قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه حجر آیات (۶الی۸)🔹 🔶تقاضاى نزول فرشتگان در این آیات، نخست، به موضع گیرى هاى خص
↩️این تفسیر، نیز همان اشکال تفسیر سوم را دارد; چرا که حتى قوم لوط که افراد بى ایمان و گمراهى بودند، فرشتگان مأمور عذاب را در این دنیا دیدند.
بنابراین، تنها تفسیر اول و دوم با ظاهر آیه سازگار است.
اما این که: در ذیل این آیه، مى خوانیم: اگر بعد از این همه دلائل روشن، باز هم به تقاضاى آنها دائر بر ارائه معجزه حسّى ترتیب اثر داده شود دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد، براى این است که در چنین حالتى به تمام معنى براى آنها اتمام حجت مى گردد، و تمام بهانه ها قطع، مى شود، و چون مهلت زندگى به منظور اتمام حجت، و احتمال تجدید نظر، و بازگشت به سوى حق است، و چنین چیزى در مورد این گونه افراد معنى ندارد پایان عمر آنها اعلام مى گردد و به مجازاتى که استحقاق آن را دارند مى رسند (دقت کنید).
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۷۸)🔹 🤲دعای طلب آمرزش 🔭خطبه در يك نگاه: اين سخن مشتمل بر چهار دعاى بسيار پرمعنا
🔹ترجمه و شرح خطبه(۷۹) بخش اول🔹
🔭خطبه در يك نگاه:
مورّخان درباره شأن ورود اين سخن، چنين نقل كرده اند: هنگامى كه اميرمؤمنان على عليه السلام تصميم گرفت از كوفه براى خاموش كردن آتش فتنه خوارج، بيرون رود «ستاره شناسى» كه در ميان ياران او بود، نزد حضرت آمد و عرض كرد: «اى اميرمؤمنان! در اين ساعت حركت نكن! بلكه هنگامى كه سه ساعت از روز گذشته باشد، حركت كن؛ زيرا اگر الآن حركت كنى هم به خودت و هم به يارانت ضرر شديدى خواهد رسيد و اگر در آن ساعت كه من مى گويم حركت كنى، پيروز خواهى شد و به تمام مقصود خود خواهى رسيد.»
امام عليه السلام فرمود: «آيا مى دانى در شكم اسب من چيست؟ آيا نر است يا ماده؟» منجّم گفت: «اگر حساب كنم مى دانم» على عليه السلام فرمود: «كسى كه تو را در اين ادّعا تصديق كند، قرآن را تكذيب كرده، خداوند مى فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ؛ آگاهى از زمانِ قيام قيامت، مخصوص خداست و اوست كه باران را نازل مى كند و آنچه را در رَحِم هاست مى داند».
سپس فرمود: «محمّد صلى الله عليه و آله چنين علمى را كه تو ادّعا مى كنى ادّعا نمى كرد». آنگاه فرمود: «آيا تو گمان مى كنى، ساعتى را كه هر كس در آن ساعت حركت كند، پيروز مى شود، به مردم نشان مى دهى و از ساعتى كه اگر كسى در آن حركت كند، گرفتار زيان مى شود، بازمى دارى؟ كسى كه به اين سخن تو ايمان داشته باشد، ايمن نيستم از اينكه مانند مشركان باشد. خداوندا! پيروزى و شكست به دست توست و معبودى جز تو نيست.» سپس فرمود: «ما آنچه را تو گفته اى مخالفت خواهيم كرد (و خواهى ديد كه سخن تو درست نبوده است)». سپس روى سخن را به مردم كرد و مردم را از اين گونه افكار بر حذر داشت و به شخص منجّم فرمود: «اگر به من خبر رسد كه بعد از اين، تو به اين گونه مسايلِ نجومى، عمل مى كنى تو را به زندان ابد خواهم فرستاد و مادام كه قدرت در دست من است، از بيت المال محرومت مى كنم».
سپس امام عليه السلام در همان ساعتى كه منجّم او را نهى كرده بود، حركت كرد و پيروز شد و به مقصود خود رسيد. بعد فرمود: «اگر ما در همان ساعت كه منجّم سفارش كرده بود حركت مى كرديم، مردم مى گفتند: به خاطر حركت در آن ساعت كه منجّم گفته بود پيروز شد، بدانيد محمّد صلى الله عليه و آله منجِّم (و پيشگويى) نداشت و ما هم بعد از آن نداشتيم، با اين حال خداوند سرزمين هاى كسرا و قيصر را براى ما گشوده. اى مردم! توكّل بر خدا كنيد و بر او اعتماد نماييد، او شما را از غير خود بى نياز مى كند.»
از آنچه در بالا گفته شد روشن مى شود كه محتواى اين خطبه به طور اجمال نفى صحّت پيشگويى هاى منجّمان است و آن را در تضادّ با توحيد پروردگار مى شمرد و يا به تعبير ديگر: ادّعاهايى را كه منجّمان در پيشگويى هاى خود دارند در زمره مسايل خرافى شمرده و آن را در تضادّ با قرآن مى داند و مردم را از گرايش به چنين افكارى باز مى دارد و اساسِ پيروزى را توكّل بر خداوند و تكيه بر ذات پاك او ذكر مى كند. اين خطبه در واقع از دو بخش تشكيل شده، كه بخش اوّل خطاب به آن منجّم است و بخش دوم خطاب به مردم.
خطاهاى منجّمان:
اين سخن در پاسخ مردى آمده است که هنگام عزيمت امام(عليه السلام) براى نبرد با خوارج، امام را از حرکت در آن ساعت معيّن نهى کرد و گفت: من از طريق «نجوم» مى دانم که اگر در اين ساعت حرکت کنى پيروز نخواهى شد! امام(عليه السلام) بر آشفت و با شدّت سخن او را نفى فرمود و پيامدهاى نادرست و خطرناک اين تفکّر را -که نجوم و ستارگان مى توانند در سرنوشت انسانها مؤثّر باشند- بر شمرد; هم به آن منجّم و هم به مردم در اين رابطه هشدار داد.
نخست مى فرمايد: «آيا گمان مى کنى که مى توانى به آن ساعتى رهنمون شوى که اگر کسى در آن ساعت حرکت کند، با حادثه بدى روبه رو نخواهد شد؟ و از آن ساعت بر حذر دارى که هر کس در آن حرکت کند زيان مى بيند؟!» (أَتَزْعَمُ أَنَّکَ تَهْدِي إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا صُرِفَ عَنْهُ السُّوءُ؟ وَ تُخَوِّفُ مِنَ السَّاعَةِ الَّتي مَنْ سَارَ فِيهَا حَاقَ(1) بِهِ الضُّرُّ؟).
