eitaa logo
نهج البلاغه ایها
1.9هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
709 ویدیو
46 فایل
لینک عضویت در کانال نهج البلاغه ایها: http://eitaa.com/joinchat/2906390528C2c9b7b7778
مشاهده در ایتا
دانلود
برداشتهای انقلابی از تاریخ اسلام: 🔸مقایسه یک نمونه از دیدگاه و باور امام علی(ع) امام بزرگ مسلمین ، با چرچیل نخست وزیر سابق انگلیس: ▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ 🌀چرچيل در مورد جنگ بين الملل دوم کتابی نوشته ، روزنامه‏هاى ايران هم آن زمان منتشر ‏كردند و من (استاد مطهری) مقدارى از آن را خواندم، وقتى كه حمله متفقين به ايران را نقل مى‏كند مى‏گويد: «اگر چه ما با ايرانيها پيمان بسته بوديم، قرار داد داشتيم و طبق قرارداد نبايد چنين كارى مى‏كرديم‏». 🔹چرچیل به خودش جواب مى‏دهد، مى‏گويد: « ولى معيار پيمان و وفاى به پيمان،در مقياس كوچك درست است، دو نفر وقتى با همديگر قول و قرار مى‏گذارند درست است، اما در سياست، وقتى كه پاى منافع يك ملت در ميان مى‏آيد، اين حرف ها ديگر موهوم است. من نمى‏توانستم از منافع بريتانياى كبير به عنوان اين كه اين كار ضد اخلاق است چشم بپوشم به این دلیل كه ما با يك كشور ديگر پيمان بسته‏ايم و نقض پيمان بر خلاف اصول انسانيت است. اين حرف ها اساسا در مقياس هاى كلى و در شعاع هاى خيلى وسيع درست نيست‏». 🌀استاد مطهری: اين همان اصل خيانت است، اصلى كه معاويه در سياستش مطلقا از آن پيروى مى‏كرد. آنچه كه على عليه السلام را از سياستمداران ديگر جهان، متمايز مى‏كند اين است كه او از اصل غدر و خيانت در روش پيروى نمى‏كند گر چه به قيمت اين كه آنچه دارد (حتى خلافت) از دستش برود، 🔹چون مى‏گويد اساسا من پاسدار اين اصولم، آن وقت چطور ممكن است كه من اين ها را فداى خلافت كنم؟! به مالك اشتر مى‏گويد: مالك! با هر كسى پيمان بستى گرچه با كافر در حال جنگ، مبادا پيمانت را نقض كنى. مادامى كه آنها سر پيمان خودشان هستند، تو نيز باش. البته وقتى آنها نقض كردند ديگر پيمانى وجود ندارد. براى اينكه اصلا زندگى بشر بر اساس اينهاست، اگر اين ها شكسته شود و محترم شناخته نشود ديگر چيزى باقى نمى‏ماند (1) 💠(قرآن هم مى‏گويد: فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم (2). در مورد مشركين می گوید: مادامى كه آنها به عهد خود وفادارند،شما هم وفادار باشيد و آن را نشكنيد. اما اگر آنها شكستند، شما نيز بشكنيد). 1- نهج البلاغه فيض الاسلام،ص‏1027،فرمان مالك اشتر. 2- سوره توبه/7. 🔰منبع: کتاب سیری در سیره نبوی استاد مطهری- بخش نسبیت اخلاق ⛰تدوین : سید محمد حسین مرکبی
🔻گناهش با من🔻 دیدی بعضیها با اطمینانِ خاطر میگن: 👈 "فلان کار رو بکن، اگه گناه داشت، گناهش با من". قرآن کریم می‌فرماید: ❌ این آدمها دروغگو هستند 👈 "إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ" ❌ با طناب پوسیده اینها تو چاه نرید. ❌ هر کس مسئولِ گناهانِ خودش هست. ❌ تحت هیچ شرایطی نمیتونید گناهانتون رو گردن دیگران بندازید. 