aqayi_tahdir_joz-10_120155.mp3
3.65M
🔷تلاوت جزء دهم قرآن کریم
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
۞ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ
آیا ندیدى کسانى را که (شکر) نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند، و قوم خود را به سراى نیستى
و نابودى کشاندند؟!
(ابراهیم/۲۸)
*
جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا ۖ وَبِئْسَ الْقَرَارُ
(سراى نیستى و نابودى، همان) دوزخ است که آنها در آتش آن وارد مى شوند. و چه بد قرارگاهى است!
(ابراهیم/۲۹)
*
وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلُّوا عَن سَبِيلِهِ ۗ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ
آنها براى خدا همتایانى قرار داده اند، تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گمراه سازند. بگو: «(چند روزى از زندگى دنیا و لذات آن) بهره گیرید. امّا سرانجام کار شما (رفتن) به سوى آتش (دوزخ) است!»
(ابراهیم/۳۰)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیرسوره مبارکه ابراهیم آیات(۲۴تا۲۷)🔹 ↩️لغزشگاه هایى که در زندگى اجتناب ناپذیر است بر سر راه آنها
🔹 تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات ۲۸ الی۳۰
📛سرانجامِ کفران نعمت ها
در این آیات روى سخن به پیامبر است و در حقیقت ترسیمى از یکى از موارد شجره خبیثه در آن به چشم مى خورد. مى فرماید: آیا ندیدى کسانى را که
نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ کُفْرًا).
و قوم خود را به سراى نیستى و نابودى کشاندند؟ (وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَالْبَوَارِ).
اینها همان ریشه هاى شجره خبیثه و رهبران کفر و انحرافند که نعمت هایى همچون وجود پیامبر را ـ که نعمتى بالاتر از آن نبوده است، در دامانشان قرار گرفت که مى توانستند با استفاده از آن در مسیر سعادت، یک شبه ره صدساله را طى کنند ـ به خاطر تعصّب کورکورانه و لجاجت و خودخواهى و خودپرستى کنار نهادند و در نتیجه نه تنها خودشان، که قومشان را نیز در این عمل وسوسه کردند و هلاکت و بدبختى را براى آنها به ارمغان آوردند.
گرچه مفسّران بزرگ به پیروى از روایاتى که در منابع اسلامى وارد شده است گاه این نعمت را به وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) و گاه به ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) تفسیر کرده و کفران کنندگان این نعمت را گاه بنى امیّه و بنى مغیره و گاه همه کافران عصر پیامبر معرّفى نموده اند ولى مسلّماً مفهوم آیه وسیع است و اختصاص به گروه معیّنى ندارد و همه کسانى را که نعمتى از نعمت هاى خدا را کفران کرده و از آن سوءِاستفاده کنند شامل مى شود.
ضمناً آیه مورد بحث این واقعیّت را ثابت مى کند که استفاده از نعمت هاى الهى به خصوص نعمت رهبرى پیشوایان بزرگ که از مهم ترین نعمت هاست، ثمره اش عاید خود انسان مى شود و کفران نعمت ها و پشت کردن به رهبرى چنین پیشوایانى، پایانى جز هلاکت و سرنگون شدن به دارالبوار ندارد.
*
قرآن سپس دارالبوار را چنین تفسیر مى کند: همان جهنّم است که آنان در
آتش آن وارد مى شوند; و بد قرارگاهى است (جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَارُ).
*
در آیه بعد به یکى از بدترین انواع کفران نعمت که مشرکان مرتکب مى شدند اشاره کرده مى گوید: آنان براى خدا همتایانى قرار داده اند تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گمراه سازند (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَندَادًا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ).
و چند روزى در سایه شرک و کفر و منحرف ساختن افکار مردم از آیین حق، بهره اى از زندگى مادّى و ریاست و حکومت بر مردم ببرند.
اى پیامبر، بگو: (چند روزى از زندگى دنیا و لذّات آن) بهره گیرید، امّا عاقبت کار شما به سوى آتش (دوزخ) است (قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ).
