💠قـاســـم سلیمــانی میــرود!
قـاســـم سلیمــانیِ دیـگری مـی آیـد...
💠
💠💠
💠💠💠
💠مستشار عالی رتبه
1⃣ #قسمت_اول
«من با بسیجی بودن راحت ترم»
💠اوایل سال ۵۹ که کردستان، از شهر سنندج گرفته تا شهرهای مریوان، سقز، بانه، بوکان و سردشت دست ضد انقلاب افتاده بود، من با دستور شهید کلاهدوز قائم مقام کل سپاه به همراه دویست نفر با یک فروند هواپیمای سی
۱۳۰ از اصفهان، عازم فرودگاه سنندج شدم. آن موقع فقط فرودگاه سنندج و ستاد لشکر ۲۸ دست ما بود و بقیه شهر و حتی مسیرها و جادههای منتهی به سنندج در دست ضد انقلاب بود.
💠یکی از آن دویست نفری که همراه ما بود جوان ۱۸ ساله دلاوری بود که علی صدایش میزدند؛ علی زاهدی. آشنایی من و علی آقا از این جا به بعد رقم خورد؛ از دل جنگهای سخت کردستان.
💠بعد از آزاد سازی سنندج، نوبت سقز و مریوان و بانه بود. برای آزادسازی این شهرها، ما یک گروه ضربت تشکیل دادیم که فرماندهاش، برادر ارتشیام سید مرتضی [صفوی] بود. بعد از مجروحیت برادرم، فرماندهی این گروه به حسین خرازی سپرده شد و علی هم جانشینش.
💠حضور ما در کردستان تقریبا شش ماه طول کشید و در این مدت، آرامشی نسبی در کردستان برقرار شد و خیلی از شهرها از چنگال کثیف ضد انقلاب و گروهک ها آزاد شدند.
💠یادم هست همان روزی که جنگ شروع شد و صدام فرودگاه سنندج را بمباران کرد، آقای کلاهدوز برایم پیغام فرستاد: «همین امروز به طرف اهواز حرکت کنید و خودت را به علی شمخانی فرمانده سپاه خوزستان معرفی کن.»
من بودم و #حسین_خرازی و علی زاهدی و #سید_علی_بنیلوحی و بیش از صد نفر نیرو، به اضافه تجهیزاتی که وقتی رفتیم کردستان نداشتیم. اصلاً ما تا قبل از رفتن به کردستان نمیدانستیم خمپاره ۱۲۰ چی هست؟ تفنگ کالیبر ۵۰ به چشم ندیده بودیم. جبهه اولی که در آن مستقر شدیم دارخوین بود در ۴۵ کیلومتری شمال آبادان.
💠رفاقت من و علی زاهدی که از کردستان شروع شده بود تا خوزستان امتداد پیدا کرد. شخصیت صاف و زلال و شجاعی که نمونهاش را کمتر دیدم.
💠یادم هست سال شصت با اصرار من قبول کرد پاسدار شود. طفره می رفت، میگفت: «من با بسیجی بودن راحت ترم» حتی وقتی فرمانده گردان شد، هنوز در کسوت بسیجی بود.
آخرش گفتم:
«ببین علی! فرمانده گردان نمی تونه بسیجی باشه، باید پاسدار بشی»؛ و شد.
⏪ ادامه دارد ...
✍🏻 برگفته از #ماهنامه_فکه
🎙 راوی: سرلشکر سید رحیم صفوی
💠پینوشت: در دیدار سرلشکر صفوی با خانواده شهید زاهدی، ایشان به بسیجی ماندن شهید زاهدی اشاره می کنند.
💠شادی روح شهدا صلوات
💠الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
💠
💠💠
💠💠💠
نسیمِ دعا
💠مستشار عالی رتبه 1⃣ #قسمت_اول «من با بسیجی بودن راحت ترم» 💠اوایل سال ۵۹ که کردستان، از شهر سنندج
35.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #فیلم
💠شهید_زاهدی #بسیجی بود، حاضر نبود پاسدار بشه و لباس بسیجی را از تن در بیاورد...
💠سرلشکر صفوی درباره شهید زاهدی:
💠کسی که از فیلم و عکس فرار میکرد از لباس پاسداری پوشیدن فرار میکرد، [ایشون بود]. فرمانده گردان بود حاضر نبود پاسدار بشه ایشان بسیجی بود. ما گفتیم آقای زاهدی نمیشه شما فرمانده باشی و پاسدار نباشی، نمیشه. به زور، به زور ایشون را [لباس پاسداری تنش کردیم]، باورتون میشه؟! لباس بسیجی را از تنش در نیاورد، عکساش هست دیگه.
💠سرلشکر رضایی:
من آقای زاهدی را اولین بار آذرماه ۱۳۶۰ دیدم. یک جوان خیلی نورانی و خیلی با انگیزه. از آنجا که با ایشان آشنا شدیم تو اولین فرصت ایشون را فرمانده تیپ گذاشتیم. شاید جزو اولین فرماندهان ما بود که هنوز پاسدار هم نشده بود. یعنی شاید اولین فرمانده تیپی که بسیجی بود و مراحل گزینش [سپاه] رو هم طی نکرده بود ایشون بود. بدلیل اون اخلاص و به دلیل اون صداقت و بدلیل اعتقاد عمیقی که به امام داشت. خیلی به امام اعتقاد داشت. خیلی به اسلام اعتقاد داشت نظام را خیلی قبول داشت و دلی و اعتقادی پذیرفته بود.
💠سردار صادقی: شهید زاهدی تا سال ۶۵ بسیجی بود.
💠هدیهبهارواحطیبهشهداصلوات.
اَللّٰهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
💠
💠💠
💠💠💠