👇️👇️ وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَ لْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَ مَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِّن شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (عنکبوت/۱۲) 💢 کافران به مؤمنان گفتند: «شما از راه ما پیروی کنید، و اگر گناهی دارد، ما گناهانتان را بر عهده خواهیم گرفت». 💢 آنان هرگز چیزی از گناهانِ اینها را بر دوش نخواهند گرفت. آنان به یقین دروغگو هستند! بخاطر همینه که خدا با تاکیدِ فراوان، ۵ مرتبه در قرآنش فرموده:👇️ وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ 📢هیچکس بارِ شخص دیگری رو به دوش نمیکشه. البته، در آیه بعدی می‌فرماید: حواستون به این نکته هم باشه: 👈 درسته که کسی بار دیگران رو به دوش نمیکشه، امّا اگر شما کسی رو منحرف کردید، اغفال کردید، و به کشیدید، شما هم در او شریک هستید. وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقٰالَهُمْ وَ أَثْقٰالاً مَعَ أَثْقٰالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ عَمّٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ (عنکبوت/۱۳) 💢 بی شک آنها، هم بارِ سنگینِ گناهان خودشان، و هم بارهای سنگین دیگر را، با بار خود بر دوش خواهند کشید. 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ╔═.🍂🌼.══════╗ 🆔 @nahjolbalagheeiha ╚══════.🍂🌼.═╝
هدایت شده از  ایستگاه_نماز
هدایت شده از  ایستگاه_نماز
🔰داستان واقعی بسیار عجیب 🌀عاشق یا قاتل علی(ع)؟ وقتی عثمان کشته شد و مردم با امیرمؤمنان (ع) بیعت کردند، مردی به نام حبیب بن منتجب از طرف عثمان حاکم یکی از شهرهای اطراف یمن بود. حضرت علی(ع) او را در این سِمت ابقا کرد و نامه ای برای او نوشت. حضرت در بخشی از این نامه به حبیب فرمان میدهد که: « 10 نفر از میان مردم انتخاب کن که خصوصیات زیر را دارا باشند و به سوی من بفرست: عاقل – سخنور – مورد اعتماد مردم – اهل فهم – شجاع و نترس – خدا شناس – دین شناس – آگاه به نفع و ضرر مردم – دارای رأی و نظر نیکو – و محکمترین افراد در یاری رسانی باشند.. و علیک و علیهم السلام». [به راستی اوصاف کمرشکنی که در هر کسی یافت نمی شود و قطعا کسانی که دارای چنین اوصافی هستند افراد ممتازی خواهند بود.] وقتی نامه رسید، حبیب آن را بوسید و بر چشمان و سر خود قرار داد. آنگاه نامه را برای مردم خواند و از مردم برای امیرالمؤمنین بیعت گرفت و 100 نفر از بین آنها انتخاب کرد،آنگاه از بین صد نفر 70 نفر را انتخاب کرد و در نهایت از بین این هفتاد نفر، 10 نفر از بهترین ها را برگزید و به نزد امام(ع) فرستاد. آنها هنگامی که به شهر رسیدند، به خدمت امیرالمومنین(ع) شتافته و سلام کردند و خلافت را به حضرت تبریک و تهنیت گفتند، و حضرت نیز ضمن دادن جواب سلام، ایشان را به حضور پذیرفتند. آنگاه جوان شجاع و سخنوری از میان جمع ( همان جوان عاشق که بعنوان نماینده جمع 10 نفره انتخاب شده بود) جلو رفته و در پیشگاه امام(ع) ایستاد و گفت: السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْإِمَامُ الْعَادِلُ وَ الْبَدْرُ التَّمَامُ وَ اللَّیْثُ الْهُمَامُ وَ الْبَطَلُ الضِّرْغَامُ وَ الْفَارِسُ الْقَمْقَامُ وَ مَنْ فَضَّلَهُ اللَّهُ عَلَى سَائِرِ الْأَنَامِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِکَ الْکِرَامِ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صِدْقاً وَ حَقّاً. «سلام بر تو ای پیشوای عادل! و ماه شب چهارده و شیر ژیان و قهرمان دلاور و تک سوار بزرگ میدان جنگ و کسی که خدا او را بر تمام مردم (جز پیغمبر) برتری داد! درود بر شما و آل بزرگوارت باد. شهادت می دهم که به راستی و به حق و حقیقت که تو هستی». [به راستی عجب سخنرانی هیجان انگیزی، سخنانی که کاملاً نشان از فصاحت، شجاعت و آگاهی گوینده دارد]. آنگاه ادامه داد و گفت: « قطعا تو وصیّ رسول خدا، و خلیفه بعد از او هستی [نه آنهایی که قبل از تو خلافت را غصب کردند] و وارث علم او می باشی. از رحمت خداوند دور است کسی که حق تو و مقام و منزلت تو را کند. صبح کردی در حالی که امیرخلافت و ستونِ (نگهدارنده) آن هستی. به راستی عدالتِ تو بین مردم شهرت دارد، و بارانِ با فشار و پی در پی فضلِ تو و ابرهای لطف و مهربانی ات مرتب بر مردم فرود می آید. حاکم (یمن) ما را نزد تو فرستاده و ما از آمدن به نزد شما سخت خوشحال و مسروریم، پس مبارک و با برکت باد این طلعت پسندیده، و تهنیّت و گوارایت باد خلافیت بر رعیّت». حضرت علی علیه السلام چشمان خود را بر آن جوان و ده نفری که بر او وارد شده بودند، دوخت و آنها را در نزد خویش فرا خواند. آنها نیز نزدیک امام نشسته و نامه فرماندار یمن را به آن حضرت دادند. حضرت نامه را باز کرد و با خواندن آن مسرور شد. آنگاه به هر یک از آنها هدیه ای داده و دستور داد که از آنها دلجویی کنند و آنها را اکرام و احترام نمایند. آن جوان با مشاهده رفتار کریمانه و احترام امام(ع) دوباره به ذوق آمده و از جا بلند شد و اشعاری در وصف حضرت سرود: اَنتَ المُهَیمِنُ وَ المُهَذَّبُ ذُو النَّدَی/وَ اِبنَ الضَّراغِمِ فی الطراز الاَوّل/اللهُ خَصَّکَ یا وَصِیُّ مُحمَّد/وَ حَباکَ فَضلاً فِی الکِتابِ المُنَزَّل/وَ حَباکَ بِالزَّهراءِ بِنتَ مُحَمَّد/حُورِیةٍ بِنتِ النَّبیِّ المُرسَل. «تو شخصیتی بزرگ، پاکیزه و با سخاوت و فرزند دلاوران پیش گام هستی؛ خداوند تو را به محمد صلی الله علیه و آله اختصاص داد و فضیلتی به تو بخشید که در کتاب قرآن نازل شده است؛ و تو را به همسری دختر محمد (ص) و حوریة انسیه دختر پیامبرِ (فرستاده خدا) افتخار داد» و ادامه داد : «ای امیر مؤمنان! ما را هر جا دوست داری اعزام کن تا از ما آنچه دوست داری (و می خواهی) ببینی. به خدا قسم در ما نیست، مگر خصوصیّتِ هر قهرمان شجاع و نترس، هوشیار و زیرک، دلیر و سخت کوش، و جسور در جنگیدن. این را از پدران و اجداد خویش به ارث برده ایم و به همین صورت برای فرزندان صالحمان به ارث می گذاریم». راوی می گوید: امیرمومنان(ع) سخنان جوان را از بین جمعیت وارد شده تحسین نموده و فرمود:... ادامه دارد...... ╔═🍃🕊🍃════╗ @Estgahnahjolbalaghe ╚════🍃🕊🍃═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  ایستگاه_نماز
