9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد پناهیان ؛ شرط ازدواج دختر بی نماز
💞با ما همراه باشید 💞
16.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 #کلیپ| #ریلز | #استوری
🌨تصاویری جدید و زیبا از حال و هوای بارانی صبح امروز #کربلا
ببار ای بارون ببار
در شب تیره چون زلف یار
بحر لیلی چو مجنون ببار ای بارون
#انٺ_فےقلبے_ثارالله💚
1_2101559778.mp3
2.69M
#باسلام_وعرض_ادب🌸👇
🔹#عاشقان وقت نماز است اذان میگویند🌺🕌👇
🔹#اذان با صوت زیبا و دلنشین استاد بزرگوار حاج آقا صالحی 🤗
⚜اذان
⚜چه ضرب آهنگِ
⚜قشنگی است
⚜می گوید
⚜خدا همین نزدیکیست
⚜گوش کن
⚜«الله اکبر»
📺#بی_تفاوت_نباشیم۰
🦋#آمر_خدا_باشیم۰🌼🌹🌹🌹🌹🌹۰
استاد حورایی؛ نگاهی که مانع قبولی نماز می شود.mp3
1.12M
استاد حورایی؛ عملی که مانع قبولی نماز می شود
💞با ما همراه باشید 💞
🌿🌺﷽🌿🌺
🦋ما همیشه بر #سفره_گذشته می نشینیم.
✅ اینکه در رحم دنیا از نظر جسمی در چه وضعیتی هستیم، مربوط به تمام عمرمان می شود که از وضعیت جسمی دریافت داشتیم
✅ غذاهایی که خوردیم
✅چیزهایی که لمس کردیم
✅ بوهایی استشمام کردیم؛ وضعیت جسمی ما را در رحم دنیا می سازد.
✅وضعیت فعلی روحی ما اینکه الان احساس خوشبختی می کنیم یا نه،
🎯آدم عصبی هستیم یا آرام، آدم زودرنجی هستیم یا صبور، آدم خوش بینی هستیم یا بدبین.. هر چه که هستیم، معلول گذشته ماست.
🚨این#قاعده یادمان نرود، همانطور که دنیای ما معلول دوران جنینی ماست، برزخ ما هم معلول دوران دنیایی ماست.
🌺🌿 حدیث فارسی است از امام صادق (علیه السلام) که فرمودند: «هر چه بکاری همان می دروی. گندم از گندم بروید جو ز جو».
#پای_درس_استادمحمدشجاعی
✅زن نمی دانست که چه بکند ؟
خلق و خوی شوهرش او را به تنگ آورده بود ، همیشه می گفت و می خندید ، با بچه ها خوش و بش می کرد
ولی مدتی بود با کوچکترین مسئله عصبانی می شد و داد و فریاد می کرد !!!
زن روزی به نزد راهبی رفت تا از او کمک بگیرد ، او در کوهستان زندگی می کرد ، زن از راهب معجونی
خواست تا شاید چاره ای کارش شود !
راهب نگاهی به زن کرد و گفت : چاره ی کار تو در یک تار مو از سبیل ببر کوهستان است !.
ببر کوهستان !!
آن حیوان بسیار وحشی است !! و هر وقت تار مویی از سبیل ببر وحشی را آوردی برایت
معجونی می سازم تا شوهرت با تو مهربان شود .... زن با ناامیدی به خانه اش برگشت .
غذایی را آماده کرد و روانه ی کوهستان شد ، خود را به نزدیکی غار رساند ، از شدت ترس بدنش می لرزید
اما مقاومت کرد .. آن شب ببر بیرون نیامد !.
چندین شب به همین منوال گذشت هر شب چند گام به غار نزدیکتر می شد ، بلاخره ببر وحشی غرش کنان از
غار بیرون آمد و ایستاد و به اطراف نگاه کرد !.
هر شب که می گذشت آن ببر و زن چند گام به هم نزدیکتر می شدند ....
چهار ماه طول کشید تا ببر به واسطه ی بوی غذا به زن نزدیک شد ، و آرام آرام شروع به خوردن کرد .
مدتی گذشت ....
طوری بود که ببر بر سر راه زن می ایستاد و منتظر می ماند زن خود را به ببر نزدیک تر میکرد و سر او را
نوازش می کرد و به ملایمت به او غذا می داد ،
هیچ سرزنش و ملامتی در کار نبود هیچ عیب جویی ، ترس و وحشتی در میان نبود و بر خلاف دشواری و
سختی راه هر شب آن زن برای ببر غذا می برد و سر او را در دامن خود می گذاشت ، دست نوازش بر مویش
می کشید ....!!!!
بالاخره یک شب زن با ملایمت تار مویی از سبیل ببر کند ، و شادمان نزد آن راهب رفت .... فکر می کنید آن
راهب چه کرد ؟
نگاهی به اطرافش کرد و آن تار مو را به داخل آتشی انداخت که در کنارش شعله ور بود ..
زن ، هاج و واج نگاهی کرد در حالی که چشمانش داشت از حدقه بیرون می زد ماند که چه بگوید .راهب با
خونسردی رو به زن کرد و گفت :
آیا ”مرد تو " از آن ببر کوهستان بدتر است ؟تو نیرویی داری که از وجود آن بی خبری !!
✨با #صبر و #حوصله ، #عشق و #محبت توانستی آن حیوان را #رام کنی !!!
💪مهار خشم شوهرت در دستان توست ،
👌پس #محبت و #عشق را به او #ببخش و
با #حوصله و #مدارا
#خشم و #عصبانیت را از او دور ساز.