eitaa logo
نهج البلاغه ایها
1.9هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
710 ویدیو
46 فایل
لینک عضویت در کانال نهج البلاغه ایها: http://eitaa.com/joinchat/2906390528C2c9b7b7778
مشاهده در ایتا
دانلود
☄️نگاهی به بعثت از منظر دیگر 🌟 پیامبر (ص) یا مبعوث شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهم‌ترین و مبارک ترین فراز از تاریخ بشریت است که به عنوان حادثه‌ای بس بزرگ و عظیم نقش مهم و تأثیرگذاری در سرنوشت انسان‌ها داشته است. اما زمانی ایشان پا به عرصه تبلیغ رسالت خویش گذاشتند که شرایط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی جزیره العرب از هر جهت مخالف اهداف ایشان بود، به طوری‌که سخت‌ترین و دشوارترین رنج‌ها و مصیبت‌ها را متحمل شدند که هیچ انسان و پیامبری در طول تاریخ چنین رنج‌ها و سختی‌هایی را نکشیده‌ است. چنان که رسول خدا (ص) فرمودند : «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ» هیچ پیامبری مثل من اذیت و آزار ندید. ♦️ (ص) در آغاز بعثت خود با هجوم صاحبان قدرت و ثروت قبیله قریش و نزدیکان خود روبرو شدند؛ آن‌ها با انواع فشار، تهدید، ، تهمت‌، آزار و اذیت‌ و .... تلاش کردند جلوی پیشروی و حرکت پیامبر اکرم(ص) را بگیرند. به عنوان مثال «عقبه» همراه «ابولهب» نجاسات و کثافات را بر در خانه حضرت می‌ریختند، همسر ابولهب نیز بر سر راه ایشان خار می‏‌ریخت و با استفاده از کلماتی مثل ، ‏، ، جن‌زده‏ قصد داشتند چهره و شخصیت پیامبر اعظم(ص) را خراب کنند. 🔹سران کفر و ضلالت زمانی که دیدند این اقدامات ثمربخش نیست، به و یاران پیامبر(ص) از جمله عمار، سمیه، یاسر، بلال حبشی، ابوذر، عبداللّه بن مسعود و... پرداختند. 🔸در يكي از روزها كه پیغمبر اکرم در بین صفا و مروه براي مردم صحبت مي‌کردند، ابوجهل سنگی به سر پیغمبر اکرم زد که پیشانی آن حضرت زخمي شد و خون جاری شد. بعد از ابوجهل نيز نوکران و سایر افراد قبیله‌اش رسول اكرم را سنگ‌باران کردند؛ به‌گونه‌اي كه ایشان مجبور شدند از صفا و مروه خارج شده به گوشه‌اي از کوه ابوقبیس پناه بردند. 🔹اما وقتی استقامت و صبر و شکیبایی رسول خدا(ص) و یارانش را دیدند راه دیگری را در پیش گرفتند و دست به یک و تحریم فلج کننده اقتصادی و اجتماعی در «شعب ابی‌طالب» زدند تا از گسترش اسلام جلوگیری کنند. کار به جایی رسیده بود که مسلمانان چندین روز را با یک خرما سپری می‌کردند و از شدت سنگ به شکم می‌بستند. ♨️سرکردگان ظلم و ستم، وقتی همه‌ی نقشه‌های خود، برای نابودی نهال درخشان اسلام را نقش برآب دیدند، تصمیم گرفتند پیامبر گرامی اسلام(ص) رابه برسانند اما حضرت از طریق وحى از نقشه شوم آنان باخبر شد و دستور گرفت كه به مدینه هجرت کند وبه امیرالمومنین(ع) فرمود تا در بستر وى بخوابد، اما این‌بار هم به مدد الهی، آنان به مقصود شوم خود نرسیدند. بازهم این هجرت سرآغاز سختی‌ها و مشکلات بیشتری برای پیامبر(ص) و مسلمانان بود، چرا که با گسترش اسلام، تعداد در درون جامعه اسلامی بیشتر ‌شد، و دشمنان اسلام در درون جامعه اسلامی نیز نیرو و نفوذی داشتند. ⭕️اقدامات دشمنان اسلام به این جا ختم نشد، بلکه آنان با و صف‌آرایی به جنگ با آیین اسلام آمدند بطوری که در طول 10سال، 27 غزوه( جنگ با حضور خود حضرت) و 50 سریه( بدون حضور ایشان)را بر پیامبر (ص)و یارانش تحمیل کردند و از همه دردناکتر، عدم توجه خواص و اصحاب دنیا طلب به فرامین و دستورات حضرت در مسئله جانشینی و حمله به خانه دختر گرامی اش بود که قلب رسول خدا(ص) را جریحه دار ساخت. دکتر امیرحمزه محرابی ╔═🌸🍃═════╗ 🆔 @nahjolbalagheeiha ╚═════🍃🌼═╝
هدایت شده از  ایستگاه_نماز
