eitaa logo
نَجواا 🌱
52 دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
45 فایل
بسم رب جانان سلام مولای من سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران.السلام عليك یا صاحب الزمان "عج" ی کانال پراز دلتنگی🌼 کانالمون متولد پنجشنبه 30دی 1400 کپی حلال⛓️ نجواای بی کلام💛 بیمه ی نگاه منجی عالم عج 👑 -نبودنت‌! -بدترین‌فعلِ‌دنیآست.. .
مشاهده در ایتا
دانلود
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 ازدواج در آخر الزمان ⁉️ 🤔 💠 بسیار زیبا 👌 ♨️ حتماً ببینید . 🌏 🌐 پایگاه جامع سخنرانی مذهبی 🆔 @sokhan_ran
AUD-20210807-WA0151.mp3
5.64M
🌼🎋 🔰 15 روش مجرب و 🍃 👆 🔰: دعاها با فراهم کردن اسباب علل محقق میشود. حضور پر رنگ تری در اجتماع داشته باشند و سعی کنند روابط عمومی خوبی داشته باشند و به خودشون بیشتر برسند. 🧕@dokhtaraneVATAN 🍃🦄
• ♥💍 یک جنبه قدسی دارد 🕊 این جنبه ی قدسی را نباید از آن گرفت . معامله ی دل و جان هاست 💕 💓 عاشقانه 🆔 @Clad_girls | دختــران چــادری
‼️ازدواج با دختر رشيده 🔷س 3515: آیا (موقت یا دائم) با ای که صلاح و مصلحت زندگی خود را میداند و به هم رسیده است، نیاز به دارد؟ ✅ج: بنابر احتیاط واجب اجازۀ پدر یا جد پدری او لازم است و بدون آن بنا بر احتیاط واجب عقد صحیح نیست. ❥┅☆•←┄┅❥ ✧❁ @Resule10
🔴 نماز شب از ترس... ✍️ حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می‌اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهد مناسب او باشد. در یکی از شب‌ها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد... از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید. در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد... هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخورش می‌گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در را شنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد. سربازان داخل شدند و او را در حال نماز دیدند، وزیر گفت: سبحان الله! چه شوقی دارد این جوان برای نماز.... و از شدت ترس هر نماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می‌کرد تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند. و اینگونه شد که وزیر، جوان را نزد حاکم برد و حاکم که تعریف دعاها و نمازهای را از وزیر شنید، به او گفت: تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می‌خواستم دامادم باشد، اکنون دخترم را به تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ... جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی‌کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با شبی که از ترس آن را خواندم! اگر این نماز از سر و خوف تو بود چه به من می‌دادی و هدیه‌ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می‌خواندم !