روایت یکی از دانشجویان دختر علوم پزشکی تهران از حمله و شکنجهاش توسط دختران داعشی:
دیشب در خوابگاه کوی علوم پزشکی دختران، دانشجوها ریختن توی حیاط و شعار مرگ بر خامنه ای و ... میدادن.
وارد جمعیت شدم دیدم دو سه تا دختر که لیدر بودن رفتن سمت درب سبز مشترک بین خوابگاه دخترا و پسرا، و محکم به در دست و لگد میزدن و میگفتن مرد میهن آبادی، نزدیک شدم به در دیدم یکی اومد رفت بالای درِ سبز و به اون سمت(سمت آقایون) سرک کشید و فحش داد که بی غیرتا بیاین به ما ملحق شین بیاین باهم متحد شیم و اینها. که پسرا همکاری نکردن و گویا خبر خاصی نبود اونور و بعد با عصبانیت فحش دادن که شما که مرد نیستسن بی شرف و بیغیرتین و ترسو.
دقیقا تو این لحظه من گوشهی دیوار کنارِ در وایساده بودم و داشتم به یکی از بچهای خوابگاه(بچهای بسیج) زنگ میزدم ک ببینم چرا هیچکسو نمیبینم. اما تماسمو جواب نداد. دقیقا این لحظه بود که همونی ک رفته بود بالای در اومد بهم گفت چرا شعار نمیدی و دست نمیزنی مثل ما؟ لباس شخصی هستی ها؟
و فقط اینو گفت ۱۵_۲۰ نفر ریختن دورمو گرفتن . گوشیمو از دستم میکشیدن و مقاومت میکردم که صفحه گوشیم روشن شد که نوشته بود "شهادت"، اینو که دیدن همه گفتن این بسیجیه و لابد ازمون فیلم هم گرفته و قراره بابت فیلماش پول بگیره و شرو کردن ب چنگ زدن دستم برای کشیدن گوشیم.
شالمو کشیدن از سرم و اذیتم میکردن و میگفتن باید گالریتو چک کنیم. گالریمو چک کردن چیزی ندیدن. که یک دفعه شروع کردن به فحش دادن (رکیک و ناموسی ، ب خودم و مادرم) و گفتن باید سطل زباله گوشیتو هم چک کنیم تا ولت کنیم.
اینجا بود که گفتم بچها آرووم باشین مگر نمیگید آزادی؟ پس چرا بخاطر اینکه من مثل شما شعار ندادم دارین اینکارو میکنید و من بیشتر از این گوشیمو در اختیار شما قرار نمیدم و حریم شخصیمه و مقاومت کردم.
که اینجا یکیشون ساعدشو حلقه کرد دور گردنم و محکم فشار داد و شروع کرد به خفه کردنم و همزمان یکیشون یه لگد زد تو دلم و گوشیمو از دستم محکم میکشیدن و من مقاومت میکردم ک گوشیمو نبرن. نمیدونم چقدر طول کشید اما در حدی بود که از شدت خفگی آب از دهنم میومد و دیدن دیگه دارم شل میشم و چنتاشون گفتن اگ بیماری زمینه ای داشته باشه میمیره میفته رو دستمون و گلومو ول کرد و با سرگیجه افتادم کف زمین. ولی بازم چنگ میزدن گوشیمو بگیرن و اجازه نمیدادم.
با این حال بهشون گفتم شما دارین با من کاریو میکنید ک گشت ارشاد با مهسا نکرد. شما که شعارتون حمایت از زن هاست مگه من همجنس شما نیستم؟ فقط مهسا زن بود؟؟ که بهم گفتن ببین ما منطق حالیمون نمیشه خفه میشی یا خفهت کنیم دوباره.
بعدش هر طور بود پاشدم نشستم رو سکویی ک کنار همون دیوار بود و بازم دورمو گرفتن و چونمو با دست گرفتن بالا و بعد شرو کردن ب عکس گرفتن و فیلم گرفتن ازم . که گفتم حجاب ندارم حق ندارین بگیرین و گفتن خفهشو فیلمو عکستو میفرستیم برای داداش و عمو و داییمون که اینکارهان و تو همین هفته منتظر باش ببین چه بلایی سرت میاریم بسیجیه فلان فلان شده، مطمئن باش زنده ت نمیزاریم.
(دو سه نفری ک خیلی اتیششون تند بود اینکارو میکردن بقیه خیلی اذیت نمیکردن فقط دورهم کرده بودن و گاهی فحش میدادن)
چنتاشون پراکنده شدن( لیدر های اصلی رفتن) اما هنوز همچنان دورمو گرفته بودن و سرم داد میزدن که فلان فلان شده فیلمایی ک ازمون گرفتیو جلو خودمون پاک کن ، همین موقع بود یکی از بچهایی ک هم منو میشناخت و اونارو، گفت شاید عکس و فیلم شخصی داشته باشه شما برین اونطرف من چک میکنم بهتون میگم. که اون شخص سطل زباله گوشیمو چک کرد و رفت بهشون گفت چیزی نبود و بعدم حالم خوب نبود و خودمو رسوندم به نیمکت کنار حیاط و هرطور بود نشستم و اونجا دو تاشون ک از اول هم اذیتم نکردن و صرفا دورم جم شده بودن و نگران خودشون بودن که یه وقت فیلمی نگرفته باشم اومدن گفت خوبی؟ میخای کمکت کنیم ببریمت اتاقت؟
و گفتم نه فقط برین نبینمتون ک حالم از شعار زن و زندگی و آزادیتون بهم خورده. و رفتن.
و بعدم یهویی اون سمت ک تجمع بود یکی جیغ کشید گفت یگان ویژه اومد و همه از دم فرار کردن و تجمعشون تموم شد در حالیکه ن تنها هیییچ ماموری وارد نشد بلکه حراست خوابگاه هم کوچیکترین اقدامی نکرد و حتی وارد حیاط هم نشد. فکر کنم اینکارو بخاطر این کردن ک داشتن فیلم میگرفتن و خواستن بگن یگان ویژه اومده به دروغ. درست نمیدونم!
بعدشم که یکی دو تا از بچهای مسجد رو نیم کت دیدنم حالم بده اومدن اوردنم اتاقم.
(متاسفانه تصاویر بیحجاب این دختر دانشجو توسط داعشیصفتها در توییتر با شعار #زن_زندگی_آزادی منتشر شده است)
#کاپیتولاسیون_دانشجویی_ممنوع
#کاپیتولاسیون_دانشجویی_ممنوع
#کاپیتولاسیون_دانشجویی_ممنوع