در حالى که نه زندگى شما زندگى است، که بدبختى است و نه ریاست و حکومت شما ارزشى دارد، که تبهکارى و دردسر و مصیبت است. ولى با این همه زندگى شما در برابر سرانجامى که دارید، تمتّع محسوب مى شود. در آیه ۸ سوره زمر مى خوانیم: قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ: بگو: اندکى از کفر خود بهره گیر که سرانجام از اصحاب آتشى .
نکته ها:
۱. در تعبیرات معمولى گفته مى شود فلان شخص نعمت خدا را کفران کرد، ولى در آیه مورد بحث مى خوانیم که آنها نعمت خدا را به کفر و کفران تبدیل کردند. این تعبیر خاص ممکن است به خاطر یکى از دو مطلب باشد:
الف) منظور تبدیل شکر نعمت به کفران است، یعنى آنها لازم بود که در برابرنعمت هاى پروردگار شکرگزار باشند امّا شکر را تبدیل به کفران کردند (در حقیقت کلمه شکر در تقدیر است و عبارت چنین بوده: الّذینَ بَدّلوا شُکرَ نِعمَتَ اللهِ کُفراً).
ب) منظور این است که آنها خود نعمت را تبدیل به کفر کردند. در حقیقت نعمت هاى الهى وسایلى است که طرز برداشت از آنها بستگى به اراده خود انسان دارد، همان گونه که ممکن است از نعمت ها در مسیر ایمان و خوشبختى و نیکى بهره بردارى کرد، در مسیر کفر و ظلم و بدى هم مى توان آنها را به کار گرفت. نعمت ها همچون موادّ اوّلیه هستند که به کمک آنها همه گونه محصول و فرآورده مى توان تهیّه کرد ولى در اصل براى خیر و سعادت آفریده شده اند.
۲. کفران نعمت تنها به این نیست که انسان ناسپاسى خدا گوید، بلکه هر گونه بهره گیرى انحرافى و سوءِاستفاده از نعمت، کفران نعمت است.
اصولاً حقیقت کفران نعمت همین است و ناسپاس گویى در درجه دوم قرار دارد، همان گونه که شکر نعمت ـ چنانکه سابقاً هم گفتیم ـ به معنى صرف نعمت در آن هدفى است که براى آن آفریده شده و سپاس گویى با زبان، در درجه بعد است. اگر هزار بار با زبان الحمدلله بگویى ولى عملاً از نعمت سوءِاستفاده کنى، کفران نعمت کرده اى.
در عصرى که ما زندگى مى کنیم بارزترین نمونه تبدیل نعمت به کفران به چشم مى خورد. نیروهاى مختلف جهان طبیعت در پرتو هوش و ابتکار خدادادى بشر، به دست انسان مهار شده و در مسیر منافع او به کار افتاده است.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات ۲۸ الی۳۰ 📛سرانجامِ کفران نعمت ها در این آیات روى سخن به پیامبر ا
↩️اکتشافات علمى و اختراعات صنعتى چهره جهان را دگرگون ساخته وبارهاى سنگین از روى دوش انسان ها برداشته شده و بر دوش چرخ کارخانه ها قرار گرفته است.
مواهب و نعمت هاى الهى بیش از هر زمان دیگر است و وسایل نشر اندیشه و گسترش علم و آگاهى از اخبار جهان در دسترس همگان قرار گرفته و مى بایست در چنین روزگار، مردمِ جهان از هر نظر انسان هاى خوشبختى باشند، هم از نظر مادّى و هم از نظر معنوى.
ولى به خاطر تبدیل نعمت هاى بزرگ الهى به کفران و صرف کردن نیروهاى شگرف طبیعت در راه طغیان و بیدادگرى و به کار گرفتن اختراعات و اکتشافات در راه هدف هاى مخرّب، به گونه اى است که هر پدیده تازه صنعتى، نخست مورد بهره بردارى تخریبى قرار مى گیرد و جنبه هاى مثبت آن در درجه بعد است.
خلاصه این ناسپاسى بزرگ که معلول دور افتادن از تعلیمات سازنده پیامبران خداست، سبب شده که قوم و جمعیّت خود را به دارالبوار بکشانند، همان دارالبوارى که مجموعه اى است از جنگ هاى منطقه اى و جهانى با همه آثار تخریبى اش و همچنین ناامنى ها، ظلم ها، فسادها، استعمارها و استثمارها که سرانجام دامان بنیانگذارانش را نیز مى گیرد، چنانکه در گذشته دیدیم و امروز هم با چشم مى بینیم.
