شیخ رجبعلی خیاط می فـــرمـــود:
در بازار بودم...
اندیشه مكروهی در ذهنم گذشت.😓
سریع استغفار كردم و به راهم ادامه دادم.
قدری جلوتر شترهایی قطار وار از كنارم میگذشتند.🐪
ناگاه یكی از شترها لگدی انداخت كه اگر خود را كنار نمیكشیدم، خطرناك بود😰
به مسجد رفتم و فكر میكردم همه چیز حساب دارد.
این لگد شتر چه بود؟!
در عالم معنا گفتند:
شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فكری بود كه كردی😳
گفتم: اما من كه خطایی انجام ندادم...😶
گفتند: لگد شتر هم كه به تو نخورد❗️
🔔 اثر کارهای ما در عوالم جریان دارد، حتی یک تفکر منفی میتواند تاثیری منفی ایجاد کند...
.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
─═हई🍂🧡🍂ईह═─
📌شبهه 👇
نماز برای ما چه فایده ای دارد؟
آنهایی که نماز خواندند به کجا رسیدند؟
اگر نماز خوب است، چرا بعضی از نمازخوان ها مرتکب جرم و جنایت می شوند؟
📌پاسخ 👇
🔰همه احکام دین دستور خداست.
▪️حال اگر ما خدا را قبول داریم و او را خالق خود و خالق این همه نعمت می دانیم
▪️اگر خدا را سرپرست و ربّ العالمین و صاحب نعمت های بهشت و عذاب جهنم می دانیم
▪️اگر خدا را خیرخواه و ارحم الراحمین و حکیم و علیم می دانیم
▪️ اگر خدا را ناظر و شاهد بر اعمال خود می بینیم
▪️اگر گشایش روزی و نعمت دست خداست
⏮ وقتی خداوند فرموده مثلا نماز بخوانید؛ فرض کنیم ما از نماز و آثار آن چیزی ندانیم و یا کم بدانیم،
⁉️آیا شایسته و درست است که به خاطر چهار نفر نماز خوانی که کار بد و نادرست و غلطی انجام داده اند، نماز را کنار بگذاریم.
✅اگر پدری که همه زحمات فرزندش با اوست، چیزی از فرزند خودش بخواهد، حتی اگر فرزند نداند دلیل آن چیست
آیا درست است که فرزند، انجام ندهد؟؟؟
⁉️آیا ما باید به رفتار دیگران نگاه کنیم و در مورد دستورات خدا اظهار نظر کنیم؟؟؟
🔰این فردی که ما به او نگاه می کنیم، در مقابل خداوند فقط و فقط یک بنده ای مثل ماست.
⛔️ ما نباید کار او را معیار قرار دهیم.
✅ به طور کلی ما نباید به جز معصومین علیهم السلام کسی را معیار قرار دهیم ولی در میان انسان های اطراف ما نیز کم نیستند افرادی که نماز خوان هستند و بسیار بسیار کاردرست و اصولی و در یک کلمه عالی هستند.
⁉️خب چرا ما این افراد را مورد توجه قرار نمی دهیم و آنها را الگو قرار نمی دهیم؟؟؟؟
🔰 ما بنده ایم و باید فقط نگاه کنیم خداوند از ما چه می خواهد، تکلیف ما چیست همان را انجام دهیم.
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۴۳
که تنم یخ زد...
در حصار دستان زن پر و بال میزدم تا خودم را دوباره به در برسانم..
و او با قدرت مرا به داخل خانه میکشید و سرسختانه نصیحتم میکرد
_اینهمه زن شوهراشون رو فرستادن جهاد! باید محکم باشی تا خدا #نصرت خودش رو #بدست_ما رقم بزنه!
و من بی پروا ضجه میزدم..
تا #رهایم کند که نهیب ابوجعده قلبم را پاره کرد
_خفه شو!.. کی به تو اجازه داده جلو نامحرم صداتو بلند کنی؟
با شانه های پهنش روبرویم ایستاده..
و از دستان درشتش که به هم فشار میداد حس کردم میخواهد کتکم بزند.
که نفسم در سینه بند آمد..و صدایم در گلو خفه شد.
زن دوباره دستم را کشید..
و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، تحقیرم کرد
_تو که طاقت دوری شوهرت رو نداری، چطوری میخوای جهاد کنی؟
میان اتاق رسیده بودیم..
و دستم هنوز در دستش میلرزید که به سمتم چرخید و #بیرحمانه تکلیفم را مشخص کرد
_تو نیومدی اینجا که گریه کنی
و ما نازت رو بکشیم! تا رسیدن ارتش آزاد به داریا، ما باید #ریشه_رافضی_ها رو تو این شهر خشک کنیم!
اصلاً نمیدید...
صورتم غرق اشک و خون شده و از چشمان خیس و سکوت مظلومانه ام عصبی شده بود که رو به ابوجعده اعتراض کرد
_این لالهِ؟
ابوجعده سر تا پای لرزانم را تماشا کرد..
و از چشمانش #نجاست میبارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد
_افغانیه! بلد نیس خیلی عربی صحبت کنه!
