تا بتوانیم از این منظر، دشمن شناسی دقیقی از دوران خلافت امام و البته برای تمام دوران ها به دست آوریم. 🔻1.مغیره در صورت ابلیس، بعد از رحلت پیامبر و هنگام بیعت با ابوبکر، متمثل شد. این مضمون از جابر ابن عبدالله انصاری و روایتی از امیرالمومنین نقل شده است. سلمان نیز به حضرت فرمود اولین کسی که با ابوبکر بیعت کرد، مغیره بود، اما حضرت تصریح کرد وی ابلیس بود که در قالب مغیره ظاهر شده بود. 🔻او نیز از نفوذیان معاویه و از دشمنان سرسخت امام علی بود. وی بر بالای منبر کوفه، امام علی را مورد عیبجویی قرار می داد و از عثمان، تعریف می کرد. 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ ۞أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَىٰ كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ ۗ وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ ۚ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَم بِظَاهِرٍ مِّنَ الْقَوْلِ ۗ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ ۗ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ۞ آیا کسى که بر همه سلطه دارد (و مراقب همه است) و اعمالشان را مى بیند (،همچون کسى است که هیچ یک از این صفات را ندارد)؟! آنان براى خدا همتایانى قراردادند. بگو: «آنها را نام ببرید! آیا چیزى رابه او خبر مى دهید که از وجود آن در روى زمین بى خبر است، یا سخنان ظاهرى و بى محتوا مى گویید؟!» (او همتایى ندارد.) ولى در نظر کافران، دروغ و نیرنگشان جلوه داده شده است، (و مى پندارند واقعیتى دارد) و آنها (به سبب اعمالشان) از راه (خدا) بازداشته شده اند. و هر کس را خدا گمراه کند، هدایت کننده اى براى او وجود نخواهد داشت. (الرعد/۳۳) *** ۞لَّهُمْ عَذَابٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ ۖ وَمَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ۞ «صَدَقَ اللهُ العَلیُ العَظیم» در زندگى دنیا، براى آنها عذابى (دردناک) است. و عذاب آخرت سخت تر است. و در برابر (عذاب) خدا، هیچ نگهدارنده اى براى آنها نیست. (الرعد/۳۴) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه رعد آیات(۳۰ الی ۳۲)🔹 🌧شأن نزول: مفسّران گفته اند نخستین آیه مورد بحث در صلح حد
🔹تفسیر سوره مبارکه رعد آیات(۳۳و۳۴)🔹 🔺چگونه خدا را با بت ها قرین مى سازید؟ در این آیات بار دیگر به بحث درباره توحید و شرک بازمى گردد و مردم را با این دلیل روشن مخاطب مى سازد که: آیا کسى که بالاى سر همه ایستاده (و حافظ همه چیز در پهنه جهان هستى است و همه را زیر پوشش تدبیر خود قرار داده) و اعمال همه را مى بیند همچون کسى است که هیچ یک از این صفات را ندارد (أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى کُلِّ نَفْس بِمَا کَسَبَتْ).(۱) در حقیقت، جمله فوق به وضوح مى گوید: احاطه او چنان است که گویى خداوند بالاى سر همه ایستاده و آنچه را که انجام مى دهند مى بیند، مى داند، حساب مى کشد، پاداش و کیفر مى دهد و تدبیر و تصرّف مى کند. بنابراین، کلمه قائم معنى وسیعى دارد که همه این امور را شامل مى شود; گرچه گروهى از مفسّران هر یک آن را در یک بُعد خلاصه کرده اند. آن گاه به عنوان تکمیل بحث گذشته و مقدّمه اى براى بحث آینده مى فرماید: و آنان براى خدا همتایانى قرار دادند (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ). سپس از چند راه به آنها پاسخ مى دهد: نخست اینکه: بگو: آنان را نام ببرید (قُلْ سَمُّوهُمْ). منظور از نام بردن، یا این است که آنها حتّى بى ارزش تر از آن هستند که نام و نشانى داشته باشند، یعنى چگونه یک عدّه موجودات بى نام و نشان و بى ارزش را در ردیف پروردگار قادر متعال قرار مى دهید؟ یا اینکه منظور این است که صفات آنها را بیان کنید ببینیم آیا شایسته عبودیّت هستند؟ درباره الله مى گوییم: او خالق، رازق، حیات بخش، عالم و قادر و بزرگ است. آیا این صفات را مى توانید در مورد بت ها به کار برید، یا به عکس اگر بخواهیم از آنها نام ببریم باید بگوییم بت هایى از سنگ و چوب و بى حرکت، فاقد عقل و شعور، نیازمند به عبادت کنندگان خود و خلاصه فاقد همه چیز. این دو را چگونه مى توان همسان قرار داد؟ آیا شرم آور نیست؟ و یا اینکه منظور آن است که کارهاى آنها را برشمرید، آیا تاکنون زیانى به کسى رسانیده اند یا منفعتى؟ مشکلى را گشوده اند؟ یا گرهى در کار کسى زده اند؟ با این حال کدام عقل اجازه مى دهد که آنها را در ردیف خدایى قرار دهند که همه برکات و نعمت ها و سود و زیان ها و پاداش و کیفرها از اوست؟ البتّه هیچ مانعى ندارد که همه این معانى در جمله سَمّوهُم (آنها را نام ببرید) جمع باشد. دوم اینکه چگونه چنین شریکى وجود دارد در حالى که خداوند که به پندار شما شریک آنهاست از وجودشان هیچ اطّلاعى ندارد، با اینکه علمش همه جهان را در برگرفته؟ آیا چیزى را به او خبر مى دهید که از وجود آن در روى زمین بى خبر است (أَمْ تُنَبِّـُونَهُ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِى الاَْرْضِ). این تعبیر در حقیقت بهترین راه براى کوبیدن سخن واهى طرف است و به این مى مانَد که شخصى به شما مى گوید دیشب فلان کس در خانه تو میهمان بوده است و شما در پاسخ مى گویید تو از میهمانى خبر مى دهى که من از آن بى اطّلاعم. یعنى آیا ممکن است کسى میهمان من باشد و من بى خبر و تو از آن آگاه باشى؟ سوم اینکه یا سخنان ظاهرى (و توخالى که درآن هیچ مفهوم صحیحى نهفته نیست) مى گویید؟ (أَمْ بِظَاهِر مِنَ الْقَوْلِ). شما در دل، ایمان به چنین چیزى ندارید; به همین دلیل هنگامى که در تنگناهاى سخت زندگى قرار مى گیرید به سراغ الله مى روید، زیرا در دل مى دانید که کارى از بت ها ساخته نیست. همان گونه که خداوند حال آنها را به هنگامى که سوار کشتى مى شوند و طوفان سخت آنها را احاطه مى کند و تنها به خدا رو مى آورند، در آیه ۶۵ سوره عنکبوت بیان فرموده است. چهارم اینکه مشرکان درک درستى ندارند و چون از هوىوهوس و تقلیدهاى کورکورانه پیروى مى کنند قادر به قضاوت عاقلانه و صحیح نیستند; به همین دلیل به گمراهى کشیده شده اند. بلکه در نظر کافران، دروغ هایشان زینت داده شده است (و بر اثر ناپاکىِ درون، چنین مى پندارند که واقعیّتى دارد); و آنها از راه خدا بازداشته شده اند آنها موجودات بى ارزش و بى نام و نشان را شریک خدا دانسته اند (بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ). و هر کس را خدا گمراه کند راهنمایى براى او وجود نخواهد داشت (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَاد). بارها گفته ایم که این ضلالت به معنى اجبار نیست و مسأله دل بخواهى و بى حساب نمى باشد، بلکه اضلال الهى به معنى عکس العمل کارهاى نادرست و غلط خود انسان است که او را به گمراهى ها مى کشاند و چون این خاصیّت را خدا در چنین اعمالى قرار داده، به خدا نسبت داده مى شود.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه رعد آیات(۳۳و۳۴)🔹 🔺چگونه خدا را با بت ها قرین مى سازید؟ در این آیات بار دیگر