و چه جالب قرآن پیش بینى کرده که هر قوم و ملّتى کفران نعمت هاى خدا کنند مسیرشان به سوى دارالبوار است.
۳. انداد جمع ند به معنى مِثل است. ولى از بعضى اهل لغت مانند راغب در مفردات و زبیدى در تاج العروس نقل شده که ند به چیزى گفته مى شود که شباهت جوهرى به چیز دیگرى دارد، امّا مثل به هر شباهتى اطلاق مى گردد. بنابراین نِدّ معنى عمیق تر و رساترى از مثل دارد.
طبق این معنى، از آیه مورد بحث استفاده مى شود که کوشش پیشوایان کفر بر این بوده که شریکانى براى خدا بتراشند و آنها را در جوهر ذات، شبیه خدا معرّفى کنند تا نظر خلق خدا را از پرستش او بازدارند و به مقاصد شوم خود برسند. در نتیجه گاه سهمى از قربانى ها را براى او قرار مى دادند و گاه بخشى از نعمت هاى الهى ـ مانند بعضى از چارپایان ـ را مخصوص بت ها مى دانستند و گاه با پرستش، آنها را همردیف خدا مى پنداشتند.
و از همه وقیح تر اینکه در مراسم حجّ خود در عصر جاهلیّت، آیین ابراهیم را با انبوهى از خرافات آمیخته بودند و هنگام گفتن لبّیک چنین مى گفتند: لبّیکَ لا شَریکَ لَکَ ـ إلاّ شَریکٌ هُوَ لَکَ ـ تَملِکُهُ وَ ما مَلَکَ: دعوتت را اجابت کردم اى خدایى که شریکى براى تو نیست ـ جز شریکى که براى تو است ـ که هم مالک او هستى و هم مالک مایملک او.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح حکمت (۲۷۴)🔹 🔷ضرورت عمل به دانسته ها ✅راه پايدارى علم و يقين: امام عليه السلام در اين
🔹 ترجمه و شرح حکمت (۲۷۵)🔹
🔺کوهش طمع و دلبستگی به دنیا
6⃣شش نكته آموزنده:
امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه اش به شش نكته اشاره مى كند كه هركدام اندرز گرانبهايى است و در ابتدا چنين به نظر مى رسد كه اين نكات، مستقل از يكديگرند؛ ولى با دقت مى توان رابطه اى در ميان آنها يافت. نخست مى فرمايد : «طمع (انسان را) به سرچشمه آب وارد مى كند و او را تشنه بازمى گرداند»؛ (وقال عليه السلام: إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ).
زيرا شخص طمعكار غالبا دنبال چيزى مى رود كه در دسترس او قرار نخواهد گرفت؛ ولى طمع، او را به هوس مى اندازد كه به آن برسد و به اشتباه، آن را دستيافتنى مى پندارد؛ اما همچون كسى كه به سراغ آب مى رود ولى با سراب روبرو مى شود، ناكام بازمى گردد.
در دومين نكته مى فرمايد: «طمع، ضامنى است كه وفا نمى كند»؛ (وَضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ). زيرا طمع، شخص طمعكار را به دنبال خواسته هايش مى فرستد، همان خواسته هايى كه دست نيافتنى است و آن را براى طمعكار تضمين مى كند؛ ولى همانند ضامنى كه به قول خود وفا نمى كند، طمعكار را محروم و ناكام رها مى سازد.
در سومين نكته مى فرمايد: «بسيار شده است كه نوشنده آب پيش از آنكه سيراب شود گلوگيرش شده (و به هلاكت مى رسد)»؛ (وَرُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِيِّهِ). اين است سرنوشت طمعكارى كه با حرص و ولع به دنبال چيزى مى رود وخود را به آب و آتش مى زند و پيش از آنكه به آن برسد هلاك مى گردد؛ مانند كسى كه عطش شديدى به او روى آورده، هنگامى كه به آب مى رسد با حرص و ولع چنان مى نوشد كه گلوگيرش مى شود و سيراب نشده جان مى دهد.
