#بهشتازنگاهقرآن🌷💓🌹
#قــــسمتششم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خداوند متعال در #قرآن کریم می فرماید: «وَ لهَُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُكْرَه وَ عَشِیًّا»؛ (مریم/ 62) «در دو وعده صبح و شام به #بهشتیان غذا داده می شود.» حال سؤال این است که آیا در #بهشت صبح و شامی وجود دارد؟ در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است: «وَ تُعطِیهِم طَرفَ الهَدَایَا مِنَ اللهِ لَمَوَاقیِتُ الصَّلَاه الَّتِی کَانُوا یُصَلُّونَ فِیهَا فِی الدُّنیَا؛ هدایای جالب از سوی خدا در اوقاتی به آنان می رسد که در دنیا #نماز می خواندند.»
از این حدیث استفاده می شود که این هدایای ممتاز که نمی توان ماهیت آنها را حدس زد، نعمتهای بسیار پرارزشی هستند که علاوه بر نعمتهای #بهشتی، صبح و شام به آنان داده می شود؛ یعنی هر صبح و شام لطف تازه ای شامل حالشان می گردد. پس در آنجا سیر تکاملی ادامه دارد، هر چند اعمال تازه ای انجام نمی دهند.
https://eitaa.com/Namazshab
#کـــانالنـــــمازشب😊
#جــــهنمازنگاهقرآن🌷💓🌹
#قــــسمتششم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
علامه سید محمد حسین #طباطبایی صاحب تفسیر المیزان نقل کرده که : استاد ما عارف برجسته « حاج میرزا علی آقا قاضی » می گفت :
در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما ٬ مادر یکی از دخترهای افَنْدِی ها ( سنّی های دولت
عثمانی ) فوت کرد.
این دختر در مرگ مادر ٬ بسیار ضجّه و گریه می کرد ٬ و جداً ناراحت بود ٬ و با تشییع
کنندگان تا کنار قبر مادرش آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه ی حاضران به گریه افتادند .
هنگامی که جنازه ی مادر را در میان قبر گذاشتند ٬ دختر فریاد می زد : من از مادرم جدا
نمی شوم ٬ هر چه می خواستند او را آرام کنند ٬ مفید واقع نشد ٬ دیدند اگر بخواهند با
اجبار دختر را از مادر جدا کنند ٬ ممکن است جانش به خطر بیفتد ٬ سرانجام بنا شد
دختر را در قبر مادرش بخوابانند ٬ و دختر هم پهلوی مادر در قبر بماند ٬ ولی روی قبر را از
خاک انباشته نکنند ٬ و فقط روی قبر را با تخته ای بپوشانند ٬ و دریچه ای هم بگذارند تا
دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر ٬ کنار مادر
خوابید ٬ فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند به سر دختر چه آمده است ٬ دیدند تمام موهای سرش سفید شده است.
پرسیدند : چرا اینطور شده ای ؟
در پاسخ گفت : شب کنار جنازه ی مادرم در قبر خوابیدم ٬ ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان
آمدند و در دو طرف ایستادند و یک شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد ٬ آن دو
فرشته مشغول سوال از عقاید مادرم شدند و او جواب می داد ٬ سوال از توحید نمودند
جواب درست داد ٬ سوال از نبوت نمودند ٬ جواب درست داد که پیامبر من محمد بن عبدالله (ص) است .
تا اینکه پرسیدند : امام تو کیست ؟
آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت :« من امام او نیستم » ( آن مرد محترم ٬ #امامعلی (ع) بود . )
در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه می کشید.
من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که می بینید که همه موهای سرم سفید شده در آمدم.
مرحوم قاضی می فرمود : چون تمام طایفه ی آن دختر ٬ در مذهب اهل تسنّن بودند
تحت تاثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند ( زیرا این واقعه با مذهب تشیَع ٬ تطبیق می کرد ) و خود آن دختر ٬ جلوتر از آنها به مذهب تشیّع ٬ اعتقاد پیدا کرد.
https://eitaa.com/Namazshab
#کـــانالنـــــمازشب😊