eitaa logo
خواهران فعال سبزواری
85 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
206 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
با شهدا ❇️ حسین خرازی نشست ترک موتورم🏍 بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش🔥 می سوخت. *فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد؛ من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش🔥 جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا ضجه و ناله نمی زد و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: خدایا! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی☝️ *خدایا!* الان سینه ام داره می سوزه😭 این سوزش به سوزش سینه ی حضرت زهرا نمی رسه خدایا! الان دست هام سوخت، می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم🤲 نمی خوام دست هام گناه کار باشه! *خدایا!* صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه♥️ برای ولایته *اولین بار "حضرت زهرا" این طوری برای ولایت سوخت!* آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله😭 *خدایا!* خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم😭 آن لحظه که جمجمه اش ترکید💥 من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. 🌸حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد😭 و می گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم⁉️ ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🌐 https://eitaa.com/joinchat/4089708577C789eb1fada 🆔 @howzehtabligh
با شهدا 💢سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمی‌خوری؟!»؛😔😢 با بغض گفتم: «چرا این‌طور میگی؟😔مگه اولین باره میری مأموریت؟!» گفت: «کاش می‌شد صداتو ضبط می‌کردم😍 با خودم می‌بردم که دلم کمتر تنگت بشه».😢 گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می‌مونم، منو بی‌خبر نذار».☺️😍😢 با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، 😭😔 لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر».😔 گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ می‌زنم،😊 فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟☺️ اونجا بقیه هم کنارم هستن،🤔🙁 اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛☺️ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می‌فهمم».😍❤️ از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و با همان صدای دلنشینش😢 چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!»😍😍😍 لبخندی زدم و گفتم: «یادم هست! یادم هست.»😔❤️ در صفحه آخر، وصیت نامه شهید حمید سیاهکالی مرادی زینت‌بخش کتاب(کتاب یادت باشد) شده است. حمید در وصیت نامه خود به زیبایی آورده است؛☺️ «دفاع از حرمین و مظلومیت مسلمانان را بر خود واجب می دانم و سعادت خود را در پیروی از خط مشی این خانواده (اهل بیت عصمت و طهارت (ع) می‌دانم☺️ و از خداوند می‌خواهم تا مرا در این راه ثابت قدم گرداند…»☺️🌷 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🌐 https://eitaa.com/joinchat/4089708577C789eb1fada 🆔 @howzehtabligh