روشن است که اين استفهام، استفهام انکارى است! يعنى هرگز از طريق «علم نجوم» چنين آگاهى هايى بدست نمى آيد.
سپس امام(عليه السلام) در اين بخش از سخنانش به دو قسمت از پيامدهاى سوء اين اعتقاد اشاره کرده، مى فرمايد: «کسى که تو را در اين گفتار تصديق کند قرآن را تکذيب کرده و از يارى جُستن از خدا در رسيدن به هدف هاى مطلوب، و مصون ماندن از حوادث ناخوشايند، خود را بى نياز مى پندارد» (فَمَنْ صَدَّقَکَ بِهذَا فَقَدْ کَذَّبَ الْقُرْآنَ، وَاسْتَغْنَى عَنِ الاِسْتِعَانَةِ بِاللهِ فِي نَيْلِ الْـمَحْبُوبِ وَ دَفْعِ الْمَکْرُوهِ).⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه(۷۹) بخش اول🔹 🔭خطبه در يك نگاه: مورّخان درباره شأن ورود اين سخن، چنين نقل كرده اند
↩️ديگر اينکه: «تو با اين ادّعا مى خواهى، کسانى که به دستورت عمل مى کنند تو را ستايش کنند، نه پروردگار خود را! زيرا به گمان خود، تو او را به ساعتى که در آن به مقصود مى رسد و از زيان بر کنار مى ماند، هدايت کرده اى!» (وَ تَبْتَغِي فِي قَوْلِکَ لِلْعَامِلِ بِأَمْرِکَ أَنْ يُولِيَکَ الْحَمْدَ دُونَ رَبِّهِ، لاَِنَّکَ ـ بِزَعْمِکَ ـ أَنْتَ هَدَيْتَهُ إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي نَالَ فِيهَا النَّفْعَ، وَأَمِنَ الضُّرَّ!).
اين دو نتيجه خطرناک و شرک آلود را که امام(عليه السلام) به ادّعاى آن منجّم نسبت مى دهد به خاطر نکته دقيقى است که در مسأله تفاوت ميان حالات نجوم و احکام نجوم -به اعتقاد منجّمان پيشين - نهفته است.
توضيح اينکه: علم نجوم از قديم ترين ايّام در ميان بشر وجود داشته است. شايد کسانى که قبل از تاريخ نيز زندگى مى کردند اطّلاعات و آگاهى هايى از نجوم داشتند ولى بعد از تاريخ و ظهور خطّ که علوم «سابقين» از طريق نوشته ها به «لاحقين» رسيد و دامنه علم گسترده شد، علم نجوم مانند ساير علوم، به سرعت پيشرفت کرد و نظامات خاصّى که در ميان ستارگان آسمان و حرکت سيّاراتِ منظومه شمسى و حرکت گروهى و جمعى ستارگان ثوابت، وجود داشت يکى بعد از ديگرى کشف شد و «تقويم» بر اساس حرکت نجوم و ماه و خورشيد به وجود آمد.
تقارن پاره اى از حرکات نجومى، با بعضى از حوادثِ زمينى، کم کم سبب شد که گروهى از منجّمان اعتقاد پيدا کنند که حرکات ستارگان در سرنوشت زمينيان مؤثّر است. اين پندار به قدرى گسترده شد که تدريجاً براى هر انسانى ستاره اى در آسمان قايل شدند و سرنوشت او را به حرکات آن ستاره گره زدند و کم کم علم تازه اى به عنوان علم «احکام نجوم» در کنار علم «احوال نجوم» شکل گرفت.
«احوال نجوم» تنها بر اساس مشاهدات و محاسباتى بود که درباره حرکات ستارگان و طلوع و غروب و اوج و حضيض آنها صورت مى گرفت; ولى «احکام نجوم» مجموعه پندارهايى بود که حوادثِ روى زمين و سرنوشتِ ساکنانِ اين کره خاکى را، به ستارگان آسمان پيوند مى داد.
چيزى نگذشت که بر اساس همين پندارها، گروهى به پرستش ستارگان پرداختند و حلّ مشکلات خود را از آنها مى خواستند و براى ستارگان اُلوهيّت قايل شدند; حتّى زمانى که اسلام ظهور کرد و برق توحيد درخشيد و پرده هاى ظلمتِ شرک را شکافت، باز بقاياى اين افکار در ميان گروهى از منجّمان وجود داشت و بر اساس حرکات نجوم، پيشگويى هايى از حوادث آينده مى کردند که يک نمونه آن، همان چيزى است که در خطبه مورد بحث آمده که منجّمى در محضر اميرمؤمنان على(عليه السلام) بر اساس مطالعه کواکبِ آسمان، پيش بينى کرد که اگر آن حضرت در فلان ساعتِ مخصوص، به سوى ميدان جنگ «نهروان» حرکت کند شکست خواهد خورد و امام(عليه السلام) ضمن محکوم ساختن اين طرز فکر، براى ابطال عملىِ آن، در همان ساعت به سوى ميدان جنگ حرکت کرد و پيروزى عظيمى به دست آورد.(2)
* * *
پی نوشت:
1. «حاق» از مادّه «حَيْق» (بر وزن حيف) به معناى فرا گرفتن و برخوردن و نازل شدن و و احاطه پيداکردن است و در مورد نزول عذاب يا تأثير ضربات شمشير نيز به کار مى رود; چرا که در آن هم، نوعى فراگيرى و احاطه وجود دارد. بعضى گفته اند که «حاق» در اصل از مادّه «حقّ» به معناى تحقّق يافتن، گرفته شده است که «قاف» اوّل تبديل به «واو» و سپس تبديل به «الف» شده است.
2. سند خطبه: جمعى از محدّثان و مورّخان كه قبل از مرحوم «سيّد رضى» مى زيسته اند اين خطبه را در كتابهاى خود نقل كرده اند. از جمله نويسنده كتاب «صفّين»، «ابراهيم بن الحسن بن ديزيل» و شيخ صدوق در «عيون اخبار الرضا» آن را به سه سند نقل كرده و همچنين در كتاب «امالى» در مجلس «شصت و چهارم» آورده؛ در كتاب« عيون الجواهر» نيز اين خطبه ذكر شده است. نويسنده كتاب «مصادر نهج البلاغه» بعد از نقل كتاب هاى فوق مى افزايد: «ما نيازى نداريم كسانى را كه بعد از «سيد رضى رحمه الله» اين خطبه را آورده اند نام ببريم چرا كه اين سخن مشهورى است كه راويان شيعه و اهل سنّت به طرق مختلف و اشكال گوناگون كه گاه كمى با روايت «سيّد رضى» متفاوت است، آن را نقل كرده اند» (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 82).