🔰داستان واقعی بسیار عجیب 🌀عاشق یا قاتل علی(ع)؟ قطام به استقبال او آمد، و نقاب از چهره برداشت و زیبایی های خود را برای او آشکار نمود. وقتی ابن ملجم او را دید، شیفته او گردید، پس از اسب فرود آمده و وارد خانه او شد. قطام نیز به خوبی از او پذیرایی کرد و برایش غذایی تهیه کرد، ابن ملجم نیز مرتب به او نگاه می کرد و او نیز با تبسّم جواب او را می داد. 👌[دقت میکنی چطور شیطان داره ابن ملجم رو تور میکنه؟ اول به کمک ایجاد احساس خودبزرگ بینی و غرور و الان هم با نگاه به نامحرم! پیامبراکرم(ص) میفرمایند: نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای زهرآلود است.] ابن ملجم در پایان گفت: ای کریمه ! امروز رفتاری با من کردی که باید یک عمر مدح و ستایشت نموده، از تو تشکر نمایم. اگر حاجتی داری، بگو تا برآورده سازم؟ قطام اول از کشته شدگان جنگ نهروان پرسید، ابن ملجم نیز اخبار را گفت، از جمله: از کشته شدن پدر، برادر و عموی او به دست امام علی علیه السلام خبر داد. اینجا بود که ناله قطام بلند شد و شروع کرد به سر و صورت خود زدن و گریه کردن.. و می گفت: فراق آنها بر من سخت است و چه کسی بعد از آنها مرا یاری کند و انتقام مرا بگیرد؟ ابن ملجم گفت: آرام باش، تو به مقصودت می رسی. وقتی قطام این جمله را شنید، ساکت شد و به سخن او طمع کرد و بیشتر خود را به او عرضه نمود و جمال و محاسن خود را آشکار کرد و وقتی تمام قلب او را تصاحب کرد، ابن ملجم به او گفت: پدرت رفیق من بود، من تو را از او خواستگاری نموده بودم و او نیز بر من منّت گذاشت ولی مرگ او را مهلت نداد. قطام گفت: بزرگان واشراف زیادی از قوم و قبیله ام برای خواستگاری من آمده اند؛ ولی من فقط با کسی که انتقامم را بگیرد موافقت می کنم، و شنیده ام تو مرد شجاعی هستی و دوست دارم تو شوهر من و من همسر تو باشم.. حرفهایش ادامه داشت تا آنجا که خواست شرایط و مهریه اش را تعیین کند. شرطش را گفت: علی(ع).. تا ابن ملجم این جمله را شنید، کلمه استرجاع(انّا لله و انّا الیه راجعون) را به زبان جاری کرد. و عقلش برگشت و فریاد زد: این چه شرطی است که گذاشتی؟ و امر بَد و محالی را هوای نفست به تو فرمان داده است. آنگاه سرش را به زیر انداخت، در حالی که عرق از سر و صورتش سرازیر بود و در کارش اندیشه می کرد، آنگاه سر برداشت و گفت: وای بر تو! چه کسی توان دارد علی(ع) را بکُشد، در حالی که او «یاری شده از طرف (خدای) آسمان است، و زمین از هیبتش می لرزد و ملائکه در خدمت گزاری او از یکدیگر سرعت می گیرند. وای بر تو! چه کسی بر قتل علی بن ابی طالب قادر است؟ در حالی که از طرف آسمان تأییده شده است و ملائکه صبح و شام او را احاطه می کنند و به راستی در زمان رسول خدا (ص) وقتی می جنگید، جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ و عزرائیل از جلوی روی، او را همراهی می کردند. کسی که اینگونه است، احدی توان کشتن او را ندارد و هیچ مخلوقی راهی برای فریب و غلبه بر او نخواهد داشت.» با این حال علی (ع) مرا عزیز و گرامی داشته، و به من محبت نموده است و (مقامم را) بالا برده و مرا بر دیگران مقدم داشته است. این کار (قتل) جزای او از طرف من نیست. اگر غیر علی بود، من به بدترین نوع کشتن او را می کشتم، هر چند (زیرک ترین) و قوی ترین اهل زمانش بود؛ اما امیر مؤمنان را (به دلایلی که گفتم) راهی بر او ندارم. قطام مدّتی صبر کرد تا خشم ابن ملجم فرو نشست، از در ملاطفه و ملاعبه وارد شد، و به او گفت: چه چیز تو را از قتل علی (ع) و رسیدن به این مال و جمال باز می دارد؟ و تو عفیف تر و زاهدتر از کسانی که با او جنگیدند و توسط او کشته شدند، در حالی که روزه داران و شب زنده داران بودند، نیستی. وقتی آنها دیدند علی به نا حقّ و از روی دشمنی مسلمانان را می کشد، از او فاصله گرفتند و با او جنگیدند. ابن ملجم به قطام گفت: از من دست بردار! به راستی دینم را فاسد کردی و در قلبم شک وارد نمودی و من نمی دانم (و متحیّرم) که چه جوابی بدهم، در حالی که تو بر من چیره شده ای و قصد تغییر رأی و نظر مرا داری. [👌حربه دیگر شیطان، القای شبهه و تردید در قلب ابن ملجم بود که کارش را ساخت.] سپس اشعاری را خواند و از قطام مهلت خواست که مقداری فکر کند، وقتی خواست خارج شود، قطام او را بدرقه کرد و در آغوش گرفت و پیشانی او را بوسید و از او خواست که سریع نتیجه را اعلام کند. ابن ملجم از نزد قطام خارج شد، در حالی که دل او جا مانده و خواب از او گرفته شده بود، و شب را تا صبح بیدار مانده، بر حال خود فکر می کرد؛ اما سرانجام نفس سرکش بر او غالب شد و تسلیم خواسته نفس و علاقه به قطام گردید و از امام(ع) تبدیل به امام(ع) شده و لقب اشقی الاشقیاء گرفت. ⛔️ما عاشقان علی(ع) بایدمراقب باشیم که شیطان، اطاعت الهی رو از ما نگیره.. 📚بحار الأنوار(ط بیروت)ج 12 ص2 🆔 @Estgahnahjolbalaghe