↩️و در آخرین آیه مورد بحث به مجازات هاى دردناک آنها در دنیا و آخرت که طبعاً شامل شکست و ناکامى و سیه روزى و آبروریزى و غیر آن مى شود اشاره کرده مى فرماید: در دنیا براى آنها عذابى (دردناک) است و عذاب آخرت سخت تر است (لَهُمْ عَذَابٌ فِى الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الاْخِرَةِ أَشَقُّ). چراکه همیشگى و جسمانى و روحانى و توأم با انواع ناراحتى هاست. و اگر گمان کنند راه فرار و وسیله دفاعى در برابر آن دارند، سخت در اشتباهند، و در برابر (عذاب) خداوند هیچ کس نمى تواند آنان را نگه دارد (وَ مَا لَهُمْ مِنَ اللهِ مِنْ وَاق). ✔️پی نوشت ۱. در حقیقت جمله فوق مشتمل بر مبتداست و خبر آن محذوف است و در تقدیر چنین بوده: أفَمَن هُوَ قائِمٌ عَلى کُلِّ نَفس بِما کَسَبَت کَمَن لَیسَ کَذلِکَ ، یعنى آیا کسى که داراى این صفت است همچون کسى است که فاقد آن است؟ پایان آیات (۳۳و۳۴) @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
. ✨﴾﷽﴿✨ ترجمه و شرح خطبه(۷۱) ↩️نکته ها: 1- نخستين کسى که ايمان آورد
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۲)🔹 1⃣ بخش اول ✅وصف پیامبر اعظم 🔭خطبه در يك نگاه: اين خطبه در واقع از سه بخش تشكيل مى شود: بخش اوّل: كه بسيار كوتاه است، بيان قسمتى از صفات خداوند متعال است كه به عنوان مقدّمه براى تقاضاى رحمت و درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله ذكر شده است.بخش دوم: چگونگى درود فرستادن بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تعليم داده شده و بسيارى از صفات آن بزرگوار و خدمات بزرگ و بى مانندى كه به جامعه انسانيّت و آيين حق فرمود، ذكر شده است و در واقع گوياى اين حقيقت است كه اگر ما بهترين درود و صلوات را بر آن بزرگوار مى فرستيم به خاطر اين خدمات بزرگ و بى مانند او است. بخش سوم: در برگيرنده مجموعه اى از دعاهاى پر معنا درباره آن حضرت است كه در ضمن، از خداوند نيز تقاضا شده كه رابطه ما با آن بزرگوار همواره برقرار باشد و در بهشت جاويدان در سايه آن حضرت باشيم. اى نگهدارنده آسمانهاى رفيع: در اين بخش از خطبه امام(عليه السلام) خداوند را به سه صفت از صفات والايش مى ستايد، عرضه مى دارد: «بار خدايا! اى گستراننده گسترده ها، و اى نگهدارنده آسمان هاى رفيع، و اى کسى که دلها را با فطرت هاى ويژه آفريدى: هم آنان که سرانجام به بدبختى گراييدند و هم آنان که سعادتمند شدند(اَلّلهُمَّدَاحِىَ(1) الْمَدْحُوَّاتِ، وَ دَاعِمَ(2) الْمَسْمُوکَاتِ(3)، وَ جَابِلَ(4) الْقُلُوبِ عَلَى فِطْرَتِهَا: شَقِيِّهَا وَ سَعِيدِهَا).جمله اوّل اشاره به آغاز آفرينش آسمانها و زمين است. مى دانيم طبق نظريات معروف در ميان دانشمندان، جهان هستى و کرات و اجرام آسمانى در آغاز به صورت توده واحدى بوده است که به علل معلوم و نامعلومى از هم جدا شده و گسترش يافته و امروز همچنان رو به گستردگى پيش مى رود.زمين نيز در آغاز زير آب فرو رفته بود. آب ها تدريجاً در مناطق عميق و شکاف هاى زمين قرار گرفتند و خشکى ها پديدار شدند و با گذشت زمان، گسترش يافتند، تا اين که وضع خشکى ها و درياها تثبيت شد و امروز نيز بر اثر جذب سنگ هاى آسمانى، زمين به آرامى گستردگى بيشترى پيدا مى کند. قرآن مى فرمايد: «وَ السَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْد وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ * وَ الاَْرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ; و ما آسمان را با قدرت بنا کرديم و همواره آن را وسعت مى بخشيم و زمين را گسترديم و چه خوب گستراننده اى هستيم»(5).تعبير به «دَاعِمَ الْمَسْمُوکَاتِ» اشاره به نگهدارى کرات آسمانى اعم از سيّارات و ثوابت و کهکشان ها، بوسيله نيروى جاذبه -که در واقع يک ستون نامريى است- مى باشد; نيرويى که چنان آنها را در جاى خود نگه مى دارد که گاه ميليون ها سال مى گذرد و فواصل موجود بين کرات منظومه شمسى، تغيير پيدا نمى کند. قرآن مجيد مى گويد: «إِنَّ اللّهَ يُمْسِکُ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضَ أَنْ تَزُولاَ وَ لَئِنْ زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَد مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کَانَ حَلِيماً غَفُوراً; خداوند آسمان ها و زمين را نگاه مى دارد تا از نظام خود منحرف نشوند و هر گاه منحرف گردند کسى جز او نمى تواند آنها را نگاه دارد، او بردبار و غفور است».