✔️ پایان بخش اول خطبه (۷۹)
@Nahjolbalaghe2
▪️امام رضا(علیه السلام):
«ما زارَنِي أحَدٌ مِن أولِيائي عارِفا بِحَقِّي إلّا تَشَفَّعتُ لَهُ يَومَ القِيامَةِ»
▫️هيچ يك از دوستان من كه عارف به حق و مقام من باشد زيارتم نكند مگر اين كه در روز قيامت شفاعتش كنم.
📚منبع: عيون أخبار الرضا،ج۲،ص۲۵۸.
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ کدامیک از سه شبی که در روایات آمده، شب قدر اصلی است؟
🎥 #حجت_الاسلام_عالی
#امام_زمان
#شب_قدر
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: بیست و دوم 🔷واقعه غدیرخم ﮔﻮﺍﻫﺎﻥ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺭﺣﺒﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻧﺪ 1- ﺍﺑ
ترجمه کتاب الغدیر🔹
✅ قسمت: بیست و سوم
🔷واقعه غدیرخم
#علامهامینی
🔷ﻣﻨﺎﺷﺪﻩ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺑﺮ ﻃﻠﺤﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺟﻤﻞ
ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺳﺎﻝ 36 ﻫﺠﺮﻱ ﺣﺎﻓﻆ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺑﻮ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ- ﺣﺎﻛﻢ- ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 3 " ﻣﺴﺘﺪﺭﻙ " ﺻﻔﺤﻪ 371 ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺩﺭ ﻃﺮﻳﻖ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﻭﻟﻴﺪ ﻭ ﺍﺑﻲ ﺑﻜﺮ ﺑﻦ ﻗﺮﻳﺶ ﻛﻪ ﺁﻧﺪﻭ ﺍﺯ ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﺳﻔﻴﺎﻥ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﻩ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﺣﺴﻴﻦ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺭﻓﺎﻋﻪ ﺑﻦ ﺍﻳﺎﺱ ﺿﺒﻲ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺟﺪﺵ ﻧﻘﻞ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ: ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺟﻤﻞ ﺑﺎ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻮﺩﻳﻢ، ﺁﻧﺤﻀﺮﺕ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻧﺰﺩ ﻃﻠﺤﻪ ﺑﻦ ﻋﺒﻴﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﻣﻠﺎﻗﺎﺕ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺷﺪ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻃﻠﺤﻪ ﺑﻨﺰﺩ ﺁﻥ [ ﺻﻔﺤﻪ 45] ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻣﺪ، ﺑﺎﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﺁﻳﺎ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺷﻨﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﻣﻲﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ، ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ، ﻃﻠﺤﻪ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻱ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﻘﺎﺗﻠﻪ ﻭ ﻧﺒﺮﺩ ﻣﻴﻜﻨﻲ؟ ﮔﻔﺖ ﻣﺘﺬﻛﺮ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺭﺍﻭﻱ ﮔﻮﻳﺪ ﻛﻪ ﻃﻠﺤﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻧﻤﻮﺩ. ﻭ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺴﻌﻮﺩﻱ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 2 " ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ " ﺻﻔﺤﻪ 11 ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻟﻔﻆ ﺍﻭ ﺍﻳﻨﺴﺖ:ﺳﭙﺲ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺯﺑﻴﺮ، ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺮ ﻃﻠﺤﻪ ﺑﺎﻧﮓ ﺯﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻱ ﺍﺑﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﭼﻪ ﺍﻣﺮﻱ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻤﻴﺪﺍﻥ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺨﺘﻪ؟ ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﻧﺨﻮﺍﻫﻲ ﻋﺜﻤﺎﻥ، ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻜﺸﺪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺪﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﺁﻳﺎ ﻧﺸﻨﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ. ﻭ ﺗﻮ ﺍﻭﻝ ﻛﺴﻲ ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻴﻌﺖ ﻛﺮﺩﻱ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻴﻌﺖ ﺭﺍ ﺷﻜﺴﺘﻲ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻋﺰ ﻭ ﺟﻞ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ " ﻭ ﻣﻦ ﻧﻜﺚ ﻓﺎﻧﻤﺎ ﻳﻨﻜﺚ ﻋﻠﻲ ﻧﻔﺴﻪ " ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻃﻠﺤﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﺳﺘﻐﻔﺮ ﺍﻟﻠﻪ (ﻃﻠﺐ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ) ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﺮﮔﺸﺖ. ﻭ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻄﻴﺐ ﺧﻮﺍﺭﺯﻣﻲ ﺣﻨﻔﻲ ﺩﺭ " ﺍﻟﻤﻨﺎﻗﺐ " ﺻﻔﺤﻪ 112 ﺑﺎﺳﻨﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺑﻮ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺣﺎﻛﻢ ﺍﺯ ﺭﻓﺎﻋﻪ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ، ﺍﺯ ﺟﺪﺵ، ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺟﻤﻞ ﺑﺎ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻧﺰﺩ ﻃﻠﺤﻪ ﺑﻦ ﻋﺒﻴﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻤﻴﻤﻲ ﻭ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﺁﻣﺪ ﺑﻨﺰﺩ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ، ﺑﺎﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﺁﻳﺎ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺷﻨﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ، ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ، ﻭ ﺍﺧﺬﻝ ﻣﻦ ﺧﺬﻟﻪ ﻭ ﺍﻧﺼﺮﻩ ﻣﻦ ﻧﺼﺮﻩ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻱ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺟﻨﮓ ﻣﻴﻜﻨﻲ؟ ﮔﻔﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻣﺘﺬﻛﺮ ﻧﺒﻮﺩﻡ- ﺭﺍﻭﻱ ﮔﻮﻳﺪ: ﺳﭙﺲ ﻃﻠﺤﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺳﺨﻦ [ ﺻﻔﺤﻪ 46] ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻣﺮﺍﺟﻌﺖ ﻧﻤﻮﺩ. ﻭ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﺣﺎﻓﻆ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 7 ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺷﺎﻡ ﺻﻔﺤﻪ 83، ﻭ ﺳﺒﻂ ﺍﺑﻦ ﺟﻮﺯﻱ ﺩﺭ ﺗﺬﻛﺮﻩ ﺧﻮﺩ ﺻﻔﺤﻪ 42 ﻭ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﻫﻴﺜﻤﻲ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 9 " ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺰﻭﺍﻳﺪ " ﺻﻔﺤﻪ 107 ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺑﺰﺍﺭ، ﻭ ﺍﺑﻦ ﺣﺠﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 1 " ﺗﻬﺬﻳﺐ " ﺻﻔﺤﻪ 391 ﺑﺎﺳﻨﺎﺩﺵ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻧﺴﺎﺋﻲ، ﻭ ﺳﻴﻮﻃﻲ ﺩﺭ " ﺟﻤﻊ ﺍﻟﺠﻮﺍﻣﻊ " (ﺑﻄﻮﺭﻳﻜﻪ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 6 " ﻛﻨﺰ ﺍﻟﻌﻤﺎﻝ " ﺻﻔﺤﻪ 83 ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺍﺳﺖ) ﻗﺮﻳﺐ ﺑﻠﻔﻆ ﺧﻮﺍﺭﺯﻣﻲ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ، ﻭ ﺍﺑﻮ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻳﻮﺳﻒ ﺳﻨﻮﺳﻲ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 6 " ﺷﺮﺡ ﻣﺴﻠﻢ " ﺻﻔﺤﻪ 236، ﻭ ﺍﺑﻮ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﻭ ﺷﺘﺎﻧﻲ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﺩﺭ ﺷﺮﺡ ﻣﺴﻠﻢ ﺟﻠﺪ 6 ﺻﻔﺤﻪ 236، ﻭ ﺷﻴﺦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻭ ﺻﺎﺑﻲ ﺩﺭ " ﺍﻟﺎﻛﺘﻔﺎﺀ " ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﻛﺒﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﻮﻓﻪ ﺳﺎﻝ 36 ﻭ 37 ﻫﺠﺮﻱ ﭘﻴﺸﻮﺍﻱ ﺣﻨﺒﻠﻴﻬﺎ- ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﺣﻨﺒﻞ ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻭ ﺩﻗﺖ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﻳﺤﻴﻲ ﺑﻦ ﺁﺩﻡ، ﺍﺯ ﺣﻨﺶ ﺑﻦ ﺣﺎﺭﺙ ﺑﻦ ﻟﻘﻴﻂ ﻧﺨﻌﻲ ﺍﺷﺠﻌﻲ، ﺍﺯ ﺭﻳﺎﺡ (ﺑﺎ ﻳﺎﺀ ﺩﻭ ﻧﻘﻄﻪ) ﺑﻦ ﺣﺎﺭﺙ ﻛﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﭼﻨﺪ ﺗﻦ ﺩﺭ ﺭﺣﺒﻪ ﻧﺰﺩ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻋﻠﻴﻚ ﻳﺎ ﻣﻮﻟﺎﻧﺎ. ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺮﺏ ﻫﺴﺘﻴﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﺷﻨﻴﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﺭﻳﺎﺡ ﮔﻔﺖ: ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ، ﻣﻦ ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻛﻴﺎﻧﻨﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﺍﻧﺼﺎﺭﻧﺪ، ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺑﻮ ﺍﻳﻮﺏ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺑﺎﺳﻨﺎﺩﺵ ﺍﺯ ﺭﻳﺎﺡ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﺍﻧﺼﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺣﺒﻪ ﻧﺰﺩ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺁﻣﺪﻧﺪ، ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ: ﭼﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻴﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﻮﺍﻟﻲ ﺗﻮ ﻳﺎ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ... ﺑﺸﺮﺡ ﺣﺪﻳﺚ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻣﺮﺩﻳﻜﻪ ﺍﺛﺮ ﺳﻔﺮ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻋﻠﻴﻚ ﻳﺎ
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت صد و شانزدهم» 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻در گزا
🌳شجره آشوب« قسمت صد و هفدهم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻نیزه کردن قرآن ها زمانی اتفاق افتاد که اشعث به لشکر امام گفت که در صورت ادامه جنگ، نابود می شوند و برای از بین بردن سایه جنگ باید با معاویه (یا همان جبهه استکبار زمان) صلح کرد.
🔻نکات مهمی که گزارش فوق دربردارد این است که اولا؛ در اطراف اشعث، جاسوسان معاویه فراوان بودند و این تأییدی دیگر بر ارتباط اشعث با معاویه است. ثانیا؛ از قبل هماهنگی هایی درمورد بر سر نیزه کردن قرآن ها میان اشعث و معاویه صورت گرفته بود؛ زیرا جاسوسان هنگامی که سخن اشعث را پیش معاویه بردند از قول اشعث گفتند که قرآن ها را بر سر نیزه ها کنید.
🔻این موضوع، به صراحت هماهنگی میان اشعث و جبهه معاویه، در مورد ایجاد اختلاف در میان لشکر حضرت، آماده سازی افکار عمومی درباره اینکه ادامه جنگ، به صلاح مردم نیست و همچنین نظر بر سر نیزه کردن قرآن ها، را می رساند. رسالت اشعث در صفین، ایجاد دوگانه «جنگ یا سازش» در جبهه اسلام، بود. او با این اقدام توانست فرصتی را برای بنی امیه فراهم آورد تا آن ها هم از شکست در امان بمانند و هم اینکه به تجدید نیرو برای مقابله با امام بپردازند و همچنین امام نیز نتواند ضربه نهایی را برای از بین بردن کانون فساد، وارد کند.
🔻 حتی اشعث به خوبی می دانست نباید کسی وارد حکمیت شود که امکان دارد بر نماینده معاویه غلبه کند؛ زیرا معاویه گفته بود که در صورت انتخاب ابن عباس از سوی امام، عمرو عاص نمی تواند بر او چیره شود.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
ما
قرآن را نازل کردیم. و ما بطور قطع آن را حفظ مى کنیم.
(حجر/۹)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه حجر آیات (۶الی۸)🔹 🔶تقاضاى نزول فرشتگان در این آیات، نخست، به موضع گیرى هاى خص
🔹 تفسیر سوره مبارکه حجر آیه(۹ )🔹
✅حفظ قرآن از دستبردها!
