eitaa logo
خواهران فعال سبزواری
85 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
206 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ✍️روزى از كوفه مى گذشت . در حاليكه عمامه و پيراهنى از كرباس بر تن داشت . ⭕️مردى بازارى بر در دكانش نشسته بود و به عنوان ، زباله اى (كلوخ ) به طرف او پرتاب كرد. 🌹مالك اشتر بدون اين كه به كردار زشت بازارى توجهى بكند و از خود واكنش نشان دهد، راه خود را پيش گرفت و رفت . مالك مقدارى دور شده بود. يكى از رفقاى مرد بازارى كه مالك را مى شناخت به او گفت : ⁉️- آيا اين مرد را كه به او توهين كردى شناختى ؟ ❌مرد بازارى گفت : نه ! نشناختم . مگر اين شخص كه بود؟🤔 👈دوست بازارى پاسخ داد: - او مالك اشتر از صحابه معروف بود. همين كه بازارى فهميد شخص اهانت شده فرمانده و وزير جنگ سپاه على عليه السلام است ، از ترس و وحشت لرزه بر اندامش افتاد. با سرعت🏃‍♂️🏃‍♂️🏃‍♂️ به دنبال مالك اشتر دويد تا از او كند. مالك را ديد كه وارد مسجد شد و به ايستاد. ⚠️پس از آن كه نماز تمام شد خود را به پاى مالك انداخت و مرتب پاى آن بزرگوار را مى بوسيد. ⁉️مالك اشتر گفت : چرا چنين مى كنى ؟ بازارى گفت : از كار زشتى كه نسبت به تو انجام دادم ، معذرت مى خواهم و پوزش مى طلبم . اميدوارم مرا مورد لطف و مرحمت خود قرار داده از تقصيرم بگذرى.🙏 ✅مالك اشتر گفت : هرگز ترس و وحشت به خود راه مده ! به خدا سوگند من وارد مسجد نشدم مگر اين كه درباره رفتار زشت تو از خداوند طلب رحمت و نموده و از خداوند بخواهم كه تو را به راه راست نمايد. 📚بحارالانوار جلد 42 صفحه 157