(6) جمله «وَ جـَابِلَ الْقُلُوبِ...» اشاره به علوم فطرى و الهى و غرائز و تمايلات ثمربخشى است که خداوند در درون جان انسانها قرار داده; علوم و غرايز و اميالى که به منزله ابزارى هستند که انسان در مسير تکامل و پيمودن طرق پيشرفت مادّى و معنوى و سير الى اللّه از آن بهره مى گيرد و بدون آنها تلاشها و کوشش هايش يا متوقّف، و يا کم اثر مى شود.ممکن است کسانى از جمله بالا چنين استفاده کنند که خداوند شقاوت و سعادت را ذاتى انسانها قرار داده; گروهى ذاتاً سعادتمندند، و گروه ديگرى ذاتاً شقاوتمند; در حالى که جمله بالا چنين مطلبى را القا نمى کند، بلکه مى گويد: خداوند به همه انسانها اعم از کسانى که سرانجام سعادتمند، يا شقاوتمند مى شوند، علوم فطرى و غرائز ضرورى را مرحمت فرموده، هر چند گروهى از آن استفاده کرده و مسير سعادت را با آن طىّ مى کنند و گروه ديگرى با سوء استفاده، خود را در پرتگاه شقاوت مى افکنند، حديث معروف: «کُلُّ مَوْلُود يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ...; همه انسانها بر فطرت توحيد از مادر متولّد مى شوند (و انحراف از اين فطرت، بر اثر تعليم و تربيت نادرستى است که بعداً حاصل مى شود)»(7) نيز اشاره به همين معنا است.واضح است که اگر سعادت و شقاوت ذاتى باشد و هرکس مجبور باشد که در همان مسير از پيش تعيين شده، گام بردارد، آمدن پيامبران و نزول کتاب هاى آسمانى و تکليف و مسئوليّت و احکام الهى و ثواب و عقاب، و در يک کلمه، تمام مسايل مربوط به تعليم و تربيت و آثار و نتايج آن، بى معنا خواهد شد; نه عقل چنين چيزى را مى پذيرد و نه شرع.قرآن مجيد مى گويد: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً ⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۲)🔹 1⃣ بخش اول ✅وصف پیامبر اعظم 🔭خطبه در يك نگاه: اين خطبه در واقع از سه بخش
↩️ ما انسان را به راه صحيح هدايت کرده ايم، خواه شاکر باشد و پذيرا شود و يا کفران کند و رها سازد»(8). و در جاى ديگر مى فرمايد:«وَ نَفْس وَ مَا سَوَّيهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْويهَا; و قسم به جان آدمى! و آن کس که آن را آفريده (و) منظّم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خيرش) را به او الهام کرده است»(9).در واقع راه و چاه و عوامل سعادت و شقاوت را به او نشان داده است، بى آن که او را مجبور به پذيرش چيزى کند، او در پيمودن هر دو راه مختار است و به همين دليل، در برابر خداوند و وجدان خويش مسئوليّت دارد. ✅درود بر چنين پيامبرى: امام(ع) در آغاز اين فراز از خطبه، بهترين درود و برکات الهى را نثار روان پاک پيامبر اسلام(ص) کرده و آن حضرت را به بيش از بيست وصف از اوصاف برجسته اش، که او را شايسته اين درود و صلوات مى کند، ياد مى فرمايد و مى گويد: (خداوندا!) «گرامى ترين درودها و افزونترين و پربارترين برکاتت را بر محمد(ص) بنده ات و رسولت بفرست» (اجْعَلْ شَرَائِفَ(10) صَلَوَاتِکَ وَ نَوَامِىَ(11) بَرَکَاتِکَ عَلى مُحَمَّد عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ).صلوات، همان رحمت هاى الهى است; و برکات، انواع نعمت هاى پروردگار را شامل مى شود و مجموعه صلوات و برکات چنان فراگير است که هيچ خير و سعادتى از آن بيرون نخواهد بود.