به دنبال بهانه جوئیهاى کفار، و حتى استهزاى آنها نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و قرآن، که در آیات گذشته آمده بود، در آیه مورد بحث، یک واقعیت بزرگ و پر اهمیت را به عنوان دلدارى به پیامبر(صلى الله علیه وآله)، از یکسو، و اطمینان خاطر همه مؤمنان راستین از سوى دیگر، بیان مى کند و آن این که:
ما این قرآن را که مایه تذکر است، نازل کردیم، و ما به طور قطع آن را حفظ خواهیم کرد (إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ).
چنان نیست که، این قرآن بدون پشتوانه باشد، و آنها بتوانند آفتاب وجودش را با گِل بپوشانند و یا نور و شعاعش را با پف کردن خاموش کنند; این چراغى است که ایزد آن را برافروخته است، و این آفتابى است که غروب و افول نخواهد داشت.
این گروه اندک و ناتوان ـ که سهل است ـ اگر همه جباران و زورمندان و سیاستمداران ستمگر، و اندیشمندان منحرف و رزم آوران جهان، دست به دست هم بدهند که: نورش را خاموش کنند، توانائى نخواهند داشت، چرا که خداوند حفظ و پاسدارى از آن را بر عهده گرفته است.
در این که منظور، از محافظت و پاسدارى قرآن، در برابر چه امورى است، باز مفسران، تفسیرهاى گوناگونى دارند:
۱ ـ بعضى گفته اند: در برابر تحریف و تغییر و زیاده و نقصان است.
۲ ـ بعضى دیگر گفته اند: در برابر فنا و نابودى تا آخر جهان.
۳ ـ بعضى دیگر گفته اند: در برابر منطق هاى گمراه کننده ضد قرآنى.
ولى، این تفاسیر، نه تنها با هم تضادى ندارند بلکه در مفهوم عام إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ داخلند; چرا این محافظت و پاسدارى را که به صورت مطلق و به اصطلاح با حذف متعلق آمده در یک بعد خاص، محصور و محدود کنیم.
حق این است که: خداوند طبق ظاهر آیه فوق، وعده داده: آن را از هر نظر حفظ و پاسدارى کند: محافظت از هر گونه تحریف، محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطه هاى دشمنان وسوسه گر.
اما این که: بعضى از قدماى مفسرین احتمال داده اند: منظور، محافظت شخص پیامبر (صلى الله علیه وآله) است و ضمیر لَهُ به پیامبر(صلى الله علیه وآله) باز مى گردد، زیرا کلمه ذِکْر به شخص پیغمبر، در بعضى از آیات قرآن (سوره طلاق ، آیه ۱٠) اطلاق شده بسیار بعید به نظر مى رسد.
زیرا در آیات قبلِ آیه مورد بحث، کلمه ذِکْر صریحاً به معنى قرآن آمده، و این آیه که به دنبال آن آمده، مسلماً به همان معنى اشاره مى کند.(۱)
* * *
بحث در عدم تحریف قرآن
معروف و مشهور در میان همه دانشمندان شیعه و اهل تسنن اینست که:
هیچگونه تحریفى در قرآن روى نداده است، و قرآنى که امروز در دست ماست، درست همان قرآنى است که بر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نازل شده، و حتى کلمه و حرفى از آن کم و زیاد نگردیده است.
در میان علماى بزرگ شیعه از قدماء و متأخرین، از جمله کسانى را که به این حقیقت تصریح کرده اند دانشمندان زیر را مى توان نام برد:
۱ ـ مرحوم شیخ طوسى که به شیخ الطائفه معروف است، او در اول تفسیر معروفش (تبیان) بحث روشن و صریح و قاطعى در این زمینه دارد.
۲ ـ سیّد مرتضى که از اعاظم علماى امامیه در قرن چهارم هجرى است.
۳ ـ رئیس المحدثین مرحوم صدوق محمّد بن على بن بابویه، او در بیان عقائد امامیه مى گوید: اعتقاد ما اینست که هیچگونه تحریفى در قرآن رخ نداده است .
۴ ـ مفسر بزرگ مرحوم طبرسى نیز در مقدمه تفسیرش بحث گویائى در این زمینه دارد.
۵ ـ مرحوم کاشف الغطاء که از بزرگان علماى متأخرین است.
۶ ـ مرحوم محقق یزدى در کتاب عروة الوثقى عدم تحریف قرآن را از جمهور مجتهدین شیعه نقل مى کند.
۷ ـ و نیز این عقیده از بسیارى از بزرگانى دیگر مانند شیخ مفید ، شیخ بهائى ، قاضى نور اللّه و سایر محققین شیعه نقل شده است.
بزرگان و محققین اهل سنت نیز، غالباً بر همین عقیده اند.
هر چند وقوع تحریف در قرآن از بعضى از محدثین شیعه و اهل سنت، که اطلاعات ناقصى درباره قرآن داشته اند، نقل شده، که با روشنگرى بزرگان دانشمندان دو مذهب، این عقیده ابطال، و به دست فراموشى سپرده شده است.
تا آنجا که مرحوم سیّد مرتضى در جواب المَسائِلُ الطُّرابْلِسِیّات مى گوید: صحت نقل قرآن آن قدر واضح و روشن است که مانند اطلاع ما از شهرهاى معروف دنیا و حوادث بزرگ تاریخى و کتب مشهور و معروف است .
فى المثل آیا هیچ کس مى تواند در وجود شهرهائى همچون مکّه و مدینه و یا همچون لندن و پاریس شک کند، هر چند هرگز به هیچ یک از این شهرها مسافرت نکرده باشد؟!
و آیا کسى مى تواند مسأله حمله مغول را به ایران و یا انقلاب کبیر فرانسه و یا جنگ جهانى اول و دوم را منکر شود؟!
چرا نمى تواند به خاطر این که: همه اینها به تواتر به ما رسیده است، آیات قرآن نیز همین گونه است به شرحى که بعداً بیان خواهیم کرد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه حجر آیه(۹ )🔹 ✅حفظ قرآن از دستبردها! به دنبال بهانه جوئیهاى کفار، و حتى استهزا
↩️و اگر افراد مغرضى خواسته اند: براى تفرقه میان شیعه و اهل تسنن اعتقاد به تحریف را به شیعه نسبت دهند، دلیل بر باطل بودن ادعایشان کتب بزرگ علماى تشیع است.
این عجیب نیست که، فردى همچون فخر رازى ـ که مى دانیم در مسائل مربوط به شیعه حساسیت و تعصب خاصى دارد در ذیل آیه مورد بحث ـ بگوید: این آیه (إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ) دلیل بر ابطال قول شیعه است که قائل به تغییر و زیاده و نقصان در قرآن شده اند!