🔰داستان واقعی بسیار عجیب 🌀عاشق یا قاتل علی(ع)؟ راوی می گوید: امیرمؤمنان (علیه السلام) سخنان جوان را از بین جمعیت وارد شده تحسین نموده و فرمود: -اسمت چیست ای جوان؟ -اسم من عبد الرحمن است. -پسر چه کسی هستی؟ -پسر ملجم مرادی. -آیا تو مرادی هستی؟ -بله، ای امیر مؤمنان! آنگاه حضرت فرمودند : « اِنّا لله وَ اِنّا اِلیهِ راجِعُونَ، وَ لا حُولَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ». راوی می گوید: بعد از این گفتگو، حضرت(ع) مدام به چهره ابن ملجم نگاه می کرد و با دست بر پشت دست دیگرشان می زد، و آیه استرجاع (اِنّا لله وَ اِنّا اِلیهِ راجِعُونَ) را تکرار می نمود. آری؛ حس عجیبی است. آیت الله بهجت در مورد ابن ملجم می فرمودند: یک انسان می تواند یک عمر، مثل پروانه دور امامش باشد ولی در نهایت امامش را به قتل برساند! [پس باید تلاش کنیم که محبت مان به امام (ع) را به اطاعت از امام(ع) تبدیل کنیم] در ادامه دارد که وقتی امیرالمومنین(ع) از کشته شدنش توسط او خبر میدهد، ابن ملجم از شدت ناراحتی به حضرت عرض میکند: یا امیرالمومنین لطفا اگر اینطور است مرا به جایی بفرستید که به شما دسترسی نداشته باشم.. یک روایت بخوانید تا برسیم به ادامه داستان:👇 امام باقر(ع) به جابر بن عبدالله انصاری میفرماید: ای جابر؛ از طرف من به شیعیانِ ما سلام برسان و به آنها بگو که بین ما و خدای عزّوجل هیچ قرابت و خویشاوندی(:پارتی بازی) وجود ندارد و تنها با و بندگی است که به درگاه الهی تقرّب جسته می شود . ای جابر! هر کس اطاعت خدا و محبت ما را (با هم) داشته باشد دوست ما است، و محبت ما برای کسانی که از خدا اطاعت نمیکنند، سودی ندارد. (میزان الحکمه ص238) ✔️ادامه داستان: بعد از مدّتی همراهان ابن ملجم به یمن برگشتند و او نیز می خواست برگردد؛ ولی دست تقدیر به گونه ای دیگر ورق خورد؛ زیرا ابن ملجم بیمار شد؛ به گونه ای که از رفتن با همراهان و برگشتن به یمن باز ماند؛ ولی مولایش علی(ع) او را تنها نگذاشت؛ بلکه از او پرستاری کرد تا خوب شد و بعد از سلامتی نیز او را رها نکرد؛ بلکه نهایت احسان را درباره او روا داشت. ابن ملجم تا زمانی که امیر مؤمنان برای جنگ نهروان حرکت کرد، در کوفه ماند و همراه حضرت در جنگ شرکت کرد و در محضر آن حضرت جنگ سخت و نمایانی انجام داد. وقتی امام علی علیه السلام به کوفه برگشت، در حالی که خدا با دستان او فتح و پیروزی را رقم زده بود، ابن ملجم گفت: ای امیر مؤمنان! آیا اجازه می دهی که من زودتر از شما وارد شهر شده و مردم را از پیروزی که خداوند برای تو فراهم کرده است اطلاع و بشارت دهم؟ حضرت فرمود: با چه انگیزه این کار را انجام می دهی و از این کار چه امیدی داری؟ عرض کرد: بخاطر ثوابی از طرف خداوند و تشکری از طرف مردم. و اینکه دل دوستان را شاد و دشمنان را ناراحت نمایم. حضرت نیز فرمودند: خودت می دانی. (کنایه از عدم رضایت) ابن ملجم تصمیم گرفت به کوفه برود. حضرت امیر علیه السلام نیز دستور داد که به او خلعت قیمتی و دو عدد عمّامه، و دو شمشیر و دو عدد نیزه بدهند. ابن ملجم هم حرکت کرد (و به سرعت) وارد کوفه شد و خیابانها را می شکافت و مردم را از فتح و پیروزی امیر مؤمنان خبر دار می کرد، و مقداری عُجب و غرور او را گرفته بود تا به محلّه بنی تمیم و به بلندترین خانه رسید که مربوط به قُطّام دختر سخینه بود. قطّام دارای جمال و کمال و هیبت بود. وقتی صدای ابن ملجم را از کوچه های بنی تمیم شنید، شخصی را دنبال او فرستاد که از او تقاضا کند تا ساعتی از اسب فرود آمده و به پرسشهایی که درباره بستگانش دارد، پاسخ دهد. ابن ملجم درخواست فرستاده قطّام را پذیرفت و به طرف منزل قطام حرکت کرد. هنگام پیاده شدن از اسب، قطام به استقبال او آمد، و نقاب از چهره برداشت و زیبایی های خود را برای او آشکار نمود... ادامه دارد..... ╔═🍃🕊🍃════╗ @Estgahnahjolbalaghe ╚════🍃🕊🍃═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  ایستگاه_نماز
🔰داستان واقعی بسیار عجیب 🌀عاشق یا قاتل علی(ع)؟ قطام به استقبال او آمد، و نقاب از چهره برداشت و زیبایی های خود را برای او آشکار نمود. وقتی ابن ملجم او را دید، شیفته او گردید، پس از اسب فرود آمده و وارد خانه او شد. قطام نیز به خوبی از او پذیرایی کرد و برایش غذایی تهیه کرد، ابن ملجم نیز مرتب به او نگاه می کرد و او نیز با تبسّم جواب او را می داد. 👌[دقت میکنی چطور شیطان داره ابن ملجم رو تور میکنه؟ اول به کمک ایجاد احساس خودبزرگ بینی و غرور و الان هم با نگاه به نامحرم! پیامبراکرم(ص) میفرمایند: نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای زهرآلود است.] ابن ملجم در پایان گفت: ای کریمه ! امروز رفتاری با من کردی که باید یک عمر مدح و ستایشت نموده، از تو تشکر نمایم. اگر حاجتی داری، بگو تا برآورده سازم؟ قطام اول از کشته شدگان جنگ نهروان پرسید، ابن ملجم نیز اخبار را گفت، از جمله: از کشته شدن پدر، برادر و عموی او به دست امام علی علیه السلام خبر داد. اینجا بود که ناله قطام بلند شد و شروع کرد به سر و صورت خود زدن و گریه کردن.. و می گفت: فراق آنها بر من سخت است و چه کسی بعد از آنها مرا یاری کند و انتقام مرا بگیرد؟ ابن ملجم گفت: آرام باش، تو به مقصودت می رسی. وقتی قطام این جمله را شنید، ساکت شد و به سخن او طمع کرد و بیشتر خود را به او عرضه نمود و جمال و محاسن خود را آشکار کرد و وقتی تمام قلب او را تصاحب کرد، ابن ملجم به او گفت: پدرت رفیق من بود، من تو را از او خواستگاری نموده بودم و او نیز بر من منّت گذاشت ولی مرگ او را مهلت نداد. قطام گفت: بزرگان واشراف زیادی از قوم و قبیله ام برای خواستگاری من آمده اند؛ ولی من فقط با کسی که انتقامم را بگیرد موافقت می کنم، و شنیده ام تو مرد شجاعی هستی و دوست دارم تو شوهر من و من همسر تو باشم.. حرفهایش ادامه داشت تا آنجا که خواست شرایط و مهریه اش را تعیین کند. شرطش را گفت: علی(ع).. تا ابن ملجم این جمله را شنید، کلمه استرجاع(انّا لله و انّا الیه راجعون) را به زبان جاری کرد. و عقلش برگشت و فریاد زد: این چه شرطی است که گذاشتی؟ و امر بَد و محالی را هوای نفست به تو فرمان داده است. آنگاه سرش را به زیر انداخت، در حالی که عرق از سر و صورتش سرازیر بود و در کارش اندیشه می کرد، آنگاه سر برداشت و گفت: وای بر تو! چه کسی توان دارد علی(ع) را بکُشد، در حالی که او «یاری شده از طرف (خدای) آسمان است، و زمین از هیبتش می لرزد و ملائکه در خدمت گزاری او از یکدیگر سرعت می گیرند. وای بر تو! چه کسی بر قتل علی بن ابی طالب قادر است؟ در حالی که از طرف آسمان تأییده شده است و ملائکه صبح و شام او را احاطه می کنند و به راستی در زمان رسول خدا (ص) وقتی می جنگید، جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ و عزرائیل از جلوی روی، او را همراهی می کردند. کسی که اینگونه است، احدی توان کشتن او را ندارد و هیچ مخلوقی راهی برای فریب و غلبه بر او نخواهد داشت.» با این حال علی (ع) مرا عزیز و گرامی داشته، و به من محبت نموده است و (مقامم را) بالا برده و مرا بر دیگران مقدم داشته است. این کار (قتل) جزای او از طرف من نیست. اگر غیر علی بود، من به بدترین نوع کشتن او را می کشتم، هر چند (زیرک ترین) و قوی ترین اهل زمانش بود؛ اما امیر مؤمنان را (به دلایلی که گفتم) راهی بر او ندارم. قطام مدّتی صبر کرد تا خشم ابن ملجم فرو نشست، از در ملاطفه و ملاعبه وارد شد، و به او گفت: چه چیز تو را از قتل علی (ع) و رسیدن به این مال و جمال باز می دارد؟ و تو عفیف تر و زاهدتر از کسانی که با او جنگیدند و توسط او کشته شدند، در حالی که روزه داران و شب زنده داران بودند، نیستی. وقتی آنها دیدند علی به نا حقّ و از روی دشمنی مسلمانان را می کشد، از او فاصله گرفتند و با او جنگیدند. ابن ملجم به قطام گفت: از من دست بردار! به راستی دینم را فاسد کردی و در قلبم شک وارد نمودی و من نمی دانم (و متحیّرم) که چه جوابی بدهم، در حالی که تو بر من چیره شده ای و قصد تغییر رأی و نظر مرا داری. [👌حربه دیگر شیطان، القای شبهه و تردید در قلب ابن ملجم بود که کارش را ساخت.] سپس اشعاری را خواند و از قطام مهلت خواست که مقداری فکر کند، وقتی خواست خارج شود، قطام او را بدرقه کرد و در آغوش گرفت و پیشانی او را بوسید و از او خواست که سریع نتیجه را اعلام کند. ابن ملجم از نزد قطام خارج شد، در حالی که دل او جا مانده و خواب از او گرفته شده بود، و شب را تا صبح بیدار مانده، بر حال خود فکر می کرد؛ اما سرانجام نفس سرکش بر او غالب شد و تسلیم خواسته نفس و علاقه به قطام گردید و از امام(ع) تبدیل به امام(ع) شده و لقب اشقی الاشقیاء گرفت. ⛔️ما عاشقان علی(ع) بایدمراقب باشیم که شیطان، اطاعت الهی رو از ما نگیره.. 📚بحار الأنوار(ط بیروت)ج 12 ص2 🆔 @Estgahnahjolbalaghe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ﷽ رایحه قرآن واهل بیت
روزه شمعدانی ها.mp3
11.24M
🌺 روزه شمعدونی‌ها نویسنده؛ فاطمه‌زهرا شعبانپور 🖋 قصه‌گو؛ نرگس خانم(۱۰ساله) 🎤 تدوین‌‌وصداگذاری؛ پارساکمالی 🎧 طرح گرافیکی؛ سمانه صدیقی🎨 ╔═🍃🕊🍃════╗ 🆔 @gozaresh_haftegi ╚════🍃🕊🍃═╝
هدایت شده از  ایستگاه_نماز
📣 ختم در ۱۹۲ روز. 🔷 سهم روز اول : از حکمت ۱ تا حکمت۱۲ 🌹لطفا با ورود به کانال، سهم روزانه را مطالعه بفرمایید.👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4186308623C524dd26156 ╔═🍃🕊🍃════╗ @Estgahnahjolbalaghe ╚════🍃🕊🍃═
هدایت شده از ﷽ رایحه قرآن واهل بیت
با سلام وعرض احترام صفحه ششم قرآن همراه با ترجمه و تفسیر توسط استاد و صدای استاد پرهیزگار در کانال بارگزاری شد لطفا به ما بپیوندید ╔═🍃🕊🍃════╗ 🆔 @gozaresh_haftegi ╚════🍃🕊🍃═╝