آنگاه در چهارمين نكته به حريصان و طماعان اشاره كرده، مى فرمايد: «هرقدر ارزش چيزى بيشتر باشد به گونه اى كه افراد براى به دست آوردن آن، با يكديگر به رقابت برخيزند، همانقدر، مصيبت از دست دادنش زيادتر خواهد بود»؛ (وَكُلَّمَا عَظُمَ قَدْرُ الشَّيْءِ آلْمُتَنَافَسِ فِيهِ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ لِفَقْدِهِ). بنابراين شخص طمعكار كه با شتاب براى به دست آوردن اشياى مهم مورد نظرش با ديگران به رقابت برمى خيزد، هنگامى كه به آن نرسد يا برسد و آن را از دست بدهد گرفتار مصيبت عظيمى خواهد شد و اين، يكى ديگر از مصائب بزرگ طمعكاران دنياپرست است.
در پنجمين نكته امام عليه السلام به آرزوهاى دور و زياد اشاره كرده است كه چشم انسان را كور و گوشش را كر مى كند، مى فرمايد: «آرزوها چشم بصيرت را نابينا مى سازد»؛ (وَالاَْمَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُنَ الْبَصَائِرِ). دليل آن هم روشن است؛ عشق و علاقه شديد به چيزى كه از دسترس بيرون است به انسان اجازه نمى دهد موانعى را كه بر سر راه است ببيند و يا آثار زيانبار آن چيز را مشاهده كند، همچنان در بيابان آرزوها براى يافتن آب به دنبال سراب مى دود و اى بسا گرفتار حيوانات درنده و گرگان خونخوار مى شود و يا در پرتگاهها سقوط مى كند.
در ششمين و آخرين نكته به اين حقيقت اشاره مى كند كه هميشه با تلاش وكوشش و دست و پا زدن، انسان به خواسته هايش نمى رسد، مى فرمايد: «(گاه سود و بهره به سراغ كسى مىآيد كه دنبالش نمى رود»؛ (وَالْحَظُّ يَأْتِي مَنْ لاَ يَأْتِيهِ). هم در زندگى خود ديده ايم و هم در تاريخ خوانده ايم كه افراد زيادى بودند بى آنكه بسيار دست و پا بزنند به مقصود رسيدند و به عكس افرادى هم بودند كه با تلاش و كوشش فراوان به جايى نرسيدند.
اشتباه نشود، هرگز امام عليه السلام در اين گفتار نورانى خود نمى خواهد نقش تلاش و كوشش و سعى را در رسيدن به اهداف بزرگ ناديده بگيرد، زيرا آن، يك اصل اساسى ازنظر قرآن و روايات بوده و عقل نيز حاكم به آن است. مقصود امام عليه السلام اين است كه از طمعِ طمع ورزان بكاهد و آنها را از آلوده شدن به انواع گناهان براى رسيدن به مقاصدشان باز دارد. از آنچه گفته شد به خوبى روشن مى شود كه شش نكته اى كه در اين گفتار حكيمانه آمده گرچه به ظاهر مستقل و جدا از هم به نظر مى رسند؛ ولى با دقت ثابت مى شود كه با هم ارتباط نزديكى دارند.