صریحاً باید گفت: اگر منظور او، بزرگان و محققان شیعه است که هیچ یک چنین اعتقادى را نداشته و ندارند، و اگر منظور، وجود قول ضعیفى در این زمینه در میان شیعه است، که نظیر آن در میان اهل سنت نیز وجود دارد که نه آنها به آن اعتنا کرده اند و نه ما.
محقق معروف کاشف الغطاء در کتابش کشف الغطاء چنین مى گوید:
لا رَیْبَ أَنَّهُ (أَىِ الْقُرْآنَ) مَحْفُوظٌ مِنَ النُّقْصانِ بِحِفْظِ الْمَلِکِ الدَّیّانِ کَما دَلَّ عَلَیْهِ صَرِیْحُ الْقُرْآنِ وَ اِجْماعُ الْعُلَماءِ فِى کُلِّ زَمان وَ لا عِبْرَةَ بِنادِر:
شک نیست که قرآن از هر گونه کمبود (و تحریف) در پرتو حفظ خداوند محفوظ مانده است، همان گونه است که صریح قرآن، و اجماع علما در هر عصر و زمان به این امر گواهى مى دهد و مخالفت افراد نادرى اصلا قابل ملاحظه نیست .
تاریخ اسلام، از این گونه نسبتهاى ناروا که سرچشمه اى جز تعصب ندارد فراوان دیده است، و ما مى دانیم عامل پیدایش قسمتى از این سوء تفاهمها دشمنانى بوده اند که به این گونه مسائل دامن مى زدند، و سعى داشتند: هرگز وحدتى میان صفوف مسلمین برقرار نشود.
کار به آنجا رسیده که: نویسنده معروف حجازى عبداللّه على القصیمى در کتاب خود الصراع ضمن مذمت از شیعه مى گوید:
شیعه ها همواره از دشمنان مساجد بوده اند! و به همین دلیل، کسى که در شهرهاى شیعه نشینى حرکت کند، از شمال تا به جنوب، و از شرق تا به غرب! کمتر مسجد مى بیند !.
خوب فکر کنید ما از شمارش این همه مساجد در خیابانها و کوچه ها و بازارها و حتى پس کوچه ها، در شهرهاى شیعه نشین خسته مى شویم، گاهى آن قدر مسجد در یک نقطه زیاد است که صداى عده اى بلند مى شود و مى گویند: بس است، بیائید به کارهاى دیگر بپردازیم، ولى با این حال، مى بینیم: نویسنده معروفى با این صراحت سخنى مى گوید، که براى ما که در این مناطق زندگى مى کنیم، تنها اسباب خنده است، بنابراین، از نسبت دادن فخر رازى نیز نباید زیاد تعجب کرد.
* * *
دلائل عدم تحریف قرآن:
۱ ـ در مورد عدم تحریف قرآن، دلائل فراوانى در دست داریم که از همه روشنتر، بعد از آیه فوق، و بعضى دیگر از آیات قرآن، سیر تاریخى این کتاب بزرگ آسمانى است.
مقدمةً این نکته لازم به یادآورى است: آن اقلیت ضعیفى که احتمال تحریف قرآن را داده اند تنها در مورد کم شدن آنست و گرنه احدى این احتمال را نداده که بر قرآن موجود، چیزى افزوده شده باشد (دقت کنید).
از این که بگذریم، اگر به این موضوع دقت کنیم که: قرآن براى مسلمانان همه چیز بوده: قانون اساسى، دستور العمل زندگى، برنامه حکومت، کتاب مقدس آسمانى، و رمز عبادت، روشن مى شود، اصولاً کم و زیاد در آن امکان نداشته است.
قرآن کتابى بود که، مسلمانانِ نخستین، همواره در نمازها، در مسجد، در خانه، در میدان جنگ، بهنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانیت مکتب، از آن استفاده مى کردند حتى از تواریخ اسلامى استفاده مى شود: تعلیم قرآن را مَهر زنان قرار مى دادند!، و اصولاً، تنها کتابى که در همه محافل مطرح بوده و هر کودکى را از آغاز عمر، با آن آشنا مى کردند، و هر کس مى خواست درسى از اسلام بخواند، آن را به او تعلیم مى دادند، همین قرآن مجید بود.
آیا با چنین وضعى، کسى احتمال مى دهد: دگرگونى در این کتاب آسمانى رخ دهد، به خصوص این که: ما در آغاز جلد اول همین تفسیر، ثابت کردیم: قرآن به صورت یک مجموعه، با همین شکل فعلى، در عصر خود پیامبر(صلى الله علیه وآله)جمع آورى شده بود، و مسلمانان سخت به یاد گرفتن و حفظ آن اهمیت مى دادند.
و اصولاً شخصیت افراد در آن عصر تا حد زیادى به این شناخته مى شد که، چه اندازه از آیات قرآن را حفظ کرده بودند.
عدد حافظان قرآن، به اندازه اى زیاد بود که در تواریخ مى خوانیم در یکى از جنگها که در زمان ابوبکر ، واقع شد چهارصد نفر از قاریان قرآن به قتل رسیدند.
و در داستان بِئر مَعُونه (یکى از آبادیهاى نزدیک مدینه) و جنگى که در آن منطقه در حیات پیامبر(صلى الله علیه وآله) اتفاق افتاد، مى خوانیم:
جمع کثیرى از قاریان قرآن، از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حدود ۷٠ نفر، شربت شهادت نوشیدند.
از اینها و نظائر اینها روشن مى شود: حافظان، قاریان و معلمان قرآن آن قدر زیاد بودند که تنها در یک میدان جنگ این تعداد از آنها شربت شهادت نوشیدند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️و اگر افراد مغرضى خواسته اند: براى تفرقه میان شیعه و اهل تسنن اعتقاد به تحریف را به شیعه نسبت دهند
↩️و باید چنین باشد; چرا که قرآن فقط قانون اساسى براى مسلمانان نبود، بلکه همه چیز آنها را تشکیل مى داد، مخصوصاً در آغاز اسلام هیچ کتابى جز آن نداشتند و تلاوت و قرائت و حفظ و تعلیم و تعلم مخصوص به قرآن بود.
قرآن یک کتاب متروک در گوشه خانه و یا مسجد که گرد و غبار فراموشى روى آن نشسته باشد، نبود تا کسى از آن کم یا بر آن بیافزاید.