در اين قسمت از سخن امام(ع)، دو وصف معروف و مهم، که در واقع مهمترين اوصاف پيامبر اکرم(ص) است بيان شده: نخست، مسأله عبوديّت و دوم، رسالت.عبوديّت بزرگترين افتخار يک انسان است که تسليم محض در برابر خداوند باشد، همه چيز را از آنِ او بداند و چشم و گوش بر امر و فرمانش نهد; حتّى اموالى را که ظاهراً ملک او است، امانت الهى در دست خود بشمرد و حداکثر تلاش را در جلب رضاى او انجام دهد و در عين حال خود را به او بسپارد، همان گونه که اميرمؤمنان(ع) به پيشگاه خداوند عرض مى کند: «إِلهي کَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِي رَبّاً; خدايا اين عزّت براى من بس است که بنده تو باشم و اين افتخار براى من کافى است که تو پروردگار من باشى»(12). در سومين توصيف به مسأله خاتميّت اشاره مى کند و مى فرمايد «پيامبرى که خاتم پيامبران پيشين بود» (الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ).در صورتى که (ما) در اينجا به معناى «ذَوِى الْعُقُول» باشد اشاره به پيامبران پيشين است، که پيامبر اسلام(ص) «خاتم النّبيين» بود. و اگر به معناى «ذوى العقول» نباشد، اشاره به پايان گرفتن شرايع پيشين، به دست پيامبر اسلام(ص) است.و در چهارمين و پنجمين توصيف مى فرمايد: «کسى که درهاى بسته را گشود و حقّ را با حقّ آشکار ساخت» (وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَقَ، وَ الْمُعْلِنِ الْحَقَّ بِالْحَقِّ).منظور از پيچيدگى ها و درهاى بسته، ابواب علوم و دانشها و مسايل پيچيده اخلاقى و اجتماعى انسانها است که پيامبر(ص) با دين و آيين و هدايت هاى خود، آنها را به روى انسانها باز کرد و منظور از آشکار ساختن حق به حق، ممکن است اشاره به معجزات باشد که حقّانيت پيامبر(ص) را تبيين کرد و يا اشاره به بيانات منطقى او باشد که حقايق را شرح داد و يا اشاره به جنگ ها و غزواتى است که دشمنان حق را کنار زد تا مردم چهره حق را ببينند و يا روشن ساختن حقايق به قرينه يکديگر مى باشد همان گونه که آيات قرآن را به کمک يکديگر تفسير مى کنند; هيچ مانعى ندارد که تمام معانى چهارگانه فوق، در اين جمله جمع باشد.در ششمين و هفتمين توصيف مى فرمايد: «همان کسى که غوغاى باطل را دفع کرد و حملات گمراهى ها را درهم شکست» (وَ الدَّافِعِ جَيْشَاتِ(13) الاَْبَاطِيلِ، وَ الدَّامِغِ(14) صَوْلاَتِ(15) الاَْضَالِيلِ).جالب اين که در مورد باطل تعبير به سر و صدا و غوغا مى کند (جَيْشات) و در مورد عوامل گمراهى تعبير به حملات (صولات) که دقيقاً هر کدام منطبق با وضعيّت آنهاست. باطل پر سر و صدا است و عوامل گمراهى نيز، همواره به مردم بى دفاع حمله ور مى شوند.در هشتمين توصيف که در واقع به منزله بيان علّت براى تقاضاى اين درود وافر و گسترده است، مى فرمايد: «به دليل اين که با تمام قدرت بار سنگين رسالت را بر دوش کشيد» (کَمَا حُمِّلَ فَاضْطَلَعَ(16)). در اينجا(کما) به منزله تعليل است و معناى «لاِنَّه» مى دهد. در واقع قبول اين مسئوليّت بزرگ و تحمّل آن با قوّت و قدرت، يکى از مهمترين ويژگى هاى پيامبراکرم(ص) است که او را شايسته هر گونه درودى مى کند. در نهمين و دهمين توصيف آمده است که: «آن حضرت به فرمانت قيام نمود و در طريق رضا و خشنودى تو، با سرعت گام بر مى داشت» (قَائِماً بِأَمْرِکَ،مُسْتَوْفِزاً(17) فِي مَرْضَاتِکَ).«قيامِ به امر»، اشاره به جدّى گرفتن اوامر الهى است; زيرا انسان براى کارهاى جدّى بر مى خيزد. به همين دليل، قيامِ به چيزى، اشاره به برخورد جدّى با آن است.اين دو تعبير نشان مى دهد که آن بزرگوار نه تنها گوش بر فرمان الهى بود،⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️ ما انسان را به راه صحيح هدايت کرده ايم، خواه شاکر باشد و پذيرا شود و يا کفران کند و رها سازد»(8).