اين سخن را با داستان افسانه اى پرمعنايى درباره سرنوشت طمعكاران كه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود آورده پايان مى دهيم. وى مى گويد: مردى، قُبَّرَه (چكاوكى را) زنده صيد كرد. چكاوك به سخن آمد گفت: با من چه مى خواهى بكنى؟ صياد گفت: سرت را مى برم و گوشتت را مى خورم. چكاوك گفت: گوشت من به اندازه اى ناچيز است كه هيچكس را سير نمى كند؛ ولى من حاضرم سه چيز را به تو بياموزم كه از خوردن من براى تو بسيار بهتر است: يكى از آن سه را هنگامى به تو مى آموزم كه در دست توام، دومى را هنگامى كه من را رها كردى و بر درخت نشستم، سومى را هنگامى كه از درخت پرواز كردم و روى كوه قرار گرفتم. مرد صياد (خوشحال شد و) گفت:⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح حکمت (۲۷۵)🔹 🔺کوهش طمع و دلبستگی به دنیا 6⃣شش نكته آموزنده: امام عليه السلام در اين گ
↩️اولى را بگو. چكاوك گفت: هرگز براى چيزى كه از دست رفته غصه مخور (با غصه و اندوه بازنمى گردد). مرد صياد او را رها كرد. هنگامى كه روى درخت نشست گفت: دومى را بگو. چكاوك گفت: اگر كسى چيزى را كه امكان وجود ندارد ممكن دانست، هرگز سخنش را مپذير. سپس چكاوك پرواز كرد و روى كوه نشست وبه صياد گفت: اى بدبخت اگر مرا ذبح كرده بودى از درون چينه دان من دو گوهر گرانبها استخراج مى كردى كه وزن هركدام از آنها سى مثقال است. صياد به شدت متأسف شد و دست خود را به دندان گزيد و گفت: پس سومين نصيحت چه شد؟ چكاوك گفت: تو آن دو تا را فراموش كردى سومى را مى خواهى؟ مگر در نصيحت اول به تو نگفتم بر چيزى كه از دستت رفت تأسف نخور؛ ولى تو تأسف خوردى و مگر در نصيحت دوم نگفتم اگر تو را به چيزى خبر دهند كه غير ممكن است نپذير؟ من تمام گوشت و خون و پرم بيست مثقال نيست، چگونه پذيرفتى كه در چينه دان من دو گوهر گرانبهاست كه هركدام سى مثقال است؟ چكاوك اين را گفت و پرواز كرد و رفت.
اين داستان درواقع تصديق كلام امام عليه السلام در جمله چهارم و پنجم است.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه 🔷حکمتهای(۲۷۲ و ۲۷۳) @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_حکمت_۲۷۴و_۲۷۵.mp3
4.17M
🔹شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
🔷حکمتهای(۲۷۵و۲۷۴)
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
قالَ اللّه ُ عز و جل: الصَّومُ لی، و أنَا أجزی بِهِ؛
خداوند فرموده است: روزه، براى من است و خودم پاداش آن را می دهم.
✔️میزان الحکمة ج ۶ باب صوم
@Nahjolbalaghe2
D1737081T15360673(Web).mp3
1.24M
🎙استاد_عالی
◾️ همه ما به حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها بدهکار هستیم
🔷خدمات حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها
#حضرت_خدیجه سلام الله علیها
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: سیزدهم 🔷واقعه غدیرخم #علامهامینی ↩️ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍ
🔹 ترجمه کتاب الغدیر🔹
✅ قسمت: چهاردهم
🔷واقعه غدیرخم
#علامهامینی
↩️ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮﺧﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﻭﻟﻲ ﻣﻮﻣﻨﻴﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ: ﻭ ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻭﻟﻴﻪ ﻓﻬﺬﺍ ﻭﻟﻴﻪ ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ ﻭ ﺍﻧﺼﺮ ﻣﻦ ﻧﺼﺮﻩ ﺭﺍﻭﻱ ﺍﺯ ﻗﻮﻝ ﺳﻌﺪ ﮔﻮﻳﺪ ﻛﻪ ﺷﺶ ﺗﻦ ﺍﺯ ﭘﻬﻠﻮﻱ ﻣﻦ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻗﻮﻝ ﺯﻳﺪ ﺑﻦ ﻳﺜﺒﻊ ﮔﻮﻳﺪ ﻛﻪ: ﺷﺶ ﺗﻦ ﺍﺯ ﭘﻬﻠﻮﻱ ﻣﻦ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻗﻮﻝ ﻋﻤﺮﻭ ﺫﻱ ﻣﺮﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺫﻛﺮ ﻛﺮﺩﻩ: " ﺍﺣﺐ ﻣﻦ ﺍﺣﺒﻪ ﻭ ﺍﺑﻐﺾ ﻣﻦ ﺍﺑﻐﻀﻪ " ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﻧﺒﺎﻟﻪ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺍﺯ ﺍﺳﺤﺎﻕ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻭ ﺫﻱ ﻣﺮ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 40 " ﺧﺼﺎﻳﺺ " ﺁﻧﺮﺍ ﺍﺯ ﻳﻮﺳﻒ ﺑﻦ ﻋﻴﺴﻲ ﺍﺯ ﻓﻀﻞ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﻲ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺶ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺳﻨﺪ ﻭ ﻟﻔﻆ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 22 " ﺧﺼﺎﻳﺺ " ﮔﻮﻳﺪ: ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺠﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺜﻨﻲ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ (ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻏﻨﺪﺭ) ﺍﺯ ﺷﻌﺒﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﺳﺤﻖ ﺍﺯ ﺳﻌﻴﺪ ﺑﻦ ﻭﻫﺐ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: (ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺩﺍﺩﻥ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﭘﻨﺞ ﻳﺎ ﺷﺶ ﺗﻦ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻭ ﻋﻠﺎﻣﻪ ﻋﺎﺻﻤﻲ ﺩﺭ ﺯﻳﻦ ﺍﻟﻔﺘﻲ ﺁﻭﺭﺩﻩ، ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺑﻜﺮ ﺟﻠﺎﺏ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺳﻌﻴﺪ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍﺯﻱ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﺣﻤﺪ ﺍﺑﻦ ﻣﻨﺒﻪ ﻧﻴﺸﺎﺑﻮﺭﻱ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺟﻌﻔﺮ ﺣﻀﺮﻣﻲ ﺍﺯ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺳﻌﻴﺪ ﻛﻨﺪﻱ ﺍﺯ ﺟﺮﻳﺮ ﺳﺮﻱ ﻫﻤﺪﺍﻧﻲ ﺍﺯ ﺳﻌﻴﺪ، ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻛﺮﻡ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺟﻬﻪ ﺩﺭ ﺭﺣﺒﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﻣﺮﺩﻱ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: " ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﻩ "، ﺑﺮﺧﻴﺰ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ
ﺩﻫﺪ، ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺗﻦ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻧﺪ. ﻭ ﺍﺑﻦ ﺍﺛﻴﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 3 " ﺍﺳﺪ ﺍﻟﻐﺎﺑﻪ " ﺻﻔﺤﻪ 321 ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻌﺒﺎﺱ ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻣﻮﺳﻲ ﺑﻦ ﻧﻀﺮ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﻏﻴﻠﺎﻥ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻃﺎﻟﺐ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﺳﺤﻖ ﺍﺯ ﺳﻌﻴﺪ ﺑﻦ ﻭﻫﺐ [ ﺻﻔﺤﻪ 25] ﻭ ﻋﻤﺮ ﻭ ﺫﻱ ﻣﺮ، ﻭ ﺯﻳﺪ ﺑﻦ ﻳﺜﻴﻊ، ﻭ ﻫﺎﻧﻲ ﺑﻦ ﻫﺎﻧﻲ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﻭ ﺍﺑﻮ ﺍﺳﺤﻖ ﮔﻔﺘﻪ ﻛﻪ: ﻭ ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﺑﻤﻦ ﻋﺪﻩ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺘﻮﺍﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻧﻤﺎﻳﻢ ﺑﺎﻳﻨﻜﻪ: ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺩﺍﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺣﺒﻪ ﺑﺎﻳﻨﻜﻪ: ﻫﺮ ﻛﺲ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ ﺷﻨﻴﺪﻩ، ﮔﻮﺍﻫﻲ ﺩﻫﺪ، ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺮﻓﺘﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻧﻬﺎ ﺁﻓﺖ ﻭ ﺑﻠﻴﻪ ﺍﻱ ﺭﺳﻴﺪ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻦ ﻭﺩﻳﻌﻪ ﻭﻋﻴﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﻣﺪﻟﺢ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺑﻮ ﻣﻮﺳﻲ ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺩﺭ ﻃﺮﻳﻖ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ ﺭﺍ، ﺍﺑﻦ ﺣﺠﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 2 " ﺍﻟﺎﺻﺎﺑﻪ " ﺻﻔﺤﻪ 421 ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺷﺮﺡ ﺣﺎﻝ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﻣﺪﻟﺢ ﮔﻔﺘﻪ ﻛﻪ: ﺍﺑﻮﺍﻟﻌﺒﺎﺱ ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ ﺁﻧﺮﺍ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ " ﺍﻟﻤﻮﻟﺎﺕ " ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ.ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻣﻮﺳﻲ ﺑﻦ ﻧﻀﺮ ﺑﻦ ﺭﺑﻴﻊ ﺣﻤﺼﻲ ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺩﺭ ﺳﻨﺪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻛﻪ: ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻤﻮﺩ ﻣﺮﺍ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻃﺎﻟﺐ- ﺍﺑﻮ ﻏﻴﻠﺎﻥ-، ﺍﺯ ﺍﺑﻮ ﺍﺳﺤﻖ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﻋﺪﻩ ﻛﻪ ﺍﺣﺼﺎﺀ ﺁﻥ ﻋﺪﻩ ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﻧﻤﻮﺩ، ﺑﺎﻳﻨﻜﻪ: ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺣﺒﻪ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺍﻳﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺭﺍ (ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ) ﺷﻨﻴﺪﻩ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﺩﻫﺪ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩﻱ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ- ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﻣﺪﻟﺞ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﻭ ﺍﺑﻦ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺩﺭ ﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺍﺑﻮ ﻣﻮﺳﻲ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻭ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺗﻮ (ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﻋﺰﻳﺰ) ﻣﻲﺑﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺍﺑﻦ ﺣﺠﺮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺍﺯ ﺣﻴﺚ ﺳﻨﺪ ﻭ ﻣﺘﻦ ﺁﻥ ﺑﺎﺯﻱ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﺯ ﻗﻠﻢ. ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮ ﺭﺍﻭﻳﺎﻥ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﺍﺵ ﺯﻳﺮ ﻭ ﺭﻭ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﭼﺎﺭ ﻧﻔﺮﻳﻦ (ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺷﺪﻧﺪ ﺣﺬﻑ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﻣﺪﻟﺞ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺣﺪﻳﺚ ﺑﻮﺩﻩ ﺩﺭ ﺷﻤﺎﺭ ﺭﺍﻭﻳﺎﻥ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻧﺎﻡ ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻦ ﻭﺩﻳﻌﻪ ﺭﺍ ﺍﺳﺎﺳﺎ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﺑﺮﺩﻩ؟ (ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺩﺭ ﻧﻘﻞ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﺩ ﻓﺮﺳﺘﺪ) ﻭ ﭼﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﻈﻴﺮ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺯﻱﻫﺎ ﺧﺎﺻﻪ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ "ﺍﺻﺎﺑﻪ " ﺍﺯ [ ﺻﻔﺤﻪ 26] ﺍﺑﻦ ﺣﺠﺮ ﺳﺮ ﺯﺩﻩ. ﻭ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺣﺎﻓﻆ ﻫﻴﺜﻤﻲ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 9 " ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺰﻭﺍﻳﺪ " ﺻﻔﺤﻪ 104 ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺣﻤﺪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺭﺟﺎﻝ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺟﺰ ﻓﻄﺮ ﺭﺟﺎﻝ ﺻﺤﻴﺢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻓﻄﺮ ﺛﻘﻪ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺍﺳﺖ...
✔️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت صد و هفتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام 🔻اشعث
🌳شجره آشوب« قسمت قسمت صد و هشتم»
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻2. اشعث بعد از مکاتبه با معاویه، قصد داشت به شام برود. او با برخی از اطرافیان خود در این زمینه مشورت کرد و آن ها وی را از این کار منع کردند.
🔻 یکی از علت هایی که اشعث می خواست به شام برود و در پناه جبهه استکبار باشد، اعتراف خود اوست که می گفت: « نامه على به دستم رسيده است و وحشت مرا در بر گرفته است، او اموال آذربايجان را از من خواسته است حال آن كه من مىخواهم به معاويه بپيوندم.
🔻اطرافيان اشعث در پاسخ گفتند: مرگ براى تو بهتر از اين است كه در صدد انجام آن هستى، آيا مىخواهى شهر و قوم خود را رها كنى و پيرو شاميان شوى. » .
🔻حال به آسانی می توان پی برد چرا امام علی علیه السلام، تأکید بسیاری بر جنگ با اهل شام داشت؛ زیرا آن ها بودند که مجرمان حکومت امام علی را پناه می دادند.
🔻هنگامی که امام، جبهه کفر بنی امیه را در شام از بین می برد، دیگر مجرمان داخلی حکومت حضرت، جایی برای پناه بردن نداشتند. در این زمینه افراد دیگری نیز وجود دارند که به آن ها اشاره خواهیم کرد.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2