مسأله حفظ قرآن به عنوان یک سنت و یک عبادت بزرگ، همیشه در میان مسلمانان بوده و هست، حتى پس از آن که قرآن به صورت یک کتاب تکثیر شده و در همه جا پخش گردید و حتى بعد از پیدایش صنعت چاپ، که سبب شد این کتاب به عنوان پرنسخه ترین کتاب در کشورهاى اسلامى چاپ و نشر گردد، باز مسأله حفظ قرآن به عنوان یک سنت دیرینه و افتخار بزرگ موقعیت خود را حفظ کرد، به طورى که در هر شهر و دیار، همیشه جمعى حافظ قرآن بوده و هست.
هم اکنون در حجاز ، و بعضى دیگر از کشورهاى اسلامى مدارسى به عنوان مَدرسة تحفیظ القرآن الکریم یا نامهاى دیگر وجود دارد که برنامه شاگردان آن، در درجه اول، حفظ قرآن است.
در ملاقاتى که در سفر مکّه با رؤساى این مدارس در آن شهر مقدس روى داد، معلوم شد، گروه بسیار زیادى از پسران و دختران جوان در مکّه در این مدارس نام نویسى کرده و مشغول تحصیل هستند.
یکى از مطلعین مى گفت: هم اکنون در کشور پاکستان حدود یک میلیون و پانصد هزار نفر حافظ قرآن وجود دارد!
یکى از شرائط امتحان ورودى دانشگاه اسلامى الازهر مصر (طبق نقل دائرة المعارف فرید وجدى ) حفظ تمام قرآن است که از چهل نمره حداقل باید بیست نمرده بگیرند!.
کوتاه سخن این که: سنت حفظ قرآن از عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و به دستور و تأکید خود آن حضرت، که در روایات زیادى وارد شده، در تمام قرون و اعصار ادامه داشته است.
آیا با چنین وضعى هیچگونه احتمالى در مورد تحریف قرآن امکان پذیر است؟!.
۲ ـ علاوه بر همه اینها مسأله نویسندگان وحى است، یعنى کسانى که بعد از نزول آیات قرآن، بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن را یادداشت مى کردند که، عدد آنها را از چهارده نفر تا چهل و سه نفر نوشته اند.
ابو عبداللّه زنجانى در کتاب ذى قیمت خود تاریخ قرآن این چنین مى گوید: کانَ لِلْنَّبِىِّ کُتّاباً یَکْتُبُونَ الْوَحْىَ وَ هُمْ ثَلاثَةُ وَ أَرْبَعُونَ أَشْهَرُهُمْ الْخُلَفاءُ الأَرْبَعَةُ وَ کانَ أَلْزَمُهُمْ لِلْنَّبِىِّ زَیْدٌ بْنِ ثابُت وَ عَلِىُّ بْنُ أَبِیْطالِبِ عَلَیْهِ السّلامُ:
پیامبر(صلى الله علیه وآله) نویسندگان متعددى داشت که وحى را یادداشت مى کردند و آنها چهل و سه نفر بودند که از همه مشهورتر خلفاى چهار گانه نخستین بودند، ولى بیش از همه زید بن ثابت و امیرمؤمنان على بن ابیطالب(علیه السلام) ملازم پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این رابطه بودند .
کتابى که این همه نویسنده داشته، چگونه ممکن است دست تحریف کنندگان به سوى آن دراز شود؟!
۳ ـ دعوت همه پیشوایان اسلام به قرآن موجود
قابل توجه این که: بررسى کلمات پیشوایان بزرگ اسلام نشان مى دهد: از همان آغاز اسلام، همه، یک زبان مردم را به تلاوت، بررسى و عمل به همین قرآن موجود دعوت مى کردند، و این خود نشان مى دهد: این کتاب آسمانى به صورت یک مجموعه دست نخورده در همه قرون از جمله قرون نخستین اسلام بوده است.
سخنان على(علیه السلام) در نهج البلاغة گواه زنده این مدعا است:...
ادامه دارد
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۷۸)🔹 ✅ارزش اعمال كم توأم با نشاط: امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكت
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۷۹)🔹
✅تقدم واجبات بر مستحبات
🔹مستحباتِ مزاحمِ واجبات را ترك گوييد:
امام عليه السلام در اين كلام حكيمانه خود اشاره به نكته اى مى كند كه بسيارى از آن غافلند، مى فرمايد: «هنگامى كه مستحبات به واجبات زيان رساند آنها را ترك گوييد»؛ (إِذَا أَضَرَّتِ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا).
بسيارند كسانى كه به پاره اى از مستحبات آنچنان اهميت مى دهند كه واجبات را فداى آن مى كنند و اين برخلاف دستور شرع اسلام است. نكته اصلى اين است كه توان و استعداد و وقت انسان هرچه باشد محدود است؛ اگر بخواهد آنها را براى انجام مستحبات به شكل گسترده به كار گيرد چه بسا از واجبات باز مى ماند. در اينگونه موارد بايد هشيار بود و كارى نكرد كه لطمه به واجبات بخورد. گاه در سفرهاى زيارتى يا عزادارى ها، بعضى چنان افراط مى كنند كه نمازهاى واجب آنها لطمه مى خورد. بعضى افراد را مى بينيم كه سخاوتمندند و در راه كمك به ايتام و مؤسسات خيريه پيشگام مى شوند؛ ولى در پرداختن وجوهات واجب شرعى خود تعلل مى ورزند و چه بسا آن بذل و بخشش مستحب، آنها را از انجام اين فريضه الهى باز دارد. انسان آگاه و بيدار كسى است كه اجازه ندهد واجباتش قربانى مستحباتش شود. اين درواقع همان چيزى است كه در علم اصول و فقه به عنوان تعارض اهمّ و مهم عنوان مى شود كه اگر دو عمل، يكى مستحب و ديگرى واجب و يا دو عمل واجب كه يكى از ديگرى مهمتر است با هم تعارض كنند، حكم عقل وشرع هر دو بر اين است كه اهم را مقدم دارند و مهم را رها كنند.