و انگار زیبایی و تنهایی ام قلقلکش میداد..
که به زخم پیشانی ام اشاره کرد و بی مقدمه پرسید
_شوهرت همیشه کتکت میزنه؟
دندان هایم از ترس به هم میخورد..
و خیال کرد
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۴۴
خیال کرد از سرما لرز کرده ام که به همسر جوانش دستور داد
_ 🔥بسمه!..یه لباس براش بیار، خیس شده!
و منتظر بود او تنهایمان بگذرد..
که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید
_اگه اذیتت میکنه، میخوای طلاق بگیری؟
قدمی عقب رفتم..
و تیزی نگاه #هیزش داشت جانم را میگرفت..
که صدای بسمه در گوشم شکست
_پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو
عوض کن!
و اینبار صدای این زن..
فرشته نجاتم بود که به سمت اتاق فرار کردم..
و او هوس شوهرش را حس کرده بود...
که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد
_من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!
و ای کاش..
به جای این هیولا سعد در این خانه بود..
که مقابل چشمان وحشی اش با همان زبان دست و پا شکسته عربی به گریه افتادم
_شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...
اجازه نداد حرفم تمام شود...
که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد
_اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!
نفهمیدم چه میگوید..
و دلم خیالبافی کرد میخواهد فراری ام دهد.. که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد
_اگه شده شوهرت رو #سرمیبُره تا به تو برسه!
احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند..
که قفسه سینه ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای #تحقیرشیعیان داریا نقشه ای کشیده بود و حکمم را خواند
_اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!
و بهانه خوبی بود تا...
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۴۵
بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد
_نمیدونم تو چه #وهابی هستی که هیچی از #جهاد نمیدونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای #رافضی_ها داریا رو هم مثل #کربلا و #نجف و #زینبیه به کفر بکشونن، امشب با من بیا!
از گیجی نگاهم..
میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد
_این شهر از اول سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علی هستش، چندتا خونواده رافضی مهاجرت کردن اینجا!
طوری اسم #رافضی را با چندش تلفظ میکرد..
که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت
_حالا همین #حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ارتش آزاد، رافضی ها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن!
نمیفهمیدم از من چه میخواهد و درعوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند
_پس چرا نمیاید بیرون؟
از وحشت نفسم بند آمد..
و فرصت زیادی نمانده بود که »بسمه« دستپاچه ادامه داد
_الان با هم میریم حرم!
سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت
_اینجوری هم در راه خدا جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!
تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد..
و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره...
#امام_زمان
هروقتمیریرختخوابٺ
یهسلامۍهمبهامامزمانٺبده
۵دقیقهباهاشحرفبزن
چهمیشودیهشبیبهیادکسیباشیمکه
هرشببهیادمانهست...
✨﷽✨
🍂یاعلی 🍂
🍂🌼سلام فرمانده
🍂🌼سلام لاله ی سحرم
🍂🌼سلام محب امام زمان عج
🍂🌼🍂🌼🍂
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
سعۍکنیدروزۍحداقلدو
رکعتنمازباعشق،
براۍآقاامامزمانبخونید
زندگیتونبوۍمهدویتمیگیره💙!'
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
🔴 حکمت غیبت...
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«إِنَّ وَجهَ اَلحِكمةِ فِي ذَلِك لاَ يَنكشِف إِلاَّ بَعد ظُهورِه كَما لَمْ يَنكشِف وَجهُ الحِكمَة لِمَا أَتَاه اَلخضِر مِن خَرقِ اَلسّفينَة وَ قَتلِ اَلغُلاَمِ وَ إِقَامَة اَلجِدَارِ لِموسَى إِلَى وَقتِ اِفتِرَاقِهِما..»
«براى صاحب الأمر غيبت ناگزيرى است كه در آن هر باطلجويى به ترديد مىافتد، عرض كردم: قربانت گردم، براى چه؟ فرمود: به جهت امرى كه ما اجازه نداريم آن را آشكار سازيم، گفتم: چه حكمتى در آن غيبت است؟ فرمود: حكمت غيبت او همان حكمت در غيبت حجتهاى الهى پيش از او است، و وجه حكمت غيبت او پس از ظهورش آشكار خواهد شد، همان طور كه وجه حكمت اعمال خضر از شكستن كشتى و قتل پسر و به پاداشتن ديوار بر حضرت موسى (ع) روشن نبود تا آنكه وقت جدايى و فراق آن دو فرا رسيد. اى پسر فضل اين امر، امرى از امورى خداوند متعال، و سرّى از اسرار خدا و غيبى از غيوب پروردگار است، و هنگامى كه پى برديم كه خداوند حكيم است، پذيرفتهايم كه تمام كردار او حكيمانه است هر چند وجه انكار آن ظاهر نباشد.»
📗تفسير نورالثقلين ج۳، ص۲۹۰
📗بحارالأنوار، ج۵۲، ص ۹۱
📗کمال الدين، ج۱، ص۳۱۵
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═