↩️بلکه هر جا رضاى او را - حتّى بدون فرمان نيز- کشف مى کرد، به سرعت به سوى انجام آن مى شتافت.در يازدهمين و دوازدهمين توصيف مى فرمايد: در گام هايى که (به سوى انجام اوامر تو) بر مى داشت، ترديد به خود راه نداد و عقب گرد، نکرد، و عزم و اراده اش به سستى نگراييد» (غَيْرِ نَاکِل(18) عَنْ قُدُم(19)، وَلاَ وَاه فِي عَزْم).بسيارند کسانى که در تصميم گيرى ها و شروع کار جدّى هستند، ولى در ادامه راه ترديد و سستى به خود راه مى دهند. مهمّ آن است که انسان از آغاز تا پايان محکم بايستد و به راه خود ادامه دهد. تاريخ پيامبر اکرم(ص) نشان مى دهد که او هرگز در برابر وسوسه ها و فشارها تسليم نشد و هر پيشنهاد انحرافى را که به آن حضرت کردند، با صراحت ردّ نمود تا آنجا که مى فرمود: «اگر خورشيد آسمان را در يک دستم بگذارند و ماه را در دست ديگرم، حاضر نيستم مسير خود را تغيير دهم.»(20) در سيزدهمين تا پانزدهمين وصف مى فرمايد: «اين در حالى بود که وحى تو را با آگاهى گرفت و عهد تو را پاسدارى کرد و در انجام فرمانت (با قدرت و جدّيت) پيش رفت» (وَاعِياً(21) لِوَحْيِکَ، حَافِظاً لِعَهْدِکَ، مَاضِياً عَلَى نَفَاذِ أَمْرِکَ).سپس آن حضرت در ادامه اين سخن، نتيجه تلاش ها و کوشش ها و فداکارى هاى پيامبر(ص) را، ضمن بيان اوصاف ديگرى بازگو مى کند، امام(ع) در شانزدهمين تا هجدهمين وصف مى فرمايد: «او همچنان در اين راه به پيش رفت تا شعله حق را براى طالبانش برافروخت و راه را براى ناآگاهان روشن ساخت، دل هايى که در فتنه ها و گناهان فرو رفته بود، به برکت وجودش هدايت شد» (حَتَّى أَوْرَى(22) قَبَسَ(23) الْقَابِسِ، وَ أَضَاءَ الطَّرِيقَ لِلْخَابِطِ، وَ هُدِيَتْ بِهِ الْقُلُوبُ بَعْدَ خَوْضَاتِ الْفِتَنِ وَ الاْثامِ).اين سخن اشاره به پيشرفت سريعِ اسلام، در تمام جهات و روشن شدن «جزيره عربستان» که مهد کفر و شرک و کانون جهل و جنايت بود، مى باشد که هر کس کمترين اطلاعى از تاريخ اسلام داشته باشد، آن را تصديق مى کند و حتّى دشمنان اسلام نيز به آن معترفند.سپس در نوزدهمين وصف از اوصاف کريمه آن حضرت، مى افزايد: «او پرچم هاى آشکار کننده حق را برافراشت و احکام نورانى اسلام را برپا ساخت» (وَ أَقَامَ بِمُوضِحَاتِ الاَْعْلاَمِ، وَ نَيِّرَاتِ الاَْحْکَامِ). پی نوشت: 1. «داحى» از مادّه «دَحْو» (بر وزن محو) به معناى گسترش دادن است و «دَحْوُ الاَْرْض» اشاره به زمانى است که خشکى ها تدريجاً از زير آب بيرون آمدند و گسترش يافتند. 2. «داعم» از مادّه «دَعْم» (بر وزن فهم) به معناى صاف کردن کژى ها است و از همين رو، واژه «دعامه» به معناى ستون به کار مى رود. 3. «مسموکات» از مادّه «سَمْک» (بر وزن سقف) به معناى برپا کردن و بلند نمودن است و به همين جهت اين واژه بر سقف نيز اطلاق مى شود. 4. «جابل» از مادّه «جَبْل» (بر وزن جبر) به معناى آفريدن است. 5. سوره ذاريات آيات 47-48. 6. سوره فاطر، آيه 41. 