اين نكته قابل توجه است كه دليل رها كردن واجبات و پرداختن به مستحبات مى تواند علاقه خاص انسان به آن مستحب باشد؛ خواه به سبب آنكه عامه مردم آن را بيشتر مى پسندند؛ مانند شركت در ساختن مؤسسات خيريه نسبت به پرداختن وجوهات شرعيه، يا به سبب اينكه انجام آن مستحب نشاط آور است ولى انجام آن واجب چندان نشاطى ندارد؛ مانند سفرهاى زيارتى مخصوصاً با كاروان هاى مرفه كه انسان را به نشاط مى آورد؛ ولى هرگاه بخواهد نمازهاى قضاى واجب را به جا بياورد ملالت پيدا مى كند و شايد بعضى از عوام نيز چنين پندارند كه واجبات ثوابى ندارد، چون وظيفه انسان است؛ ولى مستحبات ثواب فراوانى دارد غافل از اينكه ثواب واجبات بسيار بيشتر است؛ و امثال اين موارد.
در كتب فقه راجع به اينكه آيا مى شود در وقت فريضه، نماز مستحب به جا آورد يا نه (منظور مستحبات ابتدايى است نه نوافل يوميه) فقها بحث مشروحى دارند و در بعضى از احاديث نيز اشاره به اين مطلب شده است. امام صادق عليه السلام در حديثى مى فرمايد: «إِذَا حَضَرَتِ الْمَكْتُوبَةُ فَابْدَأْ بِهَا فَلا يَضُرُّکَ أَنْ تَتْرُکُ مَا قَبْلَهَا مِنَ النَّافِلَةِ؛ هنگامى كه وقت نماز واجب فرا رسد به آن بپرداز و اگر نافله هاى پيش از آن را ترك كنى به تو زيانى نمى رساند». شرح بيشتر اين مطلب را مى توانيد در كتاب جواهر الكلام، ج 7، ص 250 مطالعه كنيد.
@Nahjolbalaghe2
.
✨﴾﷽﴿✨
#در_محضر_اهل_بیت
🌼🍃 تعجیل در امر فرج و ظهور
💕💕امام صادق علیه السلام میفرمایند:
... فَلَمَّا طَالَ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ الْعَذَابُ ضَجُّوا وَ بَكَوْا إِلَى اللَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى وَ هَارُونَ يُخَلِّصُهُمْ مِنْ فِرْعَوْنَ فَحَطَّ عَنْهُمْ سَبْعِينَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: هَكَذَا أَنْتُمْ لَوْ فَعَلْتُمْ لَفَرَّجَ اللَّهُ عَنَّا فَأَمَّا إِذَا لَمْ تَكُونُوا فَإِنَّ الْأَمْرَ يَنْتَهِي إِلَى مُنْتَهَاهُ.
#ترجمه خداوند تقدیر کرده بود که بنی اسرائیل چهارصد سال در عذاب دنیوی و تحت فشار فرعون قرار گیرند... وقتی که عذاب بنی اسرائیل و ظلم فرعونیان بر آنها طولانی شد، آنها به مدت چهل روز نالان و گریان و ضجه کنان به درگاه الهی روی آوردند تا موعودشان یعنی حضرت موسی ظهور کند، تا اینکه خداوند به حضرت موسی وحی نمود که بنی اسرائیل را از چنگال فرعون نجات بده و بدین ترتیب خداوند به سبب گریه و ضجه آنها، صد و هفتاد سال ظهور موعود را جلو انداخت،
امام صادق علیه السلام در ادامه فرمود:
اگر شما شیعیان نیز عمل بنی اسرائیل را انجام می دادید، ظهور موعود و فرج ما واقع می شد،اما اگر چنین نکنید امر ظهور در همان زمان مقرر واقع میشود.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج4، ص: 118
🔷توضیح:
این مسئله مربوط به بحثی است به نام «بَداء». ظاهر ماجرا این است که تصمیم یا اراده خدا بر فعلی تغییر میکند، اما حقیقت این است که←ریشه تغییر حکم خداوند به تغییر رفتار انسان برمیگردد.
در طول تاریخ بارها اتفاق افتاده که خداوند بر بشر حکمی کرده ولی انسانها تغییر رویه دادند، خدا هم حکمش را عوض کرده، در واقع انسان از ذیل یک حکم خود را به حکم دیگر منتقل میکند. مثلاً قرار بود بنی اسرائیل ۴۰۰ سال در مصر به وسیله فرعونیان عذاب ببینند، بعد از گذشت ۲۳۰ سال بنی اسرائیل شروع به توبه و تضرع و گریه به درگاه خدا میکنند یعنی رویه خود را عوض کردند، به همین خاطر خداوند ۱۷۰ سال عذاب را برداشت و موسی ع را برای نجات آنها مبعوث فرمود.
←«زمان» امر ظهور هم از امور بدائی است و به کرات در آن بداء حاصل شده و به تاخیر افتاده است ؛
←تاخیر در امر فرج را نباید به معنی خلف وعده خداوند دانست؛ بلکه این ما بودیم که آن آمادگی لازم را نداشتیم به هر مقداری که آمادگی پیدا کنیم خداوند بر امر ظهور تصمیم می گیرد و امامش را می فرستد بنابراین ما به مقدار آمادگی خود در ظهور حضرت دخیل هستیم و گرنه خداوند در اجازه دادن به حجتش در امر ظهور بخیل نیست؛
←اگر به طور جدی دعا کنم یعنی جدا آمادگی دارم که حضرت بیاید ؛ دعای جدی آن نیست که هدفم از تعجیل در فرج رفع مشکلات شخصی خودم باشد در حالی که اغلب مردم در دعای بر تعجیل در فرج تنها گرفتاری های شخصی خودشان را در نظر میگیرند؛
اساس اجابت اینگونه دعا ها قضا و قدر الهی است و ربطی به غیبت امام ندارد همه تقدیرات الهی همینگونه است لذا هر چند حجت خدا ظرف تقدیر خداست اما خداوند که زمان ظهور و زمان قیامت را میداند، به کسی نگفته است.
✅اگر شیعه واقعا خواستار ظهور حضرت است باید به آنچه امامان معصوم علیهم السلام گفته اند عمل کند و آن دعا برای تعجیل با لسان و عمل و قلب است ؛ خصوصا به صورت دستهجمعی و در زمان مقرر؛
به تصریح روایات ، وضع شیعه در #آخر_الزمان ، مانند وضع بنیاسرائیل است در زمان فرعون! منتظر #منجی هستیم در حال ضعف و اضطراب و بلیّات و انواع گرفتاری و ... و به وعده صادق مصدق علیهالسلام امری که در این میان نقش کلیدی دارد <دعا> است.
#آخرالزمان
#شیعه
✍ای کاش جایگاه دعا و التجاء به درگاه الهی را انقدر کم و کوتاه نمیدیدیم!
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2