8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 ازدواج در آخر الزمان ⁉️ 🤔
💠 بسیار زیبا 👌
♨️ حتماً ببینید .
#ازدواج
#افزایش_جمعیت
#مُجاهدت_بزرگ
🌏 #نشر_حداکثری_با_شما
🌐 پایگاه جامع سخنرانی مذهبی
🆔 @sokhan_ran
AUD-20210807-WA0151.mp3
5.64M
🌼🎋
🔰 15 روش مجرب
#بخت_گشایی و #ازدواج🍃
#هدیه_معنوی_اعضا 👆
🔰#نکته:
دعاها با فراهم کردن اسباب علل محقق میشود. حضور پر رنگ تری در اجتماع داشته باشند و سعی کنند روابط عمومی خوبی داشته باشند و به خودشون بیشتر برسند.
🧕@dokhtaraneVATAN 🍃🦄
• ♥💍
#ازدواج یک جنبه قدسی دارد 🕊
این جنبه ی قدسی را نباید از آن گرفت .
#عقد معامله ی دل و جان هاست 💕
💓 #سبک_زندگی عاشقانه
🆔 @Clad_girls | دختــران چــادری
‼️ازدواج با دختر رشيده
🔷س 3515: آیا #ازدواج (موقت یا دائم) با #دختر_باکره ای که صلاح و مصلحت زندگی خود را میداند و به #بلوغ_فکری هم رسیده است، نیاز به #اذن_پدر دارد؟
✅ج: بنابر احتیاط واجب اجازۀ پدر یا جد پدری او لازم است و بدون آن بنا بر احتیاط واجب عقد صحیح نیست.
#احکام_ازدواج #احکام_زناشوئی #شرائط_صحت_عقد
❥┅☆•←┄┅❥
✧❁ @Resule10 ❁
🔴 نماز شب از ترس...
✍️ حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش میاندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهد مناسب او باشد.
در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد...
از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن #مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید. در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد...
هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخورش میگشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در را شنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد.
سربازان داخل شدند و او را در حال نماز دیدند، وزیر گفت: سبحان الله! چه شوقی دارد این جوان برای نماز....
و #دزد از شدت ترس هر نماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع میکرد تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند.
و اینگونه شد که وزیر، جوان را نزد حاکم برد
و حاکم که تعریف دعاها و نمازهای #جوان را از وزیر شنید، به او گفت: تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و میخواستم دامادم باشد، اکنون دخترم را به #ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ...
جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمیکرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت:
خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با #نماز شبی که از ترس آن را خواندم! اگر این نماز از سر #صداقت و خوف تو بود چه به من میدادی و هدیهات چه بود اگر از ایمان و اخلاص میخواندم !