7. مضمون اين حديث در روايات متعددى آمده است که شايد بالغ بر «بيست» حديث مى شود و مرحوم «علاّمه مجلسى» آنها را در بحار الانوار، جلد 3، کتاب التوحيد، صفحه 276 تا 281 آورده است. 8. سوره دهر، آيه 3. 9. سوره شمس، آيات 7-8. 10. «شَرائف» جمع «شريفه» به معناى با ارزش است. 11. «نَوامى» جمع «ناميه» از مادّه «نموّ» به معناى رشد و افزايش است. 12. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 400. 13. «جَيْشات» جمع «جَيْشَة» از مادّه «جَيْش» (بر وزن عيش) به معناى جوش و خروش است و به همين جهت، به لشکر که داراى جنب و جوش فراوانى است «جيش» گفته مى شود. 14. «دامغ» از مادّه «دَمْغ» (بر وزن ضَرب) به معناى کوبيدن سر، و شکستن جمجمه است. 15. «صَوْلات» جمع «صَوْله» به معناى حمله کردن براى چيره شدن است و در مورد گاز گرفتن شتر نيز اين واژه به کار مى رود. 16. «اِضْطَلَعَ» از مادّه «اِضطِلاع» به معناى قوّت و قدرت داشتن بر انجام کارى است. در اصل از مادّه «ضِلع» (بر وزن جسم) به معناى دنده گرفته شده که استخوانى است مقاوم در مقابل حوادث مختلف، سپس مادّه «ضَلْع» (بر وزن منع) به معناى قوّت و قدرت يافتن اطلاق شده است. 17. «مُسْتَوفِز» از مادّه «استيفاز» به معناى عجله کردن و سرعت نمودن است. 18. «ناکل» از مادّه «نُکول» به معناى بازگشت نمودن و ترسيدن است. 19. «قُدُم» در اينجا معناى مصدرى دارد و به معناى تقدّم يافتن و پيشروى کردن است. 20. کامل ابن اثير، جلد 1، صفحه 489. (اين سخن در سيره ابن هشام و تاريخ طبرى نيز آمده است). 21. «واعى» از مادّه «وَعْى» (بر وزن وقت) به معناى درک کردن و فهميدن و حفظ کردن چيزى است. 22. «أوْرى» از مادّه «وَرْى» (بر وزن نفى) به معناى روشن شدن آتش است. بنابراين، «اَوْرى» که فعل متعدّى است، به معناى بر افروختن مى آيد. 23. «قَبَس» (بر وزن قفس) به معناى آتش مختصرى است که از مجموعه اى جدا مى شود. ✔️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨﴾﷽﴿✨ 💎☀️كُلُهُم نورٌ واحِدٌ 🌲🌵زید شحام گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: میان امام حسن و امام حسین علیهما السلام کدام يک برتر از ديگری هست؟ فرمود: «فضیلت اولین ما امامان به فضیلت آخرین ما پیوند خورده و فضیلت آخرین ما با فضیلت اولین فرد ما پیوستگی دارد، و هر یک از ما دارای فضلی است». زید گفت به حضرت گفتم فدایتان شوم بيشتر توضیح بدهيد، حضرت فرمودند: ما از شجره‌ای هستیم که خدا ما را از یک طینت آفریده، فضیلت و برتری ما از جانب خداست، علم ما نیز از نزد اوست، ما امنای خداوند بر خلقش هستیم، و دعوت کنندگان به دین او، ما حجاب*میان او و خلق اوئیم. ای زید، خلقت ما یکسان، علم ما یکسان و فضیلت ما نیز یکسان است، و ما همگی نزد خدای عزوجل یکی هستیم. ما ائمه، تن بودیم که از آغاز خلقت حول عرش پروردگارمان حلقه زده بودیم، اولین ما محمد، وسطین ما محمد، و آخرین ما نیز محمد است. 📙غیبت نعمانی، باب۴، ح۱۶ 📘المحتضر، ص۱۵۹ 📕بحار الأنوار، ج‏۳۶، ص۳